eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
427 عکس
125 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی اومدی گفتم ، که تقصیر دل من بود تو که دیدی بابات خوابه،چه وقت گریه کردن بود حالا که اومدی پیشم ، بازم آغوشتو وا کن بغل کن بغضمو بازم ، غریبی مو تماشا کن حالا که اومدی پیشم ، بزار خلوت کنم باتو بزار تعریف کنم بعدش ، ببین من پیر شدم یاتو ببخش حرفای تعریفیم،دیگه حرفای خوبی نیست ببخش واسه پذیرایی،خرابه جای خوبی نیست خرابه بسترش خاکِ ، خرابه بالشش خشتِ تو خیلی خاکی ای اما ، برایِ دخترت زشتِ برای دخترت زشته،که خونش این طوری باشه بزار چیزی نگم شاید،تو حرفام دلخوری باشه کدوم دختر بااین حالش،پیش باباش معذب نیست ببخش از راه طولانی،سر و وضعم مرتب نیست اگه بابا بیاد باید،برات با جون مهیا شم خجالت می کشم وقتی،نتونم از زمین پاشم نگی من بی ادب بودم،نگی این دختر عاشق نیست نمی تونم پاشم از جام،پاهام پاهای سابق نیست حالا چشمای کم سومو،به هر چی جز تو می بندم به زورم باشه پامیشم،به زورم باشه می خندم مگه تو صورتم امشب،بغیر از خنده چی دیدی که از وقتی پیشم هستی،یه بار حتی نخندیدی یکی دستی تو تاریکی،به گونم خورده چیزی نیست یکی از من یه گوشواره،امانت برد چیزی نیست فقط دلتنگِ تو بودم،که اعصابم به هم ریخته یه قدری خستۀ راهم،یه کم خوابم به هم ریخته میخوام امشب سرت تاصبح،به رویِ دامنم باشه میخوام امشب شب خوبِ،ازینجا رفتنم باشه دیگه اخماتو واکردی،منم با بغض می خندم بیا آغوشت واکن منم چشمام میبندم
لباسی باید از جنس تجلّی بر تنت باشد که عریانی گواه اشتیاق رفتنت باشد نجیبی، مثل اسرار خدا جای شگفتی نیست اگر جسمت فدای حُرمت پیراهنت باشد اگر کوهی به این سرهای بی تن هم نظر داری تو زانو می زنی تا کلّ صحرا دامنت باشد از این آتش که در سر داری ای وارسته از هستی سری باقی نمی ماند که محتاج تنت باشد تو حق بر گردن توحید داری باز سر دادی مبادا حقّی از حتّی سرت بر گردنت باشد اگر چه وسعت داغ تو در عالم نمی گنجد خدا می خواست قلب شیعیانت مدفنت باشد
امام_حسن_مجتبی_علیه‌_السلام وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد باید که تو را فاطمه مادر شده باشد... جز بر در این خانه ندیدیم امامت تقسیم میان دو برادر شده باشد خورشید سفالی‌ست که در سیر جمالی از بوسه بر این گونه منور شده باشد بو می‌کشم ایام تو را، باید از اخلاق یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد ای حوصلۀ محض! چه تشبیه سخیفی‌ست با حِلمَت اگر کوه برابر شده باشد با این‌که قضا دست تو را بست ندیدیم جز آن چه بخواهی تو مقدّر شده باشد از عمر تو، یک روز جمل آیۀ فتح است با صلح اگر مابقی‌اش سر شده باشد فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی‌ست شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد... خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت داغ گل سرخی‌ست که پرپر شده باشد... آن چشم که گریان نشود روز قیامت چشمی‌ست که از غصۀ تو تر شده باشد باور نتوان کرد که خاکی‌ست مزارت جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد...
شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان نمی یابم تو را، ای در جهان مانند جان پنهان! فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد کسی که می برد نام تو را زیر زبان پنهان رمان آفرینش با علی جذاب شد اما تو قََدرت در تمام جمله های داستان پنهان زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمی کردند کمال مردها باشد میان دختران پنهان در اطراف رسول الله (ص) آگاهانه می دیدی چه شیطانی ست پشت چهره های مهربان پنهان همه دیدند حق تنهاست، پهلوی تو زد فریاد صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان تو از قلب علی دلبازتر قبری نمی خواهی از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان تو جان حیدری، یعنی دوتایی یک نفر هستید پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان، پنهان به جز لاهوت، هر جا دفن شد کوثر چنان باشد که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند که دارد دخترت در حنجره، آتشفشان پنهان و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود شدی چون خون به رگ ها، زیر جریان زمان پنهان به حدّی محوم از داغت که پیدایت نمی کردم اگر می شد تنت در قبر حتی با نشان پنهان
شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان نمی یابم تو را، ای در جهان مانند جان پنهان! فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد کسی که می برد نام تو را زیر زبان پنهان رمان آفرینش با علی جذاب شد اما تو قََدرت در تمام جمله های داستان پنهان زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمی کردند کمال مردها باشد میان دختران پنهان در اطراف رسول الله (ص) آگاهانه می دیدی چه شیطانی ست پشت چهره های مهربان پنهان همه دیدند حق تنهاست، پهلوی تو زد فریاد صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان تو از قلب علی دلبازتر قبری نمی خواهی از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان تو جان حیدری، یعنی دوتایی یک نفر هستید پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان، پنهان به جز لاهوت، هر جا دفن شد کوثر چنان باشد که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند که دارد دخترت در حنجره، آتشفشان پنهان و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود شدی چون خون به رگ ها، زیر جریان زمان پنهان به حدّی محوم از داغت که پیدایت نمی کردم اگر می شد تنت در قبر حتی با نشان پنهان
تو از قلب علی دلبازتر قبری نمی خواهی از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد باید که تو را فاطمه مادر شده باشد... جز بر در این خانه ندیدیم امامت تقسیم میان دو برادر شده باشد خورشید سفالی‌ست که در سیر جمالی از بوسه بر این گونه منور شده باشد بو می‌کشم ایام تو را، باید از اخلاق یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد ای حوصلۀ محض! چه تشبیه سخیفی‌ست با حِلمَت اگر کوه برابر شده باشد با این‌که قضا دست تو را بست ندیدیم جز آن چه بخواهی تو مقدّر شده باشد از عمر تو، یک روز جمل آیۀ فتح است با صلح اگر مابقی‌اش سر شده باشد فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی‌ست شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد... خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت داغ گل سرخی‌ست که پرپر شده باشد... آن چشم که گریان نشود روز قیامت چشمی‌ست که از غصۀ تو تر شده باشد باور نتوان کرد که خاکی‌ست مزارت جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد...
🌺🍃🌺🍃 جایی که کوه خضر به زحمت بایستد شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است قلبم از اشتیاق زیارت بایستد بانو سلام کاش زمان با همین سلام در آستانه در ساعت بایستد و گردش نگاه تو در بین زائران روی من – این فتاده به لکنت – بایستد تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام در محضر شما دو سه رکعت بایستد بانو اجازه هست که بار گناه من در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟ در این حرم هزار هزار آیه ی عذاب هم وزن با یک آیه ی رحمت بایستد باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما زیر رواق‌های کرامت بایستد شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید طاقت نداشت تا به قیامت بایستد آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است در روز حشر هم به شفاعت بایستد تو خواهر امام غریبی و این غزل با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو مستی که روی پاش به زحمت بایستد 🌹
