#ورود_کاروان_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#غزل
اینجا کجاست برادر من؟ زودتر بگو
ای یادگــار مــادر من، زودتـر بگـو
این دلهره که در دل زینب فتاده چیست؟
بنگـر به حـال مضطر من، زودتر بگو
منت گـذار و خیمه در این بـادیه مزن
تاج سـرم ، صنـوبر من زودتـر بگو
احساس می کنم که زمان جدایی است
اینگونه نیست دلبر من؟ زودتر بگو
تعبیر خواب کودکی ام یادتان که هست
ای شاخه سار آخر من، زودتر بگو
کم بغض های سینۀ خود را فرو ببر!
حـرفی بزن بـرادر مـن، زودتـر بگو
این غنچه های زیر گلویت نشان چیست؟
باشـد فـدات حنجــر من، زودتـر بگو
حس میکنم که زانوی من بی رمق شده
پشت و پنـاه و یـاور من زودتر بگو
این ریشه های گیسوی من تیر می کشد!
دستی بکش تو بر سر من، زودتر بگو
عباس جور دیگری به حرم می کند نگاه
طوری شده است معجر من؟ زودتر بگو
طفلی رقیه سخت دلش زیر و رو شده
از حــال و روز دختــر من زودتـر بگو
دارم هـراس دیدن گـودال آن طرف
آید صـدای مــادر من زودتــر بگــو
#مصطفی_هاشمی_نسب
#شب_دوم_محرم
#امام_زمان_عج
#غزل
خیرهام...از بیرقِ سُرخت نگاهم را نگیر
جز خودت چیزی نمیخواهم پناهم را نگیر
باز بارَم را به دیوارِ حرم انداختم
جانِ من از شانههایم تکیهگاهم را نگیر
آمدم مانند حُر برخیز راهم را بگیر
میرَوم مانندِّ جُون اینبار راهم را نگیر
اشتباهم را گناهم را گناهم را ببخش
هِق هِقم را گریههایم را سلاحم را نگیر
من به این شبها به این روضه به این غم دلخوشم
بِرکهای غمگینم از من عکسِ ماهم را نگیر
بین هیئت مثل تو یا مثل زهرا میشوم
هرچه میخواهی بگیر ای عشق آهم را نگیر
تو میانِ ما نشستی حیف خیسِ گریهام
آه ای اشک اندکی راهِ نگاهم را نگیر
#حسن_لطفی ۹۷/۰۶/۲۰
#شب_دوم_محرم
#مربع_ترکیب
آینه در آینه تابید عالم شد علی
نَفسِ خود را دید خود را دید خاتم شد علی
اولین صبحِ ظهورِ حَیِ اعظم شد علی
حق تماشا کرد خود را تا مجسم شد علی
با علی جان میدهم یا با علی تب میکنم
حرف مولا میزنم یا مشقِ زینب میکنم
آنکه اقیانوسِ آرامِ علی شد زینب است
آنکه او آغاز و انجامِ علی شد زینب است
آنکه او معنایِ اسلامِ علی شد زینب است
آنکه آمد زینتِ نامِ علی شد زینب است
ما نمیفهمیم از این اوج این اعجاز هیچ
شعرها را سادهتر میگویم اما باز هیچ...
