eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
36.6هزار عکس
32.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پست ویژه 💢 تخریب ایمان‌ها و باورها 🎙 امام خامنه‌ای مدّظلّه العالی 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اوباشی که توی تهران اغتشاش کرده بودن رو گرفتن و توی دادگاه جلوی چشمشون فیلمهای وحشیگری‌هاشونو پخش کردن. یکی از متهم ها که حفاظ‌ها رو کنده بود از ترسش میگه : میخواستم ببینم نرده ها محکم بود یا نه😂 🤦🏻‍♂ 🔹 با این اتهاماتی که دارن تقریبا میشه گفت حکمشون اعدام یا حبس های طولانیه احتمالا ... 🔻تروریست‌های اون ور آبی این‌ها رو شارژ کردن بیان بیرون، حالا اون ها با دلارهای سعودی عشق و حال میکنن این بدبخت‌ها هم ... @jahad_14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بلاگری که لیدر اغتشاشات شد. 🔹 صحبت‌هاش رو دقیق گوش بدید که چه سر گذشت ناامیدکننده ای داشته و چطوری از روی جوگیری از آشوبگران حمایت میکرده ‍️ 😭 آخرشم با گریه میگه: پشیمونم و متنفرم از فضای مجازی !
مباحث
🎥 #موشن_گرافیک | سعودی اینترنشنال 🤔 چطور بعضی از ایرانیان به این رسانه اعتماد میکنند؟ #لبیک_یا_خا
🔰 وزیر اطلاعات در گفت‌وگو با رسانه KHAMENEI.IR مطرح کرد: 🚨 انگلیس هزینه اقداماتش برای ناامن‌سازی ایران را خواهد داد/ شبکه اینترنشنال از سوی ایران به عنوان سازمان تروریستی شناخته شده و عوامل و مرتبطین با آن تحت تعقیب خواهند بود 🔻حجت‌الاسلام خطیب: بی‌شک بزرگترین «عملیات تأثیر» روی کشوری در جهان برای بی‌ثبات‌سازی و اغتشاش، از طریق عملیات ترکیبی، همانی بود که در حول اغتشاشات و در دوره پسا اغتشاشات از سوی آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی و سعودی صورت گرفت. 🔹در حوادث اخیر، دست رژیم صهیونیستی در اجرا آشکارتر بود؛ در تبلیغات دست انگلیس و در هزینه‌کردن دست رژیم سعودی واضح‌تر بود؛ کل حمایت مالی نمایش منحط برلین در حوزه تبلیغات، فضاسازی، اجاره تجهیزات برای تصویربرداری و ارائه تسهیلات برای حضور خبرنگاران و غذاهای توزیع شده و... با هزینه سعودی صورت گرفت. 🔸ما هرگز مثل انگلیس، پشتیبان اقدامات تروریستی و ناامن‌سازی سایر کشورها نخواهیم بود ولی تعهدی برای ممانعت از بروز ناامنی در این کشورها هم نخواهیم داشت، لذا کشور انگلیس هزینه اقدامات خود را برای ناامن‌ ساختن کشور بزرگ ایران خواهد پرداخت. 🔹شبکه اینترنشنال از سوی دستگاه امنیتی ایران به‌عنوان سازمان تروریستی شناخته شده و عوامل آن تحت تعقیب وزارت اطلاعات قرار خواهند گرفت و من‌بعد، هر نوع ارتباط با این سازمان تروریستی به‌عنوان ورود به حوزه تروریستی و تهدید امنیت ملی تلقی خواهد شد. 🔺گفتگوی تفصیلی و تحلیلی وزیر اطلاعات درباره حوادث اخیر، چهارشنبه ۱۸ آبان‌ در KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⚠️عملیات بزرگ و شوک نهایی! 📍کُد های مختلفی وجود دارد که احتمالا در چند روز آینده و مخصوصا در آستانه جام جهانی اتفاقات فوق سنگینی رخ خواهد داد... 