سخنرانی حجت الاسلام ناصری 1401.5.26 .mp3
4.9M
#سخنرانی_صوتی #عزم #نظم
🎧 عزم و نظم
🎙 حجتالاسلام والمسلمین ناصری
🗓تاریخ: ۱۴۰۱/۵/۲۶
⏱ زمان: ۱۹ دقیقه
🔺 @nasery_ir
#نهج_البلاغه | #حکمت ۱۵۱
🏷️ عاقبت اندیشی
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام لِكُلِّ اِمْرِئٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: هر كَس را پايانى است، تلخ يا شيرين.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (در بارۀ پايان هر كَس) فرموده است: پايان هر كَس شيرين (سعادت و خوشبختى) است يا تلخ (شقاوت و بدبختى).
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام در اين كلام نورانى اشاره به نكتۀ مهمى مىكند كه بسيارى از آن غافلند و آن، توجه دادن به عاقبت كارها و عاقبت انسانهاست.
مىفرمايد: «براى هر كَس سرانجامى است، شيرين يا تلخ»؛ (لِكُلِّ امْرِئٍ عَاقِبَةٌ، حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ) يعنى انسان نبايد امروز خود را در نظر بگيرد، بايد مراقب #عاقبت خويش باشد. ابن الوقت بودن و به نتيجۀ اعمال خود نينديشيدن و عاقبت كار را نديدن مايۀ بدبختى است.
مسئلۀ تدبّر و تدبير كه از صفات برجستۀ انسان شمرده مىشود به همين معناست كه انسان عاقبتانديش باشد نه ابن الوقت. به يقين #غفلت از عاقبت كارها و عاقبت زندگى انسان مشكلات عظيمى براى او در دنيا و آخرت به بار مىآورد. افراد موفق و پيروز عاقبتانديشاند و سعى مىكنند از عاقبت «مُرّة» (تلخ) بپرهيزند و به عاقبت «حُلوة» (شيرين) روى آورند. در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم: كسى نزد ايشان آمد و عرض كرد يا رسول الله! اندرزى به من ده. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر سفارش و اندرزى به تو گويم مىپذيرى يا با آن مخالفت مىكنى؟ عرض كرد: آرى. پيغمبر صلى الله عليه و آله سه بار اين سخن را تكرار كرد و او در هر مرتبه جواب آرى دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فَإِنِّي أُوصِيكَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ يَكُ رُشْداً فَامْضِهِ وَإِنْ يَكُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْهُ ؛ هنگامى كه تصميم بر كارى گرفتى در عاقبت آن بينديش اگر عاقبت آن را نيك ديدى انجام ده و اگر عاقبت آن زشت و تاريك است از آن بپرهيز». قرآن مجيد نيز روى مسئلۀ عاقبت مؤمنان و كافران تكيه كرده در يك جا مىفرمايد: «وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» ؛ و سرانجام (نيك) براى پرهيزگاران است». و در جاى ديگر در مقام هشدار به كافران لجوج مىگويد: «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي اَلْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ؛ آيا (مخالفان دعوت تو) در زمين سير نكردند تا ببينند سرانجام كسانى كه پيش از آنها بودند چگونه شد؟!»
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
89 - مقام فقیه عادل
و نیز نقل کردند از مرحوم شیخ محمد نهاوندی که شبی در عالم رؤیا می بیند #مشهد_مقدس رضوی علیه السّلام مشرف شده و داخل حرم گردیده. سمت بالای سر، حضرت حجت بن الحسن عجل اللّه تعالی فرجه را می بیند، بخاطرش می گذرد که اجازه تصرف در سهم امام علیه السّلام را که از آقایان مراجع تقلید دارد، خوب است که از خود آن بزرگوار إذن بگیرد؛ پس خدمت آن حضرت رسیده پس از بوسیدن دست مبارک عرض می کند تا چه اندازه اذن می فرمایید در سهم حضرتت تصرف کنم ؟ حضرت می فرماید : ماهی فلان مبلغ (مقدار آن از نظر قائل محو گردیده بود) .
