eitaa logo
مباحث
1.6هزار دنبال‌کننده
34.6هزار عکس
30.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
salam_bar_ebrahim.pdf
3.82M
📕 سلام بر ابراهیم 📝 کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر منتشر شده است. 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 السَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیّه می‌زدودی به دست مجروحت اشک از چشم دختران شهید دل تو باغ داغ یاران بود لبت اما هنوز می‌خندید کاش در شام هم یکی چون تو با رقیّه کمی محبت داشت که به‌ جز خار و تازیانه کسی ناز دخت سه‌ساله را نخرید ❣هدیه به روح ملکوتی @nasle_Ashura ----------------------------- 🚩 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ⟨⟨یا لثارات الحسین⟩⟩ 🎤 ان‌شاءالله فرج امضا می‌شه این آقا منجی دنیا می‌شه غوغای معنا می‌شه فرمانده مهدیِ زهرا می‌شه @nasle_Ashura ----------------------------- 🚩 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| هیئت دهه نودی ها علیه السلام 🎙بانوای حاج ابوذر روحی 🎞 کیفیت ۱۴۴ @masereatesal ----------------------------- 🚩 @Mabaheeth
نهج البلاغه | ✉️ نامه 9 - نامه به معاويه (علیه الهاویة) ____________ ✉️ و من كتاب له عليه‌السلام إلى معاوية 📃 فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا وَ اِجْتِيَاحَ أَصْلِنَا وَ هَمُّوا بِنَا اَلْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا اَلْأَفَاعِيلَ وَ مَنَعُونَا اَلْعَذْبَ وَ أَحْلَسُونَا اَلْخَوْفَ وَ اِضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ اَلْحَرْبِ خويشاوندان ما از قريش مى‌خواستند پيامبرمان صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بُكُشند و ريشۀ ما را در آورند و در اين راه انديشه‌ها از سرگذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند و زندگى خوش را از ما سلب كردند و با ترس و وحشت به هم آميختند و ما را به پيمودن كوه‌هاى صعب العبور مجبور كردند و براى ما آتش جنگ افروختند. فَعَزَمَ اَللَّهُ لَنَا عَلَى اَلذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَ اَلرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ امّا خدا خواست كه ما پاسدار دين او باشيم، و شر آنان را از حريم دين باز داريم. مُؤْمِنُنَا يَبْغِي بِذَلِكَ اَلْأَجْرَ وَ كَافِرُنَا يُحَامِي عَنِ اَلْأَصْلِ وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَيْشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِيهِ بِحِلْفٍ يَمْنَعُهُ أَوْ عَشِيرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ فَهُوَ مِنَ اَلْقَتْلِ بِمَكَانِ أَمْنٍ مؤمن ما در اين راه خواستار پاداش بود و كافر ما از خويشاوندان خود دفاع كرد، ديگر افراد قريش كه مى‌آوردند و از تبار ما نبودند، هر گاه آتش جنگ زبانه مى‌كشيد و دشمنان هجوم مى‌آوردند يا به وسيله هم پيمانهايشان و يا با نيروى قوم و قبيله‌شان حمايت مى‌شدند در امان بودند. وَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله إِذَا اِحْمَرَّ اَلْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ اَلنَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ اَلسُّيُوفِ وَ اَلْأَسِنَّةِ پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اهل بيت خود را پيش مى‌فرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه‌ها حفظ‍‌ فرمايد. فَقُتِلَ عُبَيْدَةُ بْنُ اَلْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْمَ مُؤْتَةَ وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَكَرْتُ اِسْمَهُ مِثْلَ اَلَّذِي أَرَادُوا مِنَ اَلشَّهَادَةِ وَ لَكِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِيَّتَهُ أُجِّلَتْ چنانكه عبيدة بن حارث در جنگ بدر و حمزه در اُحد و جعفر در موته، شهيد شدند. كسانى هم بودند كه اگر مى‌خواستم نامشان را مى‌آوردم، آنان دوست داشتند چون شهيدان اسلام، شهيد گردند؛ امّا مقدّر چنين بود كه زنده بمانند و مرگشان به تأخير افتاد. فَيَا عَجَباً لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي اَلَّتِي لاَ يُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا إِلاَّ أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لاَ أَعْرِفُهُ وَ لاَ أَظُنُّ اَللَّهَ يَعْرِفُهُ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ شگفتا از روزگار! كه مرا همسنگ كسى قرار داده كه چون من پيش قدم نبوده و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است. كسى را سراغ ندارم چنين ادّعايى كند، مگر ادّعا كننده‌اى كه نه من او را مى‌شناسم و نه فكر مى‌كنم خدا، او را بشناسد! در هر حال خدا را سپاسگزارم. وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَيْكَ فَإِنِّي نَظَرْتُ فِي هَذَا اَلْأَمْرِ فَلَمْ أَرَهُ يَسَعُنِي دَفْعُهُمْ إِلَيْكَ وَ لاَ إِلَى غَيْرِكَ اينكه از من خواستى تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم. وَ لَعَمْرِي لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَيِّكَ وَ شِقَاقِكَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِيلٍ يَطْلُبُونَكَ لاَ يُكَلِّفُونَكَ طَلَبَهُمْ فِي بَرٍّ وَ لاَ بَحْرٍ وَ لاَ جَبَلٍ وَ لاَ سَهْلٍ إِلاَّ أَنَّهُ طَلَبٌ يَسُوءُكَ وِجْدَانُهُ وَ زَوْرٌ لاَ يَسُرُّكَ لُقْيَانُهُ وَ اَلسَّلاَمُ لِأَهْلِهِ سوگند به جان خودم! اگر دست از گمراهى و تفرقه بر ندارى، به زودى آنها را خواهى يافت كه تو را مى‌طلبند، بى آن كه تو را دهند تا در خشكى و دريا و كوه و صحرا، زحمت پيدا كردنشان را بر خود هموار كنى. و اگر در جستجوى آنان بر آيى بدان كه شادمان نخواهى شد و ملاقات با آنان تو را خوشحال نخواهد كرد، و درود بر اهل آن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از نامه‌هاى آن حضرت عليه السّلام است به معاويه (در پاسخ نامه‌اى كه براى آن بزرگوار فرستاده «و در آن درخواست نموده بود كه كشندگان عثمان را تسليم او نمايد» نوشته و در آن فضل و بزرگوارى و سبقت و پيشى خود را به اسلام و ايمان گوشزد او مى‌فرمايد): (۱) پس (از آنكه مشركين نگريستند كه حبشه پناهگاه مسلمانان شد و هر كدام از ايشان به آنجا مى‌گريخت ايمن و آسوده مى‌گشت و آنها كه در مكّه ماندند در پناه ابو طالب بودند و آوردن حمزه نيز آنان را تقويت نمود، انجمن بزرگى تشكيل داده و قبيلۀ قريش همگان بر کُشتن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله همدست شدند و ابو طالب كه بر اين انديشه آگهى يافت بنى هاشم و بنى عبد المطّلب را گرد آورده با زن و فرزند بدرّه كوهى كه شعب ابو طالب گويند جاى داد و اولاد عبد المطّلب مسلمان و غير مسلمانشان براى حفظ‍‌ قبيله و فرمانبرى از ابوطالب از يارى خوددارى نكردند جز ابولهب كه با دشمنان ساخت، و ابوطالب به همراهى خويشان بحفظ‍‌ و نگهدارى پيغمبر كوشيده هر دو سوى شعب يعنى درّۀ كوه را ديده‌بان گماشت و بيشتر فرزند خود علىّ‌ عليه السّلام را بجاى پيغمبر اكرم مى‌خوابانيد و حمزه