eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
429 عکس
126 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
ای گفته خدای تـــــــــو ثنایت وی مَظهَر جـــــــودِ بی نهایت ای نور خدا عیــــــان ز رویت وی جود و کرم گـدای کویت ای نور تــــــــو نور حـیّ مُطلق نُه ساله شــــدی امام بر حق تو مظهر جـــودِ حــق، جوادی مولایی و فــاطمــــــــی نژادی تــو وارث تـــــــاج اِنّمــــــــایـــی خورشیدی و سایه ی خــدایـــی حُبّ تو چــــــــراغ قلب بیــدار مِهر تو بَـــــــــرَاءَةٌ مِنَ النّــــــار دَم از تــــــــــو زدن بُوَد عبادت آرامش قلب هاست یادت خورشید هدایت است رویت مَه سجده بَرَد به خاک کویت احمد صفت و خــــــــــدا مرامی بــــــر عالَمیــــــــــان نُهُـــم امامی در کودکـــــــیِ تو شـــــــد مُسلَّم اسبــــــاب بزرگـــــــــی ات فراهم ای گُل بـــــه منـــــاظــــــرات اغیار می خواست عدو تو را کند خـوار بودنـــــــد معانــــــــــدین جاهــل از عِلـــــــمِ لَدُنّــــــــــیِ تو غـــــافل در بــــــــــــــزم مناظـره عیان شـد احـــــــکام خـــــــدا ز تو بیان شـد بـــــا نُطق تو ای امام معصــــوم آن مُدّعیان شدند محکـــــــــوم با عِلم تـــــــو و بیــــــــــان محکم شد محو کمــــــــــالت اِبنِ اَکثَم مائیـــــــــــم گــــــــــدا و تو امیری اُمّیــــــــــــد که دست ما بگیری من رو سیــــــــــــــه و گنـــاهکارم بـــــــر رحمت تـــو امیـــــــــــدوارم افسوس که شد خزان بهــــارت زهـــــرا شــــــده است داغــدارت دشمـــن بشکست حُــــرمتت را تــــــاریــــــــخ نـــــوشت غُربتت را ای گُل که ز تشنــــگی فســردی در حجــــره غریب جان سپــردی از کام تـــــــو منـــــــع آب کـــردند تا قلب تـــــــو را کبــــــاب کـــردند تـــو اشک، روان ز عین کـــــردی یـــــاد از عطش حسین کـــــردی تــــا جسم تو را به بـام دیـــــدند از راه کبــــــوتـــــــــران رسیـــــدند با زمزمـــــه بال و پر گشـــــــودند بر جسم تـــو سایبان نمــــــــودند آن جسم شریف و پیکــــــــر پاک افتاد ز بام بر روی خــــــــــاک از شاخه جدا شدی تو چون برگ چون مــادر خود شدی جوانمرگ یـــــاران تــــــــــو ازدحــــــــام کردند بـــــر دفـــــن تو احتــــــــرام کردند با نُـدبــــــــــه و گریـــــــه بر مزارت کـــــــردنـــــد گلاب و گُـــــل نثارت در دفـــــن تو قلب آشنا سوخت با یــــــاد حسین و کربلا سوخت بـا زمــــــزمـــــــه و غـــــــم فـراوان شد تـــــازه دوبــــــــاره داغ یـاران یــــاد بـدنـــــــی مُطهّـــــــر و پـاک کـــــــز اسب فتاد بر روی خـاک بر پهلـــــوی او سنان، سنـان زد جبــــــریــــــــل نـــــدای الامان زد بستنـــــــد ز هر طـرف بر او راه شد سینـــــــه ی دخترش پر از آه با نیزه عــــدو به سینه اش زد آتـش بـــــه دل ســکینه اش زد
دوبیتی در جوانی جواد ابنِ رضا شد شهید از ستم به زهر جفا گوشه ی حجره از عطش می سوخت قاتلش آب هم نداد او را ▪️ نور چشم رضا امام جواد با لب تشنه چون حسین جان داد همسرش زهر داده بود او را العطش گفت تا ز پا افتاد ▪️ درد من و دوای تو یا حضرت جواد چشم من و عطای تو یا حضرت جواد خُرّم دو دیده ای که بِگِریَد زِ روی صدق در ماتم و عزای تو یا حضرت جواد
