eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.4هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 از مجموع سیصد و پنجاه نفر افراد گردان فقط بيست نفر آمده بودند احیـا! تعجب كردم. شب دوم هـم همينطور. برايم سـؤال شده بود. چـرا بچه هـا نيـامدند!؟ نكند خبـر نداشتند. 🔸 به سمت صحـرا حركت كـردم. وقتی نزديک شيارها رسيدم، ديدم در بين هرشيار، رزمنده ای رو به قبـله نشسته و قـرآن را روی سـرش گرفته و زمـزمه می كند. چون صدای مراسـم از بلندگو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنيدند و در تنهايی و تاريكی حفره ها، راز و نياز می كردند. 🔹 بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه برای مراسم عزاداری و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. 🎙راوی: شهید رضا صادقی یونسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(🌹🖇🕌) 🌱بچـه‌که‌بودفلج‌شد،نذرحضـرت‌ زینب﴿سلام‌الله﴾کردمش؛نذرقبول‌شد ورضاخوب‌شدخوبِ‌خـوب،اونقدر خوب‌که‌مھرنوکری‌عمـه‌ۍ سادات‌روےقلبش‌حڪ‌شدعاقبت‌ هم‌فدائی‌بی‌بی‌زینب‌شد . . :)💚 مدافع حرم یاد باصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ◄─┅─🍃🌼🍃─┅─►
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕شهید رضا کارگر💕بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* * برادر شهید*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی #لیلا 🌷 قسمت ۱۸ @madadazshohada ـ چه كار ميكني
🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۱۹ سايه روی ديوار بالا آمده است . ليلا كنار پنجره ايستاده و دستانش را بر لبه‌ی آن گذاشته است . سايه اش درون سايه‌ی پنجره قرار ميگيرد، همچون شبحي در قاب پنجره‌ی اندوه : «همه چيز رو به پدرم ميگم ... ميگم  كه مامان  طلعت و فريبرز چه نقشه اي برام كشيده بودن ...! ميگم دلشو به اين پسره دغل‌باز دورو خوش  نكنه !» دستانش را محكم به لبه‌ی پنجره ميفشرد. چشم به افق ميدوزد. صدای خنده‌ی كودكانه سپهر و سهراب كه در حياط توپ بازي  ميكنند خشم و نفرت را به آرامي در وجودش  ميميراند و رحم و شفقت  بر آن سرازير ميسازد  دلسوزانه به آن دو نگاه ميكند:  «اگه پدر موضوع رو بفهمه ... مامان طلعت بيكار نمی‌نشينه و بالاخره  زهرشو ميريزه ... پيش پدر دروغ و درم  ميگه و تو در و همسايه  از من بد و بيراه  ميگه ... اگه هم نگم پدر رو چطور از اشتباه بيرون بيارم ... تازه اگه هم متوجه بشه ... آن وقت مامان طلعت چي ؟ اين طفل های معصوم  چي ؟ اين طفلک ها چه گناهی کردن!؟» 🌷قسمت ۲۰ همه دور ميز بيضی شكل ، شام ميخورند. اصلان ، سهراب و سپهر را دوطرفش نشانده و با مهرباني به آن‌ها غذا ميدهد. طلعت و ليلا روبروی هم نشسته اند. تنها صدای اصلان و دوقلوها به گوش ميرسد و صداي برخورد قاشق  و چنگال ها با بشقاب‌های چينی طلعت زير چشمی ليلا را می‌پايد، وقتي ليلا لب می‌جنباند يا چشم ميگرداند، لرزه  بر اندام طلعت می‌افتد اصلان از سكوت طلعت شگفت‌زده  ميشود، ضمن آنكه قاشق به دهان سپهر ميبرد، ميگويد: - طلعت ! چه ساكتي ! بلبل ما چرا خاموشه  امشب ؟ طلعت دستپاچه ميشود با لبخندي تصنعي ميگويد:  - هيچي ! امروز خيلي خسته  شدم ، سهراب  و سپهر خيلي اذيتم  كردن اصلان خنده‌ی كوتاهي سر داده  و با بی‌تفاوتی  سر تكان میدهد و در حاليكه قاشق به دهان سهراب نزديك ميكند ميگويد: - راستي ! از خواستگارهای  سينه چاك  ليلا چه خبر؟ با هم دوئل نكردن ؟ 🍃🇮🇷ادامه دارد... @madadazshohada 🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی 🌷تقدیم به خانواده شهدای کشور عزیزمون بخصوص همسران شهدا 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ @madadazshohada «»
🇮🇷 رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۲۱ @madadazshohada نگاه طلعت و ليلا به هم گره ميخورد، لرزشي سر تا پای طلعت را فرا ميگيرد آب دهانش خشك شده و رنگ از رخسارش ميپرد: «خداي من ! اگه ليلا همه چيز رو بگه ... چه  خاكي به سرم بريزم ؟» قاشق از دست طلعت پايين می‌افتد. اصلان با تعجب ميگويد: - طلعت ، حالت خوب نيست ؟ مريضي ! چرا دستات ميلرزه ؟ طلعت كنترلش را از دست داده ، به سرعت از پشت ميز بلند ميشود  دستهاي لرزانش را به طرف سر برده ، باصداي  خفه اي  ميگويد: - نه اصلان ! يك كم سرم درد ميكنه ... شما شامتونو بخورين او با عجله از آشپزخانه بيرون ميرود اصلان نگاه پرسشگرش را به ليلا ميدوزد: - اتفاقي افتاده ليلا؟ ببينم به خواستگاراي تو مربوطه ؟ ليلا با عجله از پشت ميز بلند شده و با عصبانيت ميگويد: - پدر! خواستگاراي من مهم نيست ، موضوع  خواستگاراي منو فراموش كنين ... مشكل  مامان طلعت رو حل كنين !  سپس چند حبه قند درون ليوان آبي انداخته ، در حالي كه با قاشق آن را هم ميزند، از آشپزخانه بيرون ميرود. اصلان با تعجب دور شدن او را نگاه ميكند. شانه بالا انداخته و بعد از كمي تأمل ، با دوقلوهايش مشغول ميشود. 🌷قسمت ۲۲ @madadazshohada طلعت پيشانيش را روي دست خميده‌اش كه به مبل تكيه دارد، گذاشته  است ليلا به آرامي آب قند را به او تعارف ميكند: - مامان طلعت ! اينو بخور تا كمي حالت جا بياد... خودتو اذيت نكن ... نگاه  شرم‌زده‌ی طلعت با نگاه مهربان ليلا در هم می‌آميزد قطرات اشك از چشمان طلعت به روي گونه ها سرازير ميشود با تعلل ليوان را ميگيرد و با دستاني لرزان به دهان نزديك ميكند ليلا پشت در گوش ايستاده است . صداي شكستن بشقاب چينی با داد و فرياد اصلان درهم آميخته ليلا سرش را به در ميفشارد و با نگرانی گوش  فرا ميدهد: ـ همه‌ی آتيش‌ها از زير سر تو بلند ميشه ... تو به ليلا حسوديت ميشه ... وقتي ديدي فريبرز خاطرخواه ليلا شده و منم  راضيم ... معلوم نيست تو گوش پسره چي خوندي كه پاشو كنار كشيده... حالا هم  اومدي و ميگي ... ليلا رو به اين حسين بديم ... اونا همديگه رو دوست دارن ... ميخوام صد سال سياه همديگه رو دوست  نداشته باشن ... قبل از اين سنگ فريبرز را به  سينه ميزدي و حالا سنگ حسين رو... @madadazshohada 🍃🇮🇷ادامه دارد... 🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی 🌷تقدیم به خانواده شهدای کشور عزیزمون بخصوص همسران🌷 @madadazshohada 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ @madadazshohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 هرسه شب قدر مهم است حاج آقا مجتبی تهرانی هرسال درشب‌های قدر می‌گفتند: در روایتی درباره تعیین شب قدر آمده است که میفرماید: 🔻شب ١٩: مقدّرات سال در شب نوزدهم تقدیر می‏ شود؛ «قُسِمَ فِیهَا الْأَرْزَاقُ وَ كُتِبَ فِیهَا الاجَالُ وَ خَرَجَ فِیهَا صِكَاكُ الْحَاجِّ» (مستدرك‏ الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰، باب تعیین لیلة القدر)؛ در شب نوزدهم ارزاق، درآمدها و روزی افراد و همچنین مدت حیات و زندگی آنان تا سال آینده تعیین می‌شود. علاوه بر آن در شب نوزدهم مشخص می‌شود كه چه كسانی در آن سال به حج می‏ روند. 🔻شب ۲۱: سپس در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم مقدر شده، بر آن ابرام و تأكید می ‏شود. این به این معناست كه در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم تعیین و مقدر شده، قابل تغییر است، آنچه كه از شب نوزدهم تا شب بیست و یكم مقدر شده و تغییر یافته، در شب بیست و یكم ثبت شده 🔻شب ۲۳: و در شب و بیست و سوم قطعی، نهایی و امضاء می ‏شود. براساس این روایت هر سه شب از شبهای قدر به شمار می‌آیند. امشبو از دست ندیم. التماس دعا
تا “خدا” هست هیچ لحظه‌ای آنقدر سخت نمی‌شود که نشود تحملش کرد. شدنی‌ها را انجام بده و تمام نشدنی‌ هایت را به خدا بسپار.... زخم‌های دلت را به خدا بسپار خودش بهترین مرهم‌ ها را دارد …. لطفا لطفا لطفا امشب خیلی برای من دعا کنید منم ان شاءالله ❤️ اگه لایق اجابت باشم دعاتون میکنم 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا