🔴شهیدی که مرگی غیر از شهادت برایش تصور نمیشد؛
🔹♦️🔹♦️🔹
🌻🌿هنگام خداحافظی آخر با خانوادهاش سرد برخورد کرد، به نحوی که انگار دارد فرار میکند و به همسرش گفت من از نفس خودم فرار میکردم که مانع رفتن من نشود؛ به همین دلیل به صورت همسر و بچهها نگاه نکردم چون میترسیدم دلم بلرزد و نروم.
شهید سامانلو و همسرشان به صورت سنتی در سال ۱۳۸۱ با هم ازدواج میکنند که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای محمدحسین و علی است.
🦋همسر شهید در خصوص معیارهای انتخاب شهید برای ازدواج از سبک فکری ایشان یاد میکند که جذب این نوع تفکر میشود به علاوه اینکه مادرشان نیز موافق و مشتاق این ازدواج بودند.
شهید در رفتار با همسر خود بسیار احترام را رعایت میکردند، شهید سامانلو همیشه به همسرش میگفته که «بنده با هدف با شما ازدواج کردم زیرا همیشه دوست داشتم با یک سادات ازدواج کنم و زمانی که متوجه شدم علاوه بر سادات بودن فرزند شهید هم هستید به این ازدواج مصممتر شدم، من با پدر شما عهد بستم، شما امانتی در دست من هستید، در آخرت هم باید به پدر و هم به مادرتان حضرت زهرا(س) جوابگو باشم.»
🔻رفتار شهید با پدر و مادر خود نیز بسیار محترمانه بود و چون فردی بسیار امین و عاطفی بودند، همواره باعث برگزاری دورهمیهای خواهر و برادرانه در خانواده میشد، شهید در جمع خانواده به گفتوگو، تبادل نظر و مشورت دادن به سایرین میپرداخت.
🌱شهید سامانلو در برخورد با فرزندان وقت زیادی را برای بازی اختصاص میداد، طبق گقته همسر شهید، او نقشههای زیادی برای آینده فرزندانش داشت و حتی با فرزند کوچکش که در زمان شهادت ۲ ساله بود، بسیار صحبت میکرد، برایشان کتاب میخواند و با هم فیلم میدیدند.
او از کودکی محبوب و مؤدب و کوشا با بازیگوشیهای کودکانه در خانواده رشد کرد. سادگی، بیآلایشی، گذشت، خداپرستی و ولایتمداری از همان کودکی در او شکوفا بود و خودش این شکوفایی را کمک پروردگار و رهنمودهای پدر دلسوزش میدانست.
❣از همان کودکی مادر مهربانش او را در کلاسهای قرآن ثبت نام کرد و او با علاقه و پشتکار قرآن و تفسیر را فرا گرفت. از سن ۱۲ سالگی به مسجد میرفت و مثل بزرگترها رفتار میکرد، روزه میگرفت و اعمال عبادیش را انجام میداد. در پایگاه بسیج محله نقشهای کلیدی را میپذیرفت و مسئولیت پذیریاش را به همه ثابت میکرد. کلاسهای قرآن برگزار میکرد و در عزاداریها نقش فعالی داشت.
☘از همان دوران جوانی به اردوهای جهادی برای کمکهای ویژه میرفت و در آنجا لحظهای از گرهگشایی مشکلات و گرفتاریهای مردم باز نمیایستاد و دائماً در اندیشه و عمل در حال خدمت به خلق الله بود. بعد از شهادت نیز افرادی به خانواده مراجعه میکنند و تازه خانواده متوجه میشوند که شهید در زمان حیاتشان به این افراد نیازمند کمک میکردند و این راه بعد از ایشان توسط همسرشان ادامه پیدا میکند.
🔸بعد از مدتی که مشغول تحصیل در دانشگاه بود در دانشگاه امام حسین(ع) تهران، به عنوان افسر پذیرفته شد، بنابراین تصمیم گرفت باقی مسیر زندگی اش را در این راه ادامه دهد و وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. او در تمام مراحل زندگیاش موفقیتهای چشمگیری داشت و رشادتهای بیشماری از خود نشان داد.
رشادتهای او در شمال غرب در برخورد با گروهکهای مزدور و رشادتهایش در سوریه و آزاد سازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا که ۴ سال در محاصره داعش بوده تحسین برانگیز است تا اینکه در پاکسازی این عملیات در کمین نیروهای دشمن در ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ به همراه دوستانش شهیدان «حاج محمود هاشمی» و «عبدالصالح زارع» در شهر رتیان سوریه شهد شهادت را نوشیدند و به دیدار پروردگارشان شتافتند و از آن زمان تولد دوباره و ابدی سعید سامانلو آغاز گشت.
🌼🌿قبل از شهادت از شهادت صحبت نمیکرد چرا که همسرش فرزند شهید بود و نمیخواست که او اذیت شود و سعی میکرد از نبودن و رفتن صحبت نکند؛ شهید قبل از رفتن به هر سفری، ابتدا به حرم حضرت معصومه(س) و جمکران میرفتند، قبل از اعزام آخرشان هم با اینکه فرصت کمی داشتند، با همسر و فرزندانشان به جمکران میروند و پس از زیارت، اعزام میشوند.
✅مهمترین وصیت شهید سامانلو به همسرش
شهید سامانلو مهمترین وصیتی که به همسرشان داشتند صبرپیشه کردن و خوب تربیت کردن فرزندان بود به نحوی که فرزندانی عالم و باتقوا تحویل جامعه و اسلام شود.
🌤قسمتی از خاطرات شیرین همسر شهید از شهید سامانلو معطوف به بازی و توجه شهید به فرزندانشان است، زمانی که با دقت و لذت تمام به بدن کودک نگاه میکرد و به خلقت خدا و معجزه او تأکید میکرد و میگفت انسان با تماشای کودک بیشتر خدا را میشناسد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷@madadazshohada
🌺 مدد از شهدا 🌺
#مدافع_عشـــــق #قسمت_شصت_و_چهارم ❤️ #هوالعشـــق @madadazshohada دستی به شال سرخابیم میکشم و یکب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
#مدافع_عشـــــق #قسمت_شصت_و_چهارم ❤️ #هوالعشـــق @madadazshohada دستی به شال سرخابیم میکشم و یکب
#مدافع_عشـــــق
#قسمت_شصت_و_پنج
❤️ #هوالعشــــــق
دسته باریکی از موهایم را دور انگشتم میپیچم و با کلافگی باز میکنم.
نزدیک غروب است و هر دو بیکار در اتاق نشسته ایم.چند دقیقه قبل راجع به زنگ نزدن علی حرف زدیم...امیدوار بودم به زودی خبری شود!
موهایم را روی صورتم رها میکنم و با فوت کردن به بازی ادامه میدهم...
یکدفعه به سرم میزند
_فاطمه؟
درحالیکه کف پایش را میخاراند جواب میدهد
_هوم؟...
_بیا بریم پشت بوم!
متعجب نگاهم میکند
_وااااا...حالت خوبه؟
_نچ دلم گرفته بریم غروب رو ببینیم!
شانه بالا می اندازد
_خوبه!...بریم!...
روسری آبی کاربنی ام راسر میکنم.بیاد روزخداحافظیمان دوس داشتم به پشت بام بروم...
یک کت مشکی تنش میکند وروسری اش را برمیدارد
_بریم پایین اونجاسرم میکنم.
از اتاق بیرون میرویم و پله هارا پشت سر میگذاریم که یکدفعه صدای زنگ تلفن در خانه میپیچد.
هردو به هم نگاه میکنیم وسمت هال میدویم.زهراخانوم از حیاط صدای تلفن را میشنود،شلنگ آب را زمین میگذارد و به داخل می آید.
تلفن زنگ میخورد و قلب من محکم میکوبد!...اصن از کجا معلوم علی....
💞
فاطمه با استرس به شانه ام میزند
_بردار گوشیو الان قطع میشه...
بی معطلی گوشی را برمیدارم
_بله؟؟؟....
صدای باد و خش خش فقط...
یکبار دیگر نفسم را بیرون میدهم
_الو...بله بفرمایید...
وصدای او!...ضعیف و بریده بریده...
_الو!...ریحا...خودتی!!...
اشک به چشمانم میدود.زهرا خانوم در حالیکه دستهایش را با دامنش خشک میکند کنارم می آید ولب میزند
_کیه؟...
سعی میکنم گریه نکنم
_علی؟...خوبی؟؟؟...
اسم علی را که میگویم مادرو خواهرش مثل اسپند روی آتیش میشوند
_دعا دعا میکردم وقتی زنگ میزنم اونجا باشی...
