مدرسه مهارت آموزی مبنا
"چطور نویسنده شوم؟"
به نـام خــدای مهربـــان
این سوال در ذهن خیلی هایمان که اندک ذوق و علاقه ای به نویسندگی داریم زیاد می رود و می آید : که چطور می شود نویسنده شد؟ بعد از آن همه کلاس رفتن چه کنم؟
راستش آنکه من هم نمی دانم! من نمی دانم برای آغاز یک رمان باید چه کرد. بعد از نوشتن یک رمان چطور باید با ناشر ارتباط گرفت وکتاب را چاپ کرد. چیزهایی شنیده ام که خیلی هم خوشایند و باب میلم نیست.
پیش از همه ی اینها اما از یک جایی در مسیر نوشتن چیزی را فهمیدم که برایم بسیار ارزشمند است. شبیه یک گنج حتی...
گنجی که حالا شاید اولین تکه هایش را بدست آورده ام این است : "برای نویسنده شدن، باید نوشت!"
همینقدر ساده. حالا فهمیده ام روزی که توانستیم همه ی کار های جانبی مان را کنار بگذاریم و نویسندگی را به عنوان یک حرفه ی تمام وقت انتخاب کنیم، وقتی که میان تمام شلوغی های زندگی مان، با همه ی مادر بودنمان، کودک چندماهه داشتنمان، بتوانیم بنویسیم؛ آن وقت می توانیم امیدوار باشیم که نویسنده بشویم. این نوشتن چیزی بیش از تمرین است. چیزی فراتر از روزانه نویسی. من می گویم باید همه ی کارهایمان را کنار بگذاریم. اگر هر کاری غیر از نوشتن را، کنار گذاشتیم و نوشتن برایمان شد یک کار تمام وقت، یک حرفه، آن وقت می توانیم به نویسنده شدن و چاپ کتاب هایمان فکر کنیم. چند روز پیش استادم می گفت "نویسندگی یک کار تمام وقت" است. می گفت باید هفته ای چند داستان بنویسید، نقدشان کنید و باز بنویسید.
نوشتن سخت است. همیشه وقت نوشتن هزار بهانه صف می کشد در ذهنمان؛ خانه را مرتب کنم بعد، دخترم را از شیر بگیرم بعد، دانشگاه را تمام کنم بعد،... این است که مدت ها می شود و سراغ نوشتن نمی رویم؛ آن وقت یک جایی در زندگی به خودمان می آییم که دیگر وقت داریم اما ذوقی برای نوشتن نداریم...که هیجانِ نوشتن از کفمان رفته است...
_نجمه حسنیه_
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
همین حالا یک چای بریزید، "لحظه ی گرتا" را با صدای احسان عبدی پور بشنوید و غرق در آرزوی نویسنده شدن بشوید...
🍀 لحظهی گِرِتا 🍀
+ اگر پادکست رو کامل نتونستید از این لینک بشنوید، توی گوگل یا یکی از اپ های شنیدن پادکست "احسانو" رو سرچ کنید و اپیزود "لحظهی گِرِتا" رو بشنوید 🍀
⬇️ما را اینجا ببیند⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"جمعِ دوستان"
برای من همیشه در انتخاب هایم، اسم مهم بوده است. من از آن آدم ها نیستم که اهل مجله خواندن باشم؛ از آنها که اشتراک مجله بخرند و در جمع کردن کلکسیونشان اصرار داشته باشند.کم وبیش اما مجله می خوانم. طرفدار پر و پاقرص یکی دوتایشان هم هستم و از قدیم ها هم، همشهری داستان زیاد می خوانده ام.
وقتی در مبنا خبر مجله پیچید، من حسابی ذوق کردم. خواندن مجله، آن هم از مبنا می توانست به قدر کافی برایم جذاب باشد. وقتی اسمش را شنیدم، یقین کردم که انتخاب من است. "محفل"؛ همین یک کلمه، بدون هیچ توضیح و تفسیری پر از صمیمیت است؛ "جمع دوستان" انگار. من محفل را خوانده ام. هر 3 شماره اش را. بیشتر طرفدار داستان ها و نقدهایش هستم. در مصاحبه هایش سر و گوشی آب می دهم و وقت خواندن نکات نویسندگی اش هیجان زده می شوم. همیشه ناخدا نوشت را اول می خوانم و وقت خواندن سردبیر نوشت "جیران" را در ذهنم تصور می کنم. محفل حالا به شماره ی سه رسیده است. موضوع این شماره "سوگ" است.
محفل را بخوانید. مثل من از ناخدانوشت شروع کنید و غرق در مجله شوید.
_نجمه حسنیه_
+ "جیران مهدانیان" سردبیر مجله ی محفل است. یک مادر درجه یک، یک رفیق خوب
#پیشنهاد_درجه_یک
#محفل
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
محفل۳ را برایتان گذاشتم، مثل من چای بریزید، جایی دنج پیدا کنید و شب های زمستان را محفل بخوانید...