شبها بگرد پيغمبر مى‌گشت. چون كفّار قريش اين احوال را ديده دانستند به آن حضرت دست ندارند چهل تن از بزرگانشان در دار النّدوة «نام موضعى در مكّه كه محلّ‌ اجتماع بود» گرد آمده پيمان بستند كه با بنى عبد المطّلب و بنى هاشم دوستى نكرده، زن بايشان ندهند و نگيرند و چيزى بآنان نفروخته و نخرند و آشتى نكنند مگر وقتى كه پيغمبر را بايشان بسپارند تا او را بكشند و اين پيمان را بر صحيفه‌اى نگاشته بر آن مهر نهاده آنرا به امّ‌ الجلاس خالۀ ابو جهل سپردند تا نگاه‌دارد، و بعضى نقل كرده‌اند كه آنرا بر در خانۀ كعبه آويختند. با اين پيمان بنى هاشم در شعب ابوطالب محصور ماندند، و از اهل مكّه جرأت نداشت با آنان داد و ستد نمايد جز اوقات حجّ‌ كه جنگ حرام بود و قبائل عرب در مكّه حاضر مى‌شدند. ايشان هم از شعب بيرون آمده خوردنى از عرب مى‌خريدند و برميگشتند، و قريش اين را نيز روا نداشته چون آگاه مى‌شدند كه يكى از بنى هاشم مى‌خواهد چيزى خريدارى نمايد بهاى آنرا بالا برده خودشان مى‌خريدند و اگر مى‌دانستند كسى از قريش بسبب خويشاوندى با بنى عبدالمطّلب خوردنى به شعب فرستاده او را آزار مى‌رساندند و اگر از آنانكه در شعب بودند كسى بيرون مى‌آمد و بر او دست مى‌يافتند او را شكنجه مى‌كردند و از اشخاصى كه براى آنها خوردنى مى‌فرستادند ابو العاص، ابن ربيع، هشام ابن عمرو و حكيم ابن خرام ابن خويلد برادر زادۀ بودند. سه سال بدين گونه گذشت و گاه فرياد كودكان بنى عبدالمطّلب از گرسنگى بلند مى‌شد بطوريكه بعضى از مشركين از آن پيمان پشيمان گشتند و پنج تن از آنان: هشام ابن عمرو و زهير ابن ابى اميّه و مطعم ابن عدىّ‌ و ابو البخترىّ‌ و زمعة ابن الأسود با يكديگر قرار گذاشتند كه نقض عهد كرده پيمان بشكنند و قرارداد او را پاره كنند. بامدادى كه بزرگان قريش در كعبه گرد آمده از اين مقوله سخن پيش آوردند، ناگاه ابو طالب با گروهى از همراهان خود از شعب بيرون آمده به كعبه رو آورد و بين آنها نشست، ابو جهل گمان كرد كه ابو طالب بر اثر رنجى كه در شعب ديده شكيبايى را از دست داده و آمده كه پيغمبر صلّى اللّٰه عليه و آله را تسليم نمايد، ابو طالب فرمود: اى مردم سخنى گويم كه بر خير شما است: برادر زاده‌ام محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله بمن خبر داده كه خداوند موريانه را بر نامه‌اى كه پيمان را بر آن نوشته‌ايد گماشته، آنچه در آن نوشته شده خورده فقط‍‌ نام خدا را بر جا گذاشته، اكنون آن نامه را حاضر كنيد اگر او راست گفته شما را با او چه جاى سخن است! از دشمنى با او دست بداريد و اگر دروغ گويد او را تسليم مى‌نمايم تا بقتل رسانيد، گفتند: نيكو سخنى است؛ پس رفتند و آن نامه را از امّ‌ الجلاس گرفته آوردند و گشودند همۀ آنرا موريانه خورده بود جز لفظ‍‌ باسمك اللّهمّ‌ كه در جاهليّت بر سر نامه‌ها مى‌نگاشتند، و دست منصور ابن عكرمه نويسندۀ آن قرارداد شل شده بود، چون چنين ديدند شرمنده شدند، پس مطعم ابن عدىّ‌ نامه را پاره كرد و گفت: ما از اين نامۀ ستم رسان بيزاريم، آنگاه ابو طالب به شعب بازگشت، روز ديگر مطعم ابن عدىّ‌ به همراهى چهار تن ديگر از قريش با او همراه شده بودند به شعب رفته بنى عبد المطّلب را به مكّه آورده و در خانه‌هاشان جاى دادند، لكن مشركين پس از بيرون آمدن حضرت رسول صلّى اللّٰه عليه و آله از شعب باز بنا بر عقيدۀ نادرست خود چندان كه توانستند از دشمنى با آن بزرگوار خوددارى نكرده در آزار او كوشيدند. خلاصه در نامۀ زير امام عليه السّلام براى بيدار كردن معاويه از خواب باين سرگذشت اشاره نموده مى‌فرمايد:) ...
