eitaa logo
مدرسه مهارت آموزی مبنا
18هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
374 ویدیو
62 فایل
کانال رسمی «مدرسه مهارت آموزی مبنا» ✨ ما توی این مدرسه، مهارت‌های بنیادی رو آموزش می‌دیم. دوره‌های ما فعلا در دو دپارتمان زیر برگزار می‌شه: 🔸دپارتمان نویسندگی 🔸دپارتمان روایت انسان خانم میم هستم، ادمین مبنا.☺️ بیاین باهم گپ بزنیم: 🆔 @adm_mabna
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام سلام من ادمین تولید محتوا و پاسخ‌گو(یا دست‌های پشت پرده) تمامی صفحات داخلی و خارجی مبنام! خیلی از شما بهم می‌گین خانم میم! 🧕🏻 چون «میم» هم اول اسم خودمه و هم اول مبنا. ☺️ وقتی هجده سالم بود طی یک سری فعل و انفعالات شیمیایی که نمی‌دونم از کجا نشأت گرفته بود، تصمیم گرفتم در دانشگاه ادبیات انگلیسی بخونم.🔠 من مثل خیلی از شماها زیاد کتاب می‌خونم، درواقع بیشتر از این‌که بنویسم، می‌خونم.(امیدوارم این جمله رو استادیارها نبینن)😅 ادبیات کلاسیک روسیه رو خیلی دوست‌دارم اما خاطره انگیزترین کتاب‌هایی که خوندم این دوتا کتاب و مجله فارسین که تو تصویر بالا مشاهده می‌کنین! 😉 عادت دارم وقتی کارِ خونه می‌کنم حتما کتاب صوتی یا پادکست گوش بدم که البته بیشتر این زمان به شنیدن چندباره‌ی روایت انسان می‌گذره... 🎧 یه چیز دیگه رو تا یادم نرفته بگم بهتون! من عاشق اینم که ته و توی مطالب مختلف رو دربیارم و پژوهش کنم.🔎 به همین دلیل، بخش زیادی از روز رو مشغول دنبال کردن محتوای اندیشه محور از کتاب‌ها یا سایت‌های معتبرم. خیالتون راحت! اهل تک‌خوری نیستم. حتما سعی می‌کنم هر نکته‌ی جدیدی که پیدا کردم و حس کردم براتون می‌تونه جالب باشه رو باهاتون در میان بذارم.😇 زمستان دو، سه سال پیش بود که هنرجوی خلاق شدم(مثل خیلی از شماها که تازه این ترم مسیرتون رو شروع کردین!) و الآن چند ترمیه که از داخل باشگاه براتون دست تکون می‌دم. پاییز امسال هم روایت انسانی شدم (البته بهتره بگم معتادش شدم) خب حالا چه خبر؟ اینجا چی‌کار می‌کنم؟ هیچی، سلامتی، هاشم... چیز نه ببخشید. الآن می‌گم براتون. راستش من دیدم طی این مدت که هنرجو نویسندگی و معرفت‌جوی روایت انسان شدم، سوال‌های زیادی برام پیش اومده! مبنا چیه، اینجا چه‌خبره؟ آقای جوان و آقای نخعی نسبتی باهم دارن؟ چرا روایت انسان، روایت پیامبرها نه؟ ارباب حلقه‌ها کیه، تو باشگاه دمبل با شماست یا خودمون باید بیاریم و کلی سوال دیگه! چند روز پیش که تو پیج اینستا استوری گذاشتم هم، دیدم که بــله.. شماها هم همین اندازه و بلکه بیشتر از مبنا سوال دارین! خلاصه این شد که به همسرم گفتم اون شنل بت‌وومنی من رو بیار، تا من برم سراغ جواب این سوال‌ها!😎 خلاصه از این به بعد قراره من دفترچه به بغل و خودکار کیان به دست، برم سراغ خیلی از اهالی مبنا (که احتمالا خیلیاشون رو شما نمی‌شناسین) و لا به لای فایل فایل کاری که دارن، من هم یه فایل جدید باز کنم و پی جواب سوالامون رو بگیرم!✌️ ولی خب راستش من تنهایی از پس این کار بر نمیام! پس شما بیاین و بهم کمک کنین. متن‌هایی که می‌نویسم رو بخونین، بهم بازخورد بدین و سوال‌های خودتون رو برام بفرستین. بدونین که من یه گوشه‌ای از پیوی یه سماور گذاشتم، قوری‌ گل‌گلی‌م هم همیشه پر از چای تازه دم، خوش طعم و خوش عطر ایرانیه. یه جعبه کاک و نان برنجی هم کنار دستم هست. پس بیاین دور هم چای و شیرینی بخوریم و گپ بزنیم! راستی شما چای هل دار دوست‌دارین یا چای دارچینی؟☕️ | @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
سلام سلام من ادمین تولید محتوا و پاسخ‌گو(یا دست‌های پشت پرده) تمامی صفحات داخلی و خارجی مبنام! خیلی
. حالا نوبت شماست... اگه دوست‌ دارین بیاین از خودتون بگین که از کجا با مبنا آشنا شدین؟ و از کجایِ ایران عزیزمون با ما همراهین؟ 💌 @adm_mabna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از دیشب با خیلی از شماها تو پیوی داریم چای و نان برنجی می‌خوریم و از نحوه آشنایی با مبنا صحبت می‌کنیم! خیلی از پیام‌ها خصوصی بودن و نمی‌شد منتشرشون کنم. اما از بین اون‌هایی که می‌شد، بعضی‌ها رو اینجا باهاتون به اشتراک می‌ذارم... خوندنش خالی از لطف که نه!!! خیلی هم سرشار از لطفه☺️🌸 | @mabnaschoole |
