eitaa logo
مباحث
1.8هزار دنبال‌کننده
43.1هزار عکس
39.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ــــــــــــ ❒ قرآن کریم ؛ @Nafaahat | @ye_ayeh ❒ نهج البلاغه ؛ @nahj_olbalaghe ❒ صحیفه سجادیه ؛ @ghararemotalee ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانۀ خود راه اميدوارى را به روى همۀ گنهكاران گشوده است مى‌فرمايد: «در شگفتم از كسى كه نوميد مى‌شود در حالى كه با اوست»؛ (عَجِبْتُ‌ لِمَنْ‌ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ‌ الْاِسْتِغْفَارُ) . اشاره به اين‌كه خداوند درهاى و استغفار را به روى بندگانش گشوده و آنها را به رحمت خود اميدوار ساخته است و فرمود: ««قُلْ‌ يٰا عِبٰادِيَ‌ اَلَّذِينَ‌ أَسْرَفُوا عَلىٰ‌ أَنْفُسِهِمْ‌ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ‌ رَحْمَةِ‌ اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ‌ جَمِيعاً إِنَّهُ‌ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِيمُ‌»؛ اى بندگانى كه راه اسراف به خود را در پيش گرفته‌ايد و مرتكب گناهان شده‌ايد، از رحمت خداوند مأيوس نشويد، چرا كه او همۀ گناهان (توبه كنندگان) را می‌آمرزد، به يقين او آمرزندۀ مهربان است». «يَقْنَطُ» از مادۀ «قُنوط» به معناى نااميدى است و مى‌دانيم يأس از رحمت خدا بالاترين گناهان است؛ زيرا كسى كه از رحمت حق مأيوس شود از هيچ گناهى إبايى ندارد، چون مى‌گويد: آب از سر من گذشته و من غرق شده‌ام چه يك قامت چه صد قامت. نوميدى خطرناك‌ترين راه در دل آدمى است كه او را آلودۀ هر گونه مى‌كند؛ لذا در حديثى از عليه السلام مى‌خوانيم كه لقمان به فرزندش چنين مى‌گفت: «خَفِ‌ اللَّهَ‌ عَزَّ وَجَلَّ‌ خِيفَةً‌ لَوْ جِئْتَهُ‌ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ‌ لَعَذَّبَكَ‌ وَ ارْجُ‌ اللَّهَ‌ رَجَاءً‌ لَوْ جِئْتَهُ‌ بِذُنُوبِ‌ الثَّقَلَيْنِ‌ لَرَحِمَك؛ از خداوند آن‌گونه بترس كه اگر تمام عبادات و اعمال نيك جنّ و انس را انجام داده باشى امكان دارد به سبب لغزشى تو را مجازات كند و آن‌قدر به رحمت خدا اميدوار باشد كه اگر تمام گناه جن و انس را كرده باشى امكان دارد تو را (به موجب توبه و استغفار و امر خيرى) رحمت كند». قرآن مجيد نيز با صراحت مى‌گويد: ««إِنَّهُ‌ لاٰ يَيْأَسُ‌ مِنْ‌ رَوْحِ‌ اَللّٰهِ‌ إِلاَّ اَلْقَوْمُ‌ اَلْكٰافِرُونَ‌»؛ از رحمت خدا تنها كافران مأيوس مى‌شوند». 📢 شايان توجه است كه ابن ابى‌الحديد در شرح اين كلام سخنى با نظر موافق از ربيع بن خثعم نقل مى‌كند كه بسيار نادرست به نظر مى‌رسد و آن اينكه او مى‌گفت: هيچ كس نگويد: «أسْتَغْفِرُ اللّٰهِ‌ وَ أتُوبُ‌ إلَيْهِ‌» چرا كه ممكن است دروغ و گناه باشد اگر به آن عمل نكند، و به جاى آن بگويد: «اللّٰهُمَّ‌ اغْفِرْ لىٖ‌ وَ تُبْ‌ عَلَىَّ‌» (خدايا مرا ببخش و به سوى من باز گرد (و رحمت خود را فرو فرست)
📖 ‮مرحوم سيّد رضى اين گفتار حكيمانۀ امير مؤمنان على عليه السلام را به توسط فرزندزادۀ گرامى‌اش عليه السلام نقل كرده مى‌گويد: ابو جعفر محمد بن على الباقر عليهما السلام از آن حضرت چنين نقل كرده است كه فرمود: «در زمين دو امان و وسيلۀ نجات از عذاب الهى بود كه يكى از آنها برداشته شد دومى را دريابيد و به آن چنگ زنيد»؛ (وَ حَكَى عَنْهُ‌ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ‌ عَلِيٍّ‌ الْبَاقِرُ عليهما السلام أَنَّهُ‌ قَالَ‌ كَانَ‌ فِي الْأَرْضِ‌ أَمَانَانِ‌ مِنْ‌ عَذَابِ‌ اللَّهِ‌ وَ قَدْ رُفِعَ‌ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ‌ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ‌) . آنگاه امام عليه السلام به شرح اين دو بر اساس استنباطى كه از يكى از آيات قرآن مجيد كرده مى‌پردازد و مى‌فرمايد: «اما امانى كه برداشته شد وجود رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله بود (كه خداوند به وجود او هرگز عذابى بر اين امت نازل نكرد؛ ولى او از ميان ما رفت) و امانى كه باقى مانده است، همان‌گونه كه خداوند متعال مى‌فرمايد: «تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنها را عذاب نمى‌كند و تا آنان نيز از گناهان خود استغفار مى‌كنند خداوند عذابشان نخواهد كرد»؛ (أَمَّا الْأَمَانُ‌ الَّذِي رُفِعَ‌ فَهُوَ رَسُولُ‌ اللَّهِ‌ صلى الله عليه و آله وَ أَمَّا الْأَمَانُ‌ الْبَاقِي فَالْاِسْتِغْفَارُ قَالَ‌ اللَّهُ‌ تَعَالَى: وَ مٰا كٰانَ‌ اللّٰهُ‌ لِيُعَذِّبَهُمْ‌ وَ أَنْتَ‌ فِيهِمْ‌ وَ مٰا كٰانَ‌ اللّٰهُ‌ مُعَذِّبَهُمْ‌ وَ هُمْ‌ يَسْتَغْفِرُونَ‌). به گفتۀ مرحوم سيّد رضى «اين استنباط امام يك نمونه از بهترين استفاده‌ها و لطيف‌ترين استنباطها از آيات قرآن كريم است»؛ (قٰالَ‌ الرَّضيُ‌: وَ هٰذٰا مِنْ‌ مَحٰاسِنِ‌ الْإسْتِخْرٰاجِ‌ وَ لَطٰائِفِ‌ الْإسْتِنْبٰاطِ) . هنگامى كه به عقل و خرد خويش رجوع كنيم نيز آنچه را كه در اين آيۀ مباركه آمده و استنباطى را كه امام عليه السلام از آن كرده درمى‌يابيم. 💫 پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله مطابق آيۀ شريفۀ «وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ‌ إِلاّٰ رَحْمَةً‌ لِلْعٰالَمِينَ‌» رحمتى براى تمام جهانيان بود؛ چگونه ممكن است اين كانون رحمت الهى در ميان امت باشد و خدا آنها را عذاب كند. 📿 از سويى ديگر، استغفار يكى از وسايل جلب رحمت خداست؛ زيرا خودش بندگان را دعوت به استغفار كرده و وعدۀ غفران و آمرزش داده و فرمود: ««قُلْ‌ يٰا عِبٰادِيَ‌ اَلَّذِينَ‌ أَسْرَفُوا عَلىٰ‌ أَنْفُسِهِمْ‌ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ‌ رَحْمَةِ‌ اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ‌ جَمِيعاً إِنَّهُ‌ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِيمُ‌»؛ اى بندگانى كه راه اسراف به خود را در پيش گرفته‌ايد و مرتكب گناهان شده‌ايد از خداوند مأيوس نشويد، چرا كه او همۀ گناهان (توبه كنندگان) را می‌آمرزد، به يقين او آمرزندۀ مهربان است». 👈 بنابراين بعد از رحلت پيغمبر خدا و رفتن آن حضرت به ديار باقى مسلمانان مى‌توانند خود را به وسيلۀ و انابه و استغفار از عذاب الهى مصون دارند و امام عليه السلام با استنباطى كه در بالا آمد راه را به آنها نشان داده و بر آن تأكيد ورزيده است. ايشان نه تنها مى‌توانند از عذاب الهى در امام بمانند بلكه با استغفار درهاى رحمت و و را مى‌توانند به روى خود بگشايند. همان‌گونه كه در سورۀ «نوح» آمده است: ««اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ‌ إِنَّهُ‌ كٰانَ‌ غَفّٰاراً * يُرْسِلِ‌ اَلسَّمٰاءَ‌ عَلَيْكُمْ‌ مِدْرٰاراً * وَ يُمْدِدْكُمْ‌ بِأَمْوٰالٍ‌ وَ بَنِينَ‌ وَ يَجْعَلْ‌ لَكُمْ‌ جَنّٰاتٍ‌ وَ يَجْعَلْ‌ لَكُمْ‌ أَنْهٰاراً»؛ من به آنها گفتم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد او بسيار آمرزنده است تا باران‌هاى پربركت آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغ‌هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد»
❀ ﴾﷽﴿ ❀ 🕋 نماز توبه روز یکشنبه ماه ذی القعده ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ https://eitaa.com/joinchat/2307129358C448afc1e38
📖 امام عليه السلام در اين كلام پربار حكمت‌آميز، پاسخ به سؤال كننده‌اى مى‌دهد كه «از آن حضرت پرسيد: خير و نيكى چيست‌؟»؛ (وَ سُئِلَ‌ عَنِ‌ الْخَيْرِ مَا هُوَ) امام در پاسخ جامع خود خير را در پنج چيز خلاصه كرد: نخست فرمود: «خير و خوبى در آن نيست كه مالت فراوان و فرزندانت زياد شوند»؛ (فَقَالَ‌ لَيْسَ‌ الْخَيْرُ أَنْ‌ يَكْثُرَ مَالُكَ‌ وَ وَلَدُكَ‌). 👈 منظور از اين سخن نفى ديدگاه غالب در مسئلۀ مال و فرزندان (نيروى انسانى) است كه ارزش والا را در مال و فرزند خلاصه مى‌كنند و شخصيت را براى كسانى قائل هستند كه اموال بيشترى در اختيار دارند و ثروت آنها زياد و نفرات آنها نيز فراوان است. 👈 به تعبير ديگر، تنها از جنبه‌هاى مادى و دنيوى به مال و فرزند نگاه مى‌كنند و گرنه اگر اين مواهب در راه خدمت به خلق و جلب رضاى خالق صرف شود آن هم مصداق خير است، چرا كه در قرآن مجيد در آيات متعددى واژۀ خير بر مال اطلاق شده است. از جمله در آيۀ 180 سورۀ «بقره» مى‌خوانيم: ««كُتِبَ‌ عَلَيْكُمْ‌ إِذٰا حَضَرَ أَحَدَكُمُ‌ اَلْمَوْتُ‌ إِنْ‌ تَرَكَ‌ خَيْراً اَلْوَصِيَّةُ‌ لِلْوٰالِدَيْنِ‌ وَ اَلْأَقْرَبِينَ‌ بِالْمَعْرُوفِ‌ حَقًّا عَلَى اَلْمُتَّقِينَ‌»؛ بر شما نوشته شده هنگامى كه يكى از شما را فرا رسد اگر چيز خوبى (مالى) از خود به جاى گذارده براى پدران و مادران و نزديكان به طور شايسته كند». سپس مى‌افزايد: ولى خير در اين است كه علمت زياد گردد و حلمت فزونى يابد و با پرستش پروردگار به مردم مباهات كنى و هر گاه كار نيكى از تو صادر شد خدا را سپاس گويى و اگر گناهى سر زد نمايى»؛ (وَ لَكِنَّ‌ الْخَيْرَ أَنْ‌ يَكْثُرَ عِلْمُكَ‌ وَ أَنْ‌ يَعْظُمَ‌ حِلْمُكَ‌ وَ أَنْ‌ تُبَاهِيَ‌ النَّاسَ‌ بِعِبَادَةِ‌ رَبِّكَ‌؛ فَإِنْ‌ أَحْسَنْتَ‌ حَمِدْتَ‌ اللَّهَ‌ وَ إِنْ‌ أَسَأْتَ‌ اسْتَغْفَرْتَ‌ اللَّهَ‌) . ✳️ در واقع، امام عليه السلام در اين عبارات پر معنا، نظام ارزشى اسلام را بيان مى‌كند و بر خلاف آنچه در دنياى مادى ديده مى‌شود كه ارزش را در مال و ثروت و قدرت ناشى از نفرات خلاصه مى‌كنند، امام عليه السلام ارزش را در و و و شكر و استغفار خلاصه مى‌فرمايد، زيرا مال و ثروت و قدرت اگر جدا از علم و حلم و بندگى پروردگار باشد مايۀ فساد و تباهى و ابزارى است كه در مسير شرّ قرار خواهد گرفت. ‮آنگاه امام عليه السلام در پايان اين گفتار به نكتۀ مهم ديگرى اشاره كرده و خير و سعادت دنيا را در دو چيز خلاصه مى‌كند و مى‌فرمايد: «دنيا فقط براى دو كَس خوب است: ✓ كسى كه گناهانى كرده و مى‌خواهد با جبران كند. ✓ و كسى كه با سرعت به سراغ كارهاى خير مى‌رود»؛ (وَ لَا خَيْرَ فِي الدُّنْيَا إِلَّا لِرَجُلَيْنِ‌: رَجُلٍ‌ أَذْنَبَ‌ ذُنُوباً فَهُوَ يَتَدَارَكُهَا بِالتَّوْبَةِ‌، وَ رَجُلٍ‌ يُسَارِعُ‌ فِي الْخَيْرَاتِ‌) 👈 حقيقت امر نيز همين است؛ زيرا اگر ما دنيا را به صورت يك گذرگاه براى زندگى جاويدان آخرت تصور كنيم به عنوان يك منزلگاه و هدف، خواهيم دانست بهره‌اى كه انسان مى‌تواند از اين مزرعه يا از اين بازار براى سراى ديگر ببرد يا جبران گناهان است و يا سرعت در خيرات.