پس از چند سال شیخ محمد مزبور به مشهد مقدس مشرف می شود و در همان اوقات، مرحوم آیت اللّه حاج آقا حسین بروجردی هم مشرف شده بودند. روزی شیخ محمد، حرم مشرف می شود، سمت بالای سر می آید می بیند همانجایی که حضرت حجت علیه السّلام نشسته بودند آقای بروجردی نشسته است. بخاطرش می گذرد که از أکثر آقایان مراجع اجازه تصرف در سهم امام گرفته، خوب است از آقای بروجردی هم اذن بگیرد؛ پس خدمت آن مرحوم رسیده و طلب اذن می کند. ایشان هم می فرمایند ماهی فلان مبلغ ( همان مبلغی که حضرت حجت علیه السّلام در خواب فرموده بودند) .
پس شیخ محمد تفصیل خواب چند سال پیش در نظرش می آید و می فهمد که تمامش واقع شده الا اینکه به جای حضرت حجت علیه السّلام، آقای بروجردی است .
از این داستان دانسته می شود که شیعیان در #زمان_غیبت امام علیه السّلام باید مقام فقیه عادل را بشناسند و او را نایب امام خود بدانند و از او قدردانی کنند و در دانستن وظایف شرعیه و #احکام الهی به او مراجعه نمایند و حکم او را حکم امام دانند و در داستان حاج علی بغدادی که در کتاب مفاتیح الجنان نقل شده، حضرت حجت علیه السّلام به حاج علی فرمود: که مراجع #نجف_اشرف یعنی #شیخ_مرتضی_انصاری و شیخ محمد حسین کاظمینی و شیخ محمد حسن شروقی ، وکلاء منند و نیز فرمود آنچه از حق من به آنها رساندی قبول است .
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | میدان رزم امروز
🔻 رهبر انقلاب در دیدار اخیر ائمه جمعه: امروز میدان رزم میدان رزم قدرت نرم است و قدرت نرم دشمن شبههپراکنی است.
🔹️ «شبههپراکنی» یعنی چه؟ یعنی ما یک ملّتی داریم که این ملّت آمدند با اعتقاد و ایمان کامل پای انقلاب ایستادند، جان دادند، زحمت کشیدند، خودشان را به زحمت انداختند، انقلاب را به پیروزی رساندند، بعد هشت سال در یک جنگ تحمیلی ایستادگی کردند، بعد هم در مقابل فتنههایی که تا امروز وجود داشته ایستادهاند، هر جا لازم بوده حضور پیدا کردهاند؛ مردم این جوری هستند دیگر؛ خب حالا اگر چنانچه دشمن بخواهد این دژ مستحکم را از بین ببرد یا رخنه در آن ایجاد کند، باید چه کار کند؟
👈 باید در این ایمان خدشه کند، باید در این ایمان مناقشه کند؛ این با شبههافکنی به وجود میآید. شبهه را دستِکم نباید گرفت. بودند افرادی که در مقابل نیزه و شمشیر ایستادند، در مقابل شبهه و تردید زمین افتادند، نتوانستند بِایستند. ۱۴۰۱/۵/۵
📥 سایر کیفیتها👇
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=50772
مباحث
#مطالعه #داستانهای_شگفت #شهید_دستغیب 89 - مقام فقیه عادل و نیز نقل کردند از مرحوم شیخ محمد نهاوندی
حکایت حاجی علی بغدادی
مؤلف (محدث قمی ره) گوید: از امورى که مناسب است در اینجا نقل شود، داستان سعید صالح صفىّ متقىّ حاج على بغدادى است که شیخ ما در کتاب جنّة المأوى و النّجم الثاقب نقل کرده و در النّجم الثّاقب فرموده: اگر نبود در این کتاب شریف، جز این حکایت معتبر صحیح که در آن فواید بسیارى است و در همین نزدیکیها واقع شده، هر آینه در شرافت و نفاست آن کافى بود،
آنگاه بعد از مقدماتى فرموده: حاجى مذکور ایّده الله نقل کرده:
بر گردن من هشتاد تومان سهم امام جمع شد.
