eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
431 عکس
126 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ « شیرینی عالم» هلا ای عاشــــــقان ،بوی بهار یار می آید غزل آماده کن جانا،که آن دلدار می آید همه شیرینی عالم شکر از نام او ، دارد که هرطوطی شکر در گوشه منقار می آید همه در انتظار او به راهش، چشم می بارند که کی آن رهنما، بامرکب رهوار می آید؟ بگو با شب پرستان،شب به آخر می رسد روزی که آن خورشید نورانی ترین ادوار می آید عدالت منتظر،انصاف دائم چشم در راه است بنای خانه انصاف را،معمار می آید به پاخیزیم و در راه قدومش گل برافشانیم، گل رفتار ما،خوشبوتر از گفتار می آید هلا ای عاشقان،محبوب، عاشق تر زمشتاقان برای دیدن یاران مردم دار می آید کتاب زندگانی چشم در دستان او دارد، برای خوب ماندن، تا ابد معیار می آید صدای مرد می آید،دوای درد می آید به استقبال او یاریگر بسیار می آید محمد نام دلجویش،محمد چشم و ابرویش محمد خو،محمد رو،محمد(ص)وار،می آید سرش فکر علی دارد،لبش ذکر علی دارد علی سیرت،علی صورت،علی کردار می آید مبارک روز میلادش،زمان فرخنده از یادش صدای دلنشینش از درو دیوار می آید سید ابراهیم سجادی زاده (گنبد کاووس)
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج) (ختم ارباب هدیٰ) بلبل طبعم ، سخن آغاز کرد بر جهان باب بشارت باز کرد نغمه خوانی می‌کند طبع غیور گه حجاز و گه همایون، گاه شور گاه ، منصوری دهد سر از فِراق گه ز شوق وصل، ماهور و عِراق زخمه‌ های تار طبع پاکزاد زخم‌های کهنه را مرهم نهاد مطربا ! بر چنگ ، زن ! چنگ از شعف دف به کف بربط به دف زن کف به کف ساقیا ! زآن باده‌ی صافی بیار باده‌ای کز جان کُند دفع خمار باده‌ای در ساغر احباب ریز بر شرار قلب سوزان آب ریز ساقی جام طریقت می‌رسد شاهد بزم حقیقت می‌رسد بلبلان را مژده ی رحمت دهید چون گلی نو در گلستان بشکفید بلبلان این گلستان ، چون من‌اند وصل این گل دیده و نغمه زن‌اند از طفیل‌اش ، گلسِتان آباد شد باغبان از وصل این گل شاد شد کیست این گل نوگل گلزار دین زینت بستان ختم المرسلین حجّت حق مهدی صاحب‌زمان ختم ارباب ِ هدیٰ ، شاه ِ جهان رهبر دین ، پیشوای متقین آیت عظمای حق حق‌الیقین ماه تابان سماوات شرف گوهر دریای میر مَن عَرَف ماه شعبان روشن از میلاد اوست قلب ناشاد جهان دلشاد اوست وارث دیهیم و تاج حیدری لایق تخت و سریر جعفری پرده دار شاهد بزم وجود پادشاه کشور غیب و شهود غیر احمد ، رهنمای انبیا راهدار دین و ختم‌الاوصیا پادشاها ! پرده از رخسار گیر کن ظهور ای خسرو گردون سریر بر فکن ، از چهر نیکویت نقاب زنده کن از وصل رویت شیخ و شاب پا بنهْ ، اندر رکاب ای شاه دین دستِ حق بیرون نما از آستین ذوالفقار حیدری بر کف بگیر بر قِتالِ قوم گمراه و شریر انتقام از فرقه ی بدسیرتان ای امیر منتقم! یکسر سِتان باغ دین شد مسکن زاغ و زغن جغد مأوا کرده در طرف چمن روبهان در بیشه گشته جاگزین چون تهی شد بیشه از شیر عرین ملک دین ، ویرانه از بیداد شد زانکه ظلم و کین بجای داد شد سفلگان بنشسته در صدر جلیل بخردان را جایگه داده به ذیل گلشن حق جایگاه خار شد گنج دین در اختیار مار شد خسروا ! صبر و تحمل تا به کی ؟ صبر هم آخر ز صبرت گشته طی خیز و ما را زین مهالک وارهان دفع فرما شرّ قوم گمرهان جز تو ما را دادخواه و یار نیست جز تو دیگر رهبر غمخوار نیست کن ظهور ای شهسوار منتظر دوستان منتظر را کن نظر ز انتظارت بر لب آمد جان ما نیست غیر از وصل تو درمان ما (شمس قمّی) در مدیحت روز و شب نغمه‌زن ، گردیده با وجد و طرب سید علیرضا شمس قمی