🎞 لطفاً با دقت ببینید و منتشر کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم رو رسانه‌های معاند پخش کردن و میگن این‌ها رو نیروهای امنیتی کشتن! فارغ از این‌که فیلم بارها توسط این رسانه‌ها کات خورده فاصله زمانی که جنازه روی زمینه تا زمانی که نیروهای امنیتی برسن و بخوان جابه‌جاش کنن خیلی زیاده (تو فیلم‌های دیگه هم چند دقیقه جنازه روی زمین بوده) به‌نظر می‌رسه دیگه برای کشته‌سازی حتی سناریوسازی هم نمی‌کنن و صرفا تعدادی آدم بی‌گناه رو میزنن تا بگن نظام اینها رو کشته @jahad_14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۲۳۳ 🏷️ نهی از جنگ طلبی ┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ ❁• وَ قَالَ عليه‌السلام لاِبْنِهِ اَلْحَسَنِ عليهماالسلام لاَ تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ وَ إِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَأَجِبْ فَإِنَّ اَلدَّاعِيَ إِلَيْهَا بَاغٍ وَ اَلْبَاغِيَ مَصْرُوعٌ ┅───────────────┅ ☜ و درود خدا بر او، فرمود: (به فرزندش امام مجتبى عليه السّلام فرمود) كسى را به پيكار دعوت نكن؛ اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذير؛ زيرا آغازگر پيكار تجاوزكار، و تجاوزكار شكست خورده است. ─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام به فرزندش امام حسن عليه السّلام (دربارۀ زد و خورد با دشمن) فرموده است: بايد (كسيرا) به مبارزه (بيرون آمدن از صفّ‌) نخوانى، و اگر ترا بآن دعوت نمودند (بعنوان دفاع) بپذير و بيرون رو؛ زيرا خواننده ستمكار است (چون از حدّ تجاوز و تهوّر و بى‌باكى كرده و از عدل و درستكارى دست برداشته و اين كار ستمگرى و دشمنى است) و ستمكار بر خاك افتاده است (گمان مى‌رود در دنيا هم بكيفر ستمگرى برسد و بخاك افتاده كشته شود. ابن ابى الحديد در اينجا مى‌نويسد: نشنيديم امام عليه السّلام هرگز كسيرا به مبارزه طلبيده باشد؛ بلكه يا خودِ آن حضرت خوانده شده و يا مبارز مى‌طلبيدند؛ پس آن بزرگوار بجانب او مى‌رفت و از پايش در مى‌آورد). 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اندرز مهمى به فرزندش مى‌دهد و مى‌فرمايد: «هرگز كسى را به مبارزه دعوت مكن (و آغازگر جنگ مباش) ولى اگر كسى تو را به مبارزه فراخواند اجابت كن (و سستى در جهاد با دشمن مكن) زيرا دعوت كننده به مبارزه ستمكار و ستمكار در هر حال مغلوب است»؛ (لَا تَدْعُوَنَّ‌ إِلَى مُبَارَزَةٍ‌، وَ إِنْ‌ دُعِيتَ‌ إِلَيْهَا فَأَجِبْ‌، فَإِنَّ‌ الدَّاعِيَ‌ إِلَيْهَا بَاغٍ‌، وَ الْبَاغِيَ‌ مَصْرُوعٌ‌) . «مبارزة» به معناى جنگ تن به تن است و «باغى» به معناى ستمگر و «مصروع» به معناى شكست‌خوردۀ بر زمين افتاده است. شايد بعضى از شارحان چنين پنداشته‌اند كه اين سخن اشاره به جنگ‌هاى تن به تن در بيرون از دايرۀ جهاد است در حالى كه هرگز چنين نيست. هرگاه كسى ما را در غير ميدان جهاد به مبارزه طلبد نه تنها پذيرش دعوت او مطلوب نيست بلكه حرام است، زيرا القاى نفس در تهلكه است تنها جايى كه مى‌توان دعوت به مبارزه را پذيرفت ميدان جهاد است، زيرا در بسيارى از ميدان‌هاى جهاد در آغاز، جنگ‌هاى تن به تن انجام مى‌شد؛ كسى از لشكر دشمن بيرون مى‌آمد و مبارز