_«حین انجام دادن تکالیف، خوندن متن‌ها و نوشتن‌هام همه‌ش بغضم می‌گیره از حس خوبم» 🥺 _«دوستدار جمعی شدم که خلاقیت اولین نقطه پیرنگ داستانشه» 😇 _«زندگیم به دو قسمت قبل از مبنا و بعد از مبنا تقسیم شد!» 😉 _«مبنا واقعا بهترین جایی بود که می‌تونستم باهاش آشنا بشم» 😍 حدس می‌زنم خیلی از جملات و احساسات دوستان نسبت به مبنا برای شما هم پیش اومده! خواستم بگم: من هم همین‌طور😉☺️ | @mabnaschoole |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«پسر، اژدهای گوگولی مادر» اولین بار که فهمیدم پسرها خیلی مامانی و با محبت هستند زمانی بود که پسر دو ساله‌ام خودش را لوس کرده بود و مثل بچه گربه صورتش را چسبانده بود به صورتم و می‌خندید، بعد کمی خودش را عقب کشید نگاهی عمیق به چشم هایم کرد و یکی خواباند زیر گوشم. اولین بار بود که فهمیدم فرقی نمی‌کند پسرها چند ساله باشند، خوشحال باشند یا ناراحت، جدی باشند یا از سر شوخی، در هر صورت دستشان سنگین است. اصلا همین دست‌های سنگین ولی پر مهرشان دلگرمی مادر است. این را وقتی فهمیدم که سر نماز مهرم را برداشت چند قدم عقب رفت و نگاه شیطنت آمیزی به من کرد. بعد مثل قهرمان پرتاب وزنه دستش را تا پشت سر عقب برد و مهر را پرت کرد توی صورتم. از همین مهرهای بزرگ و سنگین، اندازه قوطی کنسرو ماهی. سرنگون شدم. از عرش به فرش رسیدم. بعد فهمیدم پسرها فقط به فکر مادرها نیستند، حواس‌شان به خواهر ها هم هست. وقتی دل و روده اسباب‌بازی خواهرشان را بیرون می‌ریزند تا رازهای درونش را کشف کنند. یا مشق خواهرشان را با شکلک اژدهای خشمگین مزین می‌کنند. ممکن است لنگه جوراب تورتوری خواهرشان را قبل از رفتن به تولد دوستش پرت کنند توی سطل آشغال، بدانید که از روی محبت است چون اگر وسط قهر و دعوا باشند تورهای جوراب، ریز ریز شده پشت مبل پیدا می‌شود. یا دفتر مشق دیگر هیچوقت پیدا نمی‌شود. این راهم فهمیدم که پسرها چشم امید پدرها هستند، صاحب اصلی خانه، ماشین و حساب بانکی پدرها از همان کودکی. پشت فرمان ماشین قیافه راننده های رالی را می‌گیرد و می‌گوید: می‌دونستی دیگه رانندگی رو کامل یاد گرفتم؟ می‌پرسم جدی؟ با غرور می‌گوید: آره دیگه فقط مسئله اینه که گواهی نامه ندارم و پاهامم به پدال نمی‌رسه. بترسید از روزی که جمع و تفریق یاد بگیرند. سه روز پشت هم هرچیزی بابا برای خانه خرید فوری پرسید: بابا این شیر و ماست چند شد؟ بابا مطب دکتر چقدر کارت کشیدی؟ بابا هر دفعه بنزین می‌زنی چقد می‌شه؟.. بعد از حساب و کتاب‌هایش سری به تاسف تکان داد و گفت: بابا! خب اگه یه‌کم صرفه جویی کنید می‌تونیم فِراری بخریم. اینجا بود که فهمیدم نه تنها سن خودم و مامانم را نمی‌توانم از پسرم پنهان کنم موجودی حساب‌ها را هم نمی‌توانم. کلی سوال پرسیده و جمع و منها کرده و در نهایت کشف کرده که من هجده سالم نیست. روزی صد بار هم به رویم می‌آورد که دقیقا چند ساله‌ام. به خدا اگر دخترهایم اینقدر سوال پیچم کرده باشند یا توی دو دو تا چهارتای زندگیم سرک کشیده باشند. نهایت خلافشان این است که سر کلاس آنلاین می‌خوابند، اگر هم بیدار باشند فیلم تزیین کیک و ژله نگاه می‌کنند . ولی خودشان را جلوی معلم موجه نشان می‌دهند. من متحیرم از رفتار پسرها سر کلاس آنلاين و صبر معلم‌شان با ۲۵ تا موجود غیر قابل پیش‌بینی که هیچ تذکر و تهدیدی برایشان عمل نمی‌کند. بعد از اینکه صد و بیست بار معلم تاکید می‌کند که کسی بی اجازه صدایش را باز نکند، پسرم در حالی که سرش روی زمین است و پاهایش بالا تکیه داده شده به دیوار و دارد شبکه پویا تماشا می‌کند می‌گوید: آاااااقاااااا؟ این درسا که خیلی مسخره اس. میشه ما ننویسیم. و همهمه بچه‌ها بلند می‌شود که : آررررره ننویسیم. ببخشید من کشفیاتم تا کلاس اول است. سایر نکات مربوط به تحصیل و کنکور و سربازی و خواستگاری و... را در آینده در اختیارتان می‌گذارم. روز خود خوانده‌شان مبارک! (به مناسبت اصرار بعضی آقایان برای تبدیل روز میلاد امام جواد-ع- به روز پسر!) ✍ مرضیه احمدی | @mabnaschoole |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا