#شب_اول_حضرت_مسلم_ع
زحمتی دارم ای نسیم سحر
ببری تو پیام مسلم را
برسی خدمت عزیز دلم
برسانی سلام مسلم را
-
ابتدا جای من ببوس او را
بعد با او بگو تو از حالم
بگو ای کاش فرصتی میشد
تا بیاید خودش به دنبالم
-
عرض کن جان مادرت برگرد
کوفیان کینه ی تو را دارند
خواب دیدند بهر گودالت..
و برای تو نقشه ها دارند
-
این جماعت نه رحم دارند و
نه حیا و نه ترس فرداشان
تا که دیدند سکه های طلا
پرشد از نفرت تو دنیاشان
-
داد از دست کوفیان..ای داد
تشت بی آبرویشان افتاد
حرمله خنجر و کمانش را
نیش خندی زد و نشانم داد
-
جان زهرا مرا حلالم کن
شرم دارم ز روی خواهر تو
آه از لحظه ای که می آید
پای نعش علی اکبر تو..
#آرمان_صائمی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
#مدح_امام_علی_ع
می دهم بر تو سلام ای حضرت بالا نشین
السلام ای شمس عالم حضرت حبل المتین
کار ما دست شما افتاده از اقبال خوش
کار ما آسان نما ای جان جانان آفرین
ای امام انبیا ای آبروی اولیا
آیت الله العلی ای حضرت عین الیقین
حضرت مشکل گشا ای تو به هر دردی دوا
ای تفرج گاه تو معراج ختم المرسلین
حضرت سر سلسله ای پادشاه قافله
ای خداوند کرم ای قبله ی اهل زمین
وحی بر افلاک شد از جانب پروردگار
لافتی الاعلی لا سیف الا ذوالفقار
در مدار چشم هایت ماه کامل می شود
هرکه شد دیوانه ی عشق تو عاقل می شود
حضرت جبریل در عرش معلای خدا
می برد نام تو را تا کار مشکل می شود
فاتح بدر و حنین ای قبله گاه عالمین
کعبه هم کم کم به سمتت نیز مایل می شود
وعده دادی وقت مرگم تو قدم رنجه کنی
خاک قبر از اشک های شوق من گل می شود
ما برای دیدنت خود را مهیا می کنیم
عاقبت هرکس به دیدار تو نایل می شود
عقل ما زایل شده خوردیم بر پست جنون
زنده ایم با وعده ی انا الیه راجعون
ای تمنای نگاهم بسته بر دستان تو
جان به لب آمد ز دوری تو وایوان تو
وه چه شیرین است این بیت مطنطن یا علی
جان حیدر جان زهرا،جان زهرا جان تو
روز محشر جبرئیل با خلق می گوید به تو
یا امیرالمومنین ای جان سنه قربان تو
چرخش انگشت تو روزیِ عالم می دهد
می خورد کل فلک از سفره و از نان تو
ای بنازم ناز شستت را،به هنگام نبرد
می شود حتی خداهم مات تو،حیران تو
هر دری را باز کردی تا قیامت باز شد
یا امیرالمومنین گفتیم و عشق آغاز شد
میبرم این اشک هارا زیر ایوان نجف
تا که بنویسند من را ابر باران نجف
میرسد از عرش بر گوشم ندا وقت ورود
سجده کن بر پیشگاه شاه شاهان نجف
در روایات آمده کار فلک دست علیست
مسند قدرت شده تخت سلیمان نجف
روز میلاد تو عالم نیز مهمان خداست
میدهد هرچه بخواهد او به مهمان نجف
آخرش هم میشوم یک روز من حاجت روا
آخرش هم می روم یک روز قربان نجف
در بیان مختصر ایمان مطلق با علیست
در تمام آسمان ها حک شده حق با علیست
#آرمان_صائمی
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت
#مدح_امام_علی_ع
على زمام امور خدا به كف دارد
و جبرئيل از اين ماجرا شعف دارد
فقط براى اميرى سرشته شد گل او
خدا ز خلقت مولاى ما هدف دارد...
اگر نگاه همه رو به كعبه شد خيره
يقين بدان كه يك راز با نجف دارد
نجف نمادى ز درياى بى كران خداست
كه ريگ ريگ بيابان آن صدف دارد
قسم به وسعت بی انتهای ایوانش
كه خاك بارگهش بر جنان شرف دارد
-
همينكه گفت به معشوق خود بلى مولا
سپس به ما همگى گفت يا على مولا...
-
#آرمان_صائمی
بعد یک سال و نیم بی تابی
زینب است و مصیبت گودال
خاطرش هست ظهر عاشورا
اشتیاق جماعت خوشحال
گریه ای که توان ز او برده
گریه هاییست در فراق حسین
نیست مرهم برای زخم دلش
کمرش را شکسته داغ حسین
زیر نور گرم خورشید است
بسترش رو به قبله تا کرده
یاد گودال کرده،می سوزد
روی خود را به کربلا کرده
بر تنش رد کعب نی دارد
بر دلش هم که داغ عاشوراست
یاد دریا و مشک خالی و
اضطرار و خجالت سقاست
خیره مانده ست بر در خانه
تا بیاید برادرش از راه
حرف اصلا نمی زند خانم
بغض دارد،آه دارد،آه..آه
گفت او را سکینه:خانم جان
لبتان خشک شد ز بی آبی
آخرش هم ز پا در آمده اید
بعد یک سال و نیم بی تابی…
باز هم در سکوت خود مانده
اشک هایش شبیه سیلاب است
آه!خانم مگر نمی داند
چشم های برادرش خواب است؟
حق بده بی قرار اگر گشته
حرف پنجاه و خورده ای سال است….
حاجتش را گرفته بعد حسین
وقت رفتن رسیده خوشحال است
#آرمان_صائمی
#مدح_حضرت_علی_اکبر_ع
زیباتر از این ماه در عالم قمری نیست
خورشید شده پا به فرار و خبری نیست
با تیغ نگاهش به ملک بال و پری نیست
زیباتر از او روی زمین گُل پسری نیست
مشتاق ترین شب به ره عشق سحر شد
چشم همه روشن شده..ارباب پدر شد
تب کرده از این جلوه گری حضرت مولا
هر کس که تو را دیده شده محوِ تماشا
این کیست که امشب شده مجنونیِ لیلا؟
حق باشد اگر گفته خدا تبارک الله
آئینه ترین کَس به پیمبر علی اکبر
غوغا نه قیامت نه که محشر علی اکبر
در پیچ و خم زلف شما باد اسیر است
هر کس که خودش را به جنون داد...اسیر است
هر کس که به امضای تو آزاد...اسیر است
شیعه به تو از لحظه ی میلاد اسیر است
هنگام اذانت شده ای عشق سحر کن
بر ما و دل مضطر ما نیز نظر کن
در معرکه ها کارِ تو چون حیدر کرار
دشمن شده با خشم نگاه تو گرفتار
ای وای اگر تیغ کشی همچو علمدار
آنوقت شود معرکه از تیغ تو تب دار
صد ناز بنازیم بر این ضربتِ شصتت
میدان همه چون موم گرفتارِ دو دستت
عالم همه چون نقطه ی پرگارِ تو باشد
ارباب به والله گرفتار تو باشد
آقاست هر آنکس که بدهکار تو باشد
جبریل در افلاک علمدار تو باشد
یک بار دگر معجزه ای کن که ببینیم
در کرببلا پائین شش گوشه نشینیم
جز دست تو و دست علمدار علم نيست
جز جان تو روى لب ارباب قسم نيست
فرقى به ميان عرب و نسل عجم نيست
جز عشق تو در فكر مدافع حرم نيست
نقش است به پيشانىِ من عمه ى سادات
جانم به فداى حرمت قبله ى حاجات
#آرمان_صائمی
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#غزل
عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد
اين همه سال،به اين حال نمى افتادم
ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد
بين ديوار و در آنقدر"زدن" مادر را
مادرم روى زمين بود و تماشا مى شد
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد مى زد
بى هوا با لگدش تا كه ز جا پا مى شد
هر نفس با نفسش از ته دل گفت:على
با على گفتن او كوچه چه غوغا مى شد
#آرمان_صائمى
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
مثل شمعى كنارِ خانهى خود
همه دَم او خدا خدا مىكرد
گريه هايش چه گريه آور بود
تا كه عباس را صدا مى كرد
روضه خوانىِ او كنار بقيع
مىزد آتش همه جگرها را
روضه وقتى از علقمه مىخواند
چون شرر بود رهگذرها را
روضههاى خرابه را مىخواند
تا غمِ شام روضه را مىبُرد
بِينِ بازار خويش را مىديد
سنگ جاى رباب هم مىخورد
آه از لحظهاى كه زينب گفت
قصهى آب و آب آور را
قصه.ى تير و حنجر اصغر
اضطرار حسينِ مضطر را
از خدا خواست تا زِ داغ حسين
قامتش بيشتر هلال كند
ملتمس با سكينه او مىگفت
تا اباالفضل را حلال كند...
من بميرم براى اين خانم
سرِ پيرى چه بى عصا مانده
پسرانش همه شهيد شدند
به دلش داغِ كربلا مانده
كاش همراه با اباالفضلش
راهىِ دشت كربلا مىشد
مثلِ عباسِ خود براىِ حسين
پاسبان بهر خيمهها مىشد
#آرمان_صائمی
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد
اين همه سال،به اين حال نمى افتادم
ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد
بين ديوار و در آنقدر"زدن" مادر را
مادرم روى زمين بود و تماشا مى شد
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد مى زد
بى هوا با لگدش تا كه ز جا پا مى شد
هر نفس با نفسش از ته دل گفت:على
با على گفتن او كوچه چه غوغا مى شد
#آرمان_صائمى
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
ادب کنید که امشب شبِ مناجات است
شب توسل و اشک و شب عنایات است
وفات مادر ساقی... عزیز سادات است
ادب کنید که هنگام عرض حاجات است
هر آنکه بُرد درِ خانهاش گدایی را
به سر نمانده برایش دگر هوایی را
ملائکه همه حاجت گرفتهاند از او
به مژهام بزنم خاک خانهاش جارو
کسی که پیش قدمهاش میزند زانو
شدهست ریزه خور سفرهی همین بانو
فدای معرفت و راه و رسم حیدریاش
فدای مرحمت و التفات مادریاش
بنای خانه ی او عشق او به مولا بود
دلش بزرگ... دلش امتداد دریا بود
اگرچه فرصت خانمیاش مهیا بود
خودش نوشت که این زن کنیز زهرا بود
بزرگ بود و امیری رشید فرزندش
همیشه جان اباالفضل، بوده سوگندش
کشید شعله به قلب مدینه با گریه
که کار او شده یا التماس یا گریه
چه گریهها که درآورد گریهها گریه
نماز صبح به آه و دم عشا گریه
تمام شهر پریشان گریهی او بود
بقیع شاهد اشکهای بانو بود
شبی نشست به روضه به نالههای رُباب
به گریههای سکینه به بی وفاییِ آب
به شانههای خمیده به زخم و رَدِّ طناب
به حال محتضر زینب و به بزم شراب
گهی به صورت و گاهی به روی سر میزد
به حال اهل حرم داد از جگر میزد
سکینه گفت که مادر خوشا به احوالت
ندیدهای و نگشته حراج خلخالت
ندیدهای که بخندند بر تو و حالت
ندیدهای که چه شد با شهید گودالت
تنش به روی زمین زیر دست و پاها بود