قبيلۀ ما (قريش) خواستند پيغمبر ما را بكشند و ريشۀ ما را بر كنند (نابود نمايند) و غمّها و اندوه‌ها براى ما پيش آوردند، و ناشايسته‌ها در بارۀ ما بكار بردند و ما را از آسايش و خوشى باز داشتند و ترس و بيم را ويژۀ ما قرار دادند و ما را به رفتن سوى كوه سخت (بى‌آب و علف شعب ابوطالب) بناچارى وادار نمودند (و در آنجا محصور كردند، در اوّل سال هفتم از بعثت پيغمبر اكرم) و آتش جنگ را براى ما افروختند؛ پس به خواست خداوند ما شرّ دشمن را از پيغمبرش دفع كرده از حريم حرمت او دور نموديم (نگذاشتيم آسيبى بآن بزرگوار برسد) (۲) مؤمن ما (كه به پيغمبر آورده بود مانند ابو طالب و حمزه) پاداش پشتيبانى نمودن از پيغمبر (رضاء و خوشنودى خدا) را مى‌طلبيد و كار فرما (كه اسلام نياورده بودند مانند عبّاس و مطعم ابن عدىّ‌) بجهت خويشى (با آن حضرت آن بزرگوار را) حمايت و كمك مى‌نمود، و (غير از ما بنى هاشم) آنكه از قريش مسلمان شده بود ترس و بيمى كه ما (از كفّار و مشركين) داشتيم نداشت براى سوگند و پيمانى كه (با مشركين) بسته، يا بجهت خويشى (با آنها) بود كه او را از بيم و ترس باز مى‌داشت، و او از كشته شدن ايمن و آسوده بود. و چون (خداوند جنگ با مشركين و دفع شرّ آنها را امر فرمود، و) كارزار سخت مى‌شد كه مردم (از بيم و ترس) باز مى‌ايستادند، رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله اهل بيت خود را جلو وامى‌داشت و بوسيلۀ آنان ياران و لشگريانش را از داغىِ نيزه و شمـ⚔️ـشيرها حفظ‍‌ مى‌نمود؛ پس عبيدة ابن حارث (ابن عبد المطّلب پسر عموى آن حضرت) در جنگ بدر (نام چاهى كه بدر نام، نزديك به مدينه در راه مكّه كنده بود) كشته شد، و حمزه (عموى آن بزرگوار) در جنگ احد (نام كوهى است نزديك مدينه) كشته گرديد و جعفر (برادر من) در جنگ مؤته (نام موضعى در اطراف شام) كشته شد، و كسيكه اگر مى‌خواستم نامش را ذكر مى‌نمودم (امام عليه السّلام) و كشته شدن (در راه خدا) را خواست مانند كشته شدنى كه آنان خواستند (مرا نيز آرزوى شهادت و كشته شدن بود) و لكن آنها زودتر بسر رسيد و كسيكه نامش را ذكر نكردم بتأخير افتاد (پيغمبر مرا خبر داد كه تو نيز كشته خواهى شد، چنانكه در سخن يك صد و پنجاه و پنجم اشاره فرمود) (۴) پس (با اين همه رنجها كه براى نگهبانى پيغمبر اكرم و ترويج دين اسلام كشيدم) شگفتا از روزگار كه در زمانى واقع شده‌ام كه با من برابر ميشود كسيكه براى يارى مانند من كوشش نكرده و سابقه و پيشى گرفتن مرا در اسلام (ايمان بخدا و رسول) نداشته است چنان سابقه‌اى كه كسی بمانند آن دسترسى ندارد مگر آنكه ادّعاء كننده‌اى (معاويه) ادّعاء كند (در بارۀ خود بگويد) آنچه را كه من نمى‌دانم، و گمان ندارم كه خداوند هم آنرا بشناسد (چون سابقۀ بخدا و رسول براى غير من ديگرى را نبوده تا خدا آنرا بشناسد) و بهر حال حمد و سپاس مخصوص خداوند است (كه مصلحت دانسته مانند ترا برابر من قرار دهد كه بر خلاف حقّ‌ و حقيقت آنچه كه شايسته نيست ادّعاء كنى). و امّا آنچه درخواست نمودى در بارۀ فرستادن كشندگان عثمان بسوى تو، در اين كار انديشه نموده ديدم فرستادن ايشان بسوى تو و غير تو از عهدۀ من خارج است (زيرا عدّۀ آنان بيشمار و توانائيشان بسيار است، چنانكه در سخن يك صد و شصت و هفت اشاره نموده مى‌فرمايد: كيف لى بقوّة و القوم المجلبون على حدّ شوكتهم يملكوننا و لا نملكهم يعنى چگونه مرا توانائى «كشيدن انتقام از كُشندگان عثمان» است و حال آنكه گروهى كه «براى كشتن او» گرد آمدند در نهايت قدرت خود باقى هستند، بر ما تسلّط‍‌ دارند و ما بر ايشان مسلّط‍‌ نيستيم. (بعد از آن او را تهديد نموده مى‌فرمايد:) سوگند بجان خودم اگر از گمراهى و دشمنى باز نايستى بزودى آنان را خواهى شناخت كه ترا مى‌طلبند و از اين خواستنشان ترا در بيابان و دريا و كوه و دشت برنج نيندازند (به سراغ تو خواهند آمد) مگر آنكه اين طلبيدن و خواستن ترا آزرده خواهد ساخت و ملاقات و ديدن اين زيارت كنندگان ترا شاد ننمايد (بطورى به سراغ تو خواهند آمد كه خواهى گفت: اى كاش من ايشان را نطلبيده بودم) درود بر آنكه شايستۀ درود است. (ابن ابى الحديد در شرح خود بر نهج البلاغه اينجا گفته: جائز نبود كه امام عليه السّلام بفرمايد: و السّلام عليك يعنى درود بر تو؛ زيرا آن حضرت معاويه را فاسق و گناهكار مى‌دانست، و اكرام فاسق جائز و درست نيست از اين جهت فرموده: و السّلام لأهله يعنى درود بر آنكه شايستۀ آن است)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۶۶ 🏷️ پرهيز از تجاوز به حقوق ديگران‏ ┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ ❁• وَ قَالَ عليه‌السلام لاَ يُعَابُ اَلْمَرْءُ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ إِنَّمَا يُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ ┅───────────────┅ ☜ و درود خدا بر او، فرمود: مرد را سرزنش نكنند كه چرا حقّش را با تأخير مى‌گيرد، بلكه سرزنش در آنجاست كه آنچه حقّش نيست بگيرد. ─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ دست اندازى بحقّ‌ ديگرى) فرموده است: كسيكه دربارۀ حقّ‌ خود سهل انگارى كند سرزنش نمى‌شود بلكه سرزنش براى كسى است كه بحقّ‌ ديگرى دستبرد زده (زيرا كسيكه بحقّ‌ ديگرى دست اندازد ستم نموده و ستم بدترين زشتيها و ستمگر شايستۀ سرزنش است). 