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ ای روشنای صبح سحر، روشنای تو «عالم پر است از تو و خالی­ست جای تو» از هرکجا که می­‌گذرم، در مسیر من افتاده است نقش تو و رد پای تو   این روزها که حال­‌و­هوایم بهاری است باید کمی نفس بکشم در هوای تو   از اشتیاق آمدنت کم نمی­‌شود حتی اگر که جان بسپارم برای تو ما را که آب برده و فرعون در پی است چیزی نجات می­‌دهد الّا عصای تو؟ هم‌واره گفته­‌اند که پایان آن خوش است دل بسته­‌‌ام به فصل خوش ماجرای تو   گوش تمام اهل جهان باز می­‌شود روزی که از حجاز بیاید صدای تو عید است، عید نیمه‌ی شعبان، مبارک است میلاد قطب عالم امکان مبارک است ای جمع در وجود تو کل عصاره ها درمانده از بیان تواند استعاره ها بی تو دوباره جمعه و بی تو دوباره آه از رفت و آمد همه ی این دوباره ها بی مبتداست هر خبری در نبود تو پس بی نهاد مانده تمام گزاره ها ای ماه پشت ابر اگر جلوه ای کنی پر می کنند دور و برت را ستاره ها وقتی برای آمدن توست ، بی گمان خوب است پاسخ همه ی استخاره ها یک روز می رسد که حضور تو می شود موضوع اول همه ی جشنواره ها یک روز می رسد که تمام موذنان سر می دهند نام تو را از مناره ها عید است، عید نیمه‌ی شعبان، مبارک است میلاد قطب عالم امکان مبارک است ای آن که نیستی و جهان از تو روشن است شب های بی‌ستاره‌مان از تو روشن است ای روشنایی همه روزهای تار هرآینه زمین‌وزمان از تو روشن است خورشید پشت ابری و با این وجود هم پیوسته آشکار و نهان از تو روشن است احساس زنده بودن عالم به لطف توست وقتی که قلب پیر و جوان از تو روشن است در کورسوی خوف و در آیینه‌ی رجا هم‌واره چشم منتظران از تو روشن است دنیا امید وصل تو را دارد ای عزیز تا آن دمی که هر ‌دل‌وجان از تو روشن است تو آخرین تجلّی " اللهُ اکبری " در ماذنه صدای اذان از تو روشن است عید است، عید نیمه‌ی شعبان، مبارک است میلاد قطب عالم امکان مبارک است ای بودنت برای عبادت دلیل من کعبه پر از بت است، کجایی خلیل من؟ دست مرا بگیر که در ابتدای راه وامانده است نفس ضعیف و ذلیل من یا أَیُّهَا العَزیز تَصَدَّق عَلَی الذَّلیل دیگر امید نیست به بار قلیل من هرجا که می روم به در بسته می خورم این بار آمدم که تو باشی کفیل من خط امان من شده ذکر قنوت تو درمانده از دعاست زبان علیل من این نامه های عجّل و عجّل بهانه است از اهل کوفه اند تمامی ایل من آقا خودت برای ظهورت دعا بخوان دلخوش نکن به چند نفر از قبیل من عید است، عید نیمه‌ی شعبان، مبارک است میلاد قطب عالم امکان مبارک است ای وارث شهید سرافراز کربلا مانده نهفته در دل تو راز کربلا اول حضور گرم تو احساس می‌شود هرجا به گوش می‌رسد آواز کربلا قوم قلیل فاتح خیل ذلیل شد این است اوج جلوه‌ی اعجاز کربلا وقتی که کار صبح و مساء تو روضه است هر‌روز کرده داغ تو را تازه کربلا تنها نه در مدینه تو را خوانده است و بس آمد صدای حضرت زهرا ز کربلا روز ظهور تو به سرانجام می‌رسد روز سقیفه بود اگر آغاز کربلا پیغام سرخ خون خدا مهدویت است این شد مرام‌نامه‌ی سرباز کربلا عید است، عید نیمه‌ی شعبان، مبارک است میلاد قطب عالم امکان مبارک است شعر: مجتبی خرسندی
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج) (سلاله‌ی طاها) بر من بتاب ، ای مَهِ زیبا ببینمت! تا از زمین ، به عرش ثریا ببینمت در انتظار ماه رخت روز و هفته ‌ها هر شب نشسته‌ام به تماشا ببینمت چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو ای ماه شب ‌فروز...! بیا تا ببینمت صد سلسله بشوق تو در خواب رفته است برخیز ، ای سلاله ی طاها ببینمت هر جمعه بی‌تو آمد و بی‌تو غروب کرد آیا شود به جمعه ی فردا ببینمت ؟ جانم به لب رسید و نفس در گلو شکست بر من بِدم ، نگار مسیحا...! ببینمت بس بیت‌ها به شوق غزال نگاه تو گفتم که تا میان غزل‌ ها ببینمت دلخسته‌ام ز خویش و ز خویشان رمیده‌ام مشتاقِ دیدنم به تمنّا ببینمت در این کویر تب‌زده عمرم به سر رسید شاید به بی‌کرانه‌ی دریا ببینمت لب ‌تشنه‌ی وصالم و در ساغر خیال خواهم که ای شراب گوارا ببینمت تا چشم بد نظر نکند بر جمال تو تن‌ها رها نموده که تنها ببینمت لیلای من! بیا که درین دشت پرملال مجنون صفت به دامن صحرا ببینمت اصلاً بگو که یوسف زهرا چه‌سان کجا؟ شیداتر از هزار زلیخا ببینمت گر نیستی موافق کیش و مرام ما گو تا به دِیر ، یا به کِلیسا ببینمت؟ هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت در انتظار روی تو مویم سپید شد امّا نشد به دیده‌ی بینا ببینمت چشمی نمانده است ببینم اگر تورا لَختی بیا به دیده‌ی معنا ببینمت شاید که نیست دیدن رویت نصیب من پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت (ساقی) بریز باده‌ای از ساغر وصال تا مِی کشان و مست ، به دنیا ببینمت. سید محمدرضا شمس (ساقی)
تقدیم به حضرت نرجس_خاتون سلام الله علیه شمیم مریمت از سوی یاس ها حس شد همین که چشم گشودی قرار نرگس* شد برای ساختن تخت پای بخت شما تمام عرش فرود آمد ومهندس شد زبان  نور تو راهرکسی نمی فهمید برات ماه وستاره  انیس ومونس شد بگو به ماه چه کردی که گوشه چشمت "ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد" خدانخواست که آرامشت بهم بخورد به خواب ناز ، فرشته ، تو را مدرس شد تو در گزینش لبخند انتخاب شدی پری وشان  همه بودند ، انتخاب شدی میان این همه دلبر تودلبرعشقی میان این همه مادر تو مادرعشقی مگرنبودبه دنیا به غیرتوماهی مگرنبودبجز ماه عسکری شاهی زمان برای تو کم ، صاحب الزمان ازتو مکان برای تو کم ، فارس المکان ازتو برای چیدن گل راه دور می ارزد مسیربادبیفتدبه سورمی ارزد اگر که جنگ بیفتدبه خانه قیصر همین که ردبشودچشم شور می ارزد مهم نباشداگر راه سخت وطولانیست برای سرعت بالای نور می ارزد شنید حضرت موسی که هاتفی می گفت که پابرهنه رَوی   سوی  طور می ارزد اگر عروس تویی پس برای بردن تو تمام هستی زهرا چه جور می ارزد هزاربار اگرقصه تو خوانده شود هزارویک بشود هم مرور می ارزد اگرسرم برود درمسیر سا مرّا به پای دل بروم هم عبور می ارزد همین که نقش تو را درکنار مادر  دید مسیح گریه کنان بود و  ناگهان خندید به دستها ی نگاهش تورانشان می داد که اوست مادر خوشبخت آخرین خورشید میان دیرمسیحی ومسجداسلام برای چیدن گل ازلبت شده تردید عزیز  مریم و زهرا کدام یا هر دو  بگو خطر شده ایهام شرک یا توحید چقدرسهم تواز این جهان کم وکوتاه چقدر سهم تو بسیار از جهان  امید زمین به عشق مسیحات زردرنگ شده به دور کعبه همه گوش هابه زنگ شده وان یکادبخوانید و شعر او گویید چقدرقافیه امروز چشم تنگ شده به احترام قدومش غزل بلند شده  چقدر شعرشما عالی وقشنگ شده به قصد  ندبه می آیم که باز دلتنگم دعای بی فرجم سخت مثل سنگ شده دعای مادری ات را از او دریغ نکن درخت ریشه زده ، حال وقت برگ شد سلامت همه آفاق در طبابت  اوست جهان مریض گناه ست و رو به مرگ شده اگر تو شازده ای پس کریم هم هستی که این کنیز کمیتش دوباره لنگ شده زینت کریمی نیا