صدا قطع میشود
_علی!!!!؟؟...الو...
و دوباره...
_نمیتونم خیلی حرف بزنم...به همه بگو حال من خوبه!!...
سرم را تکان میدهم...
_ریحانه...ریحانه؟...
بغض راه صحبتم را بسته...بزور میگویم
_جان ریحانه...؟
و سکوت پشت خط او!
_محکم باشیا!!...هر چی شد راضی نیستم گریه کنی...
باز هم بغض منو صدای ضعیف او!
_تا کسی پیشم نیست...میخواستم بگم...دوست دارم!...
دهانم خشک و صدایش قطع میشود و بعدهم...بوق اشغال!
دستهایم میلرزدو تلفن رها میشود...
برمیگردم و خودم را در آغوش مادرش میندازم و صدای هق هق من...و لرزش شانه های مادرش!
💞
حتی وقت نشد جوابش را بدهم.کاش میشد فریاد بزنم و صدایم تا مرزها بیاید
اینکه دوستش دارم ودلم برایش تنگ شده...اینکه دیگر طاقت ندارم...
اینکه انقدر خوب است که نمیشه لحظه ای از او جدا بود..اینکه اینجا همه چیز خوب است!فقط یکم هوای نفس نیست همین!!
زهرا خانوم همانطور که کتفم را میمالد تا آرام شوم میپرسد...
_چی میگفت؟...
بغض در لحن مادرانه اش پیچیده...
آب دهانم را بزور قورت میدهم
_ببخشید تلفن رو ندادم...
میگفت نمیشه زیاد حرف زد...
حالش خوب بود...
خواست اینو به همه بگم!
زیر لب خدایا شکری میگوید و به صورتم نگاه میکند
_حالش خوبه تو چرا اینجوری گریه میکنی؟به یک قطره روی مژه اش اشاره میکنم
_به همون دلیلی که پلک شما خیسه...
سرش را تکان میدهد و از جا بلند میشود و سمت حیاط میرود
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال مدداز شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج »
#مدافع_عشـــــق
#قسمت_شصت_و_ششم
❤️ #هوالعشــــــق
@madadazshohada
سرش را تکان میدهد و از جا بلند میشودو سمت حیاط میرود
_میرم گلهارو آب بدم...
دوست ندارد بی تابیه مادرانه اش را ببینم.فاطمه زانوهایش را بغل کرده و خیره به دیوارروبه رو اشک میریزد
دستم راروی شانه اش میگذارم...
_آروم باش آبجی...بیابریم پشت بوم هوا بخوریم...
شانه اش را از زیر دستم بیرون میکشد
_من نمیام ...تو برو...
_نه تو نیای نمیرم!...
سرش را روی زانو میگذارد
_میخوام تنها باشم ریحانه...
💞
نمیخواهم اذیتش کنم.
شاید بهتر است تنها باشد!
بلند میشوم و همانطور که به سمت حیاط میروم میگویم
_باشه عزیزم!من میرم...توام خاسی بیا
زهرا خانوم با دیدنم میگوید
_بیا بشین رو تخت میوه بیارم بخور...
لبخند میزنم!میخواهد حواسم را پرت کند
_نه مادر جون!اگر اشکال نداره من برم پشت بوم...
_پشت بوم؟
_آره دلم گرفته...البته اگر ایرادی نداره...
_نه عزیزم!اگر اینجوری آروم میشی برو...
تشکر میکنم.نگاهم به شاخه های چیده شده می افتد.
_مامان اینا چین؟
_اینا یکم پژمرده شده بودن...کندم به بقیه آسیب نزنن...
_میشه یکی بردارم؟
_آره گلم ...بردار
خم میشوم و یک شاخه گل رز برمیدارم و از نرد بام بالا میروم...نزدیک غروب کامل و بقول بعضی ها خورشید لب تیغ است.نسیم روسری ام را به بازی میگیرد...
💞
همان جایی که لحظه آخر رفتنش را تماشا کردم می ایستم.چه جاذبه ای دارد...انگار در خیابان ایستاده است و نگاهم میکند...باهمان لباس رزم وساک دستی اش.دلم نگاهش را میطلبد!
