#ولادت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست
خواب چیزی غیر مردن در دل مرداب نیست
خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید
دیدم اینجا هیچ کس مانند من بی تاب نیست
عرش گاهی زیر پای ماست اما غافلیم
هیچ اوجی کهکشانی تر از این سرداب نیست
((در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم))
قبله گاه اینجاست حاجی!غیر از این محراب نیست
من نمازم را پی تکبیره الاحرام تو
خوانده ام ،برجا نماز چشمه و سهراب نیست
تا که با من بشنود صوت اذان باد را
از سر گلدسته ای که جز صدای آب نیست
حضرت نرجس خبر دارد از اوصاف حسن
او مگر آئینه ی خورشید عالم تاب نیست؟
در غزل عطر امام عسکری پیچیده است
در خُم هستی شرابی جز شراب ناب نیست
((بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود))
عشق صادق در وجود جعفر کذاب نیست
بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است
کار ما در آستانش غیر دق الباب نیست
#احمد_علوی
#شهادت_امام_هادی_ع
مثل امواج خروشان كه به ساحل برسند
وقت آن است كه عشاق به منزل برسند
هادی راه تو هستی و یقیناً بی تو
ناگزیرند از آغاز به مشكل برسند
رهروان از تو و از جامعه تا بی خبرند
كی به درك قلم و قاف و مزمل برسند
واجب دین خدا بودی و تركت كردند
در شتابند به انجام نوافل برسند
در جهان حاكم جبار فراوان دیدیم
كه بعید است به پای متوكل برسند
سامرای تو مدینه ست مبادا یك روز
صحن های تو به ویرانی كامل برسند
با هم از غربت و داغ تو سخن می گویند
شاعرانی كه به درك متقابل برسند
واژه ها كاش كه از سوی تو الهام شوند
تا به این شاعر آشفته ی بیدل برسند
✍ #احمد_علوی
#امیرالمومنین_ع
#مدح
علما موقع تدریس، علی میگویند
زحل و زهره و بِرجیس، علی میگویند
صالح و یوشع و جرجیس، علی میگویند
تا نخ و سوزنِ ادریس، علی میگویند
دائم از هر طرفِ عرش خبر میشنوم
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر» میشنوم
«عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات
«لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات
«یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات
میکشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات
سند غربت تو، خون حسین است، علی!
راز حقانیتت در ثقلین است، علی!
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده
متواری شده از وحشت و در دَم مرده
هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده
هر که از شیوهی جنگاوریات شد آگاه
گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله»
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است
کفر و ایمانِ من امروز بههم نزدیک است
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق، آهسته و پیوسته بماند بهتر
نخلها، اشک تو را زیر نظر داشتهاند
رودها، از جریان تو خبر داشتهاند
بادها، پرده ز اسرار تو برداشتهاند
خاکها، چشم به دستان پدر داشتهاند
ابرها با کرمت مایهی رحمت شدهاند
فقرا در حرمت صاحب مُکنت شدهاند
شمّهای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن
فاتح یه تنهی قلعهی خیبر بودن
با پیمبر همهی عمر برادر بودن
نَفَست عطر نَفَسهای محمد دارد
بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد
گذر ماه به تاریکی چاه افتاده
باز از اشکِ غمت، چشمه به راه افتاده
منکر تو که به این روز سیاه افتاده
در نماز شب خود هم به گناه افتاده
زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟
«مُطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد»
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرق شده بودیم که یکدست شدیم
عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم
تا زپیمانهی «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم
عطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم» همهجا را پُر کرد
نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد
اولین مرحلهی عشق، پریشان شدن است
اجر همراهی تو، بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمیِ مُلک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است
در شب قدر، به آوای جلی میگوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی میگوید
خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان
با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان
به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان
بر همین پلهی اول بنشین شعر بخوان
چه قشنگست شبی غرق تماشا بودن!
