هدیه به حضرت زهرا صلوات
شور حضرت زهرا
سه ماهه ای ماهه
علی نتابیدی
سه ماهه که راحت
زهرا نخوابیدی
سه ماهه داری تو
از علی میگیری رو
سه ماهه راه میری
دست میگری به پهلو
وقتی که تو قنوت عجل وفاتی می خونی
معلومه که دیگه پیشه علی نمی مونی
واای.
تورو بابهونه فدک زدن
کنارم بودی توروکتک زدن
از دنیا سیری. معلومه میری
عزیزه علی. عزیزم عزیزم.
عزیزه علی.
حرفی بزن زهرا
سکوتت و بشکن
مثل قدیما باز
بگو بخند با من
چی کار کنم زهرا
بگو توبا این غم
هر دفه پامیشی
می خوری زمین بازم
با گریه های شب چشم های تو گرفته خو
هر باری می بینی من و زهرا میگیری رو
واای
غرور حسن توکوچه لطمه دید
وقتی بی حیا به سمت تو رسید
گریونه حسن. محزونه حسن
عزیزه علی. عزیزم عزیزم
عزیزه علی
رضا نصابی
#حضرت_زهرا
باز هم فصلِ اشک، فصلِ عزاست
صاحبِ روضه حضرت زهراست
وسطِ روضه، روضهخوان میگفت:
فاطمیه، شروعِ عاشوراست
فاطمه انتهای احساس است
معدنِ نور و کوهِ الماس است
بانوی داغدیدهی یثرب
معنیِ غربتِ گلِ یاس است
آه، از ختمِ روزِ فرّخِ او
اشکهای نشسته بر رخِ او
سیلیِ جایمانده بر رخسار
از سلام بدونِ پاسخِ او
سایهی بر روی سرِ ما بود
حضرتِ عشق، باورِ ما بود
ایستادن، به پای امرِ ولی،
این فقط جرمِ مادرِ ما بود
با شما قصدِ گفتوگو دارد
بغضِ غمبار در گلو دارد
جلوی چشمِ بیتفاوتِ شهر
نزنیدش که آبرو دارد
گریهای بیجواب باقی ماند
سوخت خانه، خراب باقی ماند
در هجومِ بلا، به پشتِ در
از گلِ من، گلاب باقی ماند
با مصیبت گرفته خو، زهرا
سخت، رنجیده از عدو، زهرا
بدترین جای ماجرا، این است:
از علی هم گرفته رو، زهرا
آی مردم! مقام دارد او
شأنِ همچون امام، دارد او
پیشِ چشمِ حسن، دگر نزنید
به خدا احترام دارد او
بر شما قومِ پست، بادا ننگ
لعن و نفرین به مردمِ صدرنگ
خونِ غیرت چرا نمیجوشد؟
آینه آمده مقابلِ سنگ
ظاهرا گرچه چادرش خاکیست
اهلِ این خاک نیست، افلاکیست
دست بر دامنش فقط بِشَوید
مظهرِمهربانی و پاکیست
آه، هنگامِ مرگِ مهتاب است
دمِ آخر، چقدر بیتاب است
از برای قتیلِ لبتشنه
در تمنای جرعهای آب است
عادل حسین قربان
#حضرت_زهرا
مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست
به روضه راه ندارد دلی که محرم نیست
اگر مصائب زهرا نبود می گفتم
غمی عظیم تر از ماتم محرّم نیست
دوباره سفرهٔ اشک و به لطف صاحب عزا
برای اهل مصیبت غذا و نان کم نیست
هزار شکر که در روضهٔ خصوصی تو
نشسته ایم و به تن جز لباس ماتم نیست
دلم به لطف تو پیوند خورده با روضه
مرا بیخش که این رشته گاه محکم نیست
مگر تو گریه کنی زخم دست و پهلو را
به درد فاطمه جز گریه ی تو مرهم نیست
بیا بگو که نیفتاد بین کوچه ی تنگ
بیا بگو که رخش نیلی و قدش خم نیست
محمدعلی بیابانی
#حضرت_زهرا
امشب دلم گرفته از آن گریه می کنم
هم ناله با امام زمان گریه می کنم
یا رب رسیده شام غریبان یاس و من
رنگ غروب فصل خزان گریه می کنم
با اشک غسل نیمه شب و گریهٔ کفن
با تربتی که مانده نهان گریه می کنم