مباحث
📿 #استغفار_امیرالمومنین صلوات الله علیه ─┅•═༅ بند پنجاه و چهارم ༅═•┅─ 🤲 اللَّهُمَّ وَ أَسْتَ
📿 صلوات الله علیه ─┅•═༅ بند پنجاه و پنجم ༅═•┅─ 🤲 اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ مَقَتَ نَفْسِی عَلَیْهِ إِجْلَالًا لَکَ فَأَظْهَرْتُ لَکَ التَّوْبَةَ فَقَبِلْتَ وَ سَأَلْتُکَ الْعَفْوَ فَعَفَوْتَ ثُمَّ مَالَ بِیَ الْهَوَی إِلَی مُعَاوَدَتِهِ طَمَعاً فِی سَعَةِ رَحْمَتِکَ وَ کَرِیمِ عَفْوِکَ نَاسِیاً لِوَعِیدِکَ رَاجِیاً لِجَمِیلِ وَعْدِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ ┅───────────────┅ ❖ «بار خدایا از تو آمرزش می‌طلبم برای هر گناهی که به خاطر تعظیم تو با نفس خویش دشمن گشته و اظهار نمودم و تو پذیرفتی و از تو درخواست عفو کردم و تو عفو نمودی؛ ولی پس از آن هوای نفس مرا به سوی آن مایل کرد تا این که به طمع رحمت وسیع تو، عفو کریمانه ات و یا فراموشی تهدیدت و آرزوی وعده جمیلت، دوباره به آن بازگشتم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این مرا بیامرز، ای بهترین آمرزندگان» @ostadelahi
48 - اندرزی عجیب مخلص در ولایت اهل بیت علیهم‌السلام : جناب آقامیرزا ابوالقاسم عطار تهرانی - سلمه اللّه - نقل نمود از عالم بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبدالنبی نوری که از جمله تلامیذ حکیم الهی مرحوم حاج ملاهادی سبزواری بوده است در سال آخر عمر مرحوم حاجی، روزی شخصی در مجلس درس ایشان آمد و خبر داد که در قبرستان، شخصی پیدا شده و نصف بدنش در قبر است و نصف دیگر بیرون و دائما نظرش به آسمان است و هرچه بچه ها مزاحمش می شوند به آنها اعتنایی نمی کند . مرحوم حاجی گفتند خودم باید او را ملاقات کنم، چون مرحوم حاجی او را دید بسیار تعجب کرد نزدیکش رفت دید به ایشان هم اعتنایی نمی کند . مرحوم حاجی گفتند تو کیستی و چکاره ای من تو را دیوانه نمی بینم از آن طرف رفتارت هم عاقلانه نیست؟ در جواب ایشان گفت من شخص نادان بی خبری هستم، تنها دو چیز را یقین کرده و باور دارم : یکی آنکه : دانسته ام که مرا و این عالم را خالقی است عظیم الشأن که باید در شناختن و بندگی او کوتاهی نکنم . دوم آنکه : دانسته ام در این عالم نمی مانم و به عالم دیگر خواهم رفت و نمی دانم وضع من در آن عالم چگونه خواهد بود. جناب حاجی ! من از این دو علم بیچاره و پریشانحال شده ام، به طوری که مردم مرا دیوانه می پندارند. شما که خود را عالم مسلمانان می دانید و این همه علم دارید چرا ذره ای درد ندارید و بی باکید و در فکر نیستید ؟ ! این اندرز مانند تیری بود که بر دل مرحوم حاجی نشست، برگشت در حالی که دگرگون شده بود و کمی از عمرش که مانده بود دائما در فکر سفر آخرت و تحصیل توشه این راه پرخطر بود تا از دنیا رفت . هرکَس در هر مقامی که باشد محتاج شنیدن و است ؛ زیرا اگر نسبت به آنچه می شنود دانا باشد ، آن موعظه برایش تذکّر یعنی یادآوری است چون انسان فراموشکار است و همیشه محتاج به یادآوریست و اگر جاهل باشد، اندرز برایش دانش و کسب است . از اینجاست که در قرآن مجید وظیفه هر مسلمانی را خیرخواهی و اندرز به دیگران قرار داده و فرموده : ( وَ تَوا صَوْا بِالْحَقِّ وَتَوا صَوْا بِالصْبرِ )¹ چنانچه اندرز به دیگری لازم و مورد امر خداوند است، استماع اندرز و پذیرفتن آن هم لازم است؛ زیرا امر به موعظه کردن برای شنیدن و پذیرفتن و بدان عمل کردن است و لذا مکرر در قرآن مجید می فرماید : ( فَهَلْ مِنْ مَدَّکِر ؛ آیا کسی هست اندرزهای الهی را بشنود و بپذیرد ). ضمنا باید دانست که موعظه بی اثر نخواهد بود و در شنونده اثری می گذارد هرچند اثر آنی و جزئی باشد و باید از حضور در مجالس وعظ و استماع موعظه از هرکس که باشد مضایقه نکرد . از مسلمه منقولست که گفت بامدادی به خانه عمر بن عبدالعزیز رفتم در اندرونی که پس از نماز صبح آنجا تنها بود کنیزکی آمد و قدری خرما آورد پس قدری از آن برداشت و گفت ای مسلمه ! اگر مردی این را بخورد و آبی بر سر آن بیاشامد او را بس باشد؟ گفتم نمی دانم . پس پاره بیشتری از آن برداشت و گفت این چه ؟ گفتم بلی این کافی است و کمتر از این نیز چنانچه اگر این را بخورد تا شب باکی ندارد که هیچ طعام دیگر نچشد. گفت پس برای چه آدمی به رود؟ یعنی انسانی که کفی خرما و آبی، او را در روز کافی است برای چه در طلب مال دنیا حرص زند و از محرمات الهی پرهیز نکند تا به جهنم برود . مسلمه گوید : هیچ وعظی در من چنین کارگر نشد . غرض آنکه آدمی نمی داند که کدام سخن در او خواهد گرفت، مسلمه بسیار موعظه شنیده بود؛ اما هیچ‌یک در او چنان نگرفته بود که این . و نیز مشهور است و در بعض تفاسیر هم نوشته شده که ( فضیل عیاض ) مدتی از عمرش در طغیان و عصیان بود تا شبی به قصد دستبرد به قافله، حرکت می کرده و قافله را تعقیب می نموده، ناگاه صدای خواننده قرآن به گوشش می خورد که این آیه را می خواند : ( اَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِاللَّهِ )² یعنی : ( آیا نرسیده وقت آنکه کسانی که آورده اند دلشان برای یاد خدا خاشع شود ) . فوراً آیه شریفه دلش را بیدار کرد و گفت بلی وقتش رسیده از همان راه برگشت و کامله نمود و ادای حقوق کرد و هرکس بر او حقی داشت او را از خود راضی ساخت و بالأخره از خوبان روزگار شد . و نیز منقول است که شخصی از ثروتمندان بر واعظی گذشت که می گفت : ( عجبتُ مِن ضعیفٍ یعصی قویّاً ؛ یعنی در شگفتم از بنده ناتوانی که مخالفت می کند امر خدای توانا را ) . این سخن در او اثر کرد و تمام گناهان را ترک نمود و رو به خیر آورد تا یکی از خوبان روزگار شد. شاید او بسیار کلمات موعظه و شنیده بود؛ اما نجات کلی و بیداری او را خداوند در این کلمه قرار داده بود. ------------------------------------------------- 1- سوره عصر،آیه 3. 2- سوره حدید، آیه 16
49 - توفیق توبه و نیز جناب آقا میرزا ابوالقاسم مزبور از مرحوم اعتمادالواعظین تهرانی - علیه الرحمه - نقل نمود که فرمود در سالی که نان در تهران به سختی دست می آمد، روزی میرغضب باشی ناصرالدین شاه به طاقِ آب انباری میرسد و صدای ناله سگهایی را می شنود؛ پس از تحقیق می بیند سگی زاییده و بچه هایش به او چسبیده و چون در اثر بی خوراکی پستانهایش شیر ندارد، بچه هایش ناله و فریاد می کنند. میرغضب باشی سخت متأثر می شود. از دکان خبازی که در نزدیکی آن محل بود ، مقداری نان می خرد و جلوش می اندازد و همانجا می ایستد تا سگ می خورد و بالاخره پستانهایش شیر می آورد و بچه هایش آرام می گیرند و سرگرم خوردن شیر از پستانهای مادر می شوند. میرغضب باشی مقدار خوراک یک ماه آن سگ را از آن نانوایی می خرد و نقداً پولش را می پردازد و می گوید هر روز باید شاگردت این مقدار نان به این سگ برساند و اگر یک روز مسامحه شود از تو انتقام می کشم. در آن اوقات با جمعی از رفقایش میهمانی دوره ای داشتند به این تفصیل که هر روز عصر، گردش می رفتند و تفرّج می کردند و برای شام در منزل یکی با هم صرف شام می نمودند تا شبی که نوبت میرغضب باشی شد، زنی داشت که تقریبا در وسط شهر تهران خانه اش بود و وسایل پذیرایی در خانه اش موجود بود و زنی هم تازه گرفته بود و نزدیک دروازه شهر منزلش بود. به زن قدیمی خود پول می هد و می گوید امشب فلان عدد میهمان دارم و برای صرف شام می آییم و باید کاملا تدارک نمایی، زن قبول می کند و طرف عصر با رفقایش بیرون شهر رفته تفرج می کردند . تصادفاً تفریح آن روز طول می کشد و مقدار زیادی از شب می گذرد ، هنگام مراجعت، رفقایش می گویند دیر شده و سخت خسته شدیم، همین در دروازه که منزل دیگر تو است می آییم. میرغضب باشی می گوید اینجا چیزی نیست و در خانه وسط شهری، کاملاً تدارک شده باید آنجا برویم. بالاخره رفقا راضی نمی شوند و می گویند ما امشب در اینجا می مانیم و به مختصری غذا می کنیم و آنچه در آن خانه تدارک کرده ای برای فردا. میرغضب باشی ناچار قبول می کند و مقداری نان و کباب می خرد و