«شهریارِ» غزل حضرت مولا بودن
✍ #احمد_علوی
#امام_زمان_عج
#مناجات
فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن
دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن
فرج یعنی دلِ سجاده را با اشکها شستن
دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن..
در امواج بلندِ آل یاسین غوطهور بودن
دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن
فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن
دخیلِ اشک را بر تکیههای کربلا بستن
توسلهای ما در هر سهشنبه معنیاش این است
درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن
خوشا مثل شهیدانِ مدافع زندگی کردن
به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن
✍ #احمد_علوی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
رضا در روز میلادش تو را در عرش مهمان کرد
خبر در کمتر از یک لحظه دلها را پریشان کرد
میان کوه، در مه، در هوایی سرد و نا آرام
خدا چشم سحرخیز تورا لبریز باران کرد
تمام مردم ایران بدهکار کسی هستند
که جان پاک خود را این چنین تقدیم ایران کرد
مدال افتخارت نوکری در آستان اوست
خوشا آنکس که خود را وقف سلطان خراسان کرد
بهشتی میشوی مثل رجاییها و میدانم
تمام دردها را میشود با عشق درمان کرد
تمام عمر مانند شهیدان زندگی کردی
و دست حق تورا اینگونه مهمان شهیدان کرد
شبیه حاج قاسم پر کشیدی سید ابراهیم
شهادت بر تو آتشهای دنیا را گلستان کرد
ز جا برخیز ای خدمتگزار ساده و محبوب
ببین پروازت ایران را چگونه غرق طوفان کرد
وجودت خستگی را لحظهای نشناخت در دنیا
خدا هم عاشقیهای تورا اینگونه جبران کرد
جدایی از تو تا روز قیامت باورش سخت است
چگونه میشود این داغ را در سینه پنهان کرد
✍ #احمد_علوی
#ولادت_امیرالمومنین_ع
به زمین نبستهام دل، به هوای آسمانش
زدهام گره دلم را، به پر کبوترانش
شدهام اسیر لطفش، شدهام گدای نانش
همه عمر برندارم، سر خود از آستانش
که فقط سپردهام دل، به علی و خاندانش
به ورای عرش رفته، که بسازد آشیانه
لب آسمان هفتم، شده غرق در ترانه
ملکی به گرد پایش، نفسی رسیده یا نِه
به جز از خدا نبوده، به خدا در آن میانه
نگران جبرئیلم که شکسته نردبانش
چه کسی دوباره نان را به فقیر میرساند؟
جریان چشمهها را به کویر میرساند؟
خبر جناب خم را به غدیر میرساند؟
چه کسی سلام ما را به امیر میرساند؟
خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش
به جنون کشانده ساقی، دل مبتلای ما را
متجیرم چه نامم بشر خدانما را
بگذار تا بخوانم نغماتی آشنا را
علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟
که قبیلهی قلمها، شده قاصر از بیانش
شده لطف بی دریغش، همه عمر شامل من
به خدا نشسته یادش، همه شب مقابل من
احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست بنما، سر سفره میهمانش
غمی از خزان نباشد که بهارمان میآید
شبی از مسیر دریا به دیارمان میآید
دم احتضار بی شک به کنارمان میآید
دو جهان بدون حیدر به چه کارمان میآید؟
نمی از فضیلتش را بشنو ز دشمنانش:
خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری
که علیست اصلِ ثابت، که علیست فیض جاری
که علیست جان احمد، که علیست نور باری
که علیست خشم ایزد، که به تیغ ذوالفقاری
زده ریشهی ستم را، به دو دست پُرتَوانش
نشنیدهاند آیا که خدای حیّ سرمد
شب و روز میفرستد صلوات بر محمد
و به این دلیل روشن که علیست جان احمد
رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش
دل خویش را به جز او، به کسی دگر نبستم
چه عنایتی نموده، که هنوز مست مستم
چه کنم که عهد خود را، نشکست و من شکستم
نَبُرید و من بُریدم، نگسست و من گسستم
من و لطف بی دریغش، من و فیض بی کرانش
سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم
غم او دوباره خیمه زده گوشهی اتاقم
چه شود اگر بکاهد شبی از غم فراقم
چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم
برسد به کاروانی که علیست ساربانش
به طواف دوست رفتم، چه حریم آشنایی
چه فضای روح بخشی، چه نسیم دلربایی