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (اللهم عجل لولیك الفرج) ستاره باز به دامان شب دويد، بيا سرشک شوق ز چشمان شب چکيد بيا فروغ نقره‌‏ای مه به گرد خيمهٔ شب کشيد هاله ‏ای از پرتو اميد، بيا نيامدی که شفق دامنی پر از خون داشت کنون که دست فلق جيب شب دريد، بيا ستاره، چشم به راه تو ماند تا دم صبح سحر دميد و شد از ديده ناپديد، بيا عروس چرخ، حرير فروغ خود برچيد افق دوباره بساط سپيده چيد، بيا بيا که قافله‏ ی شب ازين ديار گذشت سپيده سر زد و مهر از افق دميد، بيا نيامدی که دل من حديث شب میگفت کنون که قصه به پايان خود رسيد، بيا بيا که گوش دل من به کوچه کوچهٔ شوق صدای پای تو را بارها شنيد، بيا بيا که سير غزالان دشت خاطره‌‏ها هزار شور غزل، در من آفريد، بيا بيا بيا، که دل بيقرار (پروانه) به شوق روی تو از ديده سر کشيد، بيا محمدعلی مجاهدی
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (اللهم عجل لولیك الفرج) به باغ بوی گل و عطر جان وزید بیا ز خاک ، نسترن و لاله بر دمید بیا به بوی روی تو از خاک تیره سر زده‌اند گل شقایق و نسرین و شنبلید بیا به پبشباز تو ای ماه! مهر عالمتاب به هر کجا گذری خط زر کشید بیا بیا که قامت رعنای سرو کاشمری ز انفعال قدت گشته همچو بید بیا بیا و زآن دم قدسی، ترانه‌ای سر کن که عندلیب ببندد لب از نشید بیا بیا که با تو بگویم که چشم خون‌پالا شبی به عمر، ز شوقت نیارمید بیا دلم به بوی وصالت به پایمردی وهم به برّ و بحر و در و دشت پر کشید بیا بیا ببین که چه‌ها می‌کشم ز سورت بَرد کبوتری که قضا بال او برید بیا شبی به کلبهٔ طوفانی خزان زده‌ام ز راه مهر ، تو ای گلبن امید بیا بیا که دامنم امشب ستاره باران است سرشک شوق ز مژگان ز بس چکید بیا بیا به پرسش احوال من که در همه عمر مرا به آمدنت داده‌ای نوید بیا نیامدی که هنوزم به تن توانی بود... کنون که جان من از غم به لب رسید بیا بیا که با تو بگوید زبان دردآلود... حکایت شب غم، در صباح عید بیا فضای خاطرم از شوق، نورباران کن که شد دو چشم (وفا) در رهت سپید بیا محمود شریف صادقی (وفا)
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (اللهم عجل لولیك الفرج) دلم ز دست شد ای مایه‌ی امید بیا به انتظار تو جانم به لب رسید بیا ز شوق وصل تو در آسمان خاطر من هزار اختر امّید صف کشید بیا به اشک سرخ و رخ زرد من ببین که فراق شکوفه‌های مرا در جوانه چید بیا نیامدی همه امّید و آرزوی شباب کنون که موی سیاهم بشد سپید بیا قسم به سایه‌ی سرو چمان بالایت ز بار کوه فراقت قدم خمید بیا مگر بشوق تو دل سر دهد ترانه‌ی عشق وگرنه سوز نهانش نفس برید بیا پی نثار قدومت (براتی) از سر شوق به دیده ، گوهر یکدانه پرورید بیا محمدرضا براتی قمی
