eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
427 عکس
125 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
در آسمان مدینه ستاره باران بود ستاره بود و همه کوچه ها چراغان بود خدا دو نور خودش را رسانده بود بهم عجیب نیست اگر شهر نور افشان بود ملائکه همگی آمدند روی زمین از ازدحام ملک شهر راه بندان بود فرشته ها هم از آن سفره شام میخوردند ولیمه علی و فاطمه فراوان بود شبی که صاحب مجلس خود پیمبر بود چه مجلسی! که در آن جبرئیل مهمان بود چه افتخار بزرگی نصیب ایران شد عنان مرکب زهرا به دست سلمان بود در آسمان و زمین شور و جشن و همهمه است شب عروسی و عقد علی و فاطمه است شب عروسی و عقد دو دُرّ ناب خداست همه مخارج این جشن با حساب خداست اگر که هردو جهان خواستگار زهرا بود علی میان همه اول انتخاب خداست برای دادن پاسخ اگر تامل کرد رسول منتظر دیدن جواب خداست سزات مهریه فاطمه، علی باشد برای اینکه علی مظهر کتاب خداست ظهور فاطمه را هیچکس نخواهد دید چرا که نزد علی هست و در حجاب خداست کسی که باعث رنج علی و فاطمه شد همیشه مستحق آتش عذاب خداست به پیشگاه خدا مصطفی ستایش کرد به فاطمه چقدر از علی سفارش کرد از این به بعد تو همخانه علی هستی علیست شمع و تو پروانه علی هستی نبی سپرد به دست وصی نگینش را از این به بعد تو دردانه علی هستی اگر که ساقی کوثر علی شده، کوثر... تویی و صاحب میخانه علی هستی بخاطر تو علی روزیش دوچندان شد تو رزق و روزی روزانه علی هستی اگر که شان تو برتر نباشد از حیدر بدون شک که تو هم شانه علی هستی فرشته آمد و قرآن به دورشان چرخاند خدای عزوجل نیز عقدشان را خواند خدیجه نیست کنارش که مادرش باشد شب عروسی او پیش دخترش باشد خدیجه نیست که یاری کند پیمبر را خدیجه نیست که همراه همسرش باشد چه روسری و لباس عروسیش ساده است خدیجه نیست به فکر گل سرش باشد کنار چادر او میکشد به روی زمین خدیجه نیست نگهدار معجرش باشد چقدر جای خدیجه مقابلش خالیست کنار سفره عقدش برابرش باشد خدیجه نیست برایش حنا درست کند برای شام عروسی غذا درست کند
می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است می فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد "إن یکاد" از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک _سراسیمه_ رسید تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید علی و فاطمه در سایهء هم... فکر کنید شانه در شانه دوتا کعبهء یک دست سفید عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحهء گُل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریهء او بود که باران آمد نفَس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه "یا فاطمةالزهرا" شد مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل .زمین؛ خرم زمان در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است امشب علی ،آن عدل کل بر عقل کل داماد شد شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد
عشق علی نماز علی کوثر علی آمد نشست امّ ابیها برِ علی کُفواً أحد بخوان و بگو همسر علی "پهلوی توست گوهر انگشتر علی یار همه علی و تویی یاور علی" گیرم که دست های یدُ الله بسته است گیرم غرور فاتح خیبر شکسته است گیرم که ذوالفقار به ماتم نشسته است "لبخند تو بشارت دل های خسته است ای شادمانی دل غم پرور علی" ای چشم بسته بر همه دنیا و هست و نیست پلکی بزن که چشم خداوند خون گریست "این کشتۀ فتاده به هامون حسین کیست" "در آینه خداست و غیر از خدای نیست چشمان توست آینۀ دیگر علی" از إنّما یُرید صدای کرم رسید افلاک را ز قصۀ لولاک دم رسید آیات شاد سورۀ رحمان به غم رسید "در یک طلوع گرم دو دریا به هم رسید دریاترت علی و تو دریاتر علی" ساقی کنار باده و باده به ساغر است ساغر در انتظار قدوم پیمبر است پیغمبری که عاشق لبخند دختر است "چشمان تو زلال تر از حوض کوثر است این اشک کیست می چکد از کوثر علی" آیا بهار سوخته ام را مزار نیست در سینه های غم زدۀ بی قرار نیست در قلب های خستۀ چشم انتظار نیست "در این دیار گشتم و در این دیار نیست کو ای نسیم عطر گل پرپر علی"
امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده امشب عروس آسمان خاک در حیدر شده امشب علی محو رخ صدیقه اطهر شده امشب به بیت فاطمه غلمان ثنا گستر شده امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده زیرا امیر المومنین داماد پیغمبر شده جن و بشر و حور و ملک  گویند امشب با علی دامادیت ، دامادیت ، بادا مبارک یا علی مهر و مه اینجا اختری ، گردون هلالی میکند یا آسمان با اختران بذل لئالی می کند دل در سرای فاطمه سیر خیالی میکند طوطی جان در بزم او شیرین مقالی می کند روح الامین مداحی مولی الموالی میکند حور و ملک را با دمش حالی به حالی میکند ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین در مجلس دامادی مولا امیر المومنین جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر آورده پیغام از خدا کی بهترین پیغامبر ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر گیتی ز انجم پر شد با وصل این شمس و قمر او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر این وصل ، وصل کوثر و ساقی کوثر میشود این عقد ، عقد حیدر  و زهرای اطهر میشود وصل دو دریا حاصلش دولولوی مرجان شود کز هر دو تا شام ابد روشن چراغ جان شود بر پای آن در راه این جان جهان قربان شود او دین ز صلحش زنده و این کشته قرآن شود مرجان حسن کز حسن او جان مشعل تابان شود لولو حسین است و از او دل شعله سوزان شود مرجان که دیده آنچنان لولو که دیده اینچنین آدم گدای کوی او عالم فدای روی این ای فاطمه بنت اسد ناموس حی ذوالمنن امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن بنشین و بنشانش ببر مانند جان خویشتن گردیده در بیت الولاماه رخش پرتو فکن گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن تهلیل گو ، تقدیس کن تسبیح خوان دل باخته در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته امشب خدیجه  در جنان لبخند دیگر می زند روحش بشوق دیدن داماد خود پر می زند در خانه شیر خدا با مصطفی سر می زند گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر می زند گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر می زند گاهی تبسم بر گل روی پیمبر می زند ارواح پاک انبیا دور سرای فاطمه خوانند از بهر علی مدح و ثنای فاطمه آدم ستاده بر در بیت امیر المومنین خواند ثنای فاطمه با نوح شیخ المرسلین خنجر بکف دارد خلیل ان شاهد شور آفرین تا از ذبیحش شر برد در مقدم آن نازنین استاده موسی روی پا افتاده عیسی بر زمین داود مداحی کند با نغمه های دل نشین یوسف به حسن دلربا خدمتگذاری می کند یعقوب با ذکر علی شب زنده داری می کند می خواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش پر شد ز افواج ملک هم ایمنش هم ایسرش جبریل از پیشش رود و میکال از پشت سرش پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغمبرش رضوان شده جاروب کش با زلف خود در معبرش سبحانه سبحانه خالی است جای مادرش حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری می کند استاده در پشت در و لحظه شماری می کند بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او نقش تبسم شد عیان از لعل گوهر بار او یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او غم خوار عالم را نگر شد فاطمه غم خوار او افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او یاد آمد از حرق در و از قصه ایثار او گردید دور مرتضی آهسته گفتا با علی من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم آن وحی را خیر تاکلام این بیت را صاحب حرم بنهاد دست هر دو را ختم رسل در دست هم گفتا بزهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم پس با علی گفتا علی انسیه الحور است این سر خدا ، روح نبی ناموس تو زهراست این امشب امانت میدهم من بر تو جان خویش را بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را روح و روان خویش ر ا تاب و توان خویش را پاینده میبینم د راو ، نام و نشان خویش را در دامن او یافتم من دودمان خویش را چون جان نگهدای علی ، جان جهان خویش را هرکس بیازارد و را خسته دل زار مرا آنکس که آزارد مرا آزرده دادار مرا ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه ای مدحت از سوی خدا تطهیر و کوثر فاطمه ای دست بوست مصطفی ای کفو حیدر فاطمه ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه ای بر حسین بن علی آزاده مادر فاطمه ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده مدح تو ذکر علی شیرینی "میثم " شده
آن شب که بین هاله ای از نور بودم بین پروبال ملک مستور بودم وقتی مرا بردند از پیش پیمبر تا خانه مرد دلیر بدر حیدر گفتم علی جان گرچه ناموس خدایم اما برای تو کنیزی می نمایم من آمدم در خانه ات سوسو کنم من با عشق زیر پات را جارو کنم من گفتم علی جان کارهای خانه با من گردیدن دور تو چون پروانه با من گفتى تو كه باشى دلم گرم است زهرا با تو تنور خانه ام گرم است زهرا . آوردمت در خانه ام ريحانه باشى بانوى من خانوم اين كاشانه باشى . گفتى بيا تا جان به پاى تو بريزم گفتى براى اولين دفعه "عزيزم" . آن شب ميان قلب زهرا خانه كردى يادم نرفته موى من را شانه كردى . گفتى اگر چه خواجه لولاك هستم زهراى من بر ساحت تو خاك هستم . از كوثر چشمت عزيزم باده نوشم زهرا كه دارم پس زره را ميفروشم . گفتى كه ميبالم به پيوند تو زهرا جان على قربان لبخند تو زهرا . گفتى ترا احمد امانت داده بر من بيرون نيا از خانه ات حتى اگر من... . با دست بسته رفتم و زانويم افتاد يا ريسمان كينه بر بازويم افتاد . زهرا نيا بيرون كه اين كابوس سخت است آرى زمين افتادن ناموس سخت است . از جاى اينكه هر دو دستم را ببندند ايكاش بين كوچه چشمم را ببندند . بلكه نبينم زير دست و پا ميافتي در كوچه تا پاميشوى از جا ميافتى . حيدر بميرد خار بر رويت نگيرد ميخ در خانه به پهلويت نگيرد . حيدر بميرد با مغيره در نيفتى بر روى خاك كوچه ها با سر نيفتى . حيدر بميرد نشنود نيلى شدى تو يا در گذر آزرده از سيلى شدى تو . آن شب به او گفتم علی یار تو هستم هرچه که پیش آید طرفدار تو هستم . گفتم تحمل کردن مسمار با من افتادن بین درودیوار با من گفتم که پژمردن میان کوچه با من حتى زمین خوردن میان کوچه با من خانه نشینی مدینه با تو باشد هر شب پرستاری سینه با تو باشد گفتم علی جان سایه ی بالاسرم باش کوچه که رفتم خواهشا دوروبرم باش هر دم کنارم باش بار من نیفتد در بین کوچه گوشوار من نیفتد ...
"یاعلی گفت با تمام وجود تا همه‌عمر با علی باشد با علی باشد و طنین دلش دم‌به‌دم ذکر یاعلی باشد آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خط‌به‌خط عشق است حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظه‌هایتان باشم شعر زیباست تا زمانی که نور این بیت‌ها علی باشد به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن! تا دلم آنچان که می‌خواهی شیعۀ مرتضی علی باشد ورد لب‌های من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد" سید محمدجواد شرافت
"یاعلی گفت با تمام وجود تا همه‌عمر با علی باشد با علی باشد و طنین دلش دم‌به‌دم ذکر یاعلی باشد آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خط‌به‌خط عشق است حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظه‌هایتان باشم شعر زیباست تا زمانی که نور این بیت‌ها علی باشد به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن! تا دلم آنچان که می‌خواهی شیعۀ مرتضی علی باشد ورد لب‌های من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد"