eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
37.6هزار عکس
33.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مباحث
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 دوستان عزیز! فرصت خیلی خوبی است ... فرصت تعبّد است، فرصت تقرّب است، فرصت روزه‌ای است که میگیرید، فرصت نشستن سر سفره‌ی رحمت الهی،‌ سر سفره‌ی ضیافت الهی است. این سفره‌ی ضیافتی که میگویند، این ضیافت، همین روزه‌ی شما است، همین نافله‌ی شما است، همین نماز شما است که به جا می‌آورید. 🌙 فرصت ما فقط است؛ اگر چنانچه سحر را از دست بدهیم، دیگر واقعاً فرصتی باقی نمیماند. 🗓 ۱۳۹۸/۲/۱۰ 🌐 @Mabaheeth
هدایت شده از مباحث
از فرصت دعا و نماز شب در شب‌های استفاده کنید. 🌐 @Mabaheeth
85 | حضرت شعیب علی نبینا و آله و علیه السلام و قومِ کم فروش 🌐 @Mabaheeth
از ✔️ بنابر منابع، راوی این دعا محمد بن عثمان بن سعید، از نایبان عجل الله تعالی فرجه است. گرچه این دعا به حسب ظاهر از امام معصوم علیه السلام نقل نشده است؛ لکن با توجه به این که ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری از نوّاب خاص عجل الله تعالی فرجه بوده و به خواندن این دعا مداومت داشته و نیز با توجه به مضامین عالیه دعا و اعتماد سید بن طاووس ره ، می‌توان اطمینان پیدا کرد که این دعا از ناحیه مبارکه امام عصر عجل الله تعالی فرجه و یا از سایر معصومین علیهم السلام به دست وی رسیده باشد. 📚 سیدبن طاووس ره در اقبال الاعمال، شیخ طوسی ره در مصباح المتهجد،کفعمی ره در مصباح و البلد الامین، علامه مجلسی ره در زاد المعاد و شیخ عباس ره در مفاتیح الجنان نقل کرده‌اند. 🌐 @Mabaheeth
فرازی از دعا.mp3
5.04M
🎤 فراز ابتدائی دعای 📌 تهران - معین آباد 🗓 1434 ه.ق 🌐 @Mabaheeth
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
/ آزار مومن در دوران جوانی در پایگاه شهرستان فعالیت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیم. شبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن، فعالیت های نظامی و گشت و بازرسی و ... داشتیم. در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان شهرستان ما قرار داشت. ماهم بعضی وقتها دوستان خودمان را اذیت می کردیم! البته تاوان تمام این اذیت ها را در آنجا دادم. برخی شبهای تا صبح در پایگاه حضور داشتیم. یک شب زمستانی، برف سنگینی🌨 آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی جرأت داره الان بره تا ته قبرستون و برگرده؟! گفتم: این که کاری نداره. من الان میرم. او هم به من گفت: باید یه لباس سفید بپوشی! من سرتا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. خس خس صدای پای من روی برف از دور هم شنیده میشد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم! اواخر قبرستان که رسیدم صوت قرآن شخصی را از دور شنیدم! یک پیرمرد روحانی که از سادات بود شبهای جمعه تا در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن می شد. فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند. میخواستم برگردم اما با خودم گفتم: اگه الان برگردم رفقا من را متهم به ترسیدن میکنند. برای همین تا انتهای قبرستان رفتم. هرچه صدای پای من نزدیکتر میشد، صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر میشد! از لحن او فهمیدم که ترسیده، ولی به مسیر ادامه دادم. تا اینکه ... 🌐 @Mabaheeth