️روضه و _ورود کاروان اسرا به کوفه و ماجرایِ اُم حَبیبه
اين است نوايِ دِلِ من در همه حالآت
از روزِ ازل تا بِ دم صبحِ مکافات
نقش است به لوحِ دلِ من با قلم عشق
این جاست حسینیۀ تو عمۀ سادات ...
خوبانِ روزگار مسلمانِ زینبند
دیوانۀ حسینُ پریشانِ زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتماً کنیز و پیرغلامانِ زینبند
در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند
مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچاره طنین حسین جان زینبند ....
کعبه رقیب حُرمت زینب نمی شود
عالم حریف هیبت زینب نمی شود
این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها
یک قطره از کرامت زینب نمی شود
هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا
در هر مکان که صحبت زینب نمی شود ...
باید به سوی عرش خدایش سفر کند
روی زمین رعایت زینب نمی شود
تنها به احترام حسینش اسیر شد
هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود
زینب اگر نبود محرّم نداشتیم
هیئت نبود ، این همه آدم نداشتیم
وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود
هر کس که هست مرد خطر بی جگر شود
تنها پیمبری ست که باید چهل مسیر
با شمر ها و حرمله ها همسفر شود ...
بین حرامیان سپرِ هر اسیر شد
اما کسی نبود برایش سپَر شود
با دست های بسته نمی شد به سر زند
سر را شکست تا کمی آرام تر شود
*عرضِ روضه ام : گفت نذر کردم یه بار دیگه معلمِ قرآنم زینبُ ببینم ... هر فقیر و اسیری وارد شهر میشه نان و خرما صدقه بدم ....
خبر آوردن اُمِ حبیبه یه کاروان اسیر وارد شهر شده ... (گفت نون و خرما ببرید) بردن و برگشتن گفتن اُم حبیبه از ما قبول نکردن ... ( گفت چطور مگه ؟) گفت آخه فرمودن صدقه بر ما حرامِ ... گفت یا للعحب مگه کی واردِ شهر شده ؟؟
میگن خودش چادر به کمر بست گفت برم ببینم کی اومده ... اومد دید یه عده رو سوارِ شتر هایِ بی جهاز کردن ... سوال کرد بزرگِ این کاروان کیه؟
سیدا،با دست عمه تون رو نشون دادن .... اومد جلو گفت چرا نون و خرمایِ منو قبول نکردید؟ با اون هیبتِ حیدری فرمود صدقه به ما حرامِ ....
گفت تا جایی که من میدونم و یادمه صدقه فقط به بچه هایِ پیغمبر حرامه ؟؟؟...
فرمود اُمِ حبیبه برا چی نذر کرده بودی ؟ عرض کرد خانم یه بار دیگه معلم قرآنم زینب رو ببینم ...
فرمود ام حبیبه نذرت قبول .... من زینبم ....
نوکرا ... میگن ام حبیبه یکی دو قدم فاصله گرفت ، خانم مگه چند وقته ندیدمت ...چرا انقد شکسته شدی ... چرا قدت خمیده ....؟؟ اصلاً باور نمیشه شما زینب باشی ... اگه شما زینبی ، زینب همیشه یه نشونه داشت ... همه جا سایه به سایۀ حسینش بود ... به من بگو اگه زینبی پس کجاست حسینت ...
فرمود ام حبیبه .... اون سری که بالایِ نیزه داره قرآن میخونه .....*
حسین ....
🌴🌴🌴
1_5740956264.mp3
5.15M
دشتی حضرت زینب س گریز به روضه امام سجاد علیه السلام
# زبانحال حضرت زینب
ای دل همیشه قلب دشمن سنگ بوده بیداد بیدادم
میخوام زینب بخونم گودال ببینم چقد سنگ روضه خوردیا امیدوارم حقشو اداء کنیا
همیشه $....
داداش سر پیراهنت هم جنگ بوده بیداد بیدادم
آخ
داداش ولی شرمنده زینب دیر فهمید بیداد بیدادم
وای که انگشتر به دستت تنگ بوده بیداد بیدادم
گفت حسین من بخوان قرآن که صوت دلربایت بیداد بیدادم
زقرآن علی دارد حکایت امان آخی.... امانم
آخ بیا داداش ببین حال خرابم2
زهجرونت ببین در پیچ وتابم داداش
سلام من ،به غیرت الله ،آقام علی بن الحسین
رسیدند صدا زدآقا جان تو این چهل منزل کدوم منزل به شما سخت گذشت
آی بچه غیرتیا
فرمودند :سه مرتبه الشام الشام الشام
بمیرم الهی به سهل ساعدی فرمودند: (اومد محضر زین العابدین گفت آقا من از محبین شمام )
فرمودند:سهل پول همرات داری یانه؟عرض کرد دارم آقا فرمود: برو پول بده به اینایی که سرها رو نیزه زدن بهشون بگو یا جلو برند یا عقب بیان چرا؟
فرمود انقدر این مردم به بهونه سرا ناموس ما را نگاه نکنن ای وای هان
ناله داری یانه؟ ای حسین ...
میگه انجام دادم، آمدم محضر زین العابدین آقا تمامه !
فرمود پارچه داری یانه؟عرض کردم عبام را برات پاره میکنم
فرمود پارچه زیر این زنجیر بنداز این گرما زنجیر رو داغ کرده
میگه قسمتی از عبام رو پاره کردم تا این زنجیر رو از گردن مبارک بلند کردم دیدم خون تازه از گردن مبارک جاریه!
#امان_از_دل_زینب
#چه_خون_شد_دل_زینب😭😭🏴🏴
آجَرَکَ الله یا صاحب الزمان فی مُصیبَتِ جَدِّکَ الحُسین علیه السلام
💥سبک: #شعرخوانی
🎤مداح:حاج #مهدی_رسولی
🌷 #حجاب
رختِ زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن!
بویِ زهرا و مریم و هاجر
از پرِ چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
"کهنه گشت و دست و پا گیر" است
توی بالِ فرشته ها انگار
حفظ وقتِ عبور می آیی
کوریِ چشمهای بی عفت
مثل یک کوه نور می آیی
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شان خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشتِ یک ابرِ تیره میمانی
خسته ای از تمام مردم شهر
از چه رو این قدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری !!
Rasouli-Hejab.mp3
2.66M
💥سبک: #شعرخوانی
🎤مداح:حاج #مهدی_رسولی
🌷 #حجاب
رختِ زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن!
بویِ زهرا و مریم و هاجر
از پرِ چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
"کهنه گشت و دست و پا گیر" است
توی بالِ فرشته ها انگار
حفظ وقتِ عبور می آیی
کوریِ چشمهای بی عفت
مثل یک کوه نور می آیی
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شان خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشتِ یک ابرِ تیره میمانی
خسته ای از تمام مردم شهر
از چه رو این قدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری !!
💥
.
#اربعین
کاروان اربعين
آنچه از من خواستي، با کاروان آوردهام
يک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام
از در و ديوار عالم فتنه ميباريد و من
بيپناهان را بدين دارالامان آوردهام
اندراين ره از جرس هم بانگ ياري برنخاست
کاروان را تا بدينجا با فغان آوردهام
بس که من منزل به منزل در غمت ناليدهام
همرهان خويش را چون خود به جان آوردهام
تا نگويي زين سفر با دست خالي آمدم
يک جهان درد و غم و سوز نهان آوردهام
قصهي ويرنهي شام ار نپرسي خوشتر است
چون از آن گلزار، پيغام خزان آوردهام
خرمني موي سپيد و دامني خون جگر
پيکري بيجان و جسمي ناتوان آوردهام
ديده بودم با يتيمان مهرباني ميکني
اين يتيمان را به سوي آستان آوردهام
ديده بود تشنگي از دل قرارت برده بود
از برايت دامني اشک روان آوردهام
تا به دشت نينوا بهرت عزاداري کنم
يک نيستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو
در کف خود از برايت نقد جان آوردهام
نقد جان را ارزشي نبود، ولي شادم چون مور
هديهيي سوي سليمان زمان آوردهام
تا دل مهر آفرينت را نرنجانم ز درد
گوشهيي از درد دل را بر زبان آوردهام
هاتفي «پروانه» را ميگفت کز اين مرثيت
در فغان، اهل زمين و آسمان آوردهام
.