نکند به من بگوید، پس از این همه جدایی
که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی؟
به درون خانهای که مَلَک است پاسبانش
به حریم او ملائک، همه گرم خوشهچینی
همهی پیمبران در، حرمش به شبنشینی
پر عطر آسمانها، شده زائری زمینی
دل الغدیری من، شده عاشق امینی
که به جز "علی" نبوده، همه عمر بر زبانش
نه به من که مست اویم، مِیِ بی حساب داده
به تمام عاشقانش، قدحی شراب داده
نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده
ز کدام باده ساقی، به من خراب داده؟
که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش
همه شب در این امیدم، درِ دوست باز باشد
که به شب خیال رویش، خوش و دلنواز باشد
غزل از علی سرودن، چه کم از نماز باشد؟
شب شاعران بیدل، چه شبی دراز باشد
شب بی ستارهای که، فقط اوست در میانش
به طواف کعبه هرکس، که به دیدهی تَر آید
همه هست آرزویش، که علی ز در درآید
نظری اگر نماید، شب بی کسی سر آید
خود کعبه نیز باید، به طواف حیدر آید
به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش
#احمد_علوی
#ولادت_امیرالمومنین_ع
علما موقع تدریس، علی میگویند
زحل و زهره و بِرجیس، علی میگویند
صالح و یوشع و جرجیس، علی میگویند
تا نخ و سوزنِ ادریس، علی میگویند
دائم از هر طرفِ عرش خبر میشنوم
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر» میشنوم
«عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات
«لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات
«یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات
میکشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات
سند غربت تو، خون حسین است، علی!
راز حقانیتت در ثقلین است، علی!
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده
متواری شده از وحشت و در دَم مرده
هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده
هر که از شیوهی جنگاوریات شد آگاه
گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله»
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است
کفر و ایمانِ من امروز بههم نزدیک است
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق، آهسته و پیوسته بماند بهتر
نخلها، اشک تو را زیر نظر داشتهاند
رودها، از جریان تو خبر داشتهاند
بادها، پرده ز اسرار تو برداشتهاند
خاکها، چشم به دستان پدر داشتهاند
ابرها با کرمت مایهی رحمت شدهاند
فقرا در حرمت صاحب مُکنت شدهاند
شمّهای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن
فاتح یه تنهی قلعهی خیبر بودن
با پیمبر همهی عمر برادر بودن
نَفَست عطر نَفَسهای محمد دارد
بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد
گذر ماه به تاریکی چاه افتاده
باز از اشکِ غمت، چشمه به راه افتاده
منکر تو که به این روز سیاه افتاده
در نماز شب خود هم به گناه افتاده
زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟
«مُطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد»
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرق شده بودیم که یکدست شدیم
عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم
تا زپیمانهی «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم
عطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم» همهجا را پُر کرد
نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد
اولین مرحلهی عشق، پریشان شدن است
اجر همراهی تو، بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمیِ مُلک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است
در شب قدر، به آوای جلی میگوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی میگوید
خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان
با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان
به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان
بر همین پلهی اول بنشین شعر بخوان
چه قشنگست شبی غرق تماشا بودن!