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام عليه السلام اين سخن حكمت‌آميز را در پاسخ كسى مى‌گويد كه از آن حضرت پرسيد چرا شما در گرفتن حق خود در امر شتاب نكرديد. امام عليه السلام در پاسخ مى‌فرمايد: «براى انسان عيب نيست كه حقش به تأخير افتد. عيب آن است كه چيزى را كه حقش نيست بگيرد»؛ (لَا يُعَابُ‌ الْمَرْءُ‌ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ‌، إِنَّمَا يُعَابُ‌ مَنْ‌ أَخَذَ مَا لَيْسَ‌ لَهُ‌) البته شك نيست كه تأخير امام عليه السلام در مسئلۀ امامت - كه از يك سو نصّ رسول اكرم صلى الله عليه و آله بر خلافت آن حضرت در داستان و غير آن بود و از سوى ديگر افضليت آن حضرت نسبت به تمام صحابه كه جاى انكار براى هيچ فرد منصفى نيست ايجاب مى‌كرد كه آن حضرت خليفۀ بلا فصل پيامبر صلى الله عليه و آله باشد - بدين رو بود كه آن حضرت حق خود را در مسئلۀ امامت كه در واقع حق مسلمانان است كرد؛ اما مخالفان دست به دست هم دادند و او را از رسيدن به آن حق محروم نمودند، بنابراين ايراد كسانى كه مى‌گويند: «امامت حق شخصى نبود كه حضرت از آن چشم بپوشد، بلكه حق مردم بود و تأخير در مطالبۀ چنين حقى روا نيست» پاسخش روشن است و آن اين‌كه تأخير مزبور در واقع از ناحيۀ امام عليه السلام نبود، بلكه از ناحيۀ كسانى بود كه سال‌ها براى رسيدن به آن نقشه‌ها كشيده بودند و حتى زمانى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى‌خواست در آستانۀ وداع با دار دنيا نامه‌اى بنگارد و اين حق را تثبيت كند آنها مانع شده و نسبت‌هاى بسيار ناروايى به ساحت قدس پيامبر صلى الله عليه و آله دادند كه داستان اسف‌انگيزش در تمام كتاب‌هاى اهل سنت و شيعه آمده است. مقايسۀ اين دو با يكديگر (تأخير حق و گرفتن ناحق) و ترجيح اول بر دومى كاملاً روشن است؛ زيرا گرفتن ناحق گناه قطعى است در حالى كه تأخير حق چه شخصى باشد و از ناحيۀ خود انسان تأخير بيفتد و چه حق مردم باشد و از ناحيۀ دشمنان به تأخير افتد، چيزى نيست كه بر انسان عيب به شمار آيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
102 - لاشه مردار و جیفه دنیا و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند از آقا سید رضا موسوی قندهاری که سیدی فاضل و متقی بود، فرمود سلطان محمد دائی ایشان شغلش خیاطی و تهیدست و پریشان حال بود. روزی او را بشاش و خندان یافتم و پرسیدم چطور است امروز شما را شاد می بینم ؟ فرمود آرام باش که می خواهم از شادی بمیرم. دیشب از جهت برهنگی بچه هایم و نزدیکی ایام عید و پریشانی و فلاکت خودم گریه زیادی کردم و به مولا علیه السّلام خطاب کردم آقا ! تو شاه مردانی و سخیّ روزگاری، گرفتاریهای مرا می بینی، چون خوابیدم دیدم که از دروازه عیدگاه قندهار بیرون رفتم، باغی بزرگ دیدم که قلعه اش از طلا و نقره بود، دری داشت که چندین نفر نزد آن ایستاده بودند. نزدیک آنها رفتم پرسیدم این باغ کیست؟ گفتند از حضرت امیرالمؤمنین است. التماس کردم که بگذارند داخل شده و به حضور آن حضرت رسم. گفتند فعلاً رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تشریف دارند، بعد اجازه دادند. به خود گفتم اول خدمت رسول خدا می رسم و از ایشان سفارشی می گیرم. چون به خدمتش رسیدم از پریشانی خود شکایت کردم. فرمود : پیش آقای خود اباالحسن علیه السّلام برو. عرض کردم حواله ای مرحمت فرمایید . حضرت خطی به من دادند، دو نفر را هم همراهم فرستادند ، چون خدمت حضرت اباالحسن علیه السّلام رسیدم فرمود سلطان محمد کجا بودی؟ گفتم از پریشانی روزگار به شما پناه آورده ام و حواله از رسول خدا دارم؛ پس آن حضرت حواله را گرفت و خواند و به من نظر تندی فرمود و بازویم را به فشار گرفت و نزد دیوار باغ آورد. اشاره فرمود، شکافته شد، دالانی تاریک و طولانی نمایان شد و مرا همراه برد و سخت ترسناک شدم . اشاره دیگری کرد روشنایی ظاهر شد؛ پس دری نمایان شد و بوی گندی به مشامم رسید به شدت به من فرمود داخل شو و هر چه می خواهی بردار ، داخل شدم دیدم خرابه ای است پر از لاشه مردار . حضرت به تندی فرمود زود بردار ( لاشه خورهای زیادی آنجا بود) از ترسِ مولا دست دراز کردم پای قوربـ🐸ـاغه مرده ای به دستم آمد، برداشتم . فرمود برداشتی؟ عرض کردم بلی . فرمود بیا ، در برگشتن، دالان روشن بود. در وسط دالان دو دیگِ پر آب روی اجاق خاموش مانده بود ، فرمود سلطان محمد ! چیزی که به دست داری در آب بزن و بیرون آور ، چون آن را در آب زدم دیدم طلا شده است. حضرت به من نگریست لکن خشمش اندک بود، فرمود سلطان محمد ! برای تو صلاح نیست! مرا می خواهی یا این طلا را ؟ عرض کردم محبت شما را ، فرمود : پس آن را در خرابه انداز ، به مجرد انداختن از خواب بیدار شدم ، بوی خوشی به مشامم رسید تا صبح از خوشحالی گریه می کردم و شکر خدای را نمودم که محبت آقا را پذیرفتم . آقا سید رضا فرمود پس از این واقعه ، اضطرار دنیوی سلطان محمد برطرف شد و وضع فرزندانش مرتب گردید. از این داستان حقایقی دانسته می شود که در اینجا به پاره ای از آنها به طور اختصار اشاره می شود و تفصیل آنها برای محل دیگر. بر صاحب آشکار است که ثروتمندی و فراوانی نعمتهای دنیوی و کامیابی، به تنهایی نزد عقل صحیح برای انسان متصف به خوبی یا بدی نیست هرچند تمام نعمتهای دنیویه بالذات خوب است لکن بالنسبه به انسان دو جور است : اگر شخصِ ثروتمند علاقه قلبیش عالم آخرت و ایستگاه ابدی و جوار محمد و آل محمد علیهم السّلام باشد و هرچه در دنیا دارد در دلش نباشد یعنی آنها را بالذات دوست ندارد بلکه آنها را وسیله تأمین حیات ابدی خود شناسد؛ البته چنین ثروتی برای او حقیقی و مقدمه ابدی است و نشانه چنین شخصی آن است که سعی در ازدیاد ثروت می کند ولی نه با حرص و علاقه قلبی به آن و سعی در نگاهداری آن می کند ولی نه با بُخل در راه حق؛ یعنی در راه باطل از صرف یک درهم خودداری می کند ولی در راه خدا از بذل تمام دارائی هم مضایقه ندارد و نیز چنین شخصی هیچگاه به ثروت خود نمی نازد و تکبّر نمی نماید و خود را با تهیدست یکسان می بیند و نیز هرگاه تمام ثروت و سایر علاقه های مادّی او از بین رود، اضطراب درونی و حزن قلبی ندارد.