اگر می خواهید مستقیم در جریان "محفل" باشید، عضو کانال محفل شوید:
⚜ محفل در تلگرام ⚜
به نـام خــدای مهربـــان
"زنجیرِ ضلالت"
داستان پیامبران همیشه برای من پر از اما و اگر بوده است. همیشه در میان داستانِ شیرینِ هدایت، نقطه ای تاریک، توجهم را جلب کرده است. چیزی که در داستان برخی پیامبران کم و بیش شنیده ایم. شبیه قطعه شعری که خیلی وقت ها به کار می بریم و به تلخیِ مغزش هیچ توجه نمی کنیم :
پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد...
حتی در همین شعر هم ما کنعان را با لقبش، با نامِ پدرش می شناسیم؛ پسرِ نوح. راستی چندنفرتان می دانستید نامِ پسر نوح کنعان است؟
نوح 950 سال سر راه مردم، در میان زندگی شان و درست بیخ گوششان وعده ی خدا را زمزمه کرد، قصه ی هدایت را خواند اما جز عده ی کمی، هیچ کس حرفش را نشنید. هیچ کس نورِ میان دستانش را ندید. وبرای من سوال اینجاست : نوح که 950 سال مردم را به خدا خواند، چطور نتوانست پسر خودش را، پاره تنش را هدایت کند؟ چه چیزی، چه گم شده ای این میان بود؟
من حتی بیش از این فکر میکنم، که نوح چطور توانست عزیزِ دلش را، پسری را که خونِ خودش در رگ هایش می جوشید میانِ غرش موج رها کند تا هلاک شود؟ چرا او را به زور میانِ دست هایش نگرفت، طناب به پایش نبست و کشان کشان به کشتی نبرد؟ مگر عزیز تر از پسرش هم بود؟
حالا ما بعد از نوح، هنوز هم داستانِ کنعان – پسر نوح – را برای هم نصیحت می کنیم. و هیچ وقت فکر نمی کنیم که که چرا هدایتی که نور شد و به قلبِ یارانِ نوح تابید، ضلالت شد و به گردنِ کنعان افتاد؟...
_نجمه حسنیه_
#روایت_انسان
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25
- لحظه ای را تصور کنید که همراه کودکتان به بازار رفته اید، خودتان را ببینید درکناره ی خیابان که مشغول نگاه کردن ویترین مغازه ها هستید و کسی تنه ای به کودکتان می زند...
شما چه می کنید؟...
- اینبار فکر کنید در همان خیابان، وقتی سمت دیگری را نگاه می کنید و همزمان راننده ای حواس پرت با پژوی آبی رنگش به سمت کودکتان می آید و اورا نمی بیند و...
شما چه می کنید؟چه حالی دارید؟(نگران نباشید، راننده پیش از هر اتفاقی، موهای قهوه ای کودکتان را می بیند و چند قدمی مانده به او فورا ترمز می کند...)
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
+ وقتی به اما و اگر می رسید، وقتی نقطه هایی از ابهام میانِ داستان های پیامبران برایتان وجود دارد چه می کنید؟
در تقدس داستان گیر می کنید و سوالتان را رها می کنید یا محکم می ایستید و دنبال جواب می گردید؟
برای شما چه اما و اگر هایی وجود دارد؟
اینجا نشسته ام مشتاق برای شنیدنتان...
+ برای ارتباط با مَن : @adm_msbna
#روایت_انسان
#حرف_بزنیم
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
ترس چرا؟
اگر پرسیدن گناه داشت، روز اول که فرشته ها پرسیدن "خدایا چرا آخه باید به آدم سجده کنیم؟" ، خدا همه شونو عذاب می کرد...اما عذاب که نکرد هیچ، قشنگ براشون دلیل آورد و حجت رو تموم کرد...
#حرف_بزنیم
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"چون نمی دانیم"
پیش از پرسیدن باید دانست. این جمله برای بعضی ها بدیهی و برای بعضی ها خنده دار است.
شهادت حضرت زهرا که بود کودکِ 4 ساله ام پرسید : "بابا چرا مشکی پوشیدی؟".
خیلی وقت ها اگر سوالی نداریم بخاطر آن نیست که به قدر کافی می دانیم؛ بلکه بخاطر آن است که آنقدر آگاهی نداریم که سوالی برایمان پیش بیاید...
قدِ سوال های ما از فیزیک کوانتوم به قد سوال های یک دانشمند است؟ همانقدر که یک عالم دینی می پرسید "چرا حکم این کار حرام است"، ماهم می پرسیم؟ کودک4 ساله ای در آمریکا هم می پرسد "چرا مشکی"؟
شاید دانستن فیزیک کوانتوم برایمان آنقدرها جذاب نباشد یا لازم نباشد که همه مان عالم دینی شویم اما حقیقتا فهمیدن گذشته ی خودمان هم شبیه فیزیک کوانتوم است؟ اینکه بدانیم پدر و مادرمان(آدم و حوا) چه کردند؟ آنکه بفهمیم سرنوشت پیامبران چه بوده است؟ از خومان، از هویتِ تاریخیِ خودمان هم به قدر کافی سوال داریم؟ یا آنقدر می دانیم که به سوال برسیم؟
_نجمه حسنیه_
#روایت_انسان
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5