با راز سر گشودهٔ یک جسم پر گریز
با طفل آستین به دهان گریه می کنم
همراه کوه صبر که امر سکوت کرد
اما گریست مویه کنان گریه می کنم
هنگام باز کردن بند کفن چو شمع
بر بی کسی مرد جوان گریه می کنم
با بغض غرق غربت ایتام فاطمه
بر زخم های مادرشان گریه می کنم
زهرا میان خانهٔ قبر است یا علی
بر مرتضی چو ابر روان گریه می کنم
وقتی حسین سر روی زانوی غم گذاشت
من یاد رأس روی سنان گریه می کنم
سعید نسیمی
#حضرت_زهرا
محرم گل گر شوی گلزار غوغا می کند
بوی گل را گر بگیرد خار غوغا می کند
با نگاهی میشود «سلمان منا اهل بیت»
گردش چشم خدا هر بار غوغا میکند
مکتب مولاست خورشید بصیرت آفرین
رهرو این راه چون عمار غوغا می کند
میثمتمار در دارالولای فاطمه
می شود سر دار و روی دار غوغا می کند
در حریم فاطمه از بهر استشفاء خلق
فضه جای خود، در و دیوار غوغا می کند
لیلة القدر است زهرا و مقام مخفیش
گر بیفتد پرده از اسرار غوغا میکند
دم اگر «یا حضرت زهراست» بهر باز دم
نغمه ی «یا حیدر کرار» غوغا میکند
یا علی گویان عالم را معلم فاطمه است
با هواداری خود از یار غوغا می کند
یک مدینه دشمن و یک خانهٔ آتش زده
فاطمه تنها در این پیکار غوغا می کند
با تن مجروح هم دست از امامش بر نداشت
در هجوم لشکر اغیار غوغا می کند
قصه غصب خلافت غصه غصب فدک
عاقبت این گفتن بسیار غوغا می کند
تربت پنهان و خشم فاطمه از آن دو تن
این سند درپیش هر انکار غوغا می کند
یا علی و یا علی و یا علی و یا علی
یکصد و ده بار این تکرار غوغا می کند
شیعه بر پا خیز بهر انتظار منتظر
در رکاب حضرتش پیکار غوغا میکند
حاج قاسم ها فدای راه مادر کرده ایم
شیعه با روحیهٔ ایثار غوغا میکند
سعید نسیمی
#حضرت_زهرا
می آید استجابت اگر پیشواز تو
فخر خداست محفل راز و نیاز تو
محراب خانه نور علی نور می شود
از جانماز و وصله ی چادر نماز تو
فهم بشر به ساحت درکت نمی رسد
پنهان شده به دست خداوند راز تو
این آن حقیقتیست که کتمان نمی شود
غیر از علی نبوده کسی هم تراز تو
ای ساده زیستی تو تدریس بندگی
ای شوکت بهشت گلیم جهاز تو
نامت سلام داشت قیامت قیام داشت
زنده است آن شهادت تاریخ ساز تو
محشر که اختیار شفاعت به دست توست
داریم ما امید به برگ جواز تو
محمدحسن بیات لو
#حضرت_فاطمه__زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مناجات
#غزل
باید بری، نه! محضِ رضایِ خدا نگو
دق می کنم بدون تو، این جمله را نگو
زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز
سنگ صبور من، نرو از پیشم ای عزیز
زهرا شبِ عروسی مان خاطرت که هست؟
مهریه ی زلال و روان خاطرت که هست؟
یادت که هست قول و قراری که داشتیم؟
یک روح واحدیم، شعاری که داشتیم
ای دل خوشیِ زندگی ام می شود نری؟
از حال و روز من که شما با خبرتری!
گریه نکن محدثه، غمگین نکن مرا
با رفتنت غریب تر از این نکن مرا
با درد دنده های شکسته جدال کن
تقصیر دست بسته ی من شد، حلال کن
دل گرمی علی، به نظر زود می روی!