شاخه گل را بالا میگیرم تا بو کنم که نگاهم به حلقه ام می افتد.همان عقیق سرخ و براق.بی اختیار لبخند میزنم.از انگشتم در می آورم و لب هایم را روی سنگش میگذارم.لبهایم میلرزد...خدایا تکرار فاصله بغضم چقدر کوتاه شده...یکباره دیگر به انگشتر نگاه میکنم که یکدفعه چشمم به رینگ نقره ای رنگش که چیزی روی آن حک شده می افتد...چشمهایم را تنگ میکنم...
#علی_ریحانه...
پس چرا تا بحال ندیده بودم!! ...
اسم او و من کناره هم داخل رینگ حک شده...
خنده ام میگیرد...اما نه ازسرخوشی مثل دیوانه ای که دیگر اشک نمیتواند برای دلتنگیش جواب باشد...
انگشتر را دستم میندازم و یک گلبرگ ازگل رز را میکنم و رها میکنم...نسیم آن را به رقص وادار میکند...
چرا گفت هر چی شد محکم باش؟؟
مگه قرار چی بشه؟...
یک لحظه فکری کودکانه به سرم میزند
یک برگ گل دیگر میکنم و رها میکنم
_برمیگردد...
یک برگ دیگر
_برنمیگردد...
_برمیگردد...
_برنمیگردد...
وهمینطور ادامه میدهم...
یک برگ دیگر مانده قلبم می ایستد
نفسم به شماره می افتد...
#بر نمیگردد...
#تــــو آرزوی بلــندی و دست من ڪــــوتاه....
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال مدداز شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج »
❤️سلام
ما به نیابت شما ختم های درخواستیتون رو انجام میدیم
هدیه های دریافتی صرف تبلیغ کانال شهدا میشه
هر نفر که جذب شهدا بشه شما هم در ثوابش تا ابد شریکید
وخانمهایی که در اذکار و ختم ها شرکت میکنند در کارخیر شریکنند.
هدیه ختم قران ۳۰۰ تومن
ختم ۴۰ زیارت عاشورا ۵۰ تومن
ختم ۴۰ حدیث کسا ۵۰ تومن
ختم ۴۰ سوره یس ۶۰ تومن
ختم ۴۰ سوره ملک ۴۰ تومن
ختم۴۰ سوره الرحمن ۵۰ تومن
ختم ۴۰ سوره واقعه ۵۰ تومن
ختم ۴۰ سوره حشر ۵۰ تومن
ختم ۱۴۰۰۰ صلوات ۶۰ تومن
ختم ۴۰ ایه الکرسی ۳۰ تومن
ختم ۴۰ دعای فرج ۳۰ تومن
ختم ۴۰ فاتحه کبیره ۳۰ تومن
ختم ۳۰۰۰۰ استغفار ۱۵۰ تومن
ختم ۳۰۰۰۰صلوات ۱۵۰ تومن
ختم ۱۸۰۰۰ صلوات ۱۰۰ تومن
💳6037691638770875
(زهرا عزیزخانی)
لطفاً بعد واریز خبر بدید
برای سفارش ختم به این ایدی پیام بدید👇👇👇👇👇👇👇
@yazaahrah
گروه ذکر هدیه به شهدا واهل بیت....👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3532783829C1350c5e044
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌺 مدد از شهدا 🌺
سلام🌷 دوستای خوبم فردا اولین یکشنبه از یکشنبه های ماه ذیقعده هست و یه نماز خیلی مهم داره❤این نماز خ
❌دوستان نماز فردا یادتون نره😍😊
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
🍃
🌹
اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین 🚩
و علی علی بن الحسین🚩
و علی اولاد الحسین 🚩
و علی اصحاب الحسین🚩 (علیهالسلام )
🌹
🍃@madadazshohada
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️
🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون.....