و اگر شخص علاقه قلبی او تنها حیات مادی و شهوات دنیوی باشد و ثروتمندی را با لذات دوستدار و آن را وسیله رسیدن به آرزوهای نفسانی شناخت و حیات پس از مرگ و قرب به پروردگار و جوار آل محمد صلّی اللّه علیه و آله را حکایتی پنداشت و آنها را تنها بر زبان داشت گاهی که می گفت حق است ، میزان و صراط و بهشت و جهنم همه حق است ، اموری بود که بر زبان می گفت ولی علاقه قلبی او تنها دنیا بود، البته زیادتی ثروت و کامیابیهای دنیوی برای چنین شخصی بلای حقیقی و موجب شقاوت ابدی است و مَثل او در عالم حقیقت مَثل کسی است که برایش سلطنت پیش بینی شده و باید حرکت کند و به قصر سلطنتی وارد شود و بر تخت سلطنتی نشیند و از انواع نعمتها بهره برد؛ پس در اثناء راه به خرابه ای که پر از لاشه مردار و لاش خورهاست برسد پس در آن خرابه منزل کند و در برابر قصر سلطنتی و به مردارخوری قناعت نماید ؛ چنانچه در داستان مزبور به این حقیقت اشاره شده است و از آنجایی که ثروتمندی و کامیابی غالباً برای بشر دام می شود و او را صید می کند، یعنی محبت آنها در دلش جای گرفته و از عالم اعلا غافل می گردد و علاقه قلبیه اش از جهان پس از مرگ بریده می گردد، پروردگار بعضی از بندگان خود را از خوشیهای این عالم محروم می کند و به وسیله تیرهای بلای فقر و مرض و مصیبت و ظلمِ اشرار آنها را از دنیا دل آزرده می نماید تا دل به آن نبندند و از حیات جاودانی غافل نشوند. و به عبارت دیگر : انسان یک دل بیشتر ندارد، اگر در آن محبت به دنیا و شهوات نفسانی جای گرفت به همان اندازه از جای گرفتن محبت خدا و اولیای او و سرای آخرت کم می شود و گاه می شود که حب دنیا و شهوات تمام دل را احاطه می کند تا جایی که برای خدا و اولیای او جایی باقی نمی ماند . و از آنچه گفته شد دانسته گردید سرّ فرمایش امیرالمؤمنین علیه السّلام که فرمود : مال دنیا می خواهی یا محبت مرا . و شرح و تفصیل آنچه گفته شد در کتاب ( قلب سلیم ) که ان شاء اللّه بزودی انتشار می یابد، ذکر گردیده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| (علیه السلام) •──•❃❀✿( ۱۱ )✿❀❃•──• 📖 وَ أَمَّا حَقُّ الصَّوْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ حِجَابٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ عَلَى لِسَانِكَ وَ سَمْعِكَ وَ بَصَرِكَ وَ فَرْجِكَ وَ بَطْنِكَ لِيَسْتُرَكَ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ هَكَذَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ فَإِنْ سَكَنَتْ أَطْرَافُكَ فِي حَجَبَتِهَا رَجَوْتَ أَنْ تَكُونَ مَحْجُوباً وَ إِنْ أَنْتَ تَرَكْتَهَا تَضْطَرِبُ فِي حِجَابِهَا وَ تَرْفَعُ جَنَبَاتِ الْحِجَابِ فَتَطَّلِعُ إِلَى مَا لَيْسَ لَهَا بِالنَّظْرَةِ الدَّاعِيَةِ لِلشَّهْوَةِ وَ الْقُوَّةِ الْخَارِجَةِ عَنْ حَدِّ التَّقِيَّةِ لِلَّهِ لَمْ يُؤْمَنْ أَنْ تَخْرِقَ الْحِجَابَ وَ تَخْرُجَ مِنْهُ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ┈┄┅═✾ ترجمه ✾═┅┄┈ ✨ و اما حق آنست كه بدانى روزه پرده‌ای ست كه خدا بر زبان و گوش و چشم و فرج و شكمت افكند تا تو را از آتش دوزخ حفظ كند و همچنين در حديث آمده كه «روزه سپری است از دوزخ» و اگر اعضايت در پس پرده آن آرامند اميدوارى كه محفوظ شوى و اگر بگذارى در پرده خود پريشانى كنند و اطرافِ آن را به كنار زنى و بدانجا كه نبايد سركشى نگاه شهوت‌خيز و پيروى خارج از حدِّ خوددارى، داشته باشى در امان نيستى كه پرده دريده شود و از آن به در شوى و لا قوة الا باللَّه. 🇯‌🇴‌🇮‌🇳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ(سلام الله علیها) 🖤 این پا و اون پا نکن بابا 🕯 چشمامو دریا نکن بابا 🎤 حاج
مهدی+رسولی-+این+پا+و+اون+پا+نکن+بابا-+شب+سوم+محرم+97.mp3
4.38M
🎧 مداحی این پا و اون پا نکن بابا... چشمامو دریا نکن بابا... دارم میمیرم از این دوری... امروز و فردا نکن بابا... حاج (سلام الله علیها) @emamzadeh_sarab 🚩 @Mabaheeth