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ در ولادت آفتاب مهدوی خیز و بیا دلبرا مهدی ما می رسد دلبر و دلدار ما مهدی ما می رسد می شکفد باغ گل از گل ختم رُسُل جان و دل مصطفی مهدی ما می رسد می رسد امشب ز ره ماه شب چارده با نظری دلربا مهدی ما می رسد پنجره را وا کنید آینه بر پا کنید باز دهید این ندا مهدی ما می رسد دشت و دَمَن لاله خیز آمده گل ای عزیز از طرف سامرا مهدی ما می رسد عطر بهاران ببین خنده ی یاران ببین صاحِب لطف و صفا مهدی ما می رسد از قدم یار ما یار وفادار ما خیمه به پا شد بیا مهدی ما می رسد یوسف زهرای دل سرو دلارای دل جانب بستانسرا مهدی ما می رسد گوهر دُردانه و ، شاخه ی ریحانه و همنفس لاله ها مهدی ما می رسد سوره ی شمس و قمر آیه ی فتح و ظفر عطر گل هَلْ اَتی مهدی ما می رسد جلوه ی حَبْلُ الْمَتین حامی شرعِ مُبین رایت دین خدا مهدی ما می رسد دادگر مطلق و ، معنی جاءَالْحق و وال مُلک ولا مهدی ما می رسد شام و سحر موی او صبح ظفر روی او چشمه ی آب بقا مهدی ما می رسد کوثر جان مکتبش آب بقا بر لبش موج به بحر سخا مهدی ما می رسد نرگس نرجس شکفت از رخ خورشید گفت گفت بیا ای سما مهدی ما می رسد باغ تکلّم کند غنچه تبسّم کند عشق شده در نوا مهدی ما می رسد عشق کند دلبری در بغل عسکری با نفس جانفزا مهدی ما می رسد چهره بر افراخته پرده بر انداخته در برِ هر آشنا مهدی ما می رسد گشت عیان در جهان مهدی صاحِب زمان راهبر و رهنما مهدی ما می رسد ماه تر از ماه او یوسف این راه او بر همگان مقتدا مهدی ما می رسد با رخِ همچون قمر حجّت ثانی عَشَر با کرم کبریا مهدی ما می رسد آن گل حق از ازل معنی خَیْرُالْعَمَل جلوه ی خَیْرُالْوَری مهدی ما می رسد همقدم اولیا همنفس اوصیا نور دل مرتضی مهدی ما می رسد منجی کُلِّ بشر دادرس و دادگر دافع رنج و بلا مهدی ما می رسد حامی محروم ها یاور مظلوم ها منتظران را دوا مهدی ما می رسد نور رخ مَشْرِقَیْن جلوه ی جان حسین منتقم کربلا مهدی ما می رسد «یاسر» شيرین زبان با قلم گل فشان شهد بریزد بیا مهدی ما می رسد محمود تاری «یاسر»
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (اللهم عجل لولیك الفرج) آسمان باید گهر در مقدم شعبان بریزد در قدوم ماه شعبان لؤلؤ و مرجان بریزد چیست لؤلؤ چیست مرجان در قدوم ماه شعبان شیعه می‌باید به پای ماه شعبان جان بریزد چرخ از اختر چراغان است و گیتی نیز روشن ز آسمان بهر چراغان اختر تابان بریزد نازم آن فرزند دلبندی که در زهدان مادر از زبان خوش بیانش آیه‌ی قرآن بریزد جلوه‌ای کامشب به کاخ عسکری آمد هویدا جان و دل بهر نثارش موسی عمران بریزد یار اگر سر می‌نهد در گوشه‌ی دامان عاشق میل آن دارد که او را مشک بر دامان بریزد آب اگر در دست یوسف باشد و بیند جمالش یوسف کنعان بلرزد کاسه‌ای لرزان بریزد طاق نصرت ، کاخ پیروزی ، بنای شادمانی هر سه را در ماه شعبان اهل دل بنیان بریزد نرگس باغ امامت همسر پاک حسن را نک به دامان غنچه‌ای چون نوگل خندان بریزد شهر قم را دارالايمانش همی خوانند مردم بهتر آن باشد که از پا تا سرش ایمان بریزد طبع (رزاقی) پی ابراز احساسات قلبی نکته‌ی موزون به مدح حجت یزدان بریزد تقی رزاقی قمی
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (اللهم عجل لولیك الفرج) بيا که ديده به راه تو شد سپيد، بيا به زير بار غمت پشت ما خميد بيا ز فرط درد جدايی و رنج تنهايی دل رميده دمی را نيارميد ، بيا براي ديدنت ای آفتاب چرخ کمال! به اشتياق، دل از ديده سرکشيد بيا در امتداد ره انتظار، منتظرا...! ز خون منتظران لاله‏‌ها دميد، بيا همای روح شهيدان حق ز مسلخ عشق به عشق ديدن روی تو پر کشيد، بيا ز بعد غيبت کبرايت ای امام زمان زمانه روز خوشی را به خود نديد، بيا کنون که پنجهٔ قدرت نمای حق ز ازل به قامت تو قبای فرج بريد، بيا دو روز عمر اگر فرصت وصال نداد به گاه دادن جان بر سر (اميد) بيا محمد موحدیان قمی (امید)