🌸شهدای عزیز این چله🌸
شهدای عزیز❤️
1- 🌷سردار عزیزمون حاج قاسم سلیمانی✅
۲- 🌷شهید بهشتی و ۷۲ تن✅
۳- 🌷شهید رجایی وباهنر✅
۴- 🌷شهید صدر زاده ✅
۵- 🌷شهید صیاد شیرازی✅
۶_ 🌷شهید آوینی ✅
۷- 🌷شهید سرلشکر همدانی ✅
۸- 🌷شهید ابراهیم همت ✅
۹- 🌷شهید حسن باقری ✅
۱۰- 🌷شهید مجید ومهدی زین الدین✅
۱۱- 🌷شهید جواد الله کرم ✅
۱۲- 🌷شهید چمران ✅
۱۳--🌷شهید حمیدو مهدی باکری✅
۱۴--🌷شهید نوید صفری✅
۱۵-🌷شهیداحمد کاظمی ✅
۱۶-🌷شهید خرازی✅
۱۷-🌷شهید امیر حاج امینی
۱۸-🌷شهید پلارک
۱۹-🌷شهید ابراهیم هادی
۲۰-🌷شهید سید مجتبی علمدار
۲۱-🌷شهید هادی ذو الفقاری
۲۲-🌷شهیداحمد علی نیری
۲۳-🌷شهید طهرانی مقدم
۲۴-🌷شهید سردار زاهدی
۲۵-🌷شهید یوسف قربانی
۲۶-🌷شهید ثابت وثاقب شهابی
۲۷-🌷شهید محمد خوانی
۲۸🌷-شهیدمحمد حسین یوسف اللهی
۲۹-🌷شهید سجاد زبر جدی
۳۰-🌷شهید محمد جواد حسن زاده
۳۱-🌷شهید رجبعلی ناطقی
۳۲-🌷شهید مرتضی عطایی
۳۳-🌷شهید محسن حججی
۳۴-🌷شهید آرمان علی وردی
۳۵-🌷شهید بابک نوری
۳۶-🌷شهید علی خلیلی
۳۷-🌷شهید محمد بلبا سی
۳۸-🌷شهید بابایی
۳۹-🌷شهید شیرودی
۴۰-🌷شهید مجید قربانخانی
روز اول👈🏼 ۱۵ اردیبهشت✅
روز دوم👈🏼 ۱۶ اردیبهشت✅
روز سوم👈🏼 ۱۷اردیبهشت✅
روز چهارم👈🏼 ۱۸ اردیبهشت✅
روز پنجم👈🏼 ۱۹ اردیبهشت✅
روز ششم👈🏼 ۲۰ اردیبهشت✅
روز هفتم👈🏼 ۲۱ اردیبهشت✅
روز هشتم👈🏼 ۲۲ اردیبهشت✅
روز نهم👈🏼 ۲۳ اردیبهشت ✅
روز دهم👈🏼 ۲۴ اردیبهشت✅
روز یازدهم👈🏼 ۲۵ اردیبهشت✅
روز دوازدهم👈🏼 ۲۶ اردیبهشت ✅
روز سیزدهم👈🏼 ۲۷اردیبهشت✅
روز چهاردهم👈🏼 ۲۸ اردیلهشت✅
روز پانزدهم👈🏼 ۲۹ اردیبهشت ✅
روز شانزدهم👈🏼 ۳۰اردیبهشت✅
روز هفدهم👈🏼 ۳۱ اردیبهشت
روز هجدهم👈🏼 ا خرداد
روز نوزدهم👈🏼 ۲ خرداد
روز بیستم👈🏼 ۳ خرداد
روز بیست ویکم👈🏼 ۴ خرداد
روز بیست دوم👈🏼 ۵ خرداد
روز بیست وسوم👈🏼 ۶ خرداد
روز بیست وچهارم👈🏼 ۷ خرداد
روز بیست وپنجم👈🏼 ۸ خرداد
روز بیست وششم👈🏼 ۹ خرداد
روز بیست وهفتم👈🏼 ۱۰ خرداد
روز بیست وهشتم👈🏼 ۱۱ خرداد
روز بیست ونهم👈🏼 ۱۲ خرداد
روز سی ام 👈🏼 ۱۳ خرداد
روز سی ویکم👈🏼 ۱۴ خرداد
روز سی دوم👈🏼 ۱۵ خرداد
روز سی سوم👈🏼 ۱۶ خرداد
روز سی وچهارم👈🏼 ۱۷ خرداد
روز سی وپنجم👈🏼 ۱۸ خرداد
روز سی وششم👈🏼 ۱۹ خرداد
روز سی وهفتم👈🏼 ۲۰ خرداد
روز سی وهشتم👈🏼 ۲۱ خرداد
روز سی ونهم👈🏼 ۲۲ خرداد
روز چهلم👈🏼 ۲۳ خرداد
🌼روزتون شهدایی🌼
❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ویک زیارت عاشورا هدیه به شهید همون روز ( زیارت عاشورا اختیاری هستش اجبار نیست)
🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼
🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷
❤️حاجت روا ان شالله❤️
🌷التماس دعا🌷
@madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