شعر مرثیه حضرت زهرا سلام الله علیها
ای گل باغ علی، یاسمنت را کشتند
عده ای رذل، عقیق یمنت را کشتند
از زمانی که به کوچه، به تو سیلی زده اند
غصه و ماتم و غمها حسنت را کشتند
بعد از آنی که تو را کُشته و حاشا کردند
مرتضی همسر خیبر شکنت را کشتند
اینچنین شد که پس از روز دوشنبه فرمود:
آری آن روز گل بی کفنت را کشتند..
قاتلان پسرت بغض تو را داشته اند،
با لگد چون مَه خونین دهنت را کشتند
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مرثیه_حضرت_زهرا_س
#فاطمیه
شعر مرثیه حضرت زهرا سلام الله علیها
خانه ی حیدر میان آتشی شعله ور است
این مصیبت، بعد چندی از غم پیغمبر است
مُزد پیغمبر زِ بعد او به اولادش رسید
مُزد تلخی که برای دشمنش شیرین تر است
بین دیوار و در خانه گلش را چیده اند
آن گلی که بر نبی هم مادر و هم دختر است
دست مولا بسته و بازوی زهرا شد کبود
اَندَر آن خانه که از عرش الهی برتر است
آتش و دود و لگد، تا دست به دست هم نهاد
مرتضی یک موقع دیدش روی خاکش کوثر است
از همه نامردتر، مسمار در بود و لگد
چون برابر شد بر آن سینه که سرِّ داور است
نه مقصر فاطمه بود و نه طفل در رحم
این وسط، تقصیر ها بر گردن میخ در است
عاقبت حیدر نشد بابا شود از فاطمه
هم برای فاطمه، هم حیدرش درد آور است
بعد پیکار در و پهلو، میان کوچه ها
تازه نوبت بر غلاف و بازوان مادر است
آنقَدَر زد با غلاف و تازیانه بی حیا
گوئیا کشتش گلی را که عزیز حیدر است
پیش چشم کودکانش زد مغیره با غلاف
آن طرف با تازیانه ضرب قنفذ بدتر است
«ملتمس» باید بگویی از دل خون علی
چونکه یاس ارغوانش در کنارش پرپر است
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مرثیه_حضرت_زهرا_س
#فاطمیه
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَة
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَة
مادرم خورد زمین و دلِ آدم خون شد
دلِ آدم نه، دلِ حضرتِ خاتم خون شد
صورتش خورد به دیوار، به ضربِ سیلی
بعد از آن صورت و چشم و سرش از دم خون شد
ضربه ی دستِ عدو کار خودش را می کرد
آه..دیدم رُخِ چون آیينه کم کم خون شد
شبنمِ چشم ترش ریخت به خاکِ کوچه
خاک از داغِ غمش گِل شد و شبنم خون شد
گوش او پاره شد و زینت گوشش بشکست
گوشِ هرکس که شنید این غمش، از غم خون شد
مادری را جلوی چشم پسر زَد ای وای..
از چنین صحنه خدایا، دلِ عالم خون شد
ملتمس ناله بزن در غمِ آن ياسِ کبود
خونِ دل خور، که دلِ دشمن او هم خون شد
*ان شاءالله در جایی استفاده شود که حق شعر و روضه مادر سادات ادا بشه.التماس دعا
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مرثیه_حضرت_زهرا_س
زمینه حضرت محسن ابن علی علیه السلام..
گناهش مگه چی بود بای ذنبٍ قتلت
که رفته اینقدره زود بای ذنبٍ قتلت
خدا به وصفش سرود بای ذنبٍ قتلت
تنها کشتنش جلو چش زهرا کشتنش
مظلوم کشتنش تو حمله و هجوم کشتنش
پرپر کشتنش به نیتِ حیدر کشتنش
سپر علی یا محسن پسر علی...
جگر علی یا محسن ثمر علی...
گل فاطمه یا محسن گل فاطمه...
با لگد زدن به در وای مادرم وای مادرم
زهرا شده خون جگر وای مادرم وای مادرم
شکسته دست و کمر وای مادرم وای مادرم
با پا می زدن جلو چش مولا می زدن
چِلْ تن می زدن به پهلوی یک زن می زدن
ناگاه می زدن به محسنِ شِشْ ماه می زدن
سپر علی یا زهرا گُهر علی...
شرر علی یا زهرا قمر علی...
گل فاطمه یا محسن گل فاطمه...
آتیشِ تو کوچه ها یه روز رسید تو کربلا
سیلی و ضربِ جفا یه روز رسید به خیمهها
سرِ حسین از قفا تو کربلا گشته جدا...
در تب کشتنش جلو چش زینب کشتنش
عطشان کشتنش رویِ خاکا عریان کشتنش
با تیر کشتنش با نیزه و شمشیر کشتنش
بی کفن حسین شاهِ پاره بدن حسین...
بی کفن حسین ای خونین پیرهن حسین...
گل فاطمه ثارالله گل فاطمه...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#زمینه_حضرت_محسن_ع
#فاطمیه
سبک زمینه حضرت محسن ابن علی علیه السلام
(میون خونهی بابام علی
از مدینه تا نااُمید شدم
لگدی اومد و درو شکست
در اثر لگد شهید شدم)
شش ماهه بودم و...
چون غنچه بودم و...
شاهد سیلیِ
اون کوچه بودم و...
کوچه های تنگ، عزابه منه
مادر و داره، یکی می زنه
کابوسه شبِ، داداش حسنه
دل شِکنه
میون خونه ی بابام علی...
یا محسن ابن علی...