#محمد_علي_مجاهدي «پروانه»
#حیاتنا_الحسین
...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#امام_سجاد علیه_السلام
#شهادت_امام_سجاد
#زمزمه
۷۶۲
ازغصه های تو ندارم خواب
چهل ساله هستم به پیچ وتاب
قلبم می سوزه تا می بینم آب
بابای مظلوم
بادیدن شیرخواره می گریم
تا می بینم گوشواره می گریم
به یاد گوش پاره می گریم
بابای مظلوم
اگر ببینم گلی رو پرپر
یادم میاد رو نیزه هجده سر
****
از داغ بین سینه می گفتم
با مردم مدینه می گفتم
از کینه ی دیرینه می گفتم
بابای مظلوم
گفتم تو را تشنه بریدن سر
نبود جای سالم روی پیکر
به قدر این نگین انگشتر
بابای مظلوم
من پاره پاره پیکرت دیدم
در بوریا تن تو پیچیدم
****
از شامیان من ولوله دیدم
شادی و رقص و هلهله دیدم
من خنده های حرمله دیدم
بابای مظلوم
دیدم یکی به کاکلت زد چنگ
دیدم که صورتت زخون شد رنگ
پیر زنی بر سر تو زد سنگ
بابای مظلوم
آن صحنه کی رود مرا از یاد
سرِ تو از نیزه زمین افتاد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#سبک_خوشابحال_نوکرات_ارباب
.👇
.
#امام_سجاد علیه_السلام
#شهادت_امام_سجاد
#زمزمه
۷۶۳
دیدم هر آنچه چشمی ندیده
دیدم کبوتر درخون تپیده
طوری زبابایم سر بریدند
که خون حلقش بر نی چکیده
دیدم چو جسم عریان بابا
دربوریا من پیچیدم او را
ازپا فتادم آندم که دیدم
مرکب به روی جسمش دویده
هم دیده ام جسمی بین گودال
ازظلم دشمن گردیده پامال
هم دیده ام باچشمان خونبار
برنیزه هجده سرِ بریده
نمانده تاب و توانِ گفتن
نرفته هرگز زخاطرِ من
زضربِ دستِ سنگینِ دشمن
دیدم که طفلی خورده کشیده
دیدم هماره با اشک وناله
روی کبودِ طفل سه ساله
دیدم که در گوشه ی خرابه
ره می رود با قدّخمیده
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#سبک_کبوتر_من_مپر_ز_لانه
👇
.
#امام_سجاد علیه_السلام
#زمینه
۷۶۴
کس نبیند آنچه من دیده ام
مدینه چون گلِ خشکیده ام
آه و واویلا
یاد شهدا هر شب می نالم
چهل ساله که یاد گودالم
آه و واویلا
سینه ی من شد غرقِ در ناله
دیدم کتک خورد طفل سه ساله
آه و واویلا
کربلا زخم تیر و سنان بود
امان از شام که زخم زبان بود
آه و واویلا
شامیان بر اشک ما خندیدند
پای سرِ بریده رقصیدند
آه و واویلا
یکی بر مطربها می داد انعام
آن یکی می داد بر علی دشنام
آه و واویلا
شامیان قلب ما را شکستند
ده تن را به یک ریسِمان بستند
آه و واویلا
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_سجاد
#سبک_سالار_زینب 🎼
.👇
.
#نوحه_سنتی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#سبک_حاج_اکبر_ناظم
۷۶۵
من ای مدینه از نفس فتادم
غمها که دیدم کی رود ز یادم
با آن همه غم روی پا ستادم
ندارم توانی شدم قد کمانی
رفته رمق ز دست و پایم
هر لحظه یاد کربلایم
جان من از غصه به لب رسیده
دیدم به صحرا لاله های چیده
بوسه زدم به حنجر بریده
خودم دیدم آنجا تن بی سرش را
پاشیده دیدم جسم بابا
در بوریا پیچیدم او را
من دیده ام تن های پاره پاره
دائم بود چشم پر از ستاره
به نیزه دیدم شیروخواره
دلم در پیچ و تاب وای من از رباب
از دیدن آن سر خمیدم
آه از جگر هر دم کشیدم
****
#محمود_اسدی_شائق
#شهادت_امام_سجاد
.👇
.
#واحد
#امام_سجاد علیه_السلام
#شهادت_امام_سجاد
#نوحه_سنتی
۷۶۶
آنچه من دیده ام کسی ندیده خدا
نه کسی دیده است و نی شنیده خدا
من پریشان شدم
دیده گریان شدم
وامصیبت
من کشیدم به شانه کوه درد و بلا
دیده ام تازیانه خوردن عمه را
وای من از جفا
می زدن عمه را
وامصیبت
****
#محمود_اسدی_شائق
#زنجیرزنی
#سبک_به_تماشا_بیا_ای_پسرفاطمه
.👇
.
#واحد
#امام_سجاد علیه_السلام
۷۶۷
شده دیدنی حال زین العباد امشب
رسیده دگر جانم ازغصه ها برلب
اگرچه ز یاد همه رفته ام اما
نرفته ز یادم غم عمه ام زینب
شود امشب هر دوچشمم بسته
به یاد بابم دلم بشکسته
خودم اربا اربا تن اکبرو دیدم
خودم روی نیزه سر اصغرو دیدم
توی کوچه،بازار شهرحرام افسوس
کتک خوردن عمه وخواهرو دیدم
خدا داند که نرفته از یاد
دمی که خواهر زناقه افتاد
دلم ازغم وغصه شد زیرورو ای وای
به غمهای ما خنده میکرد عدو ای وای
پس ازکشتن اصغر آن حرمله ی پست
سرمرکبش بسته راس عمو ای وای
به شهر کوفه دلم شد صدچاک
کشیده میشد سر او برخاک
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_سجاد
.👇
.
#بی_بی_شریفه_سلام_الله_علیها
#بنت_الحسن
#چهارپاره
#محاوره #عامیانه #فولکلور
۷۷۰
شریفه دختر عموی خوب من
رفتی و من از غمت، غمین شدم
چشماتو بستی و رفتی عزیزم
ندیدی که خرابه نشین شدم
هردوتا از روی ناقه افتادیم
ولی دستای تورو نبسته زجر
کاش منم مثل تو جون داده بودم
نمی افتادم ولی به دست زجر
میدونم که زیر پای شتری
بمونه اگه کسی دردسره
هرچی هم پای شتر سنگین باشه
ولی باز حرمله پاش سنگین تره
شریفه شکر خدا تو رفتی و
سربابامو بریده ندیدی
تازیانه خوردی مثلِ من ولی
به رخ عمه کشیده ندیدی
#محمود_اسدی_شائق✍
.
.
#شریفه_بنت_الحسن
#بی_بی_شریفه سلام_الله_علیها
#نوحه
۷۷۲
من شریفه دختر شاه کریمم
مادرم بر کل خلق اما یتیم
من یتیمم
درمدینه خون به قلب زار ما شد
پدرم مسموم از زهر جفا شد
من یتیمم
وقت تشییع جسم بابا را ندیدم
پیکرش شد تیروباران من شنیدم
من یتیمم
من غم و رنج و مصیبت ها کشیدم
طعم ضرب کعب نی ها را چشیدم
من یتیمم
دیده ام در کربلا با آه و ناله
که یکی زد تازیانه بر سه ساله
من یتیمم
پای ناقه تا که بر آیینه ام خورد
زیر پای اشتران شد سینه ام خرد
من یتیمم
#محمود_اسدی_شائق✍
.👇
.