..هله! ای باد که از سامره راهی شده‌ای از همان شهر پر از خاطره راهی شده‌ای قبل هر چیز بگو این‌که ز یارم چه خبر؟ وه که از فاصله با او گله دارم، چه خبر؟ منتظر باشم از این راه بیاید یا نه؟ آن سفر کرده به ناگاه بیاید یا نه همه با هم به همین جاده اگر خیره شویم می‌توانیم به این فاصله‌ها چیره شویم.. می‌رسد او که همه منتظرانش هستیم هر کجا هست به دنبال نشانش هستیم راه را باز کنید اسب سپیدش پیداست از همین فاصله آن قد رشیدش پیداست این نمازی‌ست که هر روز به جا آوردید بله آن مهدی موعود، به جا آوردید؟ با همان سادگی و عدل علی آمده است گر چه ما باورمان نیست ولی آمده است وه که بر ظلم چه بی‌واهمه شمشیر کشید بر سر کفر چنان فاطمه تکبیر کشید نام خونین حسین است که بر لب دارد خطبه‌هایش همگی آتش زینب دارد در همان وقت و زمانی که خدا می‌داند از همان جا و مکانی که خدا می‌داند می‌رسد تا پر پرواز شما بگشاید «مژده، ای دل! که مسیحا نفسی می‌آید»
"تو را این‌گونه می‌نامند مولای تلاطم‌ها و نامت غرش آبی آوای تلاطم‌ها تو را این‌گونه می‌فهمند مجذوبان كه اربابی و نامت مونس همواره ی شب‌های بی‌خوابی تو را پیغمبر بی‌سرترین پیغام می‌دانند تو را بنیان‌گزار اصلی اسلام می‌دانند و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن‌سوتر تو میلادت شروع جنبش خونین آزادی‌ست تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادی‌ست... تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند... تو را كه مصطفی همواره از جبریل می‌پرسید علی در قاب چشم فاطمه هر شب تو را می‌دید برایت قبل از آنی كه بیایی گریه می‌كردند برای تو شهید كربلایی گریه می‌كردند... زمین می‌ماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا به پیش بادها استاده‌ای، ای روح طوفانی نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی خدا را هرچه با اثبات خود اثبات می‌كردی تمام عقل‌ها و روح‌ها را مات می‌كردی كنون من مانده‌ام بین سرود و مرثیه حیران منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظه‌ای باران... قلم از عشق تو آقا زیارت‌نامه می‌خواند و فطرس در جوار تو برایت نامه می‌خواند یكی از نامه‌ها خیس است همراهش سلام ماست و تو با مهربانی می‌نویسی این غلام ماست"
"تو را این‌گونه می‌نامند مولای تلاطم‌ها و نامت غرش آبی آوای تلاطم‌ها تو را این‌گونه می‌فهمند مجذوبان كه اربابی و نامت مونس همواره ی شب‌های بی‌خوابی تو را پیغمبر بی‌سرترین پیغام می‌دانند تو را بنیان‌گزار اصلی اسلام می‌دانند و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن‌سوتر تو میلادت شروع جنبش خونین آزادی‌ست تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادی‌ست... تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند... تو را كه مصطفی همواره از جبریل می‌پرسید علی در قاب چشم فاطمه هر شب تو را می‌دید برایت قبل از آنی كه بیایی گریه می‌كردند برای تو شهید كربلایی گریه می‌كردند... زمین می‌ماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا به پیش بادها استاده‌ای، ای روح طوفانی نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی خدا را هرچه با اثبات خود اثبات می‌كردی تمام عقل‌ها و روح‌ها را مات می‌كردی كنون من مانده‌ام بین سرود و مرثیه حیران منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظه‌ای باران... قلم از عشق تو آقا زیارت‌نامه می‌خواند و فطرس در جوار تو برایت نامه می‌خواند یكی از نامه‌ها خیس است همراهش سلام ماست و تو با مهربانی می‌نویسی این غلام ماست"
..هله! ای باد که از سامره راهی شده‌ای از همان شهر پر از خاطره راهی شده‌ای قبل هر چیز بگو این‌که ز یارم چه خبر؟ وه که از فاصله با او گله دارم، چه خبر؟ منتظر باشم از این راه بیاید یا نه؟ آن سفر کرده به ناگاه بیاید یا نه همه با هم به همین جاده اگر خیره شویم می‌توانیم به این فاصله‌ها چیره شویم.. می‌رسد او که همه منتظرانش هستیم هر کجا هست به دنبال نشانش هستیم راه را باز کنید اسب سپیدش پیداست از همین فاصله آن قد رشیدش پیداست این نمازی‌ست که هر روز به جا آوردید بله آن مهدی موعود، به جا آوردید؟ با همان سادگی و عدل علی آمده است گر چه ما باورمان نیست ولی آمده است وه که بر ظلم چه بی‌واهمه شمشیر کشید بر سر کفر چنان فاطمه تکبیر کشید نام خونین حسین است که بر لب دارد خطبه‌هایش همگی آتش زینب دارد در همان وقت و زمانی که خدا می‌داند از همان جا و مکانی که خدا می‌داند می‌رسد تا پر پرواز شما بگشاید «مژده، ای دل! که مسیحا نفسی می‌آید»