آنها می خورند و همانجا می خوابند . هنگام ، از صدای ناله و گریه بی‌اختیاری میرغضب باشی همه بیدار می شوند و از او سبب انقلاب و گریه اش را می پرسند ، می گوید در خواب ، امام چهارم علیه السلام را دیدم به من فرمود احسانی که به آن سگ کردی مورد قبول خداوند عالم شد و خداوند در مقابل آن احسان، امشب جان تو و رفقایت را از حفظ فرمود؛ زیرا زن قدیمی تو از غیظی که به تو داشت، سمّی تدارک کرده و در فلان محل از آشپزخانه گذاشته بود تا داخل خوراک شما کند، فردا می روی آن سمّ را برمی داری و مبادا زن را اذیت کنی و اگر بخواهد او را به خوشی رها کن . دیگر آنکه : خداوند تو را توبه خواهد داد و چهل روز دیگر به سر قبر پدرم حسین علیه السلام مشرف می شوی. پس صبح با رفقا می گوید برای تحقیق صدق خوابم بیایید به خانه وسط شهری برویم، با هم می آیند چون وارد می شود زن تعرّض می کند که چرا دیشب نیامدی؟ به او اعتنایی نمی کند و با رفقایش به آشپزخانه می روند و به همان نشانه ای که امام علیه السلام فرموده بود، سم را بر می دارد و به زن می گوید دیشب چه خیالی در باره ما داشتی؟ اگر امر امام علیه السلام نبود از تو تلافی می کردم لکن به امر مولایم با تو احسان خواهم کرد، اگر مایلی در همین خانه باش و من با تو مثل اینکه چنین کاری نکرده بودی رفتار خواهم کرد و اگر میل فراق داری تو را طلاق می دهم و هرچه بخواهی به تو می دهم، زن می بیند رسوا شده و دیگر نمی تواند با او زندگی کند، طلب طلاق می کند او هم با کمال خوشی طلاقش می دهد و خوشنودش کرده رهایش می کند . از شغل خودش هم استعفا می دهد و استعفایش مورد قبول واقع می شود آنگاه مشغول و ادای حقوق و مظالم گردیده و پس از چهل روز به کربلا مشرف می شود و همانجا می ماند تا به رحمت حق واصل می گردد . آثار احسان به مخلوقات خداوند عالم هرچند حیوانی مانند سگ باشد در روایات بسیار است و گاه می شود که آن احسان سبب و الهی می گردد. شواهد این مطلب بسیار است از آن جمله در جلد 14 بحار از کتاب (حیوه الحیوان) دمیری نقل کرده از رسول خدا صلی الله علیه وآله که فرمود زنی در بیابانی می رفت و سخت تشنه شده بود تا به چاهی رسید که در آن آب بود ، خود را به قعر آن رسانید و آب آشامید و سیراب شد، بیرون آمد دید سگی از شدت تشنگی خاکهایی که نمدار شده می خورد . به خود گفت این سگ بیچاره مانند من تشنه است، بر او رقّت کرد و به زحمت خود را به آب رسانید و موزه پایش را پر از آب کرد و به دندان گرفت و بالا آمد و سگ را سیراب نمود . خداوند این کارش را پذیرفت و تلافی فرمود و او را آمرزید .
هدایت شده از فقه و احکام
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای کاباره رفتن مرحوم و کاباره‌چی... @khabarnews 📖 @feqh_ahkam
13.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 گدایی و دعا! ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @naseri_ir
👈 این داستان به ما دو چیز می فهماند یکی اهمیت حج و بزرگی گناه ترک و مسامحه در ادای آن چنانچه محقق در شرایع فرموده : ( وَ فی تَإخیرِهِ کَبَیرهٌ مُوبِقَهٌ ) یعنی حج با اجتماع شرایط آن، واجب فوری است و مسامحه کردن و تأخیر انداختن ادای آن، گناه کبیره و هلاک کننده است. چه هلاکتی بدتر از محشور شدن با یهود است. چنانچه در جلد یک سفینه البحار از علیه السلام است : ( کسی که حج واجب را به جا نیاورد و بمیرد در حالی که گرفتاری سختی که حج رفتن سبب مشقت او شود نداشته باشد و به مرضی که نتواند به واسطه آن حج کند، مبتلا نبوده و حکومت وقت هم مانع رفتنش نگردیده پس باید بمیرد در حالی که اگر بخواهد یهودی و اگر نخواهد نصرانی باشد )¹ خلاصه کسی که بدون عذر شرعی حج را ترک کند پس از مردنش با یهود و نصاری خواهد بود. و نیز در معنای آیه شریفه : هرکس در دنیا کور شد در آخرت هم کور است فرمود : این آیه درباره کسی است که حج را از سالی به سال دیگر تأخیر می اندازد ؛ یعنی هر ساله می گوید سال دیگر بجا می آورم تا اینکه حج نکرده می میرد پس، از واجبی از واجبات الهی کور شده و خداوند او را در از دیدن راه بهشت کور می فرماید.