#ترکی
#پنجم_صفر
#شور #از_ناقه_افتادن #حضرت_رقیه
*-*---*-**-*-*-
آخان ستاره لر کیمی آخدیم
جهانی یاندیریب بی بی یاخدیم
او قدر آغلادیم یولا باخدیم
یورولدوم عمه
یتیم اوشاقی چولده قویمازلار
الینده هر نه واردی سویمازلار
اونون یوزونه سیلی ورمازلار
داریخدیم عمه
(امان امان امان امان عمه) ۲
*-*-*-*-**-*-*-*
رقیه غملی گونلره قالدی
باشیمی شمر بلالره سالدی
بابامی هم اکبری آلدی
دویولموشم من
رقیه غصه دن سولوب تز گل
قانیله گوزلریم دولوب تز گل
ایاقلاریم قابار اولوب تز گل
سویولموشام
(امان امان امان امان عمه) ۲
*-*-*-*-**-*-*-*
#سیامک_پندی_خاکسار ✍
.👇
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 1
🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها...
گوشه خرابه...
🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
شب سوم محرم...
معمولا رسمه...
متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله...
زهرای سه ساله...
🔸به سنگ قبر من بیگناه بنویسید
🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
چه کردن با این نازدانه...خدا...
🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
(سازگار)
نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه...
کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه...
با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه...
هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه...
اما ...
هر جا شما بچه یتیم ببینید...
حتما نوازشش می کنید...
باهاش همدردی می کنید...
من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله...
چه خوب نوازشش کردند...
چه خوب باهاش همدردی کردن...
کنار سر بابا...
هر کجا رسیدن...
بهش تازیانه زدند...
بهش سیلی زدند...
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
گوشه خرابه... نیمه های شب...
بی بی رقیه...
شروع کرد به گریه کردن...
هی بهونه بابا میگیره...
میگه عمه جان زینب...
من بابامو میخام
عمه جان...بابام کجاست...
بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست...
صدازد...
عمه جان انقده بی تابی نکن...
عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن...
هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد...
اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن
صدای ناله اهل خرابه بلند شد...
خبر به کاخ یزید معلون رسید...
خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده...
گفتن دختر ابی عبدالله...
گوشه خرابه...
هی بهونه بابا می گیره...
نانجیب صدا زد...
خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش...
یا صاحب الزمان...
امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه...
گذاشتند جلو دختر بچه...
حالا تصور کن...
یه دختر سه ساله...
سر باباش رو در مقابلش بگذارن...
چه حالی پیدا میکنه...
تا نگاهش به سر بابا افتاد...
صدا زد بابای خوبم...
کجا بودی...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ!
بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ
بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده...
يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي
(نفس المهموم 456)
بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد...
هی دست رو صورت بابا میکشه...
هی نوازش میکنه...
گریه میکنه...
صدا زد... بابا...
نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا...
يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
بابا... بعد از تو داد از غريبي
(انوار الشهادة 244)
خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا
دستهامون رو بستند...بابا
طناب به گردنمون انداختند...بابا
ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند...
بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند...
🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا
🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا
هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب...
بدن رو سپر میکرد...
مبادا تازیانه به ما اصابت کنه...
بابا اصلا باورم نميشه...
🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا
🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا
🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا
🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا
بابا...
ببین صورتم کبود شده...
موهای سرم سفید شده...
مثل مادرم زهرا قدم خمیده...
بابا دیگه طاقت ندارم...
دیگه تنهام نزار...
منم با خودت با خودت ببر بابا...
انقدر کنار بدن بابا ناله زد...
یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف...
عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده...
🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم
🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود
🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم
🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ
شعراء 227
-