eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
427 عکس
124 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه سوزاند، دلِ چوبی منبرها را خیس کرد اشکِ غمت گونه‌ی نوکرها را غزلِ مرثیه‌ات مثل زغالی سوزان باز سوزاند، دلِ نازکِ دفترها را داغ، سخت است، ولی داغ جوان سخت‌تر است پیر کرده‌ست جوانیِ تو مادرها را آفتابِ تنت افتاد، لب بام، سه روز ای خدا خیر دهد باز، کبوترها را - - که رسیدند، به دادت؛ که نسوزد جسمت ریختند از تن خود بر بدنت پرها را اسب‌ها حمله نکردند، به بی‌جانی تو رو سیاهند، از آن روز که پیکرها را ... باز هم شکرِ خدا نیزه‌ به دستی نرسید مثل آن روز، که بردند، همه سرها را باز هم شکر، که ناموس تو را ... لال شوم که ندیدی غمِ دزدیدنِ معجرها را با جوان‌مرگی تو یادِ جوان افتادم برد، تابوتِ عبایش علی‌اکبرها را ...
سوزانده تب زهر، تمام گلویش را برده است مکافاتِ عطش، رنگ و رویش را از شرم، سرش رو به زمین است، بمیرم با رقص، زمین ریخته اند آبرویش را آن قدر صدای دهل و ساز بلند است پوشانده صدای لبِ تسبیح گویش را از هر طرفی پا شد و برخاست، زمین خورد بُرده است چنان تشنگی از دیده سویش را در پیش دو چشمش به زمین ریخته اند آب تا که نکند جستجو این آرزویش را با آب زمین ریخته آورد به خاطر مرثیه ی پُر ماتم شرم عمویش را آن قدر که پیچید به خود در کف حجره هر گوشه ای از حجره گرفته است بویش را بردند تنش را به چه وضعی به روی بام تا که نکند هیچ کسی جستجویش را خوب است که بر بام ز دورش همه رفتند خوب است که پوشانده لباسش، گلویش را سوی تن ارباب ولی آه سنان رفت تا با نوک نی، قطع کند گفت و گویش را از بس که به پیشانی او زخم نشسته است گویا که گرفته است به خونش، وضویش را با سنگ، کسی آمد و بر صورت او زد وقتی که نمی دید دگر روبرویش را
دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده نشانده نقشه های شوم را در چشمهای خود جواد إبن رضا(ع) در چنگ مکری تام افتاده چه برّنده ست شمشیرِ زبانِ نحسِ أمّ الفضل(لع) کلامش باز هم در ورطهٔ دشنام افتاده نفس میسوزد از زهرِ هلاهل...جایِ قدری آب زمین خورده! جوانی تشنه و ناکام افتاده گلویش شعله ور در آتش و از کنج لبهایش عطش جاریست و دریا کنار جام افتاده به سختی گام برمیدارد و از لرزش بسیار عبا از شانه اش بیتاب در هر گام افتاده به سختی در میان هلهله مظلوم جان داده چه تنها کنج حجره پیکری آرام افتاده * تنش در زیر سمّ اسب هایِ سخت-جولان نه... به زیر تابش ِ خورشید، روی بام افتاده!
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است  ناله ی العطش من نرسیده ب کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است  صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علتش چیست که بالاسر من میرقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است جای این اذیت وآزار فقط بازار است  به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت  از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است
غریب تر از مجتبی غریبِ زهرا تو صدای  ناله‌ی  اَمَن یُجیبِ زهرا تو بمیرم از غمت آقا کسی نداری که غریب تر از مجتبی کسی نداری که چقدر غرقِ عرق  غرقِ درد  تب داری میانِ سُرفه جگرپاره رویِ لب داری به دادِ تو نرسیدند تا صدا نزنی کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی صدای بال و پَرِ بسته از قفس نرسد صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد صدا نزن که نفسهات مختصر نشوند صدای هلهله‌ها تا که بیشتر نشوند صدای هلهله آمد رضا رضا نکنی که دست و پا بزنی و خدا خدا نکنی صدا نزن که به دَف می‌زنند در پَسِ در جوابِ دادِ تو کَف  می‌زنند در پَسِ در نگو  جوان رضا تشنه‌ای که آبی نیست بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست  عجیب زهر بدی بود شعله بر پاکرد تمامیِ جگرت را  که اِرباًاِربا کرد  کسی نگفت که آبی دهان خشکش را کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را به پُشت حُجره کنیزان و همسرش اینجاست  کسی نگفت نخندید مادرش اینجاست میان حجره پَرَت را کسی نمی‌گیرد عزیزِ تشنه سرت را کسی نمی‌گیرد  غریب‌تر از مجتبی  نه بستری داری نه گِرد خوش برادر نه خواهر داری برادری که  به قربان پیکر تو رَوَد نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد نه گریه‌کُن که پی‌ات سر به دشت بگذارد نه خواهری که برای تو طشت بگذارد میان خنده و دشنام بردنت آقا کِشان کِشان به رویِ بام بردنت آقا کنار خشکْ لبت ، کاسه های آب اُفتاد کشان کشان بدنت زیر آفتاب  اُفتاد کشیده‌اند زِ پا  با سرت چه بد خوردی میان راه بگو  چندتا لگد خوردی؟ به روی بام ولی مثل اینکه پامالی به روی بام ولی نه میانِ گودالی ولی به سویِ تو  خیره  نگاهِ دختر نیست به روی جسم تو جز سایه‌ی کبوتر نیست هزارشُکر که جسمِ تو نامرتب نیست  هزارشُکر که بر بام ، جای مَرکب نیست
*************** ای افتخارِ اهلِ کرم ، افتخارِ جود ای جودِ کیمیایِ وجودت عیارِ جود جان و دلِ امام رضا ، حضرتِ جواد نامِ تو خوش نشسته همیشه کنارِ جود از بس به دست تو گلِ احسان شکفته است هر چار فصلِ عمرِ کمت شد بهارِ جود تو کیستی ؟ جوادِ جوادانِ عالمی خوانده شدی جواد، در ایل و تبارِ جود هر کس که گشت دور تو، شد از جواد ها مولا ، گدای توست خودش در مدارِ جود تقلید از تو لازمه ی هر سخاوت است آقای من بدون تو لنگ است کارِ جود چون در تو دید عادتِ احسان خدایِ تو در بینِ خلق ، کرده تو را تاجدارِ جود دلتنگِ کاظمین تو هستیم یا جواد آنجا که با وجود تو باشد مزارِ جود دیدم به وقتِ بارشِ باران در این حرم گلدسته های صحنِ تو را آبشارِ جود روزی که خلق در صفِ محشر بایستند دارند از تو شاه و گدا انتظارِ جود ************************
🔳نوحه تک و سنگین 🔳 🎤سبک: کنار قدم های جابر بند اول: نوای دل بی نوایم غم تو نکرده رهایم مدد یا جواد الائمه که تا کاظمینت بیایم عزادار داغ تو هستیم به پای غم تو نشستیم شنیدیم کمی روضه ات را سپس بغض خود را شکستیم بگریم برایت ، چو ابر بهاران که در کنج خانه ، غریب میدهی جان ادرکنی ابن الرضا ابن الرضا ابن الرضا ( - ) بند دوم: زده زهر شراره به جانش ز دست رفته تاب و توانش گرفت زهر تمام وجودش شده زرد رخ و خشک لبانش شده ناله اش گم میان هیاهو و رقص کنیزان کشیدند کل و کف زدند تا نیاید صدایش دهد جان شبیه حسن او ، غریب است به خانه شده پیرتر از پیر ، اگر چه جوانه ادرکنی ابن الرضا ابن الرضا ابن الرضا بند سوم: سه روز و سه شب جسم پاکش رها گشته بر روی بامی بود این گریزی مناسب دهم تا به ارباب سلامی برای جوادالائمه شدند طائران سایبانی ولی کربلا نزد ارباب نماند ذره ای هم نشانی نه انگشتری هست ، نه جامه به پیکر نه عمامه ای هست ، نه اصلا به تن سر واویلا یبن الزهرا یبن الزهرا یبن الزهرا .... 🔳🔳🔳▪️▪️▪️✒️✒️✒️▪️▪️▪️🔳🔳🔳 شعر و سبک: علی صمدی
غریب بود و غمش را کسی نمی فهمید به غیر قاتل جانش چه کس به او خندید؟ میان آن همه در ظاهر آشنا با او یکی ز ناله ی تنهایی اش نمی لرزید لبش ز داغ عطش چون کویر سوزان و کنیز دور سرش با پیاله می چرخید رسید تا به خراسان نسیم ناله ی او دل پدر ز غمش شرحه شرحه می گردید نه مادری و نه خواهر نه دختری که ببیند چگونه در دم آخر به خاک می غلتید جوان به شهر غریبی غریب جان می داد و قاتلش به تمسخر به پاش می رقصید اگر چه پیکرش از نقش نیزه خالی بود ولی سه روز بر آن آفتاب می تابید هر آنچه بود گلویش نرفت روی سنان تنش به دست سنان نی به نی نمی گردید هزار زخم تنش را کسی پس از رفتن به نعل تازه ی اسبان بهم نمی کوبید
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ گوشه ی این حجره ، جگرش می سوزد همه ی اعضای ، پیکرش می سوزد زیر لب ، ناله ها میزند مادرش ، را صدا میزند «سیدی یا امام جواد» ◾️◾️◾️◾️◾️ از شرار این زهر ، چهره اش شد گلگون قاتل او گشته ، ام فضل ملعون کام او ، گشته خشک از عطش مقتل ، او شده خانه اش «سیدی یا امام جواد» ◾️◾️◾️◾️◾️ از نفس افتاده ، او شکسته بال است گوشه ی این حجره ،گوشه ی گودال است با دلی ، غرق در شور و شین میزند ، ناله ی یاحسین «یا حسین» ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ شعر و سبک :امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ در بین اهلبیت اگر چه جوان تر است خون دلی که خورده کمی بی کران تر است سروی رشید بود ، ولی از شرار زهر پیچیده است در خود و قامت کمان تر است حتی صدای العطشش مانده در گلو هنگام دست و پا زدنش نیمه جان تر است با دیدن نفس زدنش کرد هلهله این ام فضل از همه نامهربان تر است گر چه تمام ارض و سما گریه می کنند در ماتم پسر ، پدرش روضه خوان تر است این حجره می برد همه را سمت قتلگاه وقتی حسین تشنگی اش بی امان تر است هی میکشید خنجر و هی گفت ناسزا شمر از سنان و حرمله هم بد دهان تر است قربان آن غریب که در بین تشت زر از قطره های خون لبش خیزارن ، تر است... ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ✍امیر قربانی فر