«شهریارِ» غزل حضرت مولا بودن
#احمد_علوی
#ولادت_امیرالمومنین_ع
تو سلیمانی و سلطانِ جهان، موریم ما
هم به تو نزدیک و هم از چشم تو دوریم ما
ذرهای ناچیز بین کهکشان ظلمتیم
دربهدر دنبال خورشیدیم، بی نوریم ما
کُلُّهم نورید، نورِ واحد و این نور را
در دل رنگینکمان دیدیم، منشوریم ما
البلاءُ للولاء، پس دل به دریا میزنیم
هرگز از طوفان نمیترسیم، پُر شوریم ما
با ولایت زندهی جاوید و، بی عشقِ علی
مُردگانی تا قیامت در دلِ گوریم ما
بی علی مانند کاهی بر زمین افتادهایم
با علی محکمتر از کوهیم، مغروریم ما
در هجوم بی کسی، هر شب به ما سر میزند
با غمش هم دلخوشی داریم، مسروریم ما
خاک پای آن شهنشاه بدون تاج و تخت
منزجر از سلطنتهای زر و زوریم ما
تا نفس داریم گلبانگ هو الحق میزنیم
در طریق عاشقی، برعکسِ منصوریم ما
هیچ راهی جز جنونْ در محضرش پیدا نشد
پس اگر دیوانه و مستیم، معذوریم ما
با دم "لبیک یا حیدر" قیامت میکنیم
نسخهی مستانهای از نفخهی صوریم ما
از لبان ما فقط ناد علی را بشنوید
تا ابد مأنوس با اذکارِ مذکوریم ما
دانههای اشکمان، تسبیحِ ذکر مرتضیست
بر ضریحش جایمان عالیست، انگوریم ما
معنی دوزخ چه میباشد؟ بهشت بی علی
بی خیال جنت و بیگانه با حوریم ما
هرکه دنبال ثواب اینجا بیاید باختهست
در پی پاداش اگر باشیم، مزدوریم ما
حیدری و فاطمی هستیم و بر روی زمین
وارثانِ چشمهی نورِ علی نوریم ما
نفْس را مالک شدند و مالک اشتر شدند
چشمهی ایمانِ یارانِ سلحشوریم ما
بند بند ما اسیرِ نَفْسِ سرکش مانده است
ماهیانِ خستهی افتاده در توریم ما
چوبْخطِ توبههامان پُر شده این روزها
در کتاب زندگی لبریزِ هاشوریم ما
چون کلاغانیم و در بین کبوترهایِ صحن
وصلههای ناهماهنگیم، ناجوریم ما
بهترین جای مناجاتست ایوان طلا
بی نجف تصویری از موسای بی طوریم ما
در گلستانِ حرم با طَعم احلی مِنْ عسل
هر گُلی را زیر و رو کردیم، زنبوریم ما
نسل در نسل از مسافرهای راهِ اربعین
سلسله در سلسله خاک نشابوریم ما
از شروط بندگی، در بندِ حیدر بودن است
پس در این حِصنِ حَصین، پیوسته محصوریم ما
یک علی در خاک ایران، سه علی هم در عراق
هر کجا باشیم با این نام محشوریم ما
در نجف، دلشوره میگیریم بین کوچهها
مثل اینکه راهی بازارِ سرشوریم ما
عشق او دار و ندار ماست تا شامِ ابد
از دل و جان، طالبِ این گنج مستوریم ما
در طواف مرقد او، خَلق حاجی میشوند
در حریم با صفایش، سعی مشکوریم ما
در مضامین فضیلتهای او لالیم لال
معجزاتش را نمیبینیم ما، کوریم ما
سیصد آیه در مقامات علی نازل شدهست
سَرخوش از پیمانهی آیاتِ مزبوریم ما
محو در شبهای پیشاور شدیم و سالهاست
مات اقبال بلند مرد لاهوریم ما
در قصیده هیچ آدابی و ترتیبی نماند
از همان بیت نخستین، مست و مسحوریم ما
نام او ذکر #شب_قدر تمام انبیا است
قَدرْدانِ قَدْرِ او در حدِّ مقدوریم ما
راهی دار المجانینِ نجف خواهیم شد
همچنان در زُمرهی مَرضای منظوریم ما
عاشق مرگیم چون هنگامهی دیدار اوست
چند روزی هم اگر هستیم، مجبوریم ما
در زمان مرگ با ما مهربانی کن علی
پیر و زار و خسته میآییم، رنجوریم ما
از شراب کهنهی خُم حسرتی در جان ماست
ساقیا یک جرعه میخواهیم، مخموریم ما...