² مطلب دیگر که از این داستان فهمیده می شود آن است که حضرت سیدالشهداء علیه السلام کشتی نجات و رحمت واسعه الهی است و به آن حضرت شخص را موفق به از هر گناهی می کند و و پاک از دنیا خواهد رفت و همچنین توسل به او موجب امن از هر خطر و آفتی است و یقیناً اگر کسی از روی و صدق متمسک به ایشان گردد اهل نجات و سعادت است.³ -------------------------------------------- 1- وَ مَنْ ماتَ وَ لَمْ یحِجَّ حَجَّهَ اْلاِسْلامِ وَ لَمْ یَمْنَعْهُ ذلِکَ حاجَهٌ تَجْحَفُ بِهِ اَوْ مَرَضٌ لا یُطیقُ الْحَجَّ مِنْ اَجْلِهِ اَوْ سُلْطانٌ یَمْنَعَهُ فَلیَمُتْ اِن شاءَ یَهُودِیّاً وَ اِنْ شاءَ نَصْرانِیا) 2- فی قَوْلِهِ تَعالی :( مَنْ کانَ فی هذِهِ اَعْمی فَهُو فیِ اْلاخِرَهِ اَعْمی قالَ (علیه السلام) نَزَلَتْ فیمَنْ یُسَوّفُ الْحَجّ حَتّی مات وَ لَا یحجّ فَعَمی عَنْ فَریضَهٍ مِنْ فَرائض اللّه ...). (سوره اسراء، آیه 72). 3- (ما خابَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکَ و َاَمِنَ مَنْ لَجَأ اِلَیْکَ)
نظیر این داستان در دارالسلام عراقی نقل کرده از ثقه عادل ملا عبدالحسین خوانساری که گفت مرحوم آقا سید مهدی پسر آقا سید علی صاحب شرح کبیر در آن زمانی که مریض شده بود و برای استشفای شیخ محمد حسین صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرابادی را که هر دو از فُحُول علمای عدول بودند فرستاد که غسل کنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر حسین علیه السلام شوند و از تربت قبر مطهر به آداب وارده بردارند و برای مرحوم سید بیاورند و هر دو شهادت دهند که آن تربت قبر مطهر است و جناب سید مقدار یک نخود از آن را تناول نماید . آن دو بزرگوار حسب الأمر رفتند و از خاک قبر مطهر برداشتند و بالا آمدند و از آن خاک قدری به بعض حُضّار أخیار عطا کردند که از جمله ایشان، شخصی بود از معتبرین و عطار و آن شخص را در مرض موت عیادت کردم و باقیمانده آن خاک را از ترس اینکه بعد از او به دست نااهل افتد به من عطا کرد و من بسته آن را آورده و در میان کفن والده گذاشتم. اتفاقا روز عاشورا نظرم به ساروق آن کفن افتاد رطوبتی در آن احساس کردم چون آن را برداشته گشودم دیدم کیسه تربت که در جوف کفن بود مانند شکری که رطوبت ببیند حالت رطوبتی در آن عارض شده و رنگ آن مانند خون تیره گردیده و خونابه مانند اثر آن از باطن کیسه به ظاهر و از آن به کفن و ساروق رسیده با آنکه رطوبت و آبی آنجا نبود. پس آن را در محل خود گذارده در روز یازدهم ساروق را آورده گشودم آن تربت را به حالت اول خشک و سفید دیدم اگرچه آن رنگ زردی در کفن و ساروق کماکان باقیمانده بود و دیگر بعد از آن در سایر ایام عاشورا که آن تربت را مشاهده کردم همینطور آنرا متغیّر دیده ام و دانسته ام که خاک قبر مطهر در هرجا باشد در روز عاشورا شبیه به خون می شود. وقتی میرزای یزدی مزبور از کوچه عبور میکرده میرسید به خانه ای که در آن مجلس جشنی بوده و مُطرب یهودی خوانندگی میکرده و صدای تار و طنبور بیرون خانه می آمده میرزا از شنیدن این صداها بی طاقت می شود درب همان خانه می ایستند و گریه میکند. مردمی که میگذشتند چون میرزا را به آن حال میدیدند آنها هم می ایستادند و گریان میشدند شخصی از آشنایان صاحب خانه به اندرون خانه رفته به صاحب منزل میگوید بیا ببین بیرون خانه چه خبر است. مجلس عزائیست چون صاحب منزل با خبر می شود مطربها را از خانه های همسایه فرار میدهد و خود می آید دست میرزا را میبوسد و میگوید چه شده که چنین گریان هستید. فرمود از اینجا گذشتم صدای نواختن آلات موسیقی از خانه ات شنیدم دلم برای و مسلمانی تو سوخت و دیدم مجلس عزای دین تو است گریان شدم. صاحبخانه بدست ایشان کرد و میرزا را با سایرین که با او بودند به خانه برد و پذیرائی شایانی نمود.