نه سال شد فقط، چقدر زود می روی
بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد
فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد
زهرا بمان و چهره ی غم را عبوس کن
زهرا بمان و زینب مان را عروس کن
غصه به کار دل، گره ی کور می زند
خیلی دلم برای حسن شور می زند
زهرا بمان که بغضِ بدی در گلوی توست
دامادیِ حسین و حسن آرزوی توست
حالا که اعتنا به قسم ها نمی کنی!
فکر حسین تشنه لبت را نمی کنی؟
دیدی که رنگ از رخ مهتاب می پرد
شبها حسین تشنه لب از خواب می پرد
در باغ میوه هایِ دلت، سیب نوبر است
این کربلایی از همه شان مادری تر است
حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد
پیراهن حسین شنیدم، تمام شد
باشد برو قبول، علی بی پناه شد
باشد، قرار بعدی مان قتلگاه شد
باشد برو که کرببلا گریه می کنیم
باهم کنار طشت طلا گریه می کنیم
#وحید_قاسمی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
با گزیدنهای لب این درد را پنهان مکن
هرچه خواهی کُن ولی این خانه را ویران مکن
یاکه جارو میزنی یاکه غذا را میپزی
جانِ زینب این مکن ، جان حسینت آن مکن
منکه میدانم که از این زخم میپیچی به خود
تاکه میآیم به زور این چهره را خندان مکن
زینبت را میکُشی وقتی که خود را میکِشی
مردِ خود را بیش از این شرمنده از طفلان مکن
سرفههایت را رها کُن لااقل آهی بکش
شیشهام میپاشی از هَم سینه را زندان مکن
بر تَرکهایت ضرر دارد بغل وا میکنی
با بغل واکردنت این جمع را گریان مکن
بشکند دستِ کسی که دستِ او دستت شکست
هیچ کس آنجا نگفت اینگونه با قرآن مکن
چهره پنهان کن وصیت کن شکایت کن ولی
با فشردنهای دندان درد را پنهان مکن
#حسن_لطفی ۹۹/۱۰/۲۱
#حضرت_فاطمه__زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مناجات
#غزل
شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان
نمی یابم تو را، ای در جهان مانند جان پنهان!
فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد
کسی که می برد نام تو را زیر زبان پنهان
رمان آفرینش با علی جذاب شد اما
تو قََدرت در تمام جمله های داستان پنهان
زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمی کردند
کمال مردها باشد میان دختران پنهان
در اطراف رسول الله (ص) آگاهانه می دیدی
چه شیطانی ست پشت چهره های مهربان پنهان
همه دیدند حق تنهاست، پهلوی تو زد فریاد
صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان
خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید
که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان
تو از قلب علی دلبازتر قبری نمی خواهی
از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان
تو جان حیدری، یعنی دوتایی یک نفر هستید
پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان، پنهان
به جز لاهوت، هر جا دفن شد کوثر چنان باشد
که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان
قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند
که دارد دخترت در حنجره، آتشفشان پنهان
و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود
شدی چون خون به رگ ها، زیر جریان زمان پنهان
به حدّی محوم از داغت که پیدایت نمی کردم
اگر می شد تنت در قبر حتی با نشان پنهان
#هادی_جانفدا
سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود
سینه سینای عصمت مشتعل از نار بود
آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی
از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بین کز جفای سامری
نقطه پرگار وحدت، مرکز مسمار بود
نالۀبانو زد اندر خرمن هستی شرر
گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود
صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه
روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان
آنکه جبریل امینش بندۀدر بار بود
از قفای شاه، بانو؛ با نوایی جان گداز
تا توانایی به تن، تا قوّت رفتار بود
گرچه بازو، خسته شد وز کار دستش بسته شد
لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود. . .
شاعر: آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
حتما نباید زخم از تیغ و تبر باشد
گاهی دلیلش میتواند میخ "در" باشد
پرپر شدن رویای یک گل میشود بیشک
در طالعش وقتی "شکستن از کمر" باشد...
#جواد_منفرد