eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانو مجتهده امین رحمه الله علیه یکی از سالکان الی الله بود که حدود ۴۰ سال قبل از دنیا رفت .اویک زن روحانی مطابق قرآن بود. ایشان تالیفات و شاگردان بسیاری از خانم ها داشت. او می گفت: هیچ ریاضت نفسی برای زن مانند خانه داری نیست .لذا بهترین خانه داری ها را می کرد. دائماً می گفت: زن از خانه شوهر به بهشت می رود یا از خانه شوهر به جهنم می رود. بانو امین چشم برزخی داشتند ، خیلی از اولیای خدا از جمله آیت الله ناصری این را گواهی دادند. حکایت معروفی است که ایشان را در خواب در بهشت دیدند و پرسیدند: آنجا چه چیز بیشتر به درد می خورد؟ ایشان در پاسخ گفتند: اگر می دانستم صلوات چه گنجی ست که تمام عمر صلوات می فرستادم. 📗 پاورقی کتاب بابا سعید - گروه فرهنگی ابراهیم هادی- صفحه ۹۰ ═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═ @madadazshohada
لطفا نفری یک حمد به نیت پدری که ناراحتی اعصاب گرفته از بس که روش فشارهستش وپسری که آروم وقرار نداره بخونید خیر ببینید
⚫️ آجرک‌ الله‌ یا‌ صاحب‌الزمان ▪️پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش ▪️پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش ▪️ لحظه‌های آخر است، حال امام خوش نیست، دل نگران فرزند است. امشب رسالتِ تمامِ انبیا و اولیا به آخرین وارثِ زمین سپرده می‌شود. از امشب او باید بارِ تمام عالَم را به تنهایی به دوش بکشد. 🔘 شهادت امام حسن عسکری و نشستن گرد یتیمی بر چهره امام زمان ارواحنا فداه را به وجود نازنین امام عصر علیه السلام و همه منتظران تسلیت عرض می‌کنیم. @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀خدایا 🖤به حق این روز معنوی 🥀روزشهادت امام حسن عسکری علیه السلام 🖤تمام مریضها راشفا 🥀تمام قلبهارا جلا 🖤تمام مشکلات راحل 🥀تمام دعاها را مستجاب 🖤تمام خانه هارا غرق درآرامش 🥀و نشاط و سلامتی کن 💚و درفرج مولامون تعجیل بفرما 🖤خدایاگره از کار جمیع مومنان ومومنات بویژه اعضای کانال بازکن 🍁به برکت ۱۴ صلوات برمحمد وال محمد🍁 🍂لطفا نفری ۱۴صلوات بفرستید @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سمت چپی رتبه‌ی ۴پزشکی به دعوت دانشگاه سوربن فرانسه جواب رد داد سمت راستی دانشجوی ممتازه دانشگاه تورنتو بود برگشت ایران استدلال همشون این بود در حال حاضر در جنگ هستیم و کشور به ما نیاز داره! نسل امروز رو باید با این اعجوبه‌های واقعی آشنا کرد. کم‌کاری کردیم و اونطور که باید نتونستیم معرفی‌شون کنیم. @madadazshohada
✍ ارسالي یکی از اعضای محترم کانال 👇👇👇👇 من سال ۱۳۶۰ ازدواج کردم واصالتا اهوازی هستم و تمام ۸ سال دفاع مقدس اهواز بودم . شهید زین الدین حدود ۲ سال همسایه دیواربه دیوار ما بودند . 👇👇👇👇👇👇👇 🍋 لیموهای شفا بخش 🍋 زمستان سال ۱۳۶۱ بود ؛ چندروزی بود که بخاطر عملیات همسرم آماده باش بودند و به خانه نیومده بود . نزدیک غروب زنگ خانه را زدند ؛ رفتم در را باز کردم ؛ آقامون درحالیکه دوتا از دوستاش زیر بغلش رو گرفته بودند و حالش خیلی بد بود آمد خانه . سریع رفتم وتو اتاق یه رختخواب انداختم . دوستش داروهاشو بهم داد و رفت . تب شدیدی داشت و هرچی دارو می خورد افاقه نمی کرد . همسایه دیواربه دیوار ما آقامهدی زین الدین بود که تازه ازقم به اهواز آمده بودند وچون خانمش تو اهواز غریب بود؛ باهم رفت وآمدی داشتیم ؛ وقتی متوجه شد که همسرم مریض شده ؛ آقامهدی که یه سر میاد خونه ، بهش میگه . همان شب باهم آمدن عیادت و چندتا لیموشیرین تو یه پاکت آورده بودند. آنشب بعدازاینکه آقامهدی و خانمش رفتند ؛ از لیموشیرین ها آب گرفتم ویک لیوان به همسرم دادم خورد . فردا صبح که برای نماز بلندشدم ؛ دیدم آقامون داره لباس می پوشه بره . گفتم کجا ؟ مگه خوب شدی؟ گفت : آره خوبم تب هم ندارم . پیش خودم گفتم ، عجب لیموهای شفا بخشی ... 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 تابستان تو هوای گرم و شرجی اهواز ؛ بعضی شبها خانم زین الدین کولر روشن نمی کردند ، وقتی ازش پرسیدم چرا ؟ گفت : آخه آقامهدی همیشه کلید خونه رو تو جبهه گم میکنه ؛ می ترسم یه موقع بیاد زنگ خونه رو بزنه و من از صدای کولر متوجه نشم ... 💖 کانال مدداز شهدا ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕شهیدان حسن آقاسی زاده ومهدی زین الدین💕بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* *برادران شهید*
باماهمراه باشید💕
🌺 مدد از شهدا 🌺
@madadazshohada 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت بیست و چهار ساکش راجمع کرد.چهارده ساعت به رفتنش مانده بو
@madadazshohada 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت بیست وپنج @madadazshohada _خیلی دوست دارم... سمیه شوکه به علی خیره شدوبعدازچندثانیه اشکهایش روی گونه ریختند. +قرارمون این نبود. _چی؟ +اینکه دوسم داشته باشی. _عشق قرار حالیش نیس. سمیه لبخندی زد:میدونم. _میشه رفتی تو عالیه روصدا کنی بیاد؟باید بااونم صحبت کنم. +چشم. _بی بلا سمیه داخل رفت وبعداز چنددقیقه عالیه به حیاط آمد. +جانم داداش؟ _بشین،باید باهات صحبت کنم. روی تخت کنار علی نشست:جانم؟ _عالیه یسوال ازت بپرسم،راستشومیگی؟ +بله،بفرما. _یادته یباربهم گفتی یه ازت نمیپرسم چیشده وچراچندروزه توخودتی؟ +خب! _الان بگوچیشده بود؟ +هیچی. _عه،بگودیگه. +به جون خودت که برام خیلی عزیزی،هیجی نشده بود.میخواستم خودموبرات لوس کنم. _مطمئن؟ +بعله. _عالیه... +جانم؟ _حلالم کن. عالیه بغض کرد:براچی حلالت کنم داداشم؟توبهترین داداش دنیایی. _من برات داداش خوبی نبودم...تروخداحلالم کن. +این حرفونزن داداش. وشروع به اشک ریختن کرد. _تروخداگریه نکن عالیه.اینطوری خیلی سخت میکنید برام که ارتون دل بکنم. +چشم.واشک هایش راپاک کرد. _آفرین آجی خوشگلم.حالام پاشوبریم تو. +علی... _جانم؟ +قول بده شهید نشی. _قول میدم شهیدشم.ولبخندمسخره ای زد. +علی... _ان شاالله هرچی خیره پیش میاد... به قلم🖊️:خادم الرضا @madadazshohada ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@madadazshohada 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت بیست وشش @madadazshohada شب امیرهم آمد.بعدازشام ومیوه وچایی،همه گی رفتندتابخوابند.چون صبح بعداذان باید برای بدرقه علی حاضرشوند.علی نیم ساعتی درتختش ماند.خوابش نمیبرد.ازاتاق بیرون رفت.ازپله هاپایین وبه حیاط رفت.همه خانواده روی تخت نشسته بودند. علی متعحب به آنهانزدیک شد:شمانخوابیدین؟ همه به طرفش برگشتند. عاطفه خانم:خوابمون نبرد هیچکدوم.توچرابیداری؟ _منم خوابم نبرد. 🌷🌷🌷 ساکش رابرداشت ونگاهی به اتاقش انداخت.لبخندی زدوازاتاق خارج شد.ازطبقه پایین صدای گریه می آمد.خانواده سمیه هم چنددقیقه پیش رسیده بودند. ازپله هاپایین رفت.نگاه همه به طرفش برگشت.عاطفه خانم نگاهی به علی انداخت:چقد بهت میادااین لباسا. علی لبخندی زد:ممنون. نگاهی به ساعت انداخت. یک ربع مانده تاحسین به دنبالش بیایدوباهم راهی فرودگاه بشوند. اول به طرف آقامحمدواقامهدی رفت.دستان هردورابوسید وحلالیت طلبید.بعدبه طرف عاطفه خانم وسمانه خانم ‌رفتـ عاطفه خانم آرام اشک میریخت. خواست خم بشودوپای مادرش راببوسد که عاطفه خانم نذاشت.دستان هردورابوسیدوخواست تاحلالش کنند. بعدبه طرف سینارفت.مردانه درآغوشش کشیدوگفت:خوبی ای بدی ای دیدی حلال کن.ازخواهرتم خوب مراقبت کن. سینالبخندی زد:حتما..مراقب خودت باش. _چشم. به طرف امیر وعطیه وزهرارفت.عطیه رادرآغوش گرفت.عطیه درحالی که سعی میکرد گریه نکند،گفت:علی مراقب خودت باشیا.خیلی. _چشم،چشم،چشم. +بی بلا. علی ازعطیه جداشدوامیررادرآغوش گرفت وخدافظی کرد. زهرارادربغل گرفت:خدافظ دایی جون. +خدافس دایی.دلم خئلی برات تنگ میشه. _منم بیشتر از همه دلم برا توتنگ میشه قربونت بشم. +دروخ نگو.خودم میدونم دلت از همه بیشتر برا زندایی تنگ میشه. بین گریه همه خندیدند و سمیه و علی سرخ شدند. زهراراروی زمین گذاشت وبه طرف عالیه رفت.بغض عالیع ترکید.درآغوش علی رفت وبلند بلند هق هق کرد. _فدات بشم،گریه نکن خواهری. +نمیتونم علی.خیلی سعی کردم،نمیشه. _آروم باش.تاآروم نشی نمیرم. عالیه از علی جداشدواشک هایش را پاک کرد:باشه،من آرومم. بوسه ای روی شانه برادرش کاشت:بروخدابه همرات. علی هم بوسه ای روی سر عالیه کاشت وبه طرف سمیه رفت.پرچادرش را دردست گرفت وروی آن بوسه ای زد:ازهمه بیشتر به تومدیونم سمیه.ممنون که کنارم بودی. سمیه سعی میکرد گریه نکند،اما موفق نبود. +موفق باشی....فقط یچیزی میخوام ازتـ. _بگوعزیز دلم. +اگه رفتی پیش حضرت زینب(س)،شفاعت مارم حتما بکن. سرش راتکان داد:چشم. +بی بلا. ساکش رابرداشت و همگی به حیاط رفتند.علی پوتین هایش راپوشیدوسرپاایستاد. عاطفه خانم:بریم. _شماکجا؟ +علی اینطوری نمیتونم.منم باید بیام فرودگاه. _من برای خودم اینطور راحت تره که تنها برم مامانم.حالاباز میل خودتونه. +میام. _باشه‌،من حرفی ندارم..آخهـ..زنگ زدم حسین بیاددنبالم.الانامیرسه. +آخه... آقامحمد:خانم ول کن دیگه.همینجاخداحافظی میکنیم.خودشم اینطور راحت تره. +باشه. _پس دیگه خوبی بدی دیدید حلال کنید.فعلایاحق.... @madadazshohada 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@madadazshohada 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت بیست وهفت @madadazshohada بعدازرفتن علی هرکسی به خانه خودش رفت.سمیه به اتاقش رفت و صحبت هایش باعلی رامرور کرد.پاکتی که علی داده بود رابرداشتـ.دودل بود که بازش کند یانهـ... جملات علی در گوشش پبچید:[امانت دار خوبی باش.قول بده تا خبر شهادتمو نشنیدی بازش نکنی. +قول میدم.] منصرف شد وپاکت رادرکشوی میز گذاشت. روی صندلی پشت میز نشست وسرش رابین دستانش گرفت.بلند وباگریه گفت:قرار نبود دوسم داشته باشی.قرار نبود بفهمم عشقمون دوطرفس..قرار نبود.... وبلند بلند گریه کرد. +قرار نبود بهم وابسته شی.قرار نبود...قرار نبود انقد بهت وابسته شم...قرار نبود تحمل دوریتو نداشته باشم.قرار نبود بشی دنیام..قرار نبود بشی همه وجودم..قرار نبود بشی تمام بودونبود من..قرار نبود بشی کل زندگیم..قرار نبود علی..قرار نبود..قرارمون یچیز دیگه بودعلی...قرار بود فقط یه چن وقتی محرمت باشم ووسیله ای باشم برای رفتنت.ولی دوتامون زدیم زیر قول وقرارمون.به قول خودت...عشق قرار حالیش نیست..عشق..عشق...بلند بلند هق هق کرد. +خدایا...خودت مراقب عشقمون باش.مراقبش باش.نذار تنهام بذاره.نڋاربدون علی بمونم.نذار مجبورشم بی علی زندگی کنم.نفسمو نگیر خدا..علی همه دنیامه...اگه نباشه دنیام نابودمیشه...حدایا...خواهش میکنم ازت..علیمو نگیر ازم..بی اون نمیتونم..نمیتونم خداااا.... به قلم🖊️:خادم الرضا @madadazshohada ادامه دارد.... 🌸🌸🌸🌸🌸
🌺 مدد از شهدا 🌺
❥:@madadazshohada #کتاب‌_شهید_نوید📚 #روایت‌_سوم_‌هم‌نفس✍ صبح بودی و خواهرت عصر وقت صبحانه خوردن می
@madadazshohada 📚 ✍ تو را که با آن کت و شلوار پر از خاطره و پیراهن یاسی، سرسفره ی عقد دیدم کیف کردم. باور کن نمیتوانم درست برایت بگویم چه احساسی داشتم. خیالم راحت شده بود احساس میکردم خسته و کوفته از یک پیاده روی چند ساعته برگشته ام و حالا یکی دارد با محبت پاهایم را ماساژ میدهد توی پیاده روی اربعین دیدی که همین حس را داشتم بس که ما را بردی این طرف و آن طرف خواستگاری مادر! دنبال کسی میگشتی که شرایط تو را بفهمد پایت را نبندد سوریه رفتنت را تعطیل نکند سخت بود .خب . کمتر کسی راضی میشد. من هم حق می دادم به آنها. هرچند عمردست خداست کسی از فردای خودش خبر نداردشبی که رفتیم خواستگاری ،مریم به دلم نشست؛ ولی میگفتم همین الان نوید مثل همه ی موردهای قبلی ایرادی چیزی میگیرد و قضیه با یک چشمک که یعنی نه مامان به درد من نمیخوره تمام می.شود ولی اشتباه میکردم. همان کسی که دنبالش بودی پیدا کرده بودی حواست بود چقدر ما را معطل کردید و توی اتاق با هم حرف زدید؟ ما که دیگر حرف کم آورده بودیم از آب و هوا و آلودگی تهران و شرایط بد اقتصادی و اوضاع منطقه گفتیم تا خاطرات مشترک خاله با مادر عروس خانم که توی همدان هم محله ای بودند. 💯~ادامه‌دارد...همراهمون‌باشید😉 📗 / @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادتون نره❤️ یا علی✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه‌السلام ) @madadazshohada
🌺 آقا طلوع صبح‌امامت مبارکت 🌺 بر مسند امامت، اقامت مبارکت 🌺 این واژه‌ی امام که میراث مرتضاست 🌺 گردید اضافه اولِ نامت مبارکت 🌹سالروز آغاز امامت حضرت مهدی صاحب الزمان ارواحنا فداه مبارک باد @madadazshohada
🌹اعمال روز نهم ربيع🌹 🌴١-سرور و شادماني حضرت هادي عليه السلام (بحارالانوار) مخصوصا شادماني بجهت هلاكت بعضي از دشمنان دين ورسول الله سيدبن طاووس اقبال الاعمال 🌴٢-اطعام وغذا دادن به برادران ديني شيخ مفيد(مسارالشيعة) 🌴٣- پوشيدن لباس هاي نو حضرت هادي عليه السلام(بحارالانوار) 🌴٤-استعمال عطر وبوي خوش شيخ مفيد (مسارالشيعة) 🌴٥-گشايش وتوسعه دادن مالي به خانواده (باعث افزايش مال ميشود) رسول خدا صلي الله عليه واله(بحارالانوار) 🌴٦ - شكرالهي وانجام عبادات شيخ مفيد (مسارالشيعة) 🌴٧- انفاق كردن كه باعث بخشش گناهان ميشود. وقايع الايام (محدث قمي) @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلامِ سرنوشت ساز...! 