68 - نجات از هلاکت و نیز مرحوم خلوصی مزبور نقل می کرد در سی سال قبل (تقریباً) پیرمرد صالحی که از بستگانش بود (و بنده نام او را فراموش کرده ام) که می گفت در سن جوانیم یکی از بستگانم که خانه اش دروازه اصفهان بود، شب جمعه مجلس عروسی داشت و مرا هم دعوت نمود. من به جهت اجابت نموده و رفتم. دیدم مطرب یهودی آمد و سرگرم خوانندگی و نواختن با آلات موسیقی شدند. چون این منظره و بعضی فسقهای دیگر دیدم سخت ناراحت شدم و آنچه آنها را نهی کردم و نصیحت نمودم فایده نبخشید و راه فرار هم نداشتم؛ زیرا خانه ام دروازه کازرون بود و مسافت زیاد و در آن ساعت از شب هم عبور و مرور در داخل شهر قدغن بود. به ناچار در غرفه خالی که در آن منزل بود، داخل شده درها را بستم و چون شب جمعه بود مشغول و و با پروردگار شدم. در اواخر شب که صداها خاموش و همه خسته و خوابیده بودند، زمین لرزه شدیدی شد به طوری که وحشت زده درب غرفه را از فضای خانه باز کردم که ببینم چه شده. در همان حال درخت وسط خانه به واسطه زلزله رو به غرفه مایل شد به طوری که شاخه اش به دست من رسید. از وحشت😲 دستم را به شاخه درخت محکم کردم، درخت به جای خود برگشت و تا پایم از غرفه جدا شد همراه شاخه درخت به وسط فضا رسیدم بلافاصله تمام عمارتهای خانه منهدم گردید به طوری که جز من، یک نفر از اهل خانه سالم نماند. در آن حال به فکر خانه و اهلم افتادم ، گفتم بروم ببینم بر سر آنها چه آمده وقتی که از درخت پایین آمدم و رو به خانه آوردم تمام خانه ها و دکانهایی که درمسیر من تا دروازه کازرون بود تماماً منهدم شده بود. این داستان دو چیز به ما می آموزد یکی اینکه هرگاه بلایی بر جمعی گنهکار برسد اگر در بینشان کسی باشد که به یاد خدا بوده و آنها را می کرده و چون از او نشنیدند از ایشان جدا شده آن بلا به او نخواهد رسید و خدا او را نجات خواهد بخشید چنانچه در سوره اعراف، راجع به هلاکت اصحاب سَبت می فرماید : اَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ ¹. دیگر آنکه هیچگاه نباید اهل معصیت با خاطر و بی باکی با هوسرانی و انواع آلودگیها گلاویز شوند ؛ زیرا ممکن است قهر الهی به آنها برسد و در همان حالت به بلاهای خاص یا بلاهای عمومی دچار شوند و باب هم بر آنها بسته شود چنانچه در قرآن مجید می فرماید: ( آیا ایمن شدند اهل قریه ها که ایشان را عذاب ما در شب بیاید در حالی که خواب باشند، آیا ایمن شدند اهل قریه ها که عذاب ما ایشان را در روز بیاید در حالی که سرگرم لهو باشند ² . و در باب رسیدن بلاهای عمومی ناگهان مانند زمین لرزه داستانهایی است فراموش نشدنی مانند آنچه در این داستان نقل شد و ظاهرا همان زلزله ای است که در فارسنامه ناصری ، صفحه 308 می نویسد در شب بیست و پنجم ماه رجب ، سنه 1269 مطابق پانزدهم اردیبهشت، یک ساعت پیش از طلوع صبح صادق در شهر شیراز زلزله شدید آمد و چند صد خانه را ویران و چندین هزار را شکسته نمود و چندین هزار نفر در زیر عمارت خرابه بماندند و بمردند و بیشتر مساجد و مدارس خراب گشت و عموما محتاج به تعمیر گردید . و در صفحه 268 می نویسد : و در سال 1237 وبای عام از بلاد چین و هندوستان به ممالک ایران سرایت نمود و از شهر شیراز شش هزار نفر در ظرف مدت پنج شش روز در خوابگاه عدم خفتند . و در شوال 1239 زلزله شدیدی در قصبه کازرون آمد و بعد از چند شب در وقت بین الطلوعین زلزله شدیدتر در شهر شیراز حادث گردید که بیشتر عمارات قدیم و جدید از مساجد و مدارس و بقاع و خانه ها ( عالیها سافلها ) شد و چون وقت اواخر بهار و تمام مردم یا در صحن خانه یا بر پشت بام بودند زیاده از چندین هزارنفر تلف نگشتند و بعد از چند روز دیگر زلزله ای در شیراز آمد لکن خفیف تر از زلزله اول اما به سبب وحشت از زلزله اول، هرکس بر پشت بام بود خود را به زیر انداخت و اعضای او در هم شکست . هنوز هستند پیرمردهای محترمی که درست در خاطر دارند و نقل می کنند که در سنه 1322 قمری یعنی تقریبا هفتاد سال قبل، اهالی شیراز گرفتار وبای سختی شدند و مانند فصل خزان که برگ از درخت می ریزد ، در کوچه و بازار و خانه ها اشخاص وبا زده می افتادند و جنازه ها روی زمین افتاده بود به طوری که سالمها به دفن آنها نمی رسیدند . --------------------------------------------- 1- اَ فَأَمِنَ اَهْلُ الْقُری اَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ اَوَ أَمِنَ اَهْلُ الْقُری اَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ. (سوره اعراف ، آیه 95 و 96). 2- سوره اعراف ، آیه 165.