#احمد_علوی
#مناجات
#امام_زمان_عج
#رمضان_المبارک
فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن
دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن
فرج یعنی دلِ سجاده را با اشکها شستن
دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن..
در امواج بلندِ آل یاسین غوطهور بودن
دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن
فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن
دخیلِ اشک را بر تکیههای کربلا بستن
توسلهای ما در هر سهشنبه معنیاش این است
درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن
خوشا مثل شهیدانِ مدافع زندگی کردن
به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن
✍ #احمد_علوی
#رمضان_المبارک
#بیست_و_سوم_ماه_رمضان
#بعد_از_شهادت_امیرالمومنین_ع
نَفَسم تشنهی این راز و نیاز است هنوز
دلم افروخته از سوز و گداز است هنوز
هر چه از غربت مولا بنویسیم کم است
شرح این قِصهی پُر غُصه دراز است هنوز
متولد شده در کعبه ولی در مکه
بردن نام علی مسئلهساز است هنوز
در خودش عطر قدمهای علی را دارد
تَرَکِ کعبه اگر چشمنواز است هنوز
شیعه را میکُشد این داغ که صدها سال است
مدفن فاطمه در چنگ حجاز است هنوز
در مسیر علی و فاطمه جان میبازیم
ما برای حسنش نیز حرم میسازیم
#احمد_علوی
#شب_قدر
#رمضان_المبارک
#امیرالمومنین_ع
هستی ما کیست در دنیا، امیرالمؤمنین
شافع ما کیست درعقبی، امیرالمؤمنین
بوده قبل از آدم وحوا، امیرالمؤمنین
صالح و نوح نبی، موسی امیرالمؤمنین
هم سلیمان است وهم عیسی، امیرالمؤمنین
قدر او از آسمانها هم فراتر بود و هست
اختیار کهکشان در دست حیدر بود و هست
نور پاکش از ازل تا روز محشر بود و هست
هم علی آیینه و جان پیمبر بود و هست
هم پیمبر بوده سرتا پا امیرالمؤمنین
یاد او پاییز جانها را بهاری میکند
چشمهها را در کویر خشک جاری میکند
چشمها راغرق در چشم انتظاری میکند
نیمهشب وقتی یتیم کوفه زاری میکند
میرسد با نان و با خرما امیرالمؤمنین
تا نجف شد قبلهگاه مردم یکتاپرست
دست ابراهیمیاش بتخانه را در هم شکست
ما ازاین میخانه برگشتیم هرشب مست مست
طبق قول اهل سنت، شرح سیصد آیه است
در فضیلتهای مولانا امیرالمؤمنین
بای بسم الله راز اوست در ام الکتاب
هر لنایی لاست بی نون جناب بوتراب
تحت فرمان علی هستند خاک و باد و آب
ذرهها را با نگاهش مینماید آفتاب
قطرهها را میکند دریا امیرالمؤمنین
تا که بر فرق علی مواج شد دریای خون
سهم ما شد در دل امواج، یک دنیا جنون
سر به تعظیمش فرود آریم اِنّی راکعون
کی به وصلش میرسیم، انا الیه راجعون
بارالها میشود آیا امیرالمؤمنین..
