eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
428 عکس
126 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
جبریل به عرش نقش کوثر زده است طوبی گـل تسبیح به پـیکـر زده است از خــانـۀ کـوچـک مـحــمــد امـشـب  خورشید زمین وآسمان سر زده است .... شـب مــیـلاد زهـــرای بـتــول اسـت  ز یُـمـن او دعـا امـشـب قـبـول اسـت شب فـیـض و شب قـرآن، شـب نـور شب اعـطای کـوثـر بر رسـول است ...... بـزمـی بـه حـریـم کـبــریـا بـرپـا شـد کـوثـر ز خـدا به مصطفـی اعطا شـد یک قطره زآب کوثر افتاده به خـاک صـد شـاخـه گُـل مـحـمـدی پـیـدا شـد ...... بـر مـقـدم دخــتــر پـيـمـبـر صـلـوات بر چشمۀ پاك حوض كـوثـر صلوات بر مـحـضـر حـضرت مـحـمد تبريك بـر مـادر شيـعـيـان حــيـدر صـلـوات ...... ای روی تو جـلوه گـاه سـرمد زهـرا وی سـیـنـۀ تـو بـهـشت احـمـد زهـرا عـیـد تو بُـوَد، بـبـخـش عـیـدی ما را زان دست که بـوسیـده محـمـد زهـرا ...... در بـاغ نـبــوت از نـهــال تــوحــیــد هـنـگـام سـحـر گـلـی شکـوفـا گـردید چون غنچۀ گل، خدیجه خندید چو دید زهـرا چو گُـل مـحـمـدی می خـنـدیـد ..... خـدا کـنـد اثـری حـق به آه ما بخـشد بصیـرتـی به دل عُذر خواه ما بخشد به احترام مـحـمـد چه میشود که خدا شـب ولادت زهـرا گـنـاه مـا بـخـشـد ...... نــور دگــری به بـیــت احــمـــد آمــد مـحـبــوب رســول حـیّ سـرمــد آمـد تا عـطـر وجـودش همه عـالـم گـیـرد زهــرا، گــل گــلــزار مــحــمــد آمـد ...... بـر عـالـمـیـان رحـمـت بـی حــد آمـد زیــبــا گــهـــر رســول امــجــد آمــد تـبـریـک بـه شـیـعــیـان اهـل عــالــم چـون فــاطــمــه دخـتـر مـحــمـد آمـد ...... عـالـم ز فـروغ احـمـدی لبـریـز است از جـلـوۀ حـیِّ سـرمـدی لبـریـز است مـیـلاد بـتـول است و فــضـای مـکـه از عـطـر گـل مـحـمـدی لبـریـز است
مادر زهرا سلام حق به تو مادر فاطمه آورده ای برای پیمبر سیب بهشت خداست در کف دستت کآید از او بوی ذات خالق اکبر بیت نبوت نداشت مثل تو بانو مادر گیتی نزاده مثل تو دختر عقل به حیرت فتاده اینکه تو زادی حضرت زهراست یا محمددیگر دسته گل آورده اند خیل ملایک بهر تو از آیه های سورة کوثر مخزن غیب خدای عزوجل را گوهر نابی نبودی از این بهتر اینکه تو زادی بود تمام محمد وینکه تو داری بود بتول مطهر لیلة قدرت مبارک است خدیجه قدر بدانش به حق خالق اکبر طینتش از میوه بهشت الهی قابله اش مریم است و ساره و هاجر سینة موساست طور معرفت او روح مسیحا کشد به محضر او پر حبل متین نجات ماست همانا رشته ای از چادرش به عرصة محشر فاطمه یعنی تمام صورت قرآن فاطمه یعنی کمال احمد و حیدر هر چه فشانند دُر، کم است به وصفش خواجة اَسرا مگر فشاند گوهر کوثر و طاها و قدر و نور بخوانید کآمده در شأن او ز حضرت داور شک نکند کس، حقیقتی است مسلّم اینکه به او متکی است، فاتح خیبر گردون بی نام اوست، پایش در گل خلقت بی مهر اوست، خاکش بر سر تا که شود جای پای فضة زهرا رشک برد بر مدینه وادی مشعر دخت پدر پرور است و امّ ابیها بلکه فِداها به وصف اوست مکرر احمد گوید مراست، روح دو پهلو حیدرگوید مراست، همدم همسر خالق گوید مراست گوهر مکنون قرآن گوید مراست سورة کوثر حوا گوید مراست فاطمه بانو مریم گوید مراست فاطمه رهبر بر در بیت الولاش برده توسل جن و ملک سر به سر ز ایمن و ایسر قدر و شرف بین که پنج بار شب و روز احمد مرسل کند زیارت این در دل برد از صد هزار یوسف مصری گر نظری افکند به صورت قنبر ملک الهی پر از ذَراری زهراست تا که شود کور چشم دشمن اَبتر کیست به جز او که زینب آرد و کلثوم کیست که چون او شُبیر زاید و شبّر ای صلوات خدا و خلق هماره بر تو و نسل مطهر تو سراسر دختر پیغمبری و مادر بابا ای پدر و مادرم فدای تو دختر عطر بهشت خداست در نفس تو روح محمد زبوی توست معطر تو ز علی هستی و علی بود از تو ختم رسل عاشق شما زن و شوهر گر همه هفت آسمان شوند صحیفه مدح تو ناید ز خلق اول و آخر ملک وجود از قدوم توست مصفا باغ جنان با تبسم تو منور عالم هستی فنا و نور تو باقی صادر اول خدا، وجود تو مصدر روزی "میثم" ثنای توست هماره لطف تواش بوده از نخست مقدر
