eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
513 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
949 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 مي گفٺ: باید براے خودمون ٺرمز بذاریم... اگہ فلان ڪار ڪہ بہ گناه نزدیڪہ ولے حروم نیسٺ رو انجام بدیم ٺا گناه فاصلہ اے نداریم... 🌷 ۱۳۶۹/۶/۸ تهران ۱۳۹۴/۸/۲۱ حلب سوريه 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌷شهید وحید فرهنگی والا🌷 متولد 15 مهر سال 1370 در چهاردهم آبان 96 درست چند روز مانده به حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در در دفاع از حریم اهل بیت (ع) به درجه رفیع نائل آمد🕊 روحش شاد، یادش گرامی و راهش پررهرو باد🌹 @mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🌹بسم الرب الشهدا والصالحین🌹 🍃فراز هایی از وصیت نامه شهید مدافع حرم : اهل بيت فرمودند: هركس را خدا دوست بدارد، ابتدا عاشق می كند بعد به می بردش بعد ديوانه حسينش می كند بعد جانش را می ستاند و بعد خود خدا خون ‌بهايش می شود آيا مرگ بهتر از اين سراغ داريد؟؟ پس جای نگرانی نيست بزرگ‌ترين آرزويم و ديگری خاك كردن بدنم در يكی از حرمين ائمه بود و اكنون به يكی از آنها رسيدم ولی دومی دست شماست... خواب دیدم خواب کربلا را حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمودند: "تو هم مال این دنیا نیستی، خودت را صاف کن، اعمالت را صاف کن، بیا پیش ما" اگر به زیارت کربلا رفتید؛ سلام مرا به آقا برسانید و بگویید ارباب غریبم، دلم برایتان تنگ شده بود ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است راستی به جای من سفر بروید که خیلی دلم تنگ است... 🕊بدانید هر چه داریم و می خواهید به دست آورید از روضه ها و گریه بر مصیبت های اهل بیت است من تمام زندگی ام را از امام حسین دارم.... شهید علی امرایی در سوریه نام جهادی را انتخاب کرده بود، در تاریخ اول تیرماه سال ۱۳۹۴ بر اثر اصابت موشک به خودرو در شهر درعا همانند مقتدایش حضرت علی اکبر(ع)و با زبان روزه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید . 🍃پیکر پاکش را در بهشت زهرا(س) قطه ۲۶ ردیف ۷۹ شماره ۱۷ به خاک سپردند... @mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🍁🌾🍂 🍁هوا گرفته و ابری، هوا غم‌انگیز است 🍂تو نیستی که ببینی چقدر پاییز است... #شهید_محمدرضا_دهق
در خانه مدام احساسش می‌کنیم و با او حرف می‌زنیم... صبح که دلم برایش تنگ می‌شود و گریه می‌کنم😭 شب به خوابم می‌آید و من را دعوا می‌کند و می‌گوید «برای چه ناراحتی؟». از نحوه هیچ کسی چیزی به من نمی‌گفت و دوستش که در با او بود از جواب دادن طفره می‌رفت... هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود, در شب شهادت امام رضا علیه السلام حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمد🍃 و به صورت واضح می‌گفت «فلانی را اینقدر سوال‌پیچ نکن وقتی سوال می‌کنی اون غصه می‌خوره😔دوست داری نحوه من را بدانی من بهت می‌گویم» و من را برد به آنجایی که شهید شده بود و لحظه شهادت و را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند😳😳 و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید. راوی خواهر شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌺🍃 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
پیر مرد 70 ساله بود ، پشت خط ؛ مسئول ایستگاه صلواتے بود ! محاسنے سفید و چهره‌اے نورانے داشت... بسیجیان به او «بابا صلواتے» مے‌گفتند ؛😁 و گاهے به شوخے مے گفتند: «بابا امروز نور بالا مےزنے !»😉 واقعا چهره‌اے دوست داشتنے و شخصیتے مجذوب کننده داشت ، از گفتار و رفتارش لطف و عطوفت مے‌بارید ...👌🏻 چهار ماه بود به مرخصے نرفته بود ! هر وقت علتش را مےپرسیدیم مے گفت : « چرا به مرخصے بروم؟ من آمده‌ام در خدمت رزمندگان باشم ...☺️ عمرم را کرده‌ام ! این آخر عمرے از خدا خواسته‌ام را نصیبم نماید ...😔🙏🏻 آرزو دارم شوم و مانند امام حسین علیه السلام سرم از بدن جدا شود و بر نیزه قرار گیرد...»💔 از نظر ما ، محال بود این آرزوی بابا صلواتے برآورده شود !! تا این که یک روز هواپیماهاے دشمن منطقه را بمباران کردند ...☄ یک راکت به ایستگاه صلواتے اصابت کرد ؛ پیرمرد به شهادت رسید ... وقتےبه کنار جنازه سوخته‌اش رسیدیم ؛ سر در بدن نداشت ...😭 دو روز بعد بچه ها سر بابا صلواتے را در روی نیزار هاےاطراف رودخانه پیدا کردند!! او به آرزویش رسیده بود ... 🌹 🌾 @mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
❣خون با بركت يك سالى از شهادت آقاجواد مي‌گذرد. تلفن خانه به صدا در می‌آید. خانمی که از تماس با موبایل شهید، جواب نگرفته است، سراغ را می‌گیرد: * با آقاى كار دارم! - ايشان، نيستند. * می‌شود شماره‌اى بدهيد تا با ايشان تماس بگيريم؟ - امرتان چی هست؟ * از سازمان انتقال پلاسماى خون تماس مي‌گيرم، آقاى قبلا چند بار به اين مركز مراجعه كرده‌اند و پلاسماى خود را براى بيماران نيازمند اهدا نمودند، اما اكنون مدت‌هاست كه ديگر مراجعه‌اى به اين مركز نداشتند، می‌خواستيم ببينيم آیا تمايلى براى مراجعه مجدد دارند؟ - ببخشيد! ايشان همه خونش را یک‌جا برای امر دیگری اهدا نمودند. * متوجه نمی‌شوم! - آقای به رسیده‌اند! (چند ثانیه سکوت می‌کند و بعد با تعجب و لحنی حزین می‌گوید:) * شده‌اند؟ خدای من! کجا و چگونه؟ - برای برای امنیت مردم! ❤️ ⚜شادی روح این شهید بزرگوار صلوات⚜ 🌴 @mabareshohada
💔🍃❤️ زندگــے ... از آغاز می‌شود آنانڪہ یڪ عمر مرده اند ، یڪ لحظہ هم شهید نخواهند شد ...👌 💔🕊 🍃 روزتون متبرک با 🌹 @mabareshohada
💔🍃❤️ زندگــے ... از آغاز می‌شود آنانڪہ یڪ عمر مرده اند ، یڪ لحظہ هم شهید نخواهند شد ...👌 💔🕊 🍃 روزتون متبرک با 🌹 @mabareshohada
❤️🍃 محسن واقعا راحت از من و فرزندمان دل کند چون عشق اصلے‌اش خدایی بود💚 همه مےدانستند که چقدر من و محسن به همدیگر علاقه داشتیم😌 همه غبطه می‌خوردند به عشق بین من و شوهرم🙄 اما او همیشه می‌گفت «زهرا درعشق من به خودت و پسرمان علےشک نکن! ولے وقتی که پای حضرت زینبـــ(س) بیاید وسط، زهرا جان من شماها را می‌گذارم و می‌روم.»😔✌️🏻 اگر فرزندم علے آن جوری که من دوست دارم، تربیت شود و بزرگ شود،‌ قطعا به عڪس پدرش افتخار می‌کند☺️ و قطعا همین مسیر را انتخاب مےکند و ان شالله مثل پدرش نصیب او هم می‌شود💚😌 علی با همین دو تا عکس یعنے اسارت و شهادت پدرش می‌فهمد که او چقدر شجاع بوده، چقدر مرد بوده،‌ با غیرت بوده،‌ با ایمان بوده!! به هرکسے هم که به مجلس محسن می‌آید، و گریه مےکند می‌گویم خواهش می‌کنم اشک‌تان هدف دار باشد☝️🏻 برای حضرت زینب(س) اشک بریزید ، برای امام حسین(ع) اشک بریزید تا دل شهید من هم راضے بشود❤️ @mabareshohada
گویند مهر قبولےست..ڪه بر دلت می خورد.💔 😔☝️ دلم لایق مهر نیست💔 اما☝️ شما ڪه نظر ڪنید..این ڪویر تشنه دریا مےشود😔 .با عطر 💔🕊 @mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
❤️شهیـــدمدافع‌حرم حامـــدجوانے❤️
شام 💔🕊 بین من و حامد صمیمیت خاصی حکم فرما بود☺️. قرارگذاشته‌ بودیم هر عملی یا کاری که انجام میدیم که خیر و به نفعمون بود, همدیگه رو شام مهمون کنیم.☺️👌 حامد وقتی از دانشگاه خسروشهر قبول شد قرار شد شام مهمونم کنه🤗. دومین قول شام هم برای انتقالش از دژبانی سپاه به توپخانه بود.😊 برای اولین بار هم که به سوریه رفت و برگشت بهم گفت:اگه به زودی قسمتم بشه ودوباره عازم سوریه بشم یه شام دیگه بهت بدهکار میشم🤗; که جمعا میشد 3 شام!🙄 منم یک شام واسه پایان خدمتم بهش بدهکار بودم که گفتیم 3منهای1میشه2 شام که حامد بهم بدهکار میشد.😑 حامد گفت: ان شاءالله بعد از برگشتنم از سوریه حتما باهات تسویه میکنم.😋 حامد رفت و آسمانی شد🕊_رفت و برنگشت😔_رفت و من هر روز دلتنگ لحظاتی میشدم که باهاش سپری کرده بودم.😭💔 یه روز از شدت دلتنگی و گریه بهش متوسل شدم وگفتم: نامرد, پس بدهی هات چی؟!😭 همون لحظه تو حالت دلتنگی و گریه خوابم برد😴 و اومد به خوابم و با یه حالت خاص همیشگی بهم گفت:بیا بریم بیرون!🙁 داشتیم باهم قدم میزدیم که حامد گفت: مهرداد چیه🤔؟! هی بدهی بدهی میکنی؟!😕 گفتم: چون بدهکاری😒! گفت: چی رو بدهکارم، همه اش رو باهات صاف کردم.☹️ گفتم:نه دیگه نشد🙁!نباید زیرحرفات بزنی😒! تو که همیشه خوش قول بودی؟!😥 گفت میخوای به یادت بیارم؟😓 یکیش همون روز اولی که جسمم رو به تبریز آوردن که شبش شام خوردی🙁(اون روز خانوادگی شام دعوت بودیم یعنی مثل شام سومش عمومی نبود😢) گفتم: خب!😕 گفت:یکی هم که شام روز سومم بود!😒 حالادیدی بهت بدهی ندارم؟!🙁 اشکم از دیدگانم جاری شد😢 و به چشمانش نگاه کردم و گفتم:باز زرنگ بازی درآوردی حامد😭؟! درسته شام 💔 تو بود; اما خودت که کنارم نبودی!😭 گفت:مهردادجان;کنارت بودم اما تو نمیدیدی و متوجه نبودی!😭💔 در همان حال گریه ام شدیدتر شد با چشمان‌خیس از خواب بیدار شدم.😭💔😭 به نقل از رفیق صمیمے 🌹 @mabareshohada
🌷 📃خاطره ای از شهید عبدالمهدی کاظمی از زبان همسرشان ✨قبل از شهادتش ديدم كه رفتم حرم حضرت (س). تمام عكس شهدا را در حرم چسبانده بودند. خانمي آنجا بود كه داشت. 🍁از آن خانم پرسيدم كه اينها عكس‌هاي چه كساني هستند؟ ايشان گفت: عكس . بعد هم گفت: اينها بسيارعزيز هستند. در ميان عكس‌ها تصوير من هم بود. 🍃خيلي نگران شدم تا اينكه خبر را به من دادند. عبدالمهدي در شب تاجگذاري امام زمان(عج)‌ همان طور كه آيت‌الله فرموده بودند به شهادت رسيد. 🌹29 دي ماه سال 1394 بود. عبدالمهدي با اصابت موشك به آرزويش رسيد. 🌾وقتي خبر را شنيدم، بال بال مي‌زدم كه پيكرش را ببينم. آخر خيلي دلم برايش شده بود. گفتم عبدالمهدي به حاجتت رسيدي. بعد از شهادتش ديدم كه پشت سر (عج) مي‌رود و از اينكه در كنار امام حسين (ع) است، بسيار خوشحال بود. ☘ مي‌گفت من فكر نكنيد كه مرده‌ام هيچ وقت ناشكري نكنيد. هر مشكلي داشتيد من برايتان مي‌كنم. 💫من و عبدالمهدي 9 سال با هم زندگي كرديم. ريحانه هفت ساله و فاطمه دو ساله يادگاري‌هاي شهيدم هستند. ⚡️ريحانه خيلي وابسته به پدرش بود. خيلي با پدرش حرف مي‌زد. 🌷 💟 @mabareshohada