دست ما را مثل دستان سحرخیز نسیم
در پناه خود بگیرد مثل طفلان یتیم
بعد از آن در سایهی لطف کریم ابن الکریم
روزی ما میشود بی شک صراط المستقیم
نیست راه راستی، الا امیرالمؤمنین
باید اوصاف علی را با دلی آگاه گفت
آنچنان که حضرت حق در اطیعوا الله گفت
راز رد الشمس را، شق القمر با ماه گفت
گر چه عمری دردهایش را فقط با چاه گفت
هست راز عَلَّم الاسما امیرالمؤمنین
تا به جا آورده باشد رسم استقبال را
زیر پای زائرش میگستراند بال را
بشنو از جبریل شرح آیهی اکمال را
یا بخوان شأن نزول سورهی زلزال را
کوهها را میکَند از جا، امیرالمؤمنین
ما کجا و درک فیض پهنهی دریا کجا
دم زدن از خاندان حضرت زهرا کجا
این تن خاکی کجا و ساحت مولا کجا
او کجا و او کجا و او کجا و ما کجا
راه بسیار است از ما تا امیرالمؤمنین
#احمد_علوی
#شب_قدر
#رمضان_المبارک
#امیرالمومنین_ع
به زمین نبستهام دل، به هوای آسمانش
زدهام گره دلم را، به پر کبوترانش
شدهام اسیر لطفش، شدهام گدای نانش
همه عمر برندارم، سر خود از آستانش
که فقط سپردهام دل، به علی و خاندانش
به ورای عرش رفته، که بسازد آشیانه
لب آسمان هفتم، شده غرق در ترانه
ملکی به گرد پایش، نفسی رسیده یا نِه
به جز از خدا نبوده، به خدا در آن میانه
نگران جبرئیلم که شکسته نردبانش
چه کسی دوباره نان را به فقیر میرساند؟
جریان چشمهها را به کویر میرساند؟
خبر جناب خم را به غدیر میرساند؟
چه کسی سلام ما را به امیر میرساند؟
خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش
به جنون کشانده ساقی، دل مبتلای ما را
متجیرم چه نامم بشر خدانما را
بگذار تا بخوانم نغماتی آشنا را
علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟
که قبیلهی قلمها، شده قاصر از بیانش
شده لطف بی دریغش، همه عمر شامل من
به خدا نشسته یادش، همه شب مقابل من
احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست بنما، سر سفره میهمانش
غمی از خزان نباشد که بهارمان میآید
شبی از مسیر دریا به دیارمان میآید
دم احتضار بی شک به کنارمان میآید
دو جهان بدون حیدر به چه کارمان میآید؟
نمی از فضیلتش را بشنو ز دشمنانش:
خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری
که علیست اصلِ ثابت، که علیست فیض جاری
که علیست جان احمد، که علیست نور باری
که علیست خشم ایزد، که به تیغ ذوالفقاری
زده ریشهی ستم را، به دو دست پُرتَوانش
نشنیدهاند آیا که خدای حیّ سرمد
شب و روز میفرستد صلوات بر محمد
و به این دلیل روشن که علیست جان احمد
رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش
دل خویش را به جز او، به کسی دگر نبستم
چه عنایتی نموده، که هنوز مست مستم
چه کنم که عهد خود را، نشکست و من شکستم
نَبُرید و من بُریدم، نگسست و من گسستم
من و لطف بی دریغش، من و فیض بی کرانش
سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم
غم او دوباره خیمه زده گوشهی اتاقم
چه شود اگر بکاهد شبی از غم فراقم
چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم
برسد به کاروانی که علیست ساربانش
به طواف دوست رفتم، چه حریم آشنایی
چه فضای روح بخشی، چه نسیم دلربایی
نکند به من بگوید، پس از این همه جدایی
که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی؟
به درون خانهای که مَلَک است پاسبانش
به حریم او ملائک، همه گرم خوشهچینی
همهی پیمبران در، حرمش به شبنشینی
پر عطر آسمانها، شده زائری زمینی
دل الغدیری من، شده عاشق امینی
که به جز "علی" نبوده، همه عمر بر زبانش
نه به من که مست اویم، مِیِ بی حساب داده
به تمام عاشقانش، قدحی شراب داده
نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده
ز کدام باده ساقی، به من خراب داده؟
که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش
همه شب در این امیدم، درِ دوست باز باشد
که به شب خیال رویش، خوش و دلنواز باشد
غزل از علی سرودن، چه کم از نماز باشد؟
شب شاعران بیدل، چه شبی دراز باشد
شب بی ستارهای که، فقط اوست در میانش
به طواف کعبه هرکس، که به دیدهی تَر آید
همه هست آرزویش، که علی ز در درآید
نظری اگر نماید، شب بی کسی سر آید
خود کعبه نیز باید، به طواف حیدر آید
به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش
#احمد_علوی