مى‌طلبيد، ديگرى در برابر او قرار مى‌گرفت و سرانجام يكى از آن دو بر خاك مى‌افتاد. مسلمانان دستور داشتند آغازگر مبارزه در ميدان‌هاى جنگ نباشند؛ ولى در صورتى كه كسى از لشكر دشمن در وسط ميدان قرار گرفت و مبارز طلبيد، سكوت در برابر او جايز نيست، زيرا چنين سكوتى مساوى با شكست به شمار مى‌آيد و مى‌دانيم اميرمؤمنان عليه السلام كرارا در ميدان‌هاى جنگ با دشمنان اسلام به مبارزه طلبيده شد و امام عليه السلام در برابر حريف خود قرار گرفت و او را از پاى در آورد كه بارزترين نمونۀ آن ميدان جنگ خندق و قرار گرفتن در مقابل «عمرو بن عبدود» است، زيرا او بارها در وسط ميدان مبارز طلبيد و هيچ كس جرأت نكرد در مقابل او ظاهر شود و اميرمؤمنان عليه السلام بارها از پيغمبر صلى الله عليه و آله تقاضا كرد كه اجازه دهد در برابر او قرار گيرد و پيامبر صلى الله عليه و آله براى اين‌كه ديگران را آزمايش كند رخصت نمى‌داد؛ ولى آخرين بار اجازه داد و آن حضرت در برابر عمرو قرار گرفت و با مبارزه‌اى قهرمانانه او را بر خاك افكند و حديث معروف «لَضَرْبَةُ‌ عَلِىٍّ‌ يَوْمَ‌ الْخَنْدَقِ‌ أفْضَلُ‌ مِنْ‌ عِبادَةِ‌ الثَّقَلَيْنِ‌ ؛ ضربه‌اى كه على عليه السلام در روز خندق (بر پيكر عمرو بن عبد ود) وارد كرد از عبادت جن و انس بالاتر است» را بيان فرمود.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸تقسیم🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت چهارم»» ساعت 8 صبح- ایستگاه پرستاری سه نفر با کت و شلوار و با رفتاری خیلی خشک و رسمی وارد بیمارستان شدند و مستقیم سراغ ایستگاه پرستاری رفتند. مرد اول: خسته نباشید. پرستار: میتونم کمکتون کنم؟ مرد اول: حادثه تصادف دیشب ... میخوام لیست اسامی و کسانی که زنده موندند را ببینم. پرستار: جناب لطفا کارت شناسایی! مرد اول: بله. حتما. (کارتش را از بغل کتش درآورد و نشان داد) پرستار: ممنون. این از لیست (یک برگه اسامی را به اون مرد نشون داد.) با من بیایید. پرستار به همراه سه مرد پشت درِ بخشی که حادثه دیده ها خوابیده بودند ایستادند. هر سه مرد با دقت به همه افراد نگاه کردند. مرد دوم: شما با اینا هم صحبت شدید؟ پرستار: من تازه اومدم. شیفتم تازه شروع شده. مرد دوم: ما دنبال یه ایرانی میگردیم. پرستار: نمیدونم. ولی تا ده دقیقه دیگه که تست پزشک شیفت صبح تمام شد، میتونید برید داخل و چک کنید. دکتر در حال تست تصادفی ها بود و پس از معاینه، مطالبی در خلاصه وضعیت هر یک از آنها مینوشت. وقتی به تخت آخری که تخت بابک بود رسید، چند لحظه ایستاد و به چهره بابک زل زد. یکی از آن سه مرد از پشت درب شیشه ای، در حال دقت در احوالِ پزشک و نفرِ آخر بود. تا اینکه پزشک تصمیم گرفت پرده را بکشد و یکی از پرستارها با صدای بلند به یکی از همکارانش چیزی گفت و آن همکار با آمپولی به آن طرف پرده رفت. مردی که از بیرون داشت میپایید، احساس کرد خیلی چیز خاصی نیست و به خاطر همین به بقیه بیماران توجه کرد و کلا حواسش پرت شد. وقتی پزشک کارش تمام شد، به همراه پرستار از آن بخش خارج شدند و به سایر بخش ها سر زدند. پرستاری که آن سه مرد را همراهی میکرد، در را باز کرد و آن سه مرد را به داخل بخش راهنمایی کرد. آنها مستقیم به سراغ تصادفی ها رفتند و نفر به نفر آنها را چک کردند. وقتی مشغول بودند و آرام آرام جلو می آمدند، یکی از آنها متوجه خالی بودن تخت آخر شد. فورا گفت: تخت آخر مگه پر نبود؟ پرستار: بله. یه نفر روی این تخت خوابیده بود. تا پرستار اینو گفت، هر سه نفرشون سراغ تخت رفتند و دیدند وقتی پرده کشیده شده بوده، کسی که روی تخت آخر خوابیده بوده از در کنار تخت به بیرون فرار کرده. مرد اول با عصبانیت: شما دو نفر از همین مسیر برین دنبالش. منم از در اصلی میرم. اینو گفت و هر سه نفرشون شروع به دویدن کردند. بابک که همچنان از درد رنج میبرد، در حال تند راه رفتن و دور شدن از ساختمان اصلی بیمارستان بود. به طرف پارکینگ رفت. یکی دو تا در ماشین را امتحان کرد اما دید قفل هستند و سراغ یکی دو تای دیگه رفت. کسی که پشت یکی از مانیتورهای اتاق کنترل بیمارستان بود، بیسیم را برداشت و از پشت بیسیم به مرد اول گفت: قربان تو محوطه نمیبینمش. شاید پارکینگ باشه. مرد اول گفت: خب دوربین های پارکینگ رو چک کن. اتاق کنترل جواب داد: متاسفانه دوربین طبقه منفی یک ندارم. بابک در طبقه منفی یک، در حال تست همه ماشین ها بود. درِ هیچ کدومش باز نبود. تا اینکه بابک دید یک ماشین در حال روشن شدن هست و خانم جوانی پشت فرمون نشسته. فورا به طرفش رفت و سلام و حال و احوال کرد و گفت: خانم حاضرید به کسی که پول خرج و مخارج بیمارستانشو نداره و داره فرار میکنه، کمک کنید؟ حاضرید به کسی که مادر مریض و خواهرش تو خونه منتظرش هستن و چشمشون به در دوختن که داداششون برگرده، کمک کنین؟ دختره که معلوم بود زبون بابک رو فهمیده و در عین حال شوکه شده، آب دهنش قورت داد و یه نگا به سر تا پای بابک کرد. بابک متوجه به هم ریختگی ظاهرش شد و گفت: خانم اگه خدایی نکرده من مجرم و یا متهم بودم، الان باید به دستم دستنبد باشه و به پاهام هم زنجیر بسته باشند. ببینید هیچ دستنبد و زنجیری از من آویزون نیست. لحظات برای بابک به کندی میگذشت و سه نفری که دنبالش بودند در حال نزدیک شدن به درب اصلیِ پارکینک بودند. چون خیلی تند تند دویده بودند، نفس نفس میزدند و عصبانی به نظر میرسیدند. بابک که دلهره گرفته بود و صداش داشت میلرزید به دختره التماس میکرد و میگفت: خانم شما عکس یه آقایی رو از آیینه ماشینتون آویزون کردین و معلومه که خیلی دوستش دارین. مثل خواهر من. خواهر منم عکس منو انداخته تو گردنیش و الان منتظرمه. ازتون خواهش میکنم به من اعتماد کنین و فقط تا اون طرف دیوار بیمارستان منو ببرید. همین. دختره که واقعا آچمز شده بود و حرفش نمیومد، نگاهی به عکس مردی که عکسش آویزون کرده بود انداخت و یه نگا به بابک کرد و گفت: مگه خرجت چقدر میشه؟ کلّ خرج و مخارجت با من. @mohamadrezahadadpour
