🌺 مدد از شهدا 🌺
❥:@madadazshohada #کتاب_شهید_نوید📚 #روایت_سوم_همنفس راحت ابراز علاقه میکردی خواهرت سربه سرت میگ
@madadazshohada
#کتاب_شهید_نوید📚
#روایت_سوم_همنفس✍
عباس همسایه خواهرت را زده بود نمیدانی خانم همسایه چطور از غیرت تو تعریف میکرد! میگفت نوید مشت میکوبیده در خانه ی ما و با صدای بلند میگـ گفته: «به عباس بگید بیاد بیرون! روی پشت بام بودید بیشتر پدرت برایتان یک الاکلنگ چوبی درست کرده
بود مرغ و خروس هم که داشتید بچه های همسایه هم البته بودند که از پنجره ی اتاقشان دمپایی پرت کنید طرفشان و برایشان بخندید و روزتان را شب کنید سوپ شفابخش زن همسایه را یادت هست؟ چقدر بد مریض شده بودم صدایم در نمی آمد. نای بلند شدن نداشتم پدرت هم که مثل همیشه مأموریت بود. تو ولی با همان بچگی دورم میچرخیدی و دستمال نمدار روی پیشانی ام میگذاشتی. هر وقت مریض میشدم همین بود بزرگتر هم که شدی و خوابت سنگین بود وقت مریضی من سه چهار بار پا می شدی می آمدی بالای سرم.
آن روز رفته بودی در خانه همسایه گفته بودی حال مادرم خوب نیست زن همسایه را با خودت آورده بودی و با سوپی که بنده خدا درست کرد حال من را جاآوردید.
💯~ادامهدارد...همراهمونباشید😉
#کتابشهیدنویدصفری📗/#پارتبیستونهم
@madadazshohada