او هزاران شیرزن بود او فقط زینب نبود
او ظهورِ پنج تَن بود او فقط زینب نبود
سوختن در سوختن بود او فقط زینب نبود
او حسین و او حسن بود او فقط زینب نبود
شد تمام آیهی قالوبلا وقتی رسید
با نزولش کربلا شد کربلا وقتی رسید
شرحِ لیلی را اگر منزل به منزل گفتهاند
شرحِ این تشریف را جمعِ مقاتل گفتهاند
کعبه را با بودنش در راه ، محمل گفتهاند
گَردِ صحرا نه غبارِ پرده را دل گفتهاند
به حسینش که دل زینب بهدست اکبراست
پردههای محملِ زینب بهدست اکبراست
کَشتیِ کربُبلا در کربلا پهلو گرفت
خواست تا پایین بیاید آسمان زانو گرفت
تا بیاید جبرئیل از شهپرش جارو گرفت
او نه از عباس ، جان عباس از بانو گرفت
پایِ او بر زانویِ مردانهی عباس بود
بعدِ بابا دستِ او برشانهی عباس بود
دورِ خود تا دید اکبر را خیالش جمع شد
عون و عبدلله و جعفر را خیالش جمع شد
دید در گهواره اصغر را خیالش جمع شد
بِینِ خمیه چند دختر را خیالش جمع شد
دید فوجِ دشمنان را گفت عباسم که هست
نیزه و تیغ و سنان را گفت عباسم که هست
ناگهان بیحال شد گودال را وقتی که دید
روضهاش اطفال شد گودال را وقتی که دید
ماتِ استقبال شد گودال را وقتی که دید
حرمله خوشحال شد گودال را وقتی که دید
آمد و اُفتاد بر پایِ برادر : بازگَرد
جانِ خواهر جانِ من نَه جانِ مادر بازگَرد
شامِ غم ای وای اکبر را نمیبیند چرا
عون و عبدلله و جعفر را نمیبیند چرا
پشتِ خیمه قبرِ اصغر را نمیبیند چرا
بِینِ حجمِ شعله دختر را نمیبیند چرا
خیمه از شعله اُفتاد و عزیزی سوخت سوخت
زیرِ آن خیمه خداوندا مریضی سوخت سوخت
بسکه اُفتاده زمین در پا توانی نیست نیست
میدَود سمتِ برادر حیف جانی نیست نیست
دیر شد تا او بیایَد ساربانی نیست نیست
وای از انگشت و انگشتر نشانی نیست نیست
زیرِ تیغ و نیزه میگردد جوابی حیف نیست
ناقه و چشمِ حرامی و...رکابی حیف نیست
#حسن_لطفی ۹۷/۰۶/۲۰
#ورود_کاروان_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#بحر_طویل
کاروانی پُرِ دلهای بلا نوش و بلا جوش و پُر از سینهی مدهوش و زِ هر زمزمه خاموش به جز ذکر خدا خانه و کاشانه به دوش از تب سوزندهی صحرای غریبی پیِ رخسار حبیبی پِی دامانِ طبیبی چه نصیبی چه شکیبی و پُر از شورِ عجیبی همه سرمست زِ بویِ خوش جان پَرور سیبی به دلِ دشت پُر از خار و پُر از سنگ در این سوی بیابان در آن سوی دو دریا دو صد نخل پدیدار رسیدند پیِ قافله سالار که فرمود که همین جاست همان وعدهی دیدار همان لحظهی دیدار دگر بار گشایید و بیایید و بیابید در این دشت خدا را
آه از آن لحظه که آمد به ادب با دلی از عشق لبالب به بَرِ ناقهی زینب طرفی قاسم و جعفر طرفی حضرتِ اکبر چه شکوهی چه جمالی چه جلالی چه کمالی چه قیامی چه مقامی چه سلامی همه مبهوتِ تماشای علمدار سپهدار که این بار عَلم را چو ستونی به زمین کوفت و پا کرد رکاب و به ادب گفت به خاتون دو عالم که قدم بر سر این خاک گذارید و بیایید از آن محمل عرشی ، که فلک دید ملک فرش شد و با جبروتی به زمین باز نهاد آن کفِ پا را
همه از ناقه زمین آمده و ، در حرمی خیمه گزیدند و نشستند ولی دخترکی دست گره کرده سرِ دوش عمو مانده و با زمزمهای دل زِ دلش بَرده و گاهی پی نازی و گَهی در پِیِ بازی دو چشمان عمو بسته و میبوسد و میبوید و میگوید عمو جان نرَوی هیچ زمان از بَرِمان فخر کنم بر همهی دخترکان و دل من قرص بوَد تا که به دوشِ توأم و سایهی تو هست سرِ اهل حرم دعایم که خدا از تو جدا آه نسازد حرم و محملِ ما را....
#حسن_لطفی
هدیه به حضرت زینب صلوات
شور یا زمینه شب دوم
ای وای ای وای
دوباره هلاله ماتم رسیده
ای وای ای وای
دوباره بازم محرم رسیده
ای وای ای وای
پای غم به سینه هامون واشده
ای وای ای وای
دوباره بیرق غم به پا شده
می پوشم باز
رخت ماتم
به اذنه مصطفی جده اطهرت
می ندازم باز
روی شونم
شال مشکی رو به اذنه مادرت
می بارم باز
مثل بارون
از غم و غربت و درده خواهرت
بازم می رم
خرابه من
هم نوا با روضه های دخترت
ای حسینم ای حسینم
ای حسینم ای حسینم ای حسین
داداش داداش
تو همه دارو ندارو هستمی
داداش داداش
تکیه گاهه شونه های خستمی
داداش داداش
من با تو همیشه هم پا بودم
داداش داداش
با توپنجاه ساله هر جا بودم
پا به پای
تو بودم من
همیشه هر جا میرفتی گام به گام
با تو داشتم
همیشه من
توی هر شهرو دیاری احترام
اما حالا
تو دله من
افتاده از هم دیگه می شیم جدا
می دونم من
این و داداش
من و می کنی تو این مسیر رها
ای حسینم ای حسینم
ای حسینم ای حسینم ای حسین
داداش داداش
غم و عصه دلم و فرا گرفت
داداش داداش
حسه غربت تو دله من جا گرفت
داداش داداش
می دونم ده روزه دیگه پیر می شم
داداش داداش
می دونم که اینجا من اسیر می شم
می دونم که
می بینم من
می زنی تو قتلگاه تو دست و پا
می دونم که
می بینم من
می شه از تنت حسین سرت جدا
می دونم که
در عزایت
می کنن هلهله و کف می زنن
توی شهره
کوفه و شام
دوره ام می کنن و دف می زنن
رضا نصابی
#زمینه_شب_دوم_محرم_الحرام
#سبک_امیرم_ببین_که_سفیرت
#حسینم_داره_دلهره
🔘🔘🔘🔘
✅بنداول
حسینم داره دلهره می زنه موج تو صحرا
حسینم می دونم می زاری من و اینجا تنها
حسینم اسارت می شه سهم زینب از اینجا
حسینم
🔘
حسینم دلم ریخت تا باد موت و وقتی تکون داد
حسینم گلوی تورو دست های شمر نشون داد
حسینم نگاه پلیدش داداش بوی خون داد
حسینم
🔘
حسینم
دلم می زنه شور واسه حنجرتو
میترسم بِبُرن جلوی چش خواهرتو
حسینم باخنجر یه روز ی برادرسرتو
🔘
ببین خواهرت رو تو در شور و شین
بمیرم برای غمهات ای حسین (ع)
🔘➖➖➖➖🔘
✅بنددوم
حسینم میترسم که اینجابشم بی برادر
برادر بیا تا ازینجا بریم جونِ خواهر
میترسم ازین دشت و از خیل لشکر
حسینم
🔘
حسینم اینا از بابامون علی عقده دارن
میدونی می دونم که داغت رو آخر رو قلبم میزارن
الهی بمیرم برا کشتن اکبرت بیقرارن
🔘
برادر ازین جا فقط غربت وغم میباره
حسینم ببین خواهرت چه دلش بیقراره
داداشی ببین روزام اینجا مثه شام تاره
🔘
ببین خواهرت رو پر از خواهشه
غم تو نگاهت منو می کشه
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بندسوم
حسینم
می دونم که اینجا ته این مسیر ه
می دونم
که اینجا تورو از من اخر می گیره
دعا کن
که قبل از تو زینب تو این راه بمیره
حسینم
🔘
چقد اینجا هست نیزه و تیغ و شمشیر
می دونم
که می شه تن اکبرت اینجا تکثیر
می دونم
جدا می شه اصغر سرش اینجا با تیر
🔘
حسینم *الهی بمیرم برای دله مضطر تو
الهی *الهی بمیره برای غمات خواهرتو
الهی*سرمن هزاربار عزیزم فدای سرتو
😭
میگفتی که اینجا تورو میکشن
میگفتی گلات اینجاپرپر میشن
#کاری_ازشعرای_اهل_بیت_ع
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
هدیه به حضرت زینب(س)
شب دوم ورود به کربلا
زمینه یا شور سبک مسیر روضه باز
تو دله من درد و غصه گرفته پا
دلشوره افتاده به جونه من اینجا
حس می کنم این و که اخر راهه
فاصله می افته حسین میونه ما
هوای اینجا چقد دلگیره
چقد اینجا نیزه و شمشیره
اون طرف صف کماندارا و
اون طرف بارون سنگ و تیره
وای من وای من ای حسین
چند روز بعد داداش باتن غرق خون
می افتی بی حال و خسته روی خاکا
عبا و عمامت انگشت و انگشتر
می ره به غارت این پیروهنت حتی
نیزه رو روی پرت می زارن
چکمه رو رو پیکرت می زارن
چند روز بعد می دونم که داداش
خنجرو رو حنجرت می زارن
وای من وای من ای حسین
چند روز بعد داداش خواهر تو می شه
میونه این لشگر بی یاورو تنها
چند روز بعد داداش شروع می شه غارت
دستامو می بندن وقتی که نیست سقا
می ری و خیمه به هم می ریزه
می ری و حسین دلم می ریزه
می ری و بعد تو می دونم که
لشگری روی سرم می ریزه
رضا نصابی