#امام_جواد_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#مثنوی
ای آمد و رفت دل ما سمت تو رایج
ما حاجت محضیم و شما باب حوائج
ما آمده ایم از کرمت بال بگیریم
این قصه ی دل را همه دنبال بگیریم
تا در طمع و بخل و حسد گیر نیفتیم
روزی بنما آن چه که گفتیم و نگفتیم
بخشیدی و دستم تو بهانه که ندادی
هر کار کنی آخرش آقا تو جوادی
حالا تو و این دست دل ما که دراز است
درب حرم از لطف به روی همه باز است
از فقر نشستیم که باران برسانی
بر سفره ی این بی سر و پا نان برسانی
باید ز در خانه ی تو رزق بگیریم
خوشحال از آنیم که ما قشر فقیریم
افتاده به پایت دل و بر فیض تو بند است
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
ای کاش که در ساحلتان موج بگیریم
یک جرعه بنوشیم و فقط اوج بگیریم
تا حال و هوای حرمت باز بیاییم
با پا که نشد، با پر پرواز بیاییم
این شعر لبالب همه اش شرح فراق است
این ماه رجب یکسره صحبت ز عراق است
حالا که دو دستم به ضریحت نرسیده
میلم طرف پنجره فولاد کشیده
#مجتبی_کرمی
#زمزمه
#شب_هشتم_حضرت_علی_اکبر_ع
بند اول:
به جز صدای هلهله صدا نمیاد
نفس بکش که نفسم بالا نمیاد/ آه و واویلا
چه جوری جمع کنم/ روی عبا تو رو
حال منو ببین اگه دلت اومد برو
چه نامنظمه/ دور و برم تنت
معلومه از پخش شدنت خیلی کشیدنت
دارن میخندن/ به گریه ی بابا
پاشو بریم حرم/ خودم میشم عصا
بند دوم:
کجای دنیا میبینی میون صحرا
پدر ببینه پسرش رو ارباً اربا/ آه و واویلا
پاشو جوون من/ حال منو ببین
قبل از تو من بودم که افتادم روی زمین
خنجر کشیدم هی/ از پهلوهای تو
مثل مدینه کوچه واکردن برای تو
با همین دستام/ جلوی عمه ها
بیرون کشیدم از/ تن تو نیزه ها
بند سوم:
وقتی برای پیکرت عبا نیاز شه
باید که محمل رقیه بی جهاز شه/ آه و واویلا
پاشو نفس بزن/ پیغمبر حرم
نذار حرومیا بیان دور و بر حرم
پاشو نذار غروب/ اسیر شه خواهرت
همراه چادر زنا/ بسوزه پیکرت
پاشو خوش غیرت/ به خاطر رباب
عمه رو می برن/ به مجلس شراب
#علی_اکبر_حائری
#مجتبی_کرمی
#مظاهر_کثیری_نژاد