eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
6.4هزار دنبال‌کننده
593 عکس
174 ویدیو
841 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
من یتیم مجتبایم حامی خون خدا یا ابا صالح بیا روی جسم تو شده دست من از پیکر جدا یا ابا صالح بیا ای عمو عبداللهم من یادگار مجتبی گشته ام حاجت روا در میان قتلگه دستم شده از تن جدا گشته ام حاجت روا سپر از دست بینداز که من می آیم یا حسین مولایم به هواداری تو جای حسن می آیم یا حسین مولایم یادگار مجتبی می زد عمویش را صدا زاده ی نرجس بیا در میان قتلگه شد دست او از تن جدا زاده ی نرجس بیا دستهایم را سپر کردم برای حنجرت من به قربان سرت دست من افتاد افتادم به یاد مادرت من به قربان سرت گرچه آویزان شده از پوست دستانم چه غم من به یاد مادرم از عمویم برده ام میراث دستان قلم من به یاد مادرم ای عمو جان به فدای دو لب عطشانت جان من قربانت دست من می شود امروز بلا گردانت جان من قربانت شکر حق شد عاقبت در راه تو دستم جدا گشته ام حاجت روا می دهم بر دامنت جان ای غریب کربلا گشته ام حاجت روا ای عمو بنگر چگونه دستم آویزان شده قتلگه طوفان شده لشگر از این غیرت عبداللهت حیران شده قتلگه طوفان شده من ز روی پر ز خونت بوسه می گیرم عمو ای پدر جانم عمو غم ندارم چون در آغوش تو می میرم عمو ای پدر جانم عمو من یتیم حسنم که دستم افتاده ز تن ای فدایت جان من کاش قاتل ببرد جای تو سر از تن من ای فدایت جان من دست من بر پایت افتد من بلاگردان تو جان من قربان تو بسته شد از چه عمو بر روی من چشمان تو جان من قربان تو حیدر ده ساله ی کرب و بلایم ای عمو من یتیمم ای عمو بوسه زد زهرا بر این دست جدایم ای عمو من یتیمم ای عمو نور چشم مجتبی ده ساله اندر کربلا دستش از تن شد جدا در میان قتلگه در دامن خون خدا دستش از تن شد جدا اي عمو بين كه من عبدالله شيرين سخنم يادگار حسنم آمدم تا كه به تو هديه كنم جان و تنم يادگار حسنم آمدم زنده كنم خاطره ی رزم پدر مددی يا حيدر حسن كوچك اين دشت منم ای لشگر مددی يا حيدر من یتیم کربلا ابن الحسن عبداللهم عاشق ثاراللهم در دل گودالم و پای عمو سر می دهم عاشق ثاراللهم ای به قربان تن زخمی تو جان و تنم من یتیم حسنم می شود در دل گودال لباسم کفنم من یتیم حسنم من کی‌ ام عشق حسین و حسنم عبدالله یا أبا عبدِالله کشته‌ی بی سر و دست تو منم عبدالله یا أبا عبدِالله  گم شدم در توو در نامِ تو پیداشده‌ام یااباعبدالله ؛ یااباعبدالله من فقط بینِ همه در لقبت جا شده‌ام یااباعبدالله ؛ یااباعبدالله (حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم هفت پشتم به سر سفره‌ی آلِ حسن است که جهان ریزه‌خور جاه و جلال حسن است ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم خون ما پس همه‌ی عمر حلال حسن است در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد هرکه در سینه‌ی او نقش جمال حسن است سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است عمر  آن است که با یاد عزیزت برود عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم که گدا هرچه کند باز وبال حسن است* صاعقه بود جمل  تا به خود آمد اُفتاد بعد از آن  کارِ همه شرح خصال حسن است سال در سال حسن خرج عزا می‌بخشد اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است رزق، اشک است  خلوص است  گذشت است  ولی هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است لحظه‌ی آخرِ خود روضه‌ی عاشورا خواند گریه می‌کرد که این گریه مجال حسن است با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود همه گفتند که در دشت جلال حسن است شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد** پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است او غریب است غریب است غریب است غریب گریه‌ای هست اگر گریه به حال حسن است * وبال :سربار ** تا شش پسر از اولاد امام حسن علیه السلام را مقاتل جزو شهدا آورده اند.
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ملاکِ داغ حسین و عیارِ غم حسن است حسن شبیه حسین و حسین هم حسن است حسین گفت "اَخی خَیرٌ مِنّی " و دیدند تمام عمر جلوتر به یک قدم حسن است همیشه او به گدا کمتر از حسن می‌داد که خلق ثبت کند صاحب کَرم حسن است کریمی حسن است اینکه مرثیه گفتند در اصل بانیِ اشعارِ محتشم حسن است هرآنکه شد حسنی  می‌شود حسینی پس ببین که ریشه‌ی هفتادودو عَلَم حسن است «حسین نهی به قاسم دهد حسن دستور» چه خوب گفت که سلطان محترم حسن است تمام آرزوی نقره کار‌ها این است زمان آن برسد نقش هر قلم حسن است نوادگانِ حسن صاحبِ ضریح شدند فقط به خاطرِ زهراست بی حرم حسن است شهیدِ آب حسین شهید آب حسن قتیل تیغ حسین و قتیل سَم حسن است
می وزد باد گرم در صحرا همه ی دشت گرم و سوزان است یک پسر بچه از تبار حسن چشم بر راه اذن میدان است مثل باباش غیرت الله است در رگش خون مجتبی دارد دید ارباب با لب تشنه هی به میدان برو بیا دارد رفت اکبر صنوبرانه ولی نیست غیر از خیال تصویرش آه..ارباب ما چه حالی بود ‌پیر شد پای نعش آن شیرش یک به یک دید از دم خیمه صحنه هارا و بیشتر می سوخت کودکانه خدا خدا می کرد لب و  دندان خود به هم می دوخت بعد از آن نوبت برادر بود برود تا که پر بگیرد او نامه آورده خدمت ارباب برود جان کند فدای عمو مشت خود را به دست خود میزد دلخور از بخت خویش و اقبالش در حرم مانده بود عبدالله خیمه ها گشته بود گودالش گفت با خود که میروم پیشِ عمه زینب،ضمانتم بکند قسمش میدهم به جان عمو تا که شاید شفاعتم بکند عمه زینب اگر نشد راضی عمو عباس دست گیر من است قسمش میدهم به خاک پدر بسکه او عاشق امام حسن است ناگهان دید از دل میدان که عمو دست بر کمر آمد یی ساقی ز صدر زین افتاد از لب آب این خبر آمد همه ی دلخوشیش شد بر باد دیگر اصلا نبود اورا تاب بعد ساقی حرم ز هم پاشید چه خبر بود خیمه گاه رباب... همه رفتند او فقط مانده طفل شش ماهه رفت او‌ جا ماند گفت با خود مگر نمی بینی؟ که عمو بی پناه و تنها ماند آمد از خیمه اش برون،شاید عمه اش را کند دگر راضی.. متوسل به حضرت زهرا شده با گریه بهر اعجازی گفت عمه،بخاطر مادر... به خدا طاقت نشستن نیست لشکر کفر دوره اش کردند چشم من را قرار دیدن نیست ناگهان یک صدا به گوش آمد که نداری مگر تو کینه ی او؟ حرمله!هوش و گوش و با دقت یک سه شعبه بزن به سینه ی او آسمان دلش شد ابری و دست خود را کشید،راهی شد پا برهنه رسید در گودال قسمت چشم او سیاهی شد دید افتاده بر زمین ارباب چشم هایش به آسمان باز است مطمئن شد دگر امیدی نیست مطمئن شد که وقت پرواز است عمر سعد گفت با لشکر دست اورا جدا کنید از تن بزنیدش..امان به او ندهید که نماند ثمر ز باغ حسن بغلش کرد لحظه ی آخر اشک از چشم آسمان افتاد آخرش هم به آرزوش رسید به روی سینه ی عمو جان داد