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ از رکاب فلک نگین افتاد لرزه بر جان مومنین افتاد زهر تا از گلوش پایین رفت ناخودآگاه بر زمین افتاد ◾️◾️◾️◾️◾️ طلب آب کرد و در عوضش هلهله کرده اند و خندیدند تا صدایش به هیچکس نرسد چقدر کف زدند و رقصیدند ◾️◾️◾️◾️◾️ جگرش در شراره افتاده از دو چشمش ستاره افتاده گلویش سوخت از عطش ای وای نفسش به شماره افتاده ◾️◾️◾️◾️◾️ باز در بین اهل بیت نبی تشنگی دردسر شده انگار ام فضلی که ام رذل شده خنده اش بیشتر شده انگار ◾️◾️◾️◾️◾️ تشنگی ارث کربلاییهاست تشنگی روضه ی پر از دردست آب ، حتی به شیرخواره نداد شمر ملعون چقدر نامردست ◾️◾️◾️◾️◾️ میرسد فاطمه سراسیمه هرکجا حرف کربلا بشود نکند پیش مادرش زهرا صحبت از شمر بی حیا بشود ◾️◾️◾️◾️◾️ نکند روضه خوان بگوید که خنجری سمت حنجری رفته یا بگوید غروب عاشورا بروی نیزه ها سری رفته ◾️◾️◾️◾️◾️ چند ساعت میان مقتل بود چند ساعت اذیتش کردند از قفا با دوازده ضربه تازه اینگونه راحتش کردند... ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ✍امیر قربانی فر
واحد حضرت جواد الائمه(ع) 🏴🏴🏴🏴🏴 بسوز ای دل که مولایم فدا شد زمین و آسمان  ماتم سرا شد بـزن بر سینه با صـد آه و ناله شبِ قتل جواد ابن الرضا شد فدایم من  فدای او گدایم من گدای او بسوزم  در عزای او خدایا من نمانم زیر دِین او دلم دارد هوای کاظمین او آه واویلا واویلا واویلا (2) ز دست خصم دون  دل پر شراره جگر  از  زهر کین شد پاره پاره خبر کن حضرت موسی الرضا را نمـاید   بر جـواد خود نظاره عزیز و جان زهـرا بود میان  حجـره  تنها بود به لبهایش این آوا بود زدم  پرپر  به کنج حجره ی بسته کجایی  مـادرِ   پهلـوی بشکسته آه واویلا واویلا واویلا(2) بـزن نـالـه   بـزن سینه بـرایش که تا قسمت شود صحن و سرایش چه خوش باشد اگر یک شب بخوانم زیـارتنامـه در ایـوان طلایش بر این در ما  سر نهادیم همه  هستیِ خود دادیم گـدای مـولا جوادیم کبوتر شد دل ما در هوای او بهشت ما بُوَد ایوان طلای او آه واویلا واویلا واویلا(2) یوسف حق پرست اشتهاردی(غریب)
بسم الله الرحمن الرحیم مصیبت_عطش لعنت به شمر و امّ‌الفضل که نگذاشتند جرعه آبی به یک لب‌تشنه در گودالِ قتلگاه و یک لب‌تشنه در کنج حجرهٔ بغداد، برسد... در نَقلی آمده است: 🥀 وقتی که زهر در بدن شریف امام جواد علیه‌السلام، تشنگیِ فراوانی را به بار آورد و حضرت تقاضای آب نمود، امّ‌الفضل ملعونه در را به روی امام علیه‌السلام بست تا صدای «العطش» آن حضرت به گوش احدی نرسد. 🥀 در خانه کنیزکی صدای ناله‌های تشنگیِ إمام علیه‌السلام را شنید و دلش سوخت. ظرفی را آب کرد و به سمت حجره امام علیه‌السلام راه افتاد؛ اما امّ‌الفضل ملعونه در بین راه ظرف آب را از دستش گرفت و بر زمین ریخت. 📚منهاج البيان، ص١٨٢. ✍ آه یا جواد الائمه... این مصیبت، دل را به همان ساعتی می‌کشاند که هلال بن نافع گوید: 🥀 رفتم تا لحظات آخر عمر امام حسین علیه‌السلام را ببینم؛ به گودال قتلگاه رفتم. متوجه شدم لب‌های او تکان می‌خورَد؛گوش فرادادم تا بشنوم چه می‌گوید؛ طرز گفتار او از فرط تشنگی و ضعف، قابل شنیدن نبود. نزدیکتر رفتم؛ خوب که گوش فرا دادم ،شنیدم که می‌گوید: 📜 مُنُّوا عَلَی ٱبْنِ مُصطَفیٰ بِشَربَةٍ مِنَ الْماءِ ▪️با جرعه‌ای آب بر پسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله منّت گذارید! 📜 اُسقونی شَربَةً مِنَ الْماءِ لَقَد نَشَفَت کَبِدی مِنَ الظَماءِ ▪️مرا جرعه‌ای آب دهید که جگرم از تشنگی، آتش گرفته است. 🥀 هلال گوید: این جمله مرا تکان داد؛ دلم سوخت؛ رفتم ظرفی را پر از آب کردم و برگشتم. وقتی رسیدم، دیدم که شمر از گودال قتلگاه بیرون می‌آید اما لباسش را جمع کرده است. 🥀 گفت: ای هلال! کجا میروی و آب برای که می‌بری؟ گفتم: برای فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله. گفت: ای‌هلال‌! زحمت مکش؛ من او را سیراب کردم؛ ناگهان دامنش را کنار زد و سر بریده سیدالشهداء علیه‌السلام بیرون آورد و جلوی من گرفت... 📚الوقایع والحوادث، ج۳ ص۲۱۲ ✍ زهر گاهی چند سالی با جگر سر می‌‌کند رفته رفته مرغ روحت را کبوتر می‌‌کند گاه زهری در جگرها کار خنجر می‌‌کند قلب‌ها را پاره و جان را مکدّر می‌‌کند در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد مثل جدّت، لحظۀ آخر تو را لب تشنه کرد مثل جدّت، لحظۀ آخر تنت بی تاب شد تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد آب همچون کربلا در خانه‌ات نایاب شد ذکر لب‌هایت «علی این تشنه را دریاب» شد وقت مردن، جرعه آبی بر جگرها خوشتر است آب خوردن اصلاً از دست پسرها خوشتر است همچو بسمل! وای بر من، می‌‌زدی تو دست و پا هلهله می‌‌کرد دشمن، می‌‌زدی تو دست و پا در سرای خویش اصلاً، می‌‌زدی تو دست و پا بشکند دستان آن زن، می‌‌زدی تو دست و پا ای شب قدر رضا، قدر تو را نشناختند پیکرت را روی بام خانه‌ات انداختند سایه‌سار پیکرت، بال کبوتر‌های شهر گریه‌کن‌های غمت، چشمان مادر‌های شهر سینه‌زن‌‌های شما دستان خواهر‌های شهر پیکر تو دفن شد مانند پیکر‌های شهر کربلا امّا تنی عریان به روی خاک ماند داغ یک سینه‌زنی در سینۀ افلاک ماند
مصیبت_عطش مصائب_گودال_قتلگاه به نالهٔ‌های «عطشِ» غریبِ کربلا و غریبِ بغداد چگونه جواب دادند... در نَقلی آمده است: 🥀 وقتی که امّ‌الفضل ملعونه، به إمام جواد علیه‌السلام سمّ خوراند، آن حضرت به شدت تشنه شد و صدا می‌زند که جرعه‌ای آب به من برسانید. ام‌ّالفضل پشت در اتاق نشسته بود و صدای آب خواستن حضرت را می شنید؛ ولی می‌گفت: 📋 مُتْ عَطَشاً ! ▪️از تشنگی بمیر... 📚ناعی الطفّ، ص۵۶۸. ✍ آه یا جواد الائمه... آن ملعونه در جواب ناله‌های عطش شما، فقط نفرین کرد و دیگر تیر و نیزه‌ای در کار نبود... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: 🥀 ... سیدالشهداء علیه‌السلام، غریبانه در بین گودال قتلگاه از شدت عطش، ناله سر می‌داد و می‌فرمود: 📜 اَلْعَطَشُ اَلْعَطَشُ! اُسْقُونی شَرْبَةً مِنَ الْماءِ ▪️تشنه‌ام... تشنه‌ام... به من جرعه‌ای آب دهید! 📜 و إنّ رجلاً رمٰاهُ بِسَهمٍ فَشَكَّ شَدِقَهُ و جَعلَ یَتَلقَّی الدَّم ▪️در این هنگام، یک نانجیبی، تیری به سمت آن حضرت پرتاب کرد که آن تیر، دهان مبارک آن حضرت را پاره کرد؛ و آن مظلوم با دست مبارکش خون ها را از دهانش برمی‌گرفت. برگرفته از: 📚المناقب،ج۱۰ ص۴۰ 📚انوار الشهاده، ص۷۸ 📚ذریعة النجاة، ص۲۴۴ 📚ناسخ التواریخ امام حسین علیه‌السلام ج۲ ص۲۵۸ ✍ حجره شلوغ است و کسی هم در نمی‌آید دیگر تن تو از پس سَم بر نمی‌آید از جعده بدتر ام‌فضل است و کنیزانش از این همه زن ، یک مسلمان در نمی‌آید جان کندنت را ذره ذره دید در حجره این زن دلش آمد ، دل کافر نمی‌آید از تشنگی چشمت سیاهی می‌رود اما با کاسهْ آبی ، هیچ کس آخر نمی‌آید آنقدر بی حالی که در بین مناجاتت مانده نفس در سینه ، بالاتر نمی‌آید مثل حسن زخم از خودی خوردید... با این فرق شکر خدا بالا سرت خواهر نمی‌آید اینها که چیزی نیست، جای شکر دارد که اینجا اقلاً ، شمر با خنجر نمی آید کشتند تشنه لب تو را ، اما همین خوب است چل نعل تازه روی این پیکر نمی آید بر روی بام خانه ماندن حکمتی دارد ... پس ساربان دنبال انگشتر نمی آید کشته شدی اما ، غرورت را کسی نشکست در این میان حرفی هم از معجر نمی‌آید
امام_رضا_علیه_السلام سفارش إمام جواد علیه‌السلام به یک روضه‌خوان: «هم برای من روضه‌ بخوان؛ هم برای پدرم» شخصی به نام ابوطالب قمی گوید: برای إمام جواد علیه‌السّلام نامه نوشتم که اجازه می‌فرماید برای پدرتان حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام مرثیه‌سرایی کنم؟ إمام جواد علیه‌السلام در جواب نامه به من نوشتند: 📋 انْدُبْنِی وَ انْدُبْ أَبِی. ▪️هم برای من روضه بخوان و گریه کن و هم برای پدرم. 📚 رجال الکشّی؛ ص۳۵۰ ✍ مرغ بی بال و پر غمکدۀ بغدادیم روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم سال‌ها با جگر پاره چنین سر دادیم: ما عزادار دل خون جوادیم همه با دل خون شده مجنون جوادیم همه عرش را غربت او یکسره غمناک کند رخت مشکی به تن پهنۀ افلاک کند گریه بر روضۀ او، صاحب لولاک کند خواهری نیست که خون از لب او پاک کند اینکه پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است خاک عالم به سرم، گل پسر بوالحسن است مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است وسط خانۀ خود زهر چشیدن سخت است از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است نیست یک مرد، کمی یاری مظلوم دهد قطر‌ه‌ای آب به این تشنۀ مغموم دهد بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند غصه را در دل محزون شده تکثیر کند پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند خواست او را وسط حجره زمین‌گیر کند بی حیا بر جگر سوخته‌اش می‌‌خندید با کنیزان جلوی حجرۀ او می‌‌رقصید پسر شاه خراسان جگرش می‌‌سوزد از غم زهر جفا چشم ترش می‌‌سوزد دست و پا می‌‌زند و بال و پرش می‌‌سوزد وسط حجره، تن شعله‌ورش می‌‌سوزد باورم نیست که اینها به کمک برخیزند آب را پیش نگاهش به زمین می‌‌ریزند خوبی بام به این است مصیبت نکشد بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد آخر روضۀ او، کار به غارت نکشد تشنه جان داده، ولی در بدنش سر دارد صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده پیکرش در ته گودال لگدمال شده بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده شمر با خنجر خود وارد گودال شده ...
گر چه از غم، شکسته بالِ من است اشک من، شاهد ملالِ من است همه‌شب این زبان حالِ من است یا جوادالائمه ادرکنی! حالِ ابر بهار دارم من دیده‌ای اشک‌بار دارم من «از جهان با تو کار دارم من» یا جوادالائمه ادرکنی! من که مهر تو را خریدارم هم دل‌آزرده، هم گرفتارم «گره افتاده است در کارم» یا جوادالائمه ادرکنی! شد گواهِ شکسته‌بالی من چشم پُر اشک و دستِ خالی من نظری کن به خسته‌حالی من یا جوادالائمه ادرکنی! درد ما را نگفته، می‌دانی نامه را نانوشته می‌خوانی منم و این دو چشم بارانی یا جوادالائمه ادرکنی! ای کرم عبدِ خانه‌زادِ شما رحمت و جود در نهاد شما نَبضِ من می‌زَند به یاد شما یا جوادالائمه ادرکنی! خواهم از بَندِ غم نجات از تو التماس از من، التفات از تو تا به دستم رسد برات از تو یا جوادالائمه ادرکنی! محمدجواد_غفورزاده
عاشقم عاشق نامی، منم و عشق امامی غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی دف‌زنان، خواند مدینه: «طَلَعَ البَدرُ عَلَینا» سر زد از خانۀ خورشید، عجب ماه تمامی نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی شده‌ای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من بندۀ پیر خرابات و عجب لطف مدامی «همه عزّی و جلالی، همه علمی و یقینی همه نوری و سروری، همه جودی و» مرامی آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی با تو، بی‌خود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی! بی تو، چرخیدنِ بی‌عشق؛ چه احرام حرامی! پسر حیدری و خاتم جود است به دستت شود آزاد، نگاهت اگر افتد به غلامی عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده‌ برده‌ای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟ «من از آن روز که در بند تو» هستم، شدم آزاد ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقۀ دامی به چه کار آیدم این سر؟ نرسد گر به سرایت بشکند پای طلب، گر نزند سوی تو گامی ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بی‌شک که بر این سلسله، نامش بشود حُسن ختامی نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش که خروش قلمم را، برسانم به قیامی قاسم_صرافان
میان حجره چنان ناله از جفا می‌زد که سوز ناله‌اش آتش به ماسوا می‌زد به لب ز کینۀ بیگانه هیچ شکوه نداشت و لیک داد، ز بیداد آشنا می‌زد شرار زهر ز یک‌سو، لهیب غم یک‌سوی به جان و پیکرش آتش، جدا جدا می‌زد... صدای نالۀ وِی هی ضعیف‌تر می‌شد که پیک مرگ بر او از جنان صلا می‌زد برون حجره همه پای‌کوب و دست‌افشان درون حجره یکی بود و دست و پا می‌زد ستاده بود و جواد الائمّه جان می‌داد از او بپرس که زخم زبان چرا می‌زد علی_انسانی
ای وجودت حیات‌بخش وجود سائل درگهت کرامت و جود آیۀ هشت سورۀ نوری به جوادالائمه مشهوری مظهر جود ذات لم یزلی سیدی یا محمد بن علی تو محمد، علی است ابن و ابت کنیه ابن الرضا، تقی لقبت خلف پاک مرتضایی تو کوثر حضرت رضایی تو پدرت گفت نازنین پسرم ای فدای تو مادر و پدرم.... مظهر کامل امام رضا آفتاب دل امام رضا حافظ سر کبریایی تو وارث علم انبیایی تو تو ز اسرار غیب آگاهی در حقیقت خلیفة اللّهی... کاظمینت درون سینۀ ماست نجف و مکّه و مدینۀ ماست یم جود و فتوّت اید همه اهل بیت نبوّت اید همه همگی باب‌های ایمانید امنای خدای رحمانید تا صف حشر اصل هر کرمید رکن ارکان و قادَةُ الاُمَم اید سرّ غیب خدا به قلب شماست "وارتضاکم لغیبه" گویاست چشم دل بی فروغتان کور است شاهد من "کلامکم نور" است دلتان بحر بی کرانۀ علم کیست غیر از شما خزانۀ علم؟... بوسهء علم، بر لب و دهنت فقه، در گاهواره هم سخنت پیش علم تو علم عالم چیست!؟ در حضور تو پور اکثم کیست!؟ کل قرآن دلیل منطق توست پور اکثم ذلیل منطق توست یک کلام تو صد سپهر کمال یک سؤال تو سی هزار سؤال علم‌ها قطره و تو دریایی عالمی بنده و تو مولایی تـو ابالهـادی و اباالکـرمی تـو کلیـم‌اللَّه مسیـح دمی تو دهی، ای کرم گدای درت حِرز مادر، به قاتل پدرت تو که در هر دلی حرم داری تو که با دشمنت کرم داری تو که بر خشم خصم می‌خندی به روی دوست در نمی‌بندی ای به دست تو باز، مشکل من یـاد رویـت چـراغ محفل من تشنــۀ کوثــر ولای تـوام سرفرازم که خاک پای توام بنده ام بنده ای گنه کارم از دو عالم فقط تو را دارم من اگر در گدائیم کاهل تو به جود و کرامتی کامل ای ولایت تمام ایمانم کاظمین تو قبلۀ جانم هر چه هستم گدای این کویم با تمام وجود می‌گویم اَنت بابُ المراد ادرکنی یا امام جواد ادرکنی سیّدی "میثم" ام قبولم کن خاک ذریّۀ رسولم کن استاد حاج غلامرضا سازگار