#مدافع_عشق
#قسمت_پنجاه_و_ششم
❤️@madadazshohada
هوالعشـــق ❤️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
از اتاق بیرون میرود و تأکید میکند با چادر پشت سرش بیایم.
میخواهم همه چیز هرطور که تو میخواهی باشد. از پله ها پایین میرویم. همه در راهرو جلوی در حیاط ایستاده اند و گریه میکنند. تنها کسی که بیخیال تمام عالم بنظر میرسد علی اصغر است که مات و مبهوت اشکهای همه گوشه ای ایستاده. مادرش ظرف آب را دستش گرفته و حسین اقا کنارش ایستاده
فاطمه درست کنار در ایستاده و بغض کرده. زینب و همسرش هم امده اند برای بدرقه. پدر و مادر من هم قرار بود به فرودگاه بیایند.
نگاهش را در جمع میچرخاند و لبخند میزند
_ خب صبر کنید که یه مهمون دیگه هم داریم.
همه با چشم ازش میپرسند
_ کی؟....کی مهمونه؟...
روی اخرین پله میشیند و به ساعت مچی اش نگاه میکند..
زینب میپرسد
_ کی قراره بیاد داداش؟
_ صبرکن قربونت برم...
هیچ کس حال صحبت ندارد. همه فقط ده دقیقه منتظر ماندیم که یکدفعه صدای زنگ در بلند میشود
از جا میپرد و میگوید
_ مهمون اومد...
به حیاط میدود و بعد از چندلحظه صدای باز شدن در و سلام علیک کردنش با یک نفر بگوش میرسد
_ به به سلام علیکم حاج اقا خوش اومدی
_ علیکم السلام شاه دوماد !چطوری پسر؟...دیر که نکردم.؟
_ نه سر وقت اومدید
همانطور صدایشان نزدیک میشود که یک دفعه خودش با مردی با عمامه مشکی و سیمایی نورانی جلوی در ظاهر میشود. مرد رو بہ همه سلام میکند و ما گیج و مبهوت جوابش را میدهیم. همه منتظر توضیح هستیم که به مرد تعارف میزند تا داخل بیاید.او هم کفش هایش را گوشه ای جفت میکند و وارد خانه میشود. راه را برایش باز میکنیم. به هال اشاره میکند که _ حاجی بفرمایید برید بشینید...مام میایم
او میرود و علی اکبر سمت ما برمیگردد و میگوید
_ یکی به مادرخانوم پدرخانومم زنگ بزنه بگه نرن فرودگاه بیان اینجا...
مادرش ظرف آب را دستم میدهد و سمتش می آید
_ نمیخوای بگی این کیه؟ باز چی تو سرته مادر...
لبخند میزند و رو بمن میکند
_ حاجی از رفقای حوزس...ازش خواستم بیاد قبل رفتن عقد منو ریحان رو بخونه!...
حرف از دهانش کامل بیرون نیامده ظرف از دستم میفتد...
همگی با دهان باز نگاهش میکنیم...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
خم میشود و ظرف را از روی زمین برمیدارد
_ چیزی نشده که...گفتم شاید بعداً دیگه نشه.
دستی به روسری ام میکشد
_ ببخش خانوم بی خبر شد. نتونستی درست حسابی خودتو شبیه عروسا کنی...میخواستم دم رفتن غافلگیرت کنم...
علاقه اش میشود بغض در سینه ام و نفسم را بشماره میندازد...
چقدر دوســـت دارم علی!
چقدر عجیب خواستنی هستی
خدایا خودت شاهدی کسی را راهی میکنم که شڪ ندارم جز ما نیست...
از اول #آســـمانی بوده ... 💞
امن یجیب #قلب من چشمان بی همتای توست
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
@madadazshohada
💖 کانال مدداز شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
.
🌸 #گلاب/ ماءالورد
⬅️ گلاب مقوی #مغز و #قلب و ...
⬅️ و جرعه جرعه نوشیدن آن مفرح #قلب است و مقوی اعضای بدن
🌸 وقتی که در زمان تشنگی با آب ترکیب کرده بنوشند
🌸 بوییدن #گلاب برای صرع نفع دارد و هوشیاری حواس پنج گانه را بالا میبرد
🌸برای سوزش چشم، بخور گلاب واسپری گلاب به چشم، عالی هست.
🌸 اگر گلاب بر سر بریزند سبب کم شدن حالت خماری و تسکین سردرد میشود👌🏻
#خواصگلاب
.