eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
131 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
#شب پنجم محرم بن الحسن علیه السلام میثم مطیعی غربتت را تا ديدم، ز بالاي تل آمدم در آغوشت، ميان مقتل عمو رسيدم ديدم كه آه، فتادي در قتلگاه مي‌آيد قاتل ز راه شده غروب عاشورا، دور و بر سرت غوغا برای كشتنت اي واي، شده دعوا (عمو، عموی خوبم) خوانده اي هل من ناصر، عموجان لبيك آمده يار آخِر، عموجان لبيك ببين كه دستم در راه دوست، شبيه دست عموست شده آويزان ز پوست دستم اگر به كار آيد، شود سپر براي تو سرم جدا مي‌شد ای کاش، به جاي تو (عمو، عموی خوبم) بیرق عشقت بالا، اباعبدالله کل یوم عاشورا، اباعبدالله حسین سلام ای بالا نشین، سلام ای خونین جبین بخر ما را اربعین من الغریب تو اوج، تمام روضه های تو خدا چه روضه ای خوانده، برای تو (حسین ذبیح العطشان) شاعر: روح الله اسماعیلی @rozevanoheayammoharramsoghandi
#شب پنجم محرم بن الحسن علیه السلام این لحظه های واپسین - دلواپسی هامو ببین عمه بذار برم به میدون چشمای من بارونیه - عمو رو خاکا، خونیه عمه بذار برم به میدون (تو قتلگاه غوغا شد ای وای - عمو حسین تنها شد ای وای)۲ (نفس نمونده دیگه - براش که نیمه جونه سخته برام ببینم - عمو غریب بمونه)۲ (عمو حسین مظلوم)۴ * من یادگار مجتبام - من نوجوان کربلام من ارغوان فاطمیّ ام تا راضی از من شه بابام - جونم فدای تو امام عبداللَّهَم من حیدریّ ام (چه سخته که عمو تو گودال - بشه جلو چشام لگد مال)۲ (خیلی دلم می سوزه - عمو فدات بشم من نامردا بین گودال - تو رو احاطه کردن)۲ (عمو حسین مظلوم)۴ * دستم بریده شه اگه - بازم برای تو کمه باید رو سینه ت جون بدم من «واللهِ لا اُفارقُ ... » - میگم تو این دقایق و تا بشنوه حرفامو دشمن (دشمن بدونه مرد رزمم - فرزند زهرا و علی ام)۲ (گرچه که کودکم من - اما برا ولایت آماده ام آماده ، آماده ی شهادت)۲ (عمو حسین مظلوم)۴ شاعر : وحید ولوی @rozevanoheayammoharramsoghandi
#شب پنجم محرم بن الحسن علیه السلام این آخرین نیزه ها رو - (نزنید۳) عموی تشنه لب مو - (نزنید۳) بهش بدید آب یه کم و - (نزنید۳) (دارم می بینم - بین گوداله لبهاش خشکیده - خیلی بی حاله)۲ (باید برم برا عمو یه کاری کنم باید برم عموجونم رو یاری کنم نمیشه من فقط که آه و زاری کنم (باید برم۳))۲ من عبداللهم - قربانی ثاراللهم۲ * تنش رو خاکاس پر خون - (نزنید۳) نداره پاش دیگه توون - (نزنید۳) تو رو خدا زخم زبون - (نزنید۳) (دستامو میدم - در راه دینم خوشحالم از این - مرگ شیرینم)۲ عمو برای من مثه بابام می مونه زندگی بی عمو برام مثه زندونه تموم هستی من این یه ذرّه جونه (جونم فدات۳) باید برم برا عمو یه کاری کنم باید برم عموجونم رو یاری کنم نمیشه من فقط که آه و زاری کنم (باید برم۳) مـَـــن، عبداللهم - قربانیِّ، ثاراللهم۲ * صلابت و برق چشام - (حسنی است۳) نبرد من مثل بابام - (حسنی است۳) طنین ذکر رو لبام - (حسنی است۳) (کوریه