ماشینشو خاموش کرد وخواست که از ماشین پیاده بشه و بابک را ببره که ادای دین کنه که یهو بابک متوجه شد اون سه نفر که به پارکینگ و طبقه همکف رسیده بودند در حال بررسی همه کنج و گوشه های پارکینگ هستند و فاصله و صداشون به بابک در حال نزدیک تر شدنه و الانه که بیان طبقه منفی یک. بابک با صدای آهسته و تهِ گلو، به التماس افتاد: خانم من از دستشون فرار کردم. حتی اگه شما مخارج منو بدید بازم اونا دست از سر من بر نمیدارن و تحویل پلیسم میدن. شما که دوس ندارین هم پول بهشون بدید و هم من گرفتارشون بشم. اون سه نفر، مثل سگِ پاسوخته همه جای طبقه هم کف پارکینگو گشتند. اثری از بابک پیدا نکردند. رییسشون گفت: بریم منفی1 . دختره که هم دلش سوخته بود و هم نمیتونست اعتماد کنه، دستی به موهاش کشید و دور و برشو نگاه انداخت و گفت: اول باید ببینم چیزی باهات نباشه. چاقو... تفنگ... پول زیاد ... چه میدونم ... از این چیزا دیگه... بابک: خانم من مسلمونم ... اگه به قرآن اعتقاد داری، به قرآن چیزی همرام نیست. اصلا بیا ... بفرما منو بگرد ... هر چی پیدا کردی مال خودت ... تفنگم کو؟ چاقوم کجا بود؟ پول چیه؟ صدای پای دو سه نفر اومد که دارن تند تند پله ها را سپری میکنن و به طبقه پایین میان. بابک که دیگه فقط گریه نمیکرد با حالت بیچارگی گفت: خانم اگه تو هم مسلمونی، به قرآن قسمت دادم. من اگه آزاری داشتم، الان بهترین موقعیت بود که به شما آسیب بزنم و بزنم به چاک. لطفا کمکم کنید. خدا شوهرتو که عکسش تو ماشینت هست برات نگه داره. دختره که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود قبول کرد و گفت: به شرطی که تا به خیابون اصلی رسیدم، بپری پایین و بری رد کارت. باشه؟ بابک تا چراغ سبزو از دختره شنید، دست دختره رو گرفت و به طرف ماشین هدایت کرد تا بشینه تو ماشین. گفت: چشم خانم. چشم. فقط لطفا سریع تر. لطفا دکمه صندوق بزنین تا بخوابم تو صندوق. دختره هم دکمه صندوق رو زد و بابک در یک چشم به هم زدن، پرید داخل صندوق و در را بست. دختره یه کم خودشو مرتب کرد و سوییچ انداخت و ماشینو روشن کرد و راه افتاد. اون سه نفر رسیده بودند به طبقه منفی یک و داشتن میگشتند و همه جا را چک میکردند که متوجه روشن شدن ماشین شدند. سه نفرشون ایستادند در مسیر ماشین تا ببینند چه کسی رانندش هست. هر سه نفرشون دستشون گذاشته بودند کنارکمرشون تا اگه لازم شد، فورا اسلحه بکشند. بابک که تو صندوق عقب ماشین بود و داشت میلرزید، یادش افتاد که محمد بهش گفته بود: ما وقتی نامزد بودیم و قرار نبود دوستام فعلا متوجه بشن که مَحرم شدیم و فقط خانواده ها و اقوام خبر داشتند، وقتی میخواستیم از خونه بیاییم بیرون خیلی استرس داشتم. تا اینکه یه شب رفتم پیش یکی از طلبه هایی که قبلا باهاش همکلاس بودم و مشکلمو بهش گفتم. اونم اول کلی خندید. اما بعدش گفت «یه چیزی یادت میدم که اگه بخونی، نه کسی تو رو میبینه و نه کسی اونو میبینه. حتی شک هم نمیکنن.» بعدش گفت کلمه کلمه باهام تکرار کن که یاد بگیری « وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا ...» بابک صدای دندانهاش رو کنترل کرد و با خودش جملاتی را زمزمه میکرد: وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ... وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ... وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ... چشماشو بسته بود و میلرزید و دندوناش به هم فشرده بود و این جملات را از تهِ دل میخوند. لحظاتی بعد، احساس کرد ماشین توقف کرد. نفسش بند اومد. تپش قلبش رفت بالا. تا اینکه دید درِ صندوق عقب باز شد و نور زیادی با شدت هر چه تمامتر به صورتش خورد. هوا و اکسیژن زیادی بهش رسید و یه نفس عمیق کشید و خیالش آسوده شد. وسط نور خورشید دید دختره با موهای پریشون که داشت باد میبرد ایستاده و سایه اش افتاده رو صورت بابک. دختره نگاهی به چهره عرق کرده بابک کرد و گفت: نمیدونم چرا اونا حتی به ما نگاه نکردند و راحت از کنارشون رد شدیم؟ تو واقعا بیچاره و ندار هستی؟ راستشو بگو! بابک در حال خارج شدن از صندوق بود که لبخندی زد و سری تکون داد و گفت: خانم الهی خیر ببینید. الهی از شوهر و خانوادتون به جز خوش و خوبی نبینید. دعام همیشه پشت سرتونه. دختره لبخندی زد و گفت: من شوهر ندارم. اون بابامه. بابک گفت: حالا هر کی. ببخشید جسارت شد. دختره پرسید: جایی داری بری؟ صبحونه خوردی؟ ادامه دارد...
مباحث
📢 واکنش قاطع امام جمعه زابل به اراجیف گویی عبدالحمید ♦️ احتمال ترور امام جمعه زابل توسط عناصر عبدال
امام خمینی (ره) رژیم رو عوض کرد، بعد برای حکومتش رفراندوم گذاشت. شما هم اگه می‌توانید رژیم رو عوض کنید، بعد برای حکومت خودتون رفراندوم بذارید.. والسلام .. ✍️ انصاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ نظر امام خمینی(ره) درباره وظیفه بزرگی که در 🇮🇷 بر عهده ماست. 🚨 هشدار رهبر کبیر انقلاب: مبادا نام اسلام را لکه دار کنید! علیه السلام
⭕️ حضرت عشق ‏📼 با یک نوار کاست و چند برگه کاغذ کاری کردی که ‏۴۴ ساله تمام قُلدرهای دنیا با تمام رسانه‌ها و مزدورانشان هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند. 🌸🌸🌸 دوستت داريم.... 🌹شادی روح امام و شهدا صلوات..... 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیم ملی واترپلو در دیدار با هند از خواندن سرود ملی امتناع کردند😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرشته قصاب! نازنین بنیادی بازیگر ۴۲ ساله‌‌ فیلم‌های آمریکایی که بعد از تولد فقط ۲۰ روز مقیم ایران بوده، حالا به گفته آمریکایی‌ها نماینده زن‌های ایرانی شده! ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅ @jahad_14
🌄 نو که میاد به بازار . کهنه میشه دل‌آزار
.
هدایت شده از فقه و احکام
این احمقها میخوان با رقص حکومت عوض کنند 🙄
هدایت شده از فقه و احکام
‼️ جهاد تبیین 🤔 سوال: آیا جهاد تبیین و مبارزه با جنگ نرمی که دشمنان اسلام در رسانه ها، فضای مجازی و ... راه انداخته اند، واجب شرعی است؟ ✅ جواب: اگر در فضای حقیقی و مجازی و در رسانه ها، منکری انجام شده یا معروفی ترک شود، مانند این که باورهای دینی و اعتقادات حق را تضعیف کنند یا مقدسات و احکام الهی را تمسخر کرده یا به آن توهین کنند، بر همه کسانی که توانایی تبیین حقایق و دفاع را دارند و می توانند اثر گذار باشند، واجب کفایی و فوری است که به وظیفه خود عمل کنند. |
هدایت شده از فقه و احکام
ارسالی ... نوشته بودن زن زندگی آزادی دوتا از دهه هشتادیا رفتن پاک کنن دیدن معنی بدی نداره تکمیلش کردن 😁
هدایت شده از فقه و احکام
🍃 عمامه‌ها؛ عمارها می‌سازند... 🍂