برای غارت او حرمله مهیا بود
خبر رسید که ساقی پرش شکسته شده
و اَبروان کمانش زِ هم گسسته شده
همینکه دید دگر راه چاره بسته شده
صدا رسید بیایید حسین خسته شده…
صدای هلهله آمد..بیا..بیا..کشتیم
زدیم ساقیِ او را…حسین را کشتیم
به دور قتلهگهش هی برو بیا کردند
به قتل صبر سرش را زِ تن جدا کردند
برای پیرهن کهنه شر بهپا کردند
به روی خاک تن زخمیاش رها کردند
“به خون حنجرش آغشته شد...بمیرم من
عزیز ما نگران کشته شد...بمیرم من”
#آرمان_صائمی
#ولادت_امیرالمومنین_ع
بنويسيد مرا بنده ى سلطان نجف
بنويسيد كه عالم همه قربان نجف
ما غباريم...غبارى ز بيابان نجف
وسط عرش بُوَد تخت سليمان نجف
بنويسيد على را گل گلدان نجف
آنكه بر خاك حيات دو جهان داد كه هست؟
آنكه بر مرده زبان داد،توان داد كه هست؟
آنكه در كعبه خودش اذن اذان داد كه هست؟
تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست...
كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف
حق بده!ديدن اين صحن تماشا دارد
حرمش هم به خدا هيبت اورا دارد
نه حرم!بلكه على عرش معلى دارد
و اگر كعبه درد سينه ى خود جا دارد
سر بِبُرّيد ز ما بر سر ايوان نجف
ز قدومش همه ى راه بهم مى ريزد
دل عشاق به ناگاه بهم مى ريزد
تا ببيند رخ او ماه بهم مى ريزد
گر على گريه كند چاه بهم مى ريزد
جان عالم به فداى شه مردان نجف
من على را به خدا راز خدا مى دانم
ولى الله شده منصب آقاجانم
ها على بشر كيف بشر مى خوانم
به هواى حرمش ابر پر از بارانم
بنويسيد مرا بى سر و سامان نجف
خلقت هر دوجهان گوشه اى از تلميحش
از كران تا به كران دانه اى از تسبيحش
فتح خيبر كه نشد معجزه...شد تفريحش
و نشد غير على كس به على تشبيهش
بنويسيد على بانىِ ايمان نجف
به على فاطمه مولاست و مولا زهراست
روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست
به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست
نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست
غير زهرا نَبود همدم جانان نجف
تا كه در معركه شمشير به دستش افتاد
دشمن از ترس دگر اسم خودش برد ز ياد
دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد
چاره اى نيست به جز گفتن دادِ بى داد.....
چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف
تو بر اين سلسله ها حق خلافت دارى
نه فقط شيعه به عالم تو ولايت دارى
و در عقبى تو فقط حكم حكومت دارى
به غلامان خودت نيز عنايت دارى
بطلب اين همه سر مست به ايوان نجف
#آرمان_صائمی
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع
به نام خالق هستی، به نام نامیِ حیدر
قلم بر صفحه میچرخد به اذن ساقی کوثر
ملائک یک صدا گویند با اولاد پیغمبر
علیاکبر، علیاکبر، علیاکبر، علی اکبر
جوانِ ارشد ارباب چون برگ گل و شبنم
نزاییده چنان شهزادهی ما مادر عالم
عجب سروی عجب ماهی عجب دلدار زیبایی
چه اربابی، چه مهتابی، چه خورشید دل آرایی
چه آقایی، چه غوغایی، چه مجنون و چه لیلایی
عجب تصویر زیبای ، حسین و صوت لالایی