🎙حجت‌الاسلام سید باقر تبریزی : پدرم قدس سره الشریف در شهر سامرا تدریس می‌کرد بخاطر اینکه میرزای شیرازی رضوان الله علیه در آنجا حوزه علمیه تأسیس کرده بود و در برهه ای از زمان خیلی فعال بود؛ پدرم تعریف می‌کرد که: یک روز از مدرسه علمیه یا حرم خارج می‌شدم(تردید از من است) ناگهان سید بزرگواری را از پشت سر دیدم، به سوی ایشان رفتم و سلام کردم و به ایشان گفتم:"آقای من! محبتت به دلم افتاد برای همین آمدم تا به شما سلام کنم" ، سید جواب سلامم را داد و گفت:"محبت تو هم به دل من افتاده"! سپس گفت می‌خواهم به تو هدیه ای بدهم و امّا هدیه: ☘"به تو اجازه دادم و تو مجاز هستی به مومنان اجازه(گفتن اين دستورالعمل را بدهی) که هر روز بعد از نماز صبح پانصد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلّم بفرستی که این دستورالعمل گنجی از گنج های بهشتی است و به زودی از جای نزدیک دربها و راه های رزق و روزی را بر تو می گشاید، این دستور آثار دنیوی و اخروی دارد". پدرم مدام می‌گفت که: "یکسال به این دستورالعمل مداومت کردم و به برکت آن زیارت خانه خدا روزی ام شد" و خداوند متعال ۴۱ بار حج روزی اش کرد و هر کس که از او درخواست ذکر می‌کرد یا ذکر برای زياد شدن روزی میخواست به او این ذکر و دستورالعمل را می‌داد همانطور که به من اجازه داد به همه مومنان اجازه بدهم. ═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═ @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی استاد قرائتی در مجلس خواستگاری، پیچ و مهره‌های پدر زن رو باز میکنه😁 @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سید مرتضی متولد دهم مردادماه سال 1337 در روستای محمودآباد از توابع شهرستان ساوه. کودکی خود را که گذراند وارد دبستان شد. بعد از پایان دوره ابتدایی به خاطر کمک به پدر در کشاورزی ترک تحصیل کرد و به او پیوست تا کمک‌کار پدر باشد در تأمین معاش. با ورود به دوران جوانی در سال 1357 ازدواج کرد تا سنت حسنه اسلامی را به انجام رساند. در پیروزی انقلاب اسلامی از جوانان پرشور و شعور بود و با پیوستن به صف مبارزان انقلابی وارد عرصه‌های اجتماعی شد. ریشه مذهبی خانواده و پایبندی به اسلام از ویژگی‌های بارز او بود. پس از پیروزی انقلاب در پایگاه‌های بسیج به فعالیت می‌پرداخت و خیلی زود به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. هنوز چند روز از شروع جنگ تحمیلی نگذشته بود که خود را با گروه اعزامی از ساوه به فرماندهی شهید محمدحسن قائمی به جبهه‌های جنگ رساند و تا لحظه شهادت در جبهه حضور داشت. او بیست و پنجم آبان 1359 در حالی که دو ماه از جنگ تحمیلی می‌گذشت در دفاع از سوسنگرد قهرمان با آتش شدید توپخانه دشمن بعثی به شهادت رسید. به دلیل شدت درگیری نیروهای خودی با دشمن و حجم آتش دشمن هیچ اثری از سید مرتضی به دست نیامد و او همان‌گونه که گمنام زیست گمنام هم به شهادت رسید. در آخرین روزهای دنیایش می‌گفت: مهر خدا را در دل خود جای دهید که دل فقط جای خداست و حب دنیا را از دل بیرون برید. عزیزان آنچه می‌گویید بدان عمل کنید در خلقت آسمان‌ها و زمین تفکر کنید و پی به آفریننده هستی برید. بعد از آنکه معرفت به خدا پیدا کردید او را آن‌طور که باید، اطاعت و عبادت کنید.
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕شهید موسوی💕بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* *برادر شهید*
باماهمراه باشید💕