#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
شبیه ربنایی که دم افطار می پیچد
صدای فاطمه در کوچه و بازار می پیچد
مگر زهرا نبود انگیزه ی ایجاد این عالم
چرا دور سر او گنبد دوار می پیچد
چه غوغایی به راه افتاده از زهرا در این خانه
صدایی که به در خورده است، از دیوار می پیچد
سرش خورده به دیوار و کمی با مکث می افتد
کنار استخوان پهلویش مسمار می پیچد
برای محسنش کاری نمی شد کرد اما او
به سمت مرتضی با حالتی غمبار می پیچد
علی رفته، در افتاده، زبانه می کشد آتش
وجود مادرم در شعله ها انگار می پیچد
همین آتش زبانه می کشد تا خیمه ی اطفال
صدای نازدانه دختری این بار می پیچد
تنم، پیراهنم آتش گرفت ای عمه کاری کن
زمین که می خورم، موهام لای خار می پیچد
امیر عظیمی
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
یاس حساس است از گل های دیگر بیشتر
پس همیشه می شود در باد پرپر بیشتر
هر چه هیزم پشت در می سوخت با بادی شدید
کوچه از بوی گلی می شد معطر بیشتر
در سقیفه بود یا نه حتم دارم بعد از آن
داده شد در کوچه ها مزد پیمبر بیشتر
میخ و آتش هر دو بر در بود، پس با این حساب
هر چه از دیوار بد دیدیم از در بیشتر
با سه آیه خوب تا کردند تا ثابت کنند
حکمتی دارد نشد آیات کوثر بیشتر
کاش می دانست آن بادی که در کوچه وزید
یاس حساس است از گل های دیگر بیشتر
حسین صادقی
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
دستِ اسلام را چرا بستيد!؟
فاتح بدر و خندق است اين مرد
يادتان رفته درب خيبر را
با همين دستها شكست اين مرد
يادتان رفته در حنين و احد
ذوالفقار گرهگشايی داشت
يادتان رفته تا همين ديروز
در مدينه برو بيايی داشت
شرمتان باد! ناجوانمردان
نكشيدش چنين غريبانه
اسدالغالب است، میجنگد
پنجه در پنجه، مرد و مردانه
يادتان رفته از لبِ تيغش
جايِ خون، رأفت و كرم میريخت
يادتان رفته بیزره، تنها
لشگری را علی به هم میريخت
يادتان رفته ذوالفقارش را
ماجراهای فنِ دستش را
مَرحبُ و عَمروَد دو نيم شدند
يادتان رفته ضربِ شصتش را
يادتان رفته آن رشادتها
مرد ميدان غزوهها میشد
تا شماها فرار میكرديد
سپر جان مصطفی میشد
نبريدش چنين، يدالله است
كفر از او سيلی عيان خورده
ای عربهای بیحياء؛ اصلاّ
اسم حيدر به گوشتان خورده؟
نور توحيد را نمیبينيد!؟
كور دلهای باطنآلوده
وا كنيد اين طنابها را زود
او برای خودش كسی بوده
تيرهبختان ز فيض محروميد
در صف دشمن ولی هستيد
رفته از يادتان كه مديونِ
دست پُر پينهی علی هستيد
چاههای مدينه میدانند
كه كمر قصدِ كشتنش بستيد
آبروی تمام عالم را
ريسمان دور گردنش بستيد
حرمتش را نگه نمیداريد!؟
روي دوشش عبا بيندازيد
او غرورش شكسته نامردان
از سرش تيغ را بيندازيد
پا برهنه به مسجدش نبريد
او خودش خاكیِ خدايی هست
نيمی از كينه را نگه داريد
چون كه گودال كربلايی هست
كربلا باز فرصت خوبی است
عقدههاتان به كار میآيند
سرِ بر نيزه رفتن پسرش
همه با هم كنار میآيند
وحید قاسمی
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_وحی
هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ
درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ
مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ
این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟
چندین نفر به زور دراین کوچه جا شدند
نمرودها مزاحم پروانه ها شدند
دریا خروش کرد تلاطم شروع شد
دوران جاهلیت مردم شروع شد
وقتش رسیده بود تهاجم شروع شد
انگار کار آتش و هیزم شروع شد
در پشت در زبانه ی آتش که پا گرفت
دودش بلند شد همه جارا فرا گرفت
دربسته بود درشکنی ایستاده بود
در جنگ نور اهرمنی ایستاده بود
در بین خانه ممتحنی ایستاده بود
نامرد رو بروی زنی ایستاده بود
فریاد میکشید ولایت گرفتنی ست
با زور هم اگر شده بیعت گرفتنی ست
مشغول حرف بود که با پا به در زدو
صدیقه را مقابل مولا به در زد و
فهمید مانده پشت در اما به در زد و
همراه مادری پسرش را به در زد و
گل را گلاب کرد و بدستان خار داد
مسمار را به پهلوی زهرا فشار داد
فضه اگر نبود به دادش که میرسید؟
چادر به روی پیکر زهرا که میکشید؟
در بین شعله بانوی این خانه را که دید
محکم بصورتش زد و به سمت در دوید
این پاسخ سفارش عمر رسول بود
مولا به فکر حفظ حجاب بتول بود
سیدپوریا هاشمی
#فاطمیه
#هجوم_به_بیت_وحی
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همه ي زندگیِ شیر خدا ریخت بهم
داغی و تيزیِ مسمار اذيّت ميكرد
تا كه برخاست ز جا عرش خدا ريخت بهم
بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت بهم
ثلث سادات ميان در و ديوار افتاد
نسل سادات به يك ضربه ی پا ریخت بهم
گُر گرفته بدنِ فاطمه ، ای در بس كن
وسط شعله ببين زمزمه ها ريخت بهم
رويِ او ريخت بهم پهلویِ او ريخت بهم
دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ريخت بهم
شدتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در
رویِ آشفته ی اُمّ النُجَبا ريخت بهم
پشتِ در سينه یِ سنگين شده هم ارثی شد
گيسوانِ پسرش كرب و بلا ريخت بهم
مادرش آمده گودال نچرخان بدنش
استخوان هاي گلويش ز قفا ريخت بهم
با ترک های لبش با نوک پا بازی كرد
همه ی صورت او با كف پا ريخت بهم...
#قاسم_نعمتی