به یک جلوه رسولالله و یک جلوه خودِ حیدر
به هیبت چون عموجانش ، بنازم بر علیاکبر
از این پس او نفسهای امیرالمومنین باشد
برای او همین کافیست، باقی نقطه چین باشد
خدا میخواست اصلا ماجرایش اینچنین باشد
که او نور دو چشم حضرت امالبنین باشد
به پیشانی او مُهر لب مولای ما خورده
به هر خنده علیاکبر، دل از ارباب ما برده
تو آن عشقی که در عالم ندارد هیچ مصداقی
دلیل سر کشیدنها، حدیث بزم عشاقی
حَسن گونهست رفتار تو از بسکه خوش اخلاقی
کریمی و کرم داری، در این ره صدر آفاقی
بده خرجیِ مارا، ما به دستان تو دل بستیم
علی جان رد مکن مارا، گدای خانهات هستیم
به پای مدح تو زانو زده ارباب قاجاری
به منطق چون کلافِ خواجه عبدالله انصاری
تغزل در نگاه شاعران در وصف اشعاری
گهی در شعر لیلایی، گهی در شعر سرداری
تو بالاتر از اعجازی ، شفیق ساقیِ خیمه
تو بودی از همان اول رفیق ساقی خیمه
تو در میدان همان بودی که عباس ابن حیدر بود
چنان کردی که لشکر گفت این طوفان محشر بود
تمام دشت از خشم نگاهت معدنِ سَر بود
نفهمیدند این حیدر و یا غوغای اکبر بود
همه دامانشان را خیس کردند از نگاه تو
چرا که ترس مولا بود در چشم سیاه تو
تو رفتی و حرم پاشیده شد از هم علیاکبر
کنارت شد قد رعنای سقا خم علیاکبر
تو پخشی در دل صحرا ولی کم کم علیاکبر
حسین آمد به بالینت ولی دَرهم علیاکبر
تو خِسخِس کردی و بابا کنارت بال و پَر میزد
زِ داغت پیش یک لشکر، پدر داد از جگر میزد
#آرمان_صائمی
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع
زیباتر از این ماه در عالم قمری نیست
خورشید شده پا به فرار و خبری نیست
با تیغ نگاهش به ملک بال و پری نیست
زیباتر از او روی زمین گُل پسری نیست
مشتاق ترین شب به ره عشق سحر شد
چشم همه روشن شده..ارباب پدر شد
تب کرده از این جلوه گری حضرت مولا
هر کس که تو را دیده شده محوِ تماشا
این کیست که امشب شده مجنونیِ لیلا؟
حق باشد اگر گفته خدا تبارک الله
آئینه ترین کَس به پیمبر علی اکبر
غوغا نه قیامت نه که محشر علی اکبر
در پیچ و خم زلف شما باد اسیر است
هر کس که خودش را به جنون داد…اسیر است
هر کس که به امضای تو آزاد…اسیر است
شیعه به تو از لحظه ی میلاد اسیر است
هنگام اذانت شده ای عشق سحر کن
بر ما و دل مضطر ما نیز نظر کن
در معرکه ها کارِ تو چون حیدر کرار
دشمن شده با خشم نگاه تو گرفتار
ای وای اگر تیغ کشی همچو علمدار
آنوقت شود معرکه از تیغ تو تب دار
صد ناز بنازیم بر این ضربتِ شصتت
میدان همه چون موم گرفتارِ دو دستت
عالم همه چون نقطه ی پرگارِ تو باشد
ارباب به والله گرفتار تو باشد
آقاست هر آنکس که بدهکار تو باشد
جبریل در افلاک علمدار تو باشد
یک بار دگر معجزه ای کن که ببینیم
در کرببلا پائین شش گوشه نشینیم
جز دست تو و دست علمدار علم نیست
جز جان تو روى لب ارباب قسم نیست
فرقى به میان عرب و نسل عجم نیست
جز عشق تو در فکر مدافع حرم نیست
نقش است به پیشانىِ من عمه ى سادات
جانم به فداى حرمت قبله ى حاجات
#آرمان_صائمى