امشب نشسته ام بنویسم ترانه‌ها از باغ از بهار من از مادرانه‌ها از دستِ پُر امیدم و تسبیح دانه‌ها از این دلی که پَر زده از آشیانه‌ها شُکرِ خدا که شاکرِ این سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم آئینه‌ای گرفته خدا در برابرش خورشیدی از تمامیِ انوارِ انورش امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش امشب پدر رسیده به دیدار مادرش تعظیمِ تو به او نه که بر هست واجب است از این به بعد بوسه بر این دست واجب است * تا مَحو کرده نامِ شما قیل و قال را پیدا نموده با تو کرامت کمال را گُم کرده عقل پیشِ شکوهَت خیال را پنهان جمال کردی پیدا جلال را هرچند کارِ توست که پیغمبری کنی تو آمدی که پای علی حیدری کنی * این باغ‌ها معطرِ زهراست یا علی این موج موجِ کوثرِ زهراست یا علی آری تمامِ باورِ زهراست یا علی نامِ تو نامِ دیگرِ زهراست یا علی آغازِ آفرینش از آغازِ فاطمه است یعنی علی حقیقتِ اعجاز فاطمه است * خورشید زیرِ پایِ تو خِشتِ محقریست کارِ نگاهِ چشمِ شما ذره پَروَریست خاکِ حسینیه شُدَنَم لطفِ مادریست خانم تمامِ حرف من این بیتِ آذریست "بُنیانگذارِ مکتبِ غیرتدی فاطمه عباسَ درسِ معرفت اُورگَدی فاطمه" * عمریست تا به لطفِ تو زنجیر می‌شویم با بویِ نانِ تازه نمک گیر می‌شویم باز از تنورِ روشن تو سیر می‌شویم شُکرَش ! کنارِ خانه‌ی تو پیر می‌شویم در روضه باز چاییِ دَم کرده‌ی تو بود این لطف ، لطفِ دستِ وَرم کرده‌ی تو بود * خانم میانِ صحنِ رضا نامِ تو بس است پایِ ضریح وقتِ شفا نام تو بس است پایین پا بجای دعا نامِ تو بس است دردیم اگر برای دوا نامِ تو بس است نامِ تو بر لبم دمِ بابُ‌الجواد بود فیضِ تو بود از سرِ من هم زیاد بود * آواره ایم پایِ شما خوش‌بحال ما مشمولِ هر دعایِ شما خوش‌بحال ما پروانه‌یِ عزایِ شما خوش‌بحال ما مجنونِ کربلایِ شما خوش‌بحال ما آهی بکش که سینه‌ی ما کربلایی است تا یادِ توست حال دلم مجتبایی است * می خواست حامی مادر شود نشد مرهَم برای زخم کبوتر شود نشد تا مانعِ هجومِ ستمگر شود نشد شاید بجایِ رویِ تو پرپر شود نشد ای وایِ من که برگِ گُلی ضربِ شست خورد ضربی زِ روی و ضربه‌ای از پشتِ دست خورد
درکش سخت است و فکرها کوتاه است از شان و مقام او خدا آگاه است در بدو تولد به سخن آمد و گفت بعد از پدرم علی ولی الله است
ما شیعه ایم و شیعه ی مولا شدن خوش است در بین نوکران علی جا شدن خوش است دریا علی و قطره تمامی کائنات قطره به قطره راهی دریا شدن خوش است ما بی علی محلّی از اِعراب نیستیم با مرتضی هر آینه معنا شدن خوش است یک «یا علی» بگو که مسیحا دمت کنند یک «یا علی» بگو که مسیحا شدن خوش است قبله علی و قبله نما فاطمه بُوَد در روبروی کعبه فقط تا شدن خوش است سوگند می خورم به علی که در این جهان تنها گدای حضرت زهرا شدن خوش است سلمان شدن همان و سلیمان شدن همان با نوکری فاطمه آقا شدن خوش است تنها گلی که سر سبد خلق عالم است روح دو پهلوی نبی الله خاتم است آمد کسی که خیر کثیر پیمبر است خیر کثیر … نه … نه … به والله کوثر است بی فاطمه که شیر خدا همسری نداشت بی شک و شبهه فاطمه همتای حیدر است وقتی علی و فاطمه آیینه ی هم اند با این حساب فاطمه هم مرد خیبر است حتی ابونعیم و سیوطی نوشته اند : از مریم و خدیجه و حوا هم او سر است من مانده ام که روز جزا او چه می کند با چادری که سایه ی صحرای محشر است محشر مقام فاطمه محشر به پا کند روز جزا شفاعت او چیز دیگر است تنها نه مادر حسنین … مادر همه است روز تولدش به خدا روز مادر است اخلاص و قدر و فاطر و نور و تبارک ست میلاد با سعادت کوثر مبارک است زهرا همان که آینه ی کردگار بود خورشید، در مقابل نورش غبار بود سلمان چه دید؟ دید که می چرخد آسیاب وقتی که او مقابل پروردگار بود نُه سال نَه … که از ازل … آغاز بی زمان حیدر،«خدای عشق»، به عشقش دچار بود هر چار فصل عمر علی از وجود او اصلاً خزان نداشت تماماً بهار بود «تکبیر» و «حمد» و گفتن «تسبیح» جای خود تسبیح او به ذکر «علی» در شمار بود زهرا نگو بگو اسد شیر حق، علی با تیغ خطبه اش دو جهان تار و مار بود حامی محکم و پر و پا قرص مرتضاست حیدر بدون فاطمه بی ذوالفقار بود وقتی که ذوالفقار علی رام فاطمه است حتماً «وَ إن یکاد» علی نام فاطمه است خورشید مصطفی که ضُحایش زبانزد است مصداق هل اتاست، عطایش زبانزد است جبریل هم ز سفره ی او رزق می گرفت زیرا شنیده طعم غذایش زبانزد است بیتش شده محل عبور و مرور وحی پیغمبر است و غار حرایش زبانزد است حورا الانسیه شدنش جای بحث داشت از بس که این فرشته … نمایش زبانزد است آیینه ای که پرتو او را کسی ندید رفته به مادرش که حیایش زبانزد است همسایه از دعای شبش نور می گرفت در بین خاص و عام، دعایش زبانزد است یک پنجم زمین به صداقش در آمده با این حساب، لطف خدایش زبانزد است آری خدا خدایی خود را به پاش ریخت اصلاً عجیب نیست بهایش زبانزد است مریم اگر دو وعده غذاش آسمانی است زهرا همیشه مائده هاش آسمانی است ای مادری که خلقت عالم به نام توست دنیا هنوز محو شکوه مقام توست آدم به اسم اعظم تو ارتقا گرفت این هم یکی ز معجزه ی ختم نام توست «یا فاطرُ بفاطمه» ذکر گشایش است این تازه گوشه ای ز فیوضات عام توست ای کوثری که ساقی تو مرتضی بُوَد تنها نه او … که کلّ جهان مست جام توست حتّی نبی که اوج مقامش مُبرهن است با پا شدن به پای تو در احترام توست آیات هل اتی که نشانی ز بندگی است یک چشمه از سحاب ثواب صیام توست روزی سه بار کار تو شمس الضّحایی است با این حساب رونق ما از قوام توست یک آسیاب دستی و یک قطعه ی حصیر این ها همان جهیزیه های امام توست …. … این ها نشان دهنده ی زهد و کرامت است یعنی که سادگی و قناعت پیام توست مادر! اگر چه رنج فراوان کشیده ای می آید آن زمان که دو عالم به کام توست با پهلوی شکسته و کودک به روی دست می آیی و تقاص مدینه کلام توست این بیت آخر است نوشتم برای تو هستی من فدای تو و بچه های تو
عالم صدف وجود تو مانند گوهر است شان تو از تمام خلایق فراتر است بابا اگر علی بشود پس تو مادری از این جهت ولادت تو روز مادر است سوگند میخورم که تو همتا نداشتی غیر از علی که هست که با تو برابر است؟! وقتی خدا به عرش خوش مدح خوان توست وقتی که دست بوس تو شخص پیمبر است دیگر چگونه از تو بگویم که وصف تو با این زبان الکن من نامیسر است... دنیا که جز عذاب برایت نداشته اوج ظهور شان تو فردای محشر است مانند یک پرنده که دنبال دانه است چشم تو مادرانه بدنبال نوکر است قرآن تمام وصف مقامات فاطمه است یک گوشه از تجلی آن قدر و کوثر است این گوشه ای ز شان و مقام کنیز اوست با یک نگاه فضه ی او خاک ها زر است پس کیمیا خاک کف پای فضه است پس توتیا غبار قدم های قنبر است هرکس گدای فاطمه شد بی نیاز شد عالم گدای سفره ی زهرای اطهر است حافظ که خوب گفته ولی فکر می کنم این گونه ما اگر که بگوییم بهتر است "ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم" وقتی بدست فاطمه روزی مقدر است