شبیه مادرم به پشت در
شعله های آتیش سوزوندتم
اصالت و سیادتم منو
تا آغوش خدا رسوندتم
در پشت در شدم
خونین جگر شدم
در معرکه برا
مادر سپر شدم
مادرم بود و، مسمار و سینه
آتیشش زده، شعله ی کینه
با غم و بلا، همش عجینه
وای مدینه
میون خونه ی بابام علی...
یا محسن ابن علی...
شهید ولایت شدم ولی
دل بابام علی بیتاب شده
بعد مَنِ شهید از کربلا
ششماهه کشیها چه باب شده
لعنت به حرمله
از بسکه سنگ دله
با تیر زَد اصغر و..
شد ختمِ قائله
از مدینه شد، عاشورا بپا
از مدینه خورد، سیلی صورتا
از مدینه بُرد، دلارو خدا
تا کربلا
میون خونه ی بابام علی...
یا محسن ابن علی...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#زمینه_حضرت_محسن_ع
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#حضرت_محسن
ماه صفر تمام شد اما عزا بپاست
این هفته هفته ی غم اولاد مصطفاست
جایِ غدیر را سخن دشمنان گرفت
این بدعتی که شد خودش آغاز ماجراست
راه سخیفِ اهل سقیفه شروع شد
پایانِ کار، خانه نشینیِ مرتضاست
با مهرِ حیدر است که عالم بنا شده
دنیای بی ولای علی پوچ و بی بهاست
بیعت نکرد بیتِ علی با خلیفه ای
راه غدیر و راه سقیفه ز هم جداست
دشمن سه بار حمله بر این خانه کرده است
بیتی که داغدار غم ختم الانبیاست
یا صاحب الزمان نظری کن به پشت در
این مادر شماست که در بین شعله هاست
محسن به پشت در به چه جرمی شهید شد؟!
قلب امام عصر بر این غصه مبتلاست
ای وای از غلاف... مرا می کشد همین...
...ردی که روی بازوی ریحانه ی خداست
کوچه مقدّم است به گودال قتلگاه
زیرا مدینه نقطه ی آغاز کربلا است
محمدجواد شیرازی
#حضرت_سکینه_س
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرار رکن زینبی
دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است
فریاد کربلای حسینی به سینه است
در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا
ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای
تو خصم را به بند حقارت کشیده ای
روی تو آفتاب تماشای باب بود
آئینة تمام نمای رباب بود
در منطق تو معجزة نطق مرتضی
پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی
در قتلگه ز بردن چادر گریستی
در مجلس یزید که قلبت کباب بود
دیدی میان طشت طلا آفتاب بود
نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود
بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریة تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریة تو سوخت
گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای
گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای
گاهی به روی خار مغیلان دویده ای
گه حنجر بریده به گودال دیده ای
در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است
ای یادگار فاطمه ای دختر حسین
همگام زینبینی و هم سنگر حسین
در راه شام راهنمایت سر پدر
منزل به منزلی تو پیامآور حسین
هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش
باشد صفای روضة شهر مدینه اش
تو مصحف حسین و بهشت است دامنت
بر صفحة جمال فروزنده احسنَت
پامال حرمتت شده از جور دشمنان
با تازیانه آیه نوشتند بر تنت
تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای
تو قاصد پیام گلوی بریده ای
ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو
دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو
پیوسته باد باغ شهادت بهار تو
تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای
سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای
استاد حاج غلامرضا سازگار
#حضرت_سکینه_س
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند
راوی کرب و بلا با روضه های مستند
تازه در روز قیامت او قیامت می کند
نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند
تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین عباس اطاعت می کند
آه اَیْنَ عمِّیَ الْعباس او هم نکته ای ست
که خیال بچهها را آه راحت می کند
شمر یک بیماری سخت است که در قافله
به تمام مردها دارد سرایت می کند
درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند
مهدی رحیمی
#حضرت_سکینه_س
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا
بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا...
کمتر نبود از هنرِ عمه های خود
با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا
یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان
مرهون نوحه های سکینه ست کربلا
آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود
با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما
راه حسین، راه قیام است و راه خون
باید همیشه زنده نگه داشت راه را
تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی
گفت از هزار داغ، یکی را برای ما
وقت غروب بود و أذانی نمی رسید
إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا
دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه
در لابلای شیون و غوغای ماجرا
یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل
یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا
دست خودم نبود که فریاد میزدم
معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا
دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود
یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا
در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم
دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها
دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان
با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟
میگفت با تمام نواهای زخمی اش
اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا
این موجِ کربلا همه را غرق می کند
مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
محمود ژوليده
#حضرت_سکینه_س
ای دختر باوقار ارباب
تا عرش خدا کنار ارباب
سرچشمه ایمان و نجابت
آرامش روزگار ارباب
ای جلوه فاطمه جمالت
لبخند لبت قرار ارباب
آیینه ی ذات کبریایی
زهرای تمام عیار ارباب
در چشم تو معتکف ملائک
ای باعث افتخار ارباب
سجاده ی عشق معجر تو
قدیسه ی جان نثار ارباب
ای وسعت بی حصار احساس
عطر نفست بهار ارباب
صاحب نفس نهضت قرآن
ای مظهر اقتدار ارباب
ای کودکی زینب کبرا
دختر که نه ذوالفقار ارباب
بوی تو عصاره اجابت
دروازه ی انتظار ارباب
ای باعث آرامش جنت
همسایه ی هم جوار ارباب
محمد حبیب زاده