به #نجف_اشرف رفتم.
بیست تومان آن را به جناب علم الهدى و التّقى شیخ مرتضى اعلى الله مقامه و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسین مجتهد کاظمینى و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسن شروقى دادم و بر عهدهام بیست تومان باقى ماند، که قصد داشتم، در بازگشت به جناب شیخ محمّد حسن کاظمینى آل یاسین بدهم.
چون به بغداد بازگشتم، خوش داشتم در اداى آنچه بر گردن من بود شتاب کنم.
روز پنجشنبه بود، که به زیارت دو امام همام کاظمین علیهما السّلام مشرف شدم؛ پس از آن خدمت جناب شیخ (سلّمه الله تعالی) رفتم و مقدارى از آن بیست تومان را به ایشان دادم و بقیّه را وعده کردم که پس از فروش بعضى از اجناس به تدریج به من حواله کنند، تا به اهلش برسانم.
در بعد از ظهر آن روز تصمیم به بازگشت به بغداد گرفتم، ولى جناب شیخ فرمود بمانم، عذر آوردم که باید مزد کارگران کارخانه ریسبافى خود را بدهم، چون شیوهام با پرداخت مزد آنان در عصر هر پنجشنبه بود. بر این پایه برگشتم.
چون یک سوم راه را تقریبا پیمودم، سید جلیلى را دیدم که از جانب بغداد رو به من مىآید، چون نزدیک شد سلام کرد و دستهاى خود را براى مصافحه و معانقه گشود و فرمود: أهلا و سهلاً
سپس مرا در آغوش گرفت، معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم. بر سر، عمامه سبز روشنى داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگى بود؛
پس ایستاد و فرمود: حاج على، خیر است، کجا میروى؟
گفتم: کاظمین علیهما السّلام را #زیارت کردم و به بغداد باز میگردم،
فرمود: امشب #شب_جمعه است برگرد،
گفتم: اى سرور من، متمکّن نیستم،
فرمود: هستى، برگرد تا براى تو گواهى دهم که از موالیان جدّ من امیرمؤمنان علیه السّلام و از موالیان مایى و نیز شیخ گواهى دهد؛ زیرا خداى تعالى امر فرموده: دو شاهد بگیرید.
و این اشاره به مطلبى بود که در خاطر داشتم، که از جناب شیخ خواهش کنم، نوشتهاى به من بدهد، که من از موالیان اهل بیت علیهم السّلام هستم و آن را در کفن خود بگذارم.
پس گفتم: تو چه میدانى و چگونه شهادت میدهى؟
فرمود: کسیکه حق او را به او میرسانند، چگونه آن رساننده را نمیشناسد؟
گفتم: کدام حق؟
فرمود: آنچه به وکیل من رساندى،
گفتم: وکیل تو کیست؟
فرمود: شیخ محمّد حسن،
گفتم وکیل توست؟
فرمود: وکیل من است و به جناب آقا سید محمّد گفته بود، که ناگهان در خاطرم خطور کرد این سیّد بزرگوار، مرا به اسم خواند، با آنکه او را نمیشناسم؟!
💭 به خود گفتم شاید او مرا میشناسد، ولى من او را فراموش کردهام باز در باطن خود گفتم: این سید از حق سادات، چیزى از من میخواهد، خوش دارم از سهم امام چیزى به او برسانم،
گفتم: اى سیّد، نزد من از حق شما چیزى مانده، در امر آن به جناب شیخ محمّد حسن مراجعه کردم، تا حق شما را [یعنى حق سادات] به اجازه او ادا کنم، پس بر چهره من تبسمى کرد و فرمود: آرى بعضى از حق ما را به وکلاى ما در نجف اشرف رساندى،
گفتم: آنچه ادا کردم پذیرفته شد؟
فرمود: آرى.
پس در خاطرم گذشت که این سیّد، نسبت به علماى اعلام میگوید: «وکلاى ما!» و این در نظرم گران آمد، به خود گفتم: علما در گرفتن حقوق سادات، وکلایند و مرا غفلت گرفت.
آنگاه فرمود: بازگرد جدّم را زیارت کن.
بازگشتم درحالیکه دست راست او، در دست چپ من بود.
چون به راه افتادیم، دیدم طرف راست نهر آب سپید صافى جارى است و درختان لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن، همه با میوه همزمان، بى آنکه فصل آنها باشد بالاى سر ما سایه انداخته،
گفتم: این نهر و این درختان چیست؟
فرمود: هر کَس از موالیان ما زیارت کند جدّ ما را و نیز خود ما را، اینها با او خواهد بود.
گفتم: مىخواهم سؤالى بپرسم،
فرمود: بپرس،
گفتم: شیخ عبد الرّزاق مرحوم، مردى مدرّس بود، روزى نزد او رفتم، شنیدم میگفت: کسی که در طول عمر خود، روزها را روزه باشد و شبها را به عبادت به سر برد، و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و در میان صفا و مروه بمیرد، و از موالیان امیر مؤمنان علیه السّلام نباشد، براى او چیزى نیست،
فرمود: آرى والله براى او چیزى نیست.
ادامه دارد ...
آنگاه از حال یکى از خویشان خود پرسیدم، که آیا او از موالیان امیرمؤمنان علیه السّلام است؟ فرمود: آرى او و هر که متعلق به توست، گفتم: آقاى ما، براى من پرسشى است، فرمود: بپرس، گفتم: تعزیهخوانان #امام_حسین علیه السّلام میخوانند که سلیمان اعمش نزد شخصى آمد و از زیارت #سیدالشهداء علیه السّلام پرسید، گفت: بدعت است! پس در خواب هودجى را میان زمین و آسمان دید، پرسید: در آن هودج کیست؟ گفتند: #فاطمه_زهرا و #خدیجه_کبرى علیهما السّلام؛ گفت: کجا میروند؟ گفتند: در این شب که شب جمعه است به زیارت امام حسین علیه السّلام میروند. آنگاه نوشتههایى را دید که از هودج فرو میریزد و در آن نوشته شده:
اَمانُ مِنَ النّارِ لِزُّوارِ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ فی لَیلَةِ الجُمُعَة اَمانُ مِنَ النّارِ یَومَ القیامَةِ
آیا این حدیث صحیح است؟
فرمود: آرى خبرى راست و تمام است.
گفتم: آقاىِ ما آیا صحیح است که میگویند هر که حسین علیه السّلام را در شب جمعه زیارت کند، براى او امان است؟
فرمود: آرى والله، سپس اشک از دیدگان مبارکش جارى شد و گریست.
گفتم: آقاى ما پرسشى دیگر.
فرمود: بپرس.
گفتم: سال هزار و دویست و شصت و نه #امام_رضا علیه السّلام را زیارت کردیم و در درّود یکى از عربهاى شروقیّه را، که از بادیهنشینان طرف شرقى نجف اشرفند، ملاقات کرده و او را مهمان کرده، از او پرسیدم ولایت امام رضا علیه السّلام چگونه است؟ گفت: بهشت، امروز پانزده روز است که من از مال مولایم امام رضا علیه السّلام خوردهام، نکیر و منکر را چه رسد که در قبر نزد من آیند! گوشت و خون من از طعام آن حضرت در مهمانخانهاش روییده، این صحیح است؟ على بن موسى الرضا علیهما السّلام میاید و او را از منکر و نکیر خلاص میکند؟
فرمود: آرى والله جدّ من ضامن است.
گفتم: آقاىِ ما ؛ پرسش کوچکى است که میخواهم بپرسم،
فرمود: بپرس،
گفتم: زیارت من از امام رضا علیه السّلام پذیرفته است؟
فرمود: پذیرفته است ان شاء الله تعالى.
گفتم آقاى ما پرسشى دیگر،
فرمود: بسم الله،
گفتم: حاج محمّد حسین بزّازباشى فرزند مرحوم حاج احمد بزّاز باشى آیا زیارتش پذیرفته است یا نه و او با من در راه مشهد رضا علیه السّلام رفیق و شریک در هزینه ها بوده است؟
فرمود: #عبد_صالح زیارتش پذیرفته است.
گفتم: آقاى ما پرسشى دیگر.
فرمود: بسم الله،
گفتم: فلان که از اهل بغداد همسفر ما بود آیا زیارتش پذیرفته است؟
سکوت کرد،
گفتم: آقاى ما پرسش دیگر،
فرمود: بسم الله،
گفتم: سخنم را شنیدى یا نه؟ زیارتش پذیرفته است، یا پذیرفته نیست؟
باز جوابى نداد!
حاجى مذکور نقل کرد که آنان چند نفر از مرفهّین اهل بغداد بودند که در این سفر پیوسته به لهو و لعب مشغول بودند و آن شخص هم مادر خود را کشته بود.
پس در راه به موضعى وسیع از جادّه رسیدیم که دو طرف آن باغها و روبروى شهر شریف کاظمین (علیهماالسلام) است و موضعى از آن جادّه از طرف راست پیوسته به باغهاست که از بغداد میاید، و آن متعلّق به بعضى از یتیمان سادات بود، که حکومت آن را به ستم داخل در جادّه کرد و اهل تقوا و ورع ساکن این دو شهر [بغداد و کاظمین علیهماالسلام] همیشه از راه رفتن در آن قطعه از زمین کناره میگیرند، ولى آن جناب را دیدم در آن قطعه راه میرود!
گفتم: اى سید من این موضع، مال بعضى از یتیمان سادات است، تصرّف در آن روا نیست!
فرمود: این موضع از اموال جدّ ما امیرمؤمنان علیه السّلام و فرزندان او و اولاد ماست، تصرّف در آن براى موالیان ما حلال است.
در نزدیکى آن مکان در طرف راست باغى است متعلّق به شخصى که او را حاجى میرزا هادى میگفتند و او از ثروتمندان غیر عرب در بغداد بود،
گفتم: آقاى ما آیا راست است که میگویند زمینِ باغ حاج میرزا هادى متعلّق به موسى بن جعفر علیهما السّلام است؟
فرموده: به این مسئله چه کار دارى و از جواب روى گرداند؛
پس به نهر آبى که از رود دجله براى آبیارى مزارع و باغهاى آن حدود، جدا میکنند و از جاده میگذرد رسیدیم، آنجا به طرف شهر دو راه وجود دارد: یکى راه سلطانى و دیگر راه سادات و آن جناب به راه سادات میل فرمود، گفتم بیا از راه سلطانى برویم.
فرمود: نه از این راهِ مربوط به خود میرویم، پس آمدیم، چند قدمى نرفتیم که خود را بدون دیدن کوچه و بازار در صحن مقدّس موسى بن جعفر علیهما السّلام نزد کفشدارى دیدیم، از طرف #باب_المراد که از سمت مشرق و طرف پایین پاست، وارد ایوان شدیم و کنار درِ رواق مطهّر مکث نفرمود و اذن دخول نخواند، داخل شد و کنار در حرم ایستاد سپس فرمود: زیارت کن،
گفتم قارى نیستم،
فرمود: برایت بخوانم؟
گفتم: آرى، فرموده:
أَ أَدْخُلُ یَا اللهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ
همچنین بر یکیک امامان سلام کردند تا رسیدند به حضرت امام حسن عسکرى علیه السّلام، فرمودند:
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ الْعَسْکَرِیَّ
...