eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
4.8هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت نامه📩رو بازکردم.. باهمون خط اول اشکم دراومد😭 ✍بسم رب الشہدا والصدیقین چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند وتماشاےتو زیباس اگربگذارند من از اظهار نظرهاے دݪم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند دل سرگشته من!این همه بیهوده مگر خانه دوست همینجاست اگر بگذارند.. سندعقل مشاء است همه میدانند غضب آلود نگاهم نکنید ای مردم! دل من مال شماست اگر بگذارند.. سلام زینب قشنگم.. این نامه رو درحالی مینویسم ڪه یکی دوساعت.. به مونده و تو اورا زمانی میخوانی که یا شدم.. وامیوارم باشد چرا که امتحان امتحانی سخت است ومن ترس مردودی و شرمندگی دارم. زینب عزیزتراز جانم.. حرف های مفصل را در نامه ای که خانم رضایی به دستت میرسانند.. امادراین نامه میخواهم در مورد این بگویم. این خواهر گرامی بانوی صبور است همان سنگ صبور تو هوالمحبوب 🕊رمان قسمت ازهمان سال 92 که لیاقت مدافع بی بی رو پیدا کردم.. نگرانیم بودی.. اما اینبار که آمدم از تو . برای آنکه نگران تو بودم. این خواهرگرامی را انتخاب کردم که بعد از من باشد به درگاه خداوند ودست درازی به خانم رضایی تا ادامه این راهو طی کنه. امیدوارم خیلی زود با این خواهر بزرگوار دوست شوی تاخیالم راحت شود. دوستدارتو.. برادرت حسین🌷✍ وقتی نامه ی حسین عزیزم تموم شده بود دم در خونه بودم. زنگ زدم وارد خونه شدم میخواستم برم تواتاقم _سلام مامان: سلام _زینب جان حسین که رفته..توهم میری تو اتاقت.. من دلم به کی خوش باشه خب؟😒 زینب:من خوبم..😊 مامان: الله اکبر مشخصه😒زینب امروز یه خانمی اومده بود خونه میگفت از طرف 🌷حسـین🌷 اومده. برگشتم کامل به سمتش ینی پریدم به سمت مامان _اسمش چی بود؟؟؟؟!😳😨 مامان: خانم رضایی😒 _رضایی😳شماره نداد؟؟آدرس نداد؟؟ مامان: آروم باش.. تواتاقته😒 دویدم سمت اتاقم🏃‍♀ _سلام خانم رضایی ببخشید🙈 خانم رضایی: سلام زینب قشنگم.. خوبی خانم گل😊 باحرف خانم رضایی اشکم دوباره جاری شد _ممنون😭 خانم رضایی: _الهی من بمیرم برای دلت.. ناهار خوردی؟؟😒 _نه😭 خانم رضایی: _عزیز دلم ناهارتو بخور استراحت کن ساعت 6 میام دنبالت بریم جایی..😊 _آخه😢 خانم رضایی: آخه بی آخه.. 😠ناهارتو کامل میخوریا😊 _چشم😢 خانم رضایی: یاعلی😊❤️ _یاعلے💔 هوالمحبوب 🕊رمان قسمت ساعت6 غروب بود... جلوی در ساختمان منتظر خانم رضایی بودم پنج دقیقه بعد خانم رضایی رسید.😊 خانمی ۲۹_۳۰ساله باچهره معمولی ولی یه مهربونی کاملا مشخص بود. تانشستم توماشین دستاشوبازکرد🤗به آغوشش پناه بردم. شاید یه ربع بیست دقیقه ای فقط گریه کردم😭 خانم رضایی: _آروم شدی عزیزدلم؟😊 فقط با اشک نگاش کردم😢 _میبرمت جایی که بوی🌷حسینو🌷 بده😊 بعدازگذشت ۴۵دقیقه روبه روی نگه داشت وارد که شدیم خیلیا داشتن میومدن سمتم که بهار نذاشت. به سمت حسینیه معراج الشهدا راهنماییم کرد. خانم رضایی با یه باکس جلوم نشست. درو دیوارای معراج حسین قبل محرم سیاه پوش کرده بود.. خانم رضایی: _اینکه چطوری تو روسپرد دست من بمونه واسه بعد..اما فعلا میخوام امانت های دستم رو بدم بهت.. به بچه ها گفتم نیان خودمم یک ساعت دیگه بهت سرمیزنم.😊 این باکس همون که حسین چند روزقبل اعزام بهم داد. گفت اگه واسش اتفاقی بیفته یک هفته بعدخبرش اینو بهت بدم. خودش از حسینیه رفت بیرون. ادامه👇👇 👇ادامه قسمت 👇 خودش از حسینیه رفت بیرون. باکس رو باز کردم یه نامه بود.یه بسته بود. نامه روبازکردم.. ✍بسم رب الشهدا والصدیقین مارا بنویسید فداےزینب آماده ترین افسررزم آور زینب بایدبه مسلمانی خود شک کند آنکه یک لحظه ی کوتاه شود کافرزینب کافیست که با گوشه ی ابروبدهد اذن فرماندهی کل قوا؛ از بیخ درآورده و خوآهیم درآورد چشمےڪه چپ افتد دور و بَر زینب😡☝️ آن کشورسوریه واین کشور ایران مجموع دو کشور بشود رهبر بدهد رخصت میدان؛ بگذاریم به زخم دل مضطر زینب ✍سلام خواهرگلم.. زینب قشنگم.. تواین دوسال که لیاقت مدافع بی بی داشتم تمام نگرانیم بودی خواهرجانم آنقدربچه حساسی بودی هیچوقت نتوانستم ازسوریه بهت بگم. وقتی بعدازشهادت آقاسیدمحمدحسین اونقدر بودم.. که نمیتوانم بیان کنم.. زینبم این نامه را زمانی میخوانی که یا اسیرشدم یا شهید.. امیدوارم دومیه باشه زینبم... از رفتنم آنقدر حرف ؛ دوست دارم ادامه بدی وبه حرف خانم رضایی گوش بدی.. و باهاش همقدم بشی برای بقیه شهدا. امیدوارم اون چیزایی که مدنظرم است رو بتونم واست یادگاری بخرم. همراه این نامه یه تابلو هست بزن به اتاقت دوست دارم پیکرم هیچوقت برنگرده اگه برنگشت قرار