آن شب زمين مكه بر خود ناز مى‏ كرد با ناز خود درهاى رحمت باز مى‏ كرد آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود گوياى تكبير بلال از هر طرف بود آن شب شفق در باغ دلها لاله مى ‏كاشت آن را به عشق يار هجده ساله مى‏ كاشت آن شب سحر سجاده ‏ى دل باز مى‏ كرد قامت به قد قامت، مودّت ساز مى ‏كرد آن شب فلق شعر گل مهتاب مى‏ خواند از بهر غم، شادى، حديث خواب مى ‏خواند آن شب سپيده جامه بر تن چاك مى‏ كرد گرد ملال از روى احمد پاك مى‏ كرد آن شب زمان چرخ و فلك را تاب مى ‏كرد كلك قضا لوح قدر را آب مى‏ داد آن شب زمين آبستن شور و شعف بود غواص دل آماده‏ ى صيد صدف بود آن شب منا شعر مباركباد مى‏ خواند زيبا سرود آن شب ميلاد مى‏ خواند آن شب خديجه بود و درد بار دارى از باردارى بود كارش بيقرارى آن شب ز تنهايى روانش رنج مى ‏برد رنج شكوفايى به پاى گنج مى‏ برد آن شب زنان مكه بر او پشت كردند از او بريدند و نكوهش مشت كردند آن شب درّ ناسفته ‏اى، بحر كرم سفت طفلى كه بودش در رحم با او سخن گفت آن شب ميان آن دو اسرارى مگو بود وقت شكوفايى نخل آرزو بود آن شب به مادر از بهشت و حور مى ‏گفت از مرگ ظلمت در ديار نور مى‏ گفت آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى ‏كرد در را براى صبح صادق باز مى‏ كرد آن شب خديجه بود و آه جانگدازش لطف خداى مهربان و سوز و سازش آن شب بهشتى بانوان امداد كردند با يارى خود قلب او را شاد كردند آن يك به دستش ساغرى آكنده از مُل آن يك برايش سندس و استبرق و گل آن يك به پايش با ترنم لاله مى ‏ريخت لبخند از لب در، ديار ناله مى‏ ريخت آن يك برايش باده در پيمانه مى ‏كرد آن يك پريشان گيسوانش شانه مى ‏كرد مريم به گوشش آيه انجيل مى‏ خواند آسيه بهرش داستان نيل مى‏ خواند سارا برايش عود و عنبر دود مى ‏كرد او را مهيا بهر يك مولود مى‏ كرد ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند شعر هجا در وصف پيغمبر نخوانند ام القرا آيينه دار نور گرديد چشم كج انديشان عالم كور گرديد كون و مكان را ذات حق زيب و فرى داد بر خاتم پيغمبرانش دخترى داد آن هم چه دختر نازنين و ناز پرور دختر نه بلكه بر يتيم مكه، مادر بالاتر از او بين زنها دخترى نيست در امتحان همسرى شد نمره ‏اش بيست هر تار مويش آيه حبل المتين است بر حلقه ‏ى انگشتر خاتم، نگين است آمد به دنيا عصمت كبراى سرمد ام‏ الائمه فاطمه ام ‏محمد آمد به دنيا شاهكار كلك خلقت گنجينه شرم و حيا و كان عصمت آمد به دنيا آنكه نورش منجلى بود معراج احمد بود و منهاج على بود آمد به دنيا آنكه هستى هست مستش از مستى هستى بشر شد پاى بستش گر او نبودى هستى عالم نبودى مشهودى از آب و گل و آدم نبودى گر او نبودى زندگى بى محتوا بود در پرده ابهام آيات خدا بود او رحمتى بر رحمةللعالمين است او زينت آيات قرآن مبين است بر جسم ختم‏ الانبيا روح است زهرا بر كشتى عدل على نوح است زهرا آئينه دار نهضت پيغمبر است او بهر پدر دلسوزتر از مادر است او مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر ساقى على هست و على را اوست كوثر شرمنده از نور جمالش آفتاب است درس نخستين بر زنان حفظ حجاب است لبهاى ختم الانبيا بوسيد دستش پيمانه صبر على گرديد مستش از بس كه داده ذات حق قدر و مقامش قد قامت احمد بود از احترامش بى فاطمه نام نبى معنا ندارد فرقى على با حضرت زهرا ندارد