#نوحه
#شام_غریبان
امشب بدشت کربلا زینب پریشان است
شام غریبان است
امشب جناب فاطمه از دیده گریان است
شام غریبان است
امشب فتاده یکطرف جسم علی اکبر
آن شبه پیغمبر
امشب رباب از غم گرفته سر به زیر پر
اندر غم اصغر
بنهاده صورت بر مزارِ غنچه ی پرپر
آن مهربان مادر
امشب در آغوش لحد مرغِ خوش الحان است
شام غریبان است
امشب درون خیمه ها آید سپاهِ دون
با آن ددِ ملعون
ازسیلیِ شمر لعین شد چهره ها گلگون
غمها شده افزون
آواره خیل کودکان در دشت و در هامون
با چهره ای محزون
از خیمه ها آتش زهرجانب فروزان است
شام غریبان است
امشب بدنهای مطهر همچو گل پرپر
در قتلگه یکسر
درعلقمه افتاده جسمِ ثانیِ حیدر
بی دست وهم بی سر
امشب ندارد خیمه ها ساقی و سر لشکر
عباسِ نام آور
امشب تن بی سر به زیرُسمّ ِ اسبان است
شام غریبان است
امشب میان خیمه گه باشد تنی بیمار
آن حجت دادار
او در میان دود و آتش با تنی تبدار
با دیده ی بیدار
زینب پرستارش بود با دیده ی خونبار
براو بود غمخوار
امشب سرِ خونین به زیر طشت و پنهان است
شام غریبان است
امشب زمینِ کربلا شور ونوا باشد
غرقِ عزا باشد
جن و ملک گریانِ شاهِ کربلا باشد
نی در نوا باشد
جسمِ شهیدان پاره از تیغ جفا باشد
کی این روا باشد
«دانا» زداغِ لاله ها محزون و نالان است
شام غریبان است
رسول دانا
🏴🖤
ته گودال فقط پیکر تو مانده و من
همه رفتند فقط مادر تو مانده و من
سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند
پاره های بدن بی سر تو مانده و من
بوسه باید به روی گونه نشیند اما
چاره ای نیست، رگ حنجر تو مانده و من
تو و عباس که رفتید… از آن روز به بعد
زخم های بدن دختر تو مانده و من
باورم نیست که تنها به سفر خواهم رفت
همه ی دلخوشی ام! باور تو مانده و من
#عاشورا
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#امام_حسین_ع
#روز_عاشورا
#روز_دهم
جز آن جناب که کرد انقلاب بر نیزه
نخوانده هیچ پیمبر کتاب بر نیزه
نوشتهاند مقاتل به نیزه رفت و نرفت
امان ز چشم و چراغ رباب بر نیزه
چقدر چهرهی این مرد آشناست، ببین
نبیست یا که علی بینقاب برنیزه؟
تنی شبیه گلی روی خاک افتاده
سری گرفته شمیم گلاب بر نیزه
ز روی اوست که خورشید شام، نور گرفت
طلوع کرده چنان آفتاب بر نیزه
بگو که خاک بریزد به سر زمین و زمان
که شد سر پسر بوتراب بر نیزه
#عاطفه_جعفری
#امام_حسین_ع
#روز_عاشورا
#روز_دهم
#گودال_قتلگاه
تمام دشت روایت از آب میکردند
به هر شراره دلی را کباب میکردند
شبیه ماهی افتاده در کنارهی رود
رقیّههای حرم آب آب میکردند
به پیشواز حسین ابرهای خونباری
قبای سرخ، تن آفتاب میکردند
عصا و سنگ و سه شعبه...، خدا قبول کند!
به هر طریق که میشد، ثواب میکردند
سه ساعت است که گودال...، لااقل ای کاش
برای کشتن مولا شتاب میکردند!
سر و هرآنچه که شد از تنش به غارت رفت
چقدر روی تن او حساب میکردند!
غروب روز دهم اسبها امامی را
برای گندم ری آسیاب میکردند
تو را اگرچه سر صبر کشتهاند، امّا
به وقت حمله به خیمه شتاب میکردند
و هرکه گفته...، دروغ است! من که میدانم
مخدّرات به هر رو حجاب میکردند
ولی بمیر مسلمان! که مستها با دست
به آیههای نجابت عتاب میکردند
شبی به خاک نشستند آسمانیها
که اقتدا به غم بوتراب میکردند
✍ #حسن_خسروی_وقار
❁❁
دوباره #روضہ_آخر خدا بہ خیر ڪند
دوباره #داغ_برادر خدا بہ خیر ڪند
دوباره بارش سنگ و دوباره پیشانے
حدیث #تیر_مڪرر خدا بہ خیر ڪند
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید
دست بر حنجرهات زد...، جگرم تیر کشید
روی تل بود که دیدم نفسم میگیرد
روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید
اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک
دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید
در همان لحظه که او شاهرگت را میزد
حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید
ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت
ناگهانتر همهی دوروبرم تیر کشید
ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد
خیمهها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید
دور هر خیمه که میسوخت دویدم اما
نیزهها خوردم و از نو کمرم تیر کشید
خوب شد بچهی ششماههی خود را بردی
پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید
دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و
صورت نیلیاش از درد و ورم، تیر کشید
مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_
مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید
پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست
باز انگار که فرق پدرم تیر کشید
اسب تا سینهی آقا پسرت را له کرد
آن طرف سینهی آقا پسرم تیر کشید
شش برادر همه بر روی زمین افتادند
اینچنین سینهی خیرالبشرم تیر کشید
خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر
نیزهها خوردم و پای سفرم تیر کشید
چه بگویم که کجای جگرم می سوزد
چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید
✍ #ایوب_پرنداور
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
#روز_عاشورا
گفتی که انا بن مصطفی، نشنیدند
گفتی که انا بن مرتضی، خندیدند
گفتی که انا بن فاطمه، طاقتشان
سر رفت و تن تو را ز هم پاشیدند
✍ #محمدحسین_رشیدی
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
#روز_عاشورا
هم قامت «عدل» را خمیدند آنروز
هم قلب «معاد» را دریدند آنروز
«توحید» و «نبوت» و «امامت» را نیز
با خنجر کُند، سر بریدند آنروز
✍ #محمدحسین_رشیدی
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
بدنت روی خاک صحرا بود
دور تا دور تو پر از نامرد
نه فقط شمر هرکس آنجا بود
از سر حرص زخمیات میکرد
مثل گیسوی درهمت دیدم
ناگهان پیکر تو درهم شد
نانجیبی به قصد کشتن تو
از روی اسب سمت تو خم شد
چشم خود بستهام نبینم تا
چه بلائی سر تو میآید
با دو گوش خودم شنیدم که
نالهی مادر تو میآید
از میان شلوغیِ گودال
چیزی از جسم تو نمیماند
بعد از این غارتی که شد دیگر
از تو جز اسم تو نمیماند
این یکی میکِشد تورا بر خاک
قصد دارد تو را بیازارد
آن یکی آمده در این اوضاع
از سر، عمامهی تو بردارد
میزنم داد بس کنید این قدر
بدنش را به خاک و خون نکشید
با سر نیزه و نوک خنجر
این همه بر دهان او نزنید
✍ #محمدحسن_بیات_لو
#امام_حسین_ع_
#مناجات
#بصیرت
حتی اگر که تیغ ببارد
در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم
ما غیرت امام حسینیم
در کودکی حوالۀ گریه
از روضۀ رقیه گرفتیم
پیری رسید و سینهزنان باز
در هیأت امام حسینیم...
قطرهبهقطره رود زلالیم
با عشق در مسیر کمالیم
حبّ الحسین یجمعنا، چون:
جمعیّت امام حسینیم...
هیهات از حقارت و ذلت
هیهات از پذیرش منّت
للهِ حمد اگر که عزیزیم
از عزت امام حسینیم
ما از تبار یاس سپیدیم
حرّیم و زندهزنده شهیدیم
از لشکر یزید بریدیم
در بیعت امام حسینیم
ای شمرهای عصر تمدن!
آلزیادهای تفرعُن!
در شامِ بغض و کینه بمیرید:
«ما ملت امام حسینیم»
✍ #محمد_مرادی
#امام_حسین_ع
#شهادت
هر روز کربلای تو تکرار میشود
در عالمی عزای تو تکرار میشود
همواره در نگاه پر از اشتیاق ما
خوناب زخمهای تو تکرار میشود
در جان من که تکهای از خاک کربلاست
هر لحظه رد پای تو تکرار میشود
هم در دلم محبت بی انتهای تو
هم در سرم هوای تو تکرار میشود
با اینکه مستحق عتاب توأم ولی
در حق من دعای تو تکرار میشود
ای آفتاب غرق به خون! هر غروب را
بر روی نی نوای تو تکرار میشود
ای حنجر بریده! به هر پرده از وجود
فریاد حق نمای تو تکرار میشود
"هل من معینِ" تو نه در آن روز بود و بس
هر روز این ندای تو تکرار میشود
تا هر زمان که هست یزیدی در این جهان
حتماً که ماجرای تو تکرار میشود
با هر شهید بی سر و بی دست روضهی
عباس با وفای تو تکرار میشود
با هر جوان ما که میافتد به روی خاک
داغ پسر برای تو تکرار میشود
این داغها قبول! ولی بعد کربلا
کی داغ بوریای تو تکرار میشود؟!
✍ #حسن_زرنقی
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
#روز_عاشورا
#روز_دهم
دیر آمدم، دیر آمدم سر را جدا کرد
سر را جدا کرد و نظر در خیمهها کرد
خونی که مثل چشمه از هر زخم جوشید
گودال را لبریز از خون خدا کرد
در خون وضو کردی و افتادی به سجده
یک نیزه از پشت سر آمد، اقتدا کرد
از خاکِ شور مقتلت پر شد دهانت
حق نمک را شمر، اینگونه ادا کرد
شمر است این که در میان قتلگاه است
یا آن حرامی که مدینه شر به پا کرد
دیشب سرت بر دامن من بود و حالا
خولی به خورجینش سرت را برد و جا کرد
چشم سپاه کوفه گریان تا ابد باد
تو زنده بودی و نگاه بد به ما کرد
**
دیر آمدم، دیر آمدم، سر را بریدند
سر را بریدند و به سوی ما دویدند
بستند با نیزه، دهانی را که از آن
نام علی مرتضی را میشنیدند
با نعل تازه روی جسمت اسب راندند
دهتا حرامی، پایکوب شام عیدند
شمشیرهایی که به کتف و شانه خوردند
آثار بار نان و خرما را ندیدند
با حرص افتادند به جان یتیمان
آنها که دیگر از غنیمت ناامیدند
روزی شرر به چادر زهرا کشاندند
امروز هم از دخترش معجر کشیدند
این بیپناهان اهل و اطفال حسینند
دنبالشان در دشت، اوباش یزیدند
✍ #امیرعلی_شریفی