مباحث
📜 به هر حال امام عليه السلام به دنبال اين سخن، دستورات مهمى را به مالك در زمينۀ رفتار با مردم مىدهد
🎙 #کلیپ_صوتی | ابرو گشاده باش...
✏️ رهبر انقلاب: «این نشستوبرخاست با مردم، این تواضع در مقابل مردم، این شنیدن حرف مردم را از دست ندهید. البتّه شنیدن حرف مردم غیر از وعده دادن به مردم است؛ یعنی اینجور نباشد که وقتی در شهر خودتان در حوزهی انتخابیّه نشستهاید و آمدند شکایت کردند، شما همینطور وعده بدهید؛ نه، این وعده را نه شما میتوانید عمل کنید، گاهی مجلس هم نمیتواند عمل کند، گاهی کلّ نظام هم نمیتواند عمل کند. وعده ندهید...
✏️ شنیدن حرف مردم با چهرهی باز و روی خوش، بدون اَخموتَخم. بعضیها با مردم اَخموتَخم میکردند! گفت:
چون وا نمیکنی گرهی، خود گره مباش
ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست
یعنی بالاخره با ابروی گشاده و با روی باز با مردم روبهرو شدن، اینها خیلی ارزش است، اینها اهمّیّت دارد.»
🗓️ ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
🎧 بشنوید👇
🔴 واکنش تند کیهان به هدیه کتری و قوری شورای شهر کرج به ورزشکار مدالآور زن: «غلط میکنید!»
روزنامه کیهان نوشت:
🔹توهین به یک ورزشکار مدالآور چیزی نیست که بتوان بهسادگی از کنار آن گذشت.
حالا تصور کنید توهینکنندگان اینقدر وقیح باشند که حتی پا را فراتر از این هم بگذارند و اینجاست که باید به آنها تاخت تا فکر نکنند هر کاری که دلشان خواست میتوانند انجام دهند. همانها که توهم خدمتگزاری دارند، اما به دنبال اهداف خود هستند.
🔹کریم قدیانلو، عضو شورای شهر محمدشهر کرج میگوید: «ما هیچ وظیفهای برای تجلیل از هیچ ورزشکاری نداریم. همان کتری و قوری را هم از روی بزرگواری برای برخی ورزشکاران تهیه میکنیم. هیچ مسئولی از وزارت ورزش و جوانان و متولیان ورزش این کشور هنوز تقدیری از این ورزشکار نکرده اند و ما هم وظیفهای نداشتهایم.»
🔹در پاسخ به این اظهارنظر بیادبانه باید گفت اگر وظیفهتان نیست پس غلط میکنید که به جای انجام وظایفی که بابت آنها از هزار و یکجور رانت بهرهمند هستید به امور دیگر میپردازید و بعد منتش را سر مردم میگذارید.
@Moohem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 یک تشکر ساده از خانمهای چادری و محجبه 👏🌸
دمتون گرم 🌸💐🌸
#حجاب_دستور_خدا
#حجاب | #چادر
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
سیزدهم _ در اخبار آن حضرت به واقعه صاحب شب نهر بلخ 📖 و نیز در (خرائج) است که از هارون بن رثاب روایت
#منتهی_الآمال
#کتاب_بخوانیم #کتاب
چهاردهم _ در آن چیزی که مشاهده کرد داود رقّی از دلائل آن حضرت در سفر سند
و نیز در آن کتاب است که داود رقی گفت : من با حضرت صادق علیه السلام بودم که حضرت به من فرمود چه شده که می بینم تغییر کرده ؟ گفتم : تغییر داده آن را قرضی بزرگ که رسوا کننده است و من قصد کرده ام برای قرضم به کشتی سوار شوم بروم به سند به نزد برادرم فلان ، فرمود: هرگاه خواستی بروی برو، گفتم : باز می گرداند مرا از توجه به این سفر هولهای دریا و زلزله های آن، فرمود: آن خدایی که تو را حفظ می کند در خشکی، حفظ می کند تو را در دریا؛ ای داود! اگر ما نبودیم نهرها جاری نمی شد و میوه ها نمی رسید و درختها سبز نمی گشت.
داود گفت : من سوار کشتی شدم و سیر کردم تا رسیدیم به ساحل همان جایی که خدا خواسته کشتی آنجا برود؛ پس بیرون آمدم از کشتی بعد از آنکه صد و بیست روز بود که در کشتی بودم و این وقت پیش از زوال جمعه بود و آسمان را ابر گرفته بود. پس ناگاه نوری درخشنده ظاهر شد از کنار آسمان تا روی زمین پس صدایی آهسته به گوشم رسید که ای داود! این وقت زمان قضای دین تو است سر بلند کن که سالم ماندی ، گفت سر بلند کردم ندایی به من رسید که برو پشت آن پشته سرخ چون به آنجا رفتم دیدم صفحه هایی از طلای سرخ در آنجا است که یک طرفش صاف است و در جانب دیگرش این آیه شریفه نوشته شده : ( هذاَ عَطاءُنا فَاَمْنُنْ اَوْ اَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ ) ؛ یعنی این بخشش ما است به تو پس عطا کن از آن بر هر که خواهی یا منع کن آن را از هر که خواهی که حسابی بر تو نیست .
راوی گفت : پس از آن طلاها برداشتم و آنها را قیمتی بود که احصا نمی شد، گفتم کاری به آن نمی کنم تا بروم مدینه؛ پس آمدم به مدینه و وارد شدم بر حضرت صادق علیه السلام. آن حضرت فرمود: ای داود! عطای ما به تو آن نوری بود که درخشید برای تو نه آن طلا که رفتی نزد آن و لکن آن برای تو گوارا باد، عطایی است بر تو از پرورگار کریم؛ پس حمد کن خدا را. داود گوید از معتب خادم حضرت ، سؤ ال کردم که حضرت در آن وقت که من از کشتی بیرون آمدم چه می کرد؟ گفت آن وقتی که تو می گویی حضرت مشغول بود به حدیث گفتن با اصحابش که از جمله ایشان بود خیثمه و حمران و عبدالاعلی رو کرده بود به ایشان و حدیث می کرد ایشان را به مثل آنچه ذکر کردی؛:پس چون وقت نماز شد حضرت برخاست و نماز گذاشت با ایشان. داود گفت : سؤال کردم این را از آن جماعت، ایشان نیز همین حکایت را برایم نقل کردند.
پانزدهم _ در زنده کردن آن حضرت است محمّد حنفیّه را به اذن اللّه تعالی برای سید حمیری
📖 در (مدینه المعاجز) از (ثاقب المناقب) نقل کرده که ابوهاشم اسماعیل بن محمّد حمیری گفت : شرفیاب شدم خدمت #حضرت_صادق علیه السلام و گفتم : یابن رسول اللّه ! به من رسیده که شما فرموده اید در حق من که بر چیزی نیستم و حال آنکه من فانی کردم عمرم را در محبت شما و هجو کردم مردم را به جهت شما، فرمود: آیا تو نگفتی در حق محمّد بن حنفیّه رحمه اللّه :
حَتّی مَتی ؟ وَ اِلی مَتی ؟ وَ کَمِ الْمَدی ؟
یَا بْنَ الْوَصیِّ وَ اَنْتَ حَیُّ تُرْزَقُ
تَاْوی بِرَضْوی لاتَزالُ وَ لا تُری !
وَ بِنا اِلَیْکَ مِنَ الصَّبابَهِ اَوْلَقُ؟!
[یعنی تا کی و تا چند مدت ای پسر وصی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تو زنده باشی و روزی بخوری و اقامت طولانی فرموده باشی در کوه رضوی و پیوسته در آنجا باشی و دیده نشوی و حال آنکه از ذوق و عشق تو دیوانه باشم.]
❓ آیا قائل نشده ای که محمّد بن حنفیه قائم است در شعب رضوی و شیری از راست و شیری از چپش است و صبح و شام روزیش می رسد! وای بر تو، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و علی و حسن و حسین علیهم السلام بهتر از محمّد بن حنفیه بودند و مرگ را چشیدند.
🤔 اسماعیل حمیری گفت : آیا برای من دلیلی هست ؟
✅ فرمود: بلی به درستی که پدرم مرا خبر داد که او نماز خواند بر جنازه محمّد و حاضر بود در دفنش و من می نمایانم تو را آیتی بر این؛ پس گرفت دست او را و برد به سوی قبری و دست خود را بر آن زد و دعایی خواند، در حال قبر شکافته شد و مردی که موهای سر و ریشش سفید بود از قبر بیرون آمد و خاک از سر و صورتش می ریخت و گفت : ای ابوهاشم ! مرا می شناسی ؟ سید حمیری گفت : نه ! گفت : من محمّد بن حنفیه ام ، همانا امام بعد از حسین علیه السلام ، علی بن الحسین است و بعد از او، محمّد بن علی و بعد از او، این است علیه السلام؛ پس داخل کرد سرش را در قبر و قبر به هم آمد، این وقت اسماعیل بن محمّد این شعر را بگفت :
تَجَعْفَرْتُ بِاسْمِ اللّهِ وَ اللّهُ اَکْبَرُ
وَ اَیْقَنْتُ اَنَّ اللّهَ یَعْفُو وَ یَغْفِرُ
وَ دِنْتُ بِدینٍ غَیْرَ ما کُنْتُ دائنا
بِهِ وَ نَهانی سَیِّدُ النّاسِ جَعْفَرُ
فَقُلْتُ فَهَبْنی قَدْ تَهَوَّدْتُ بُرْهَهً
وَ اِلاّ فَدینی دینُ مَنْ یَتَنَصَّرُ
فَاِنّی اِلَی الرَّحْمنِ مِنْ ذاکَ تائِبُ
وَ انّیَ قَدْ اَسْلَمْتُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ
شانزدهم در اخبار آن حضرت است به جناب ابوبصیر
📖 شیخ مفید در ( ارشاد) روایت کرده از ابوبصیر که گفت : داخل شدم به مدینه و با من بود کنیزکی از خودم؛ پس با او نزدیکی کردم؛ پس بیرون شدم از منزل بروم حمام دیدم یاران خود را از شیعه که می روند خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام من ترسیدم که ایشان شرفیاب خدمتش شوند و از من فوت شود زیارتش، من هم با ایشان رفتم تا داخل خانه حضرت شدم با ایشان ، همین که مقابل آن حضرت ایستادم نظر کرد به من و فرمود: ای ابوبصیر! آیا ندانستی که در خانه های انبیاء و اولاد انبیاء داخل نمی شود جُنب ؟ من خجالت کشیدم و گفتم : یابن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم ! چون یاران خود را دیدم شرفیاب می شوند ترسیدم که از من فوت شود زیارت شما به اتفاق ایشان و دیگر به مثل این کار عود نخواهم کرد، این بگفتم و بیرون شدم .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هفدهم _ در اخبار آن حضرت است از ضمیر شخصی
📖 شیخ کلینی رحمه اللّه روایت کرده که مردی آمد خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم ! دیدم در خواب که گویا بیرون شدم از شهر کوفه. رفتم در موضعی که می شناسم آنجا را. دیدم گویا شیخی از خشت یا مردی تراشیده از چوب را که سوار است بر اسبی از چوب می درخشاند شمشیر🗡️ خود را و من مشاهده می کنم آن را در حالی که ترسان و مرعوبم . حضرت فرمود: تو مردی هستی که اراده کرده ای هلاک کردن مردی را در معیشتش؛ یعنی می خواهی آن چیزی که اسباب زندگی و ماده حیات او است از او بگیری؛ پس بترس از خداوندی که تو را خلق کرده و می میراند تو را، آن مرد گفت : شهادت می دهم که علم به تو عطا شده و بیرون آورده ای آن را از معدنش ، خبر بدهم تو را یابن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم از آن چیزی که برایم بیان کردی ، همانا مردی از همسایگان من آمد به نزد من و بر من عرضه کرد مِلک خود را که من بخرم از او؛ پس من قصد کردم که آن را مالک شوم به قیمت بسیار کم چون دانستم که طالبی غیر از من ندارد. حضرت فرمود: آن مرد دوست می دارد ما را و از دشمنان ما بیزاری می جوید؟ عرض کرد: آری ، یابن رسول اللّه ! او مردی است بصیرتش نیکو و دینش مستحکم است و من توبه می کنم به سوی خدای تعالی و به سوی تو از آنچه که قصد کرده بودم و نیت نموده بودم. آنگاه گفت : خبر بده مرا یابن رسول اللّه که اگر این مرد ناصبی بود حلال بود بر من اغتیال او، یعنی این کار را با او بکنم ؟ حضرت فرمود: ادا کن امانت را به کسی که تو را امین دانست و از تو خواست نصیحت را اگرچه قاتل امام حسین علیه السلام باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هجدهم در حفظ حق تعالی آن حضرت را از قتل
📖 سید بن طاوس روایت کرده است از ربیع حاجب منصور که گفت : منصور روزی مرا طلبید و گفت : می بینی که چه ها از جعفر بن محمّد [علیه السلام ] مردم نقل می کنن؟ به خدا سوگند که نسلش را بر می اندازم !؟ پس یکی از امرای خود را طلبید و گفت با هزار نفر برو به مدینه و بی خبر به خانه امام جعفر برو و سر او و سر پسرش موسی را برای من بیاور، چون آن امیر داخل مدینه شد، حضرت فرمود که دو ناقه آوردند و بر در خانه آن حضرت باز داشتند و اولاد خود را جمع کرد و در محراب نشست و مشغول دعا شد حضرت امام موسی علیه السلام فرمود که من ایستاده بودم که آن امیر با لشکر خود به در خانه ما آمد و امر کرد لشکر خود را که سرهای آن دو ناقه را بریدند و برگشت چون به نزد منصور رفت گفت : آنچه فرموده بودی به عمل آوردم و کیسه را نزد منصور گذاشت ، منصور چون سر کیسه را گشود سرهای ناقه را دید پرسید که اینها چیست ؟ گفت ایها الأمیر! چون داخل خانه امام جعفر علیه السلام شدم سرم گردید و خانه در نظرم تار شد و دو شخص دیدم و در نظرم چنان نمود که جعفر و پسر او است و حکم کردم که سر آنها را جدا کردند و آوردم ، منصور گفت : زنهار! آنچه دیدی به کسی نقل مکن و احدی را بر این معجزه مطلع مگردان و تا او زنده بود کسی را بر این قصه مطلع نگردانیدم .
مؤلف گوید: که در فصل بعد از این بیاید جمله از دلایل و معجزات حضرت صادق علیه السلام شبیه به این معجزه .
←فصل پنجم »
#نهج_البلاغه | #حکمت ۴۳۲
🏷️ ويژگى هاى دوستان خدا
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام إِنَّ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ هُمُ اَلَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ اَلدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ اَلنَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا وَ اِشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اِشْتَغَلَ اَلنَّاسُ بِعَاجِلِهَا
☜ و درود خدا بر او، فرمود: دوستان خدا آنانند كه به درون دنيا نگريستند آنگاه كه مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سر گرم آيندۀ دنيا شدند آنگاه كه مردم به امور زودگذر دنيا پرداختند
فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ وَ رَأَوُا اِسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اِسْتِقْلاَلاً وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً
پس هواهاى نفسانى كه آنان را از پاى در مىآورد، كشتند، و آنچه كه آنان را به زودى ترك مىكرد، ترك گفتند، و بهرهمندى دنيا پرستان را از دنيا، خوار شمردند، و دستيابى آنان را به دنيا زودگذر دانستند
أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ اَلنَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَى اَلنَّاسُ
با آنچه مردم آشتى كردند، دشمنى ورزيدند، و با آنچه دنيا پرستان دشمن شدند آشتى كردند
بِهِمْ عُلِمَ اَلْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ اَلْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا
قرآن به وسيله آنان شناخته مىشود، و آنان به كتاب خدا آگاهند، قرآن به وسيلۀ آنان پا بر جاست و آنان به كتاب خدا استوارند
لاَ يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ وَ لاَ مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ
به بالاتر از آنچه اميدوارند چشم نمىدوزند، و غير از آنچه كه از آن مىترسند هراس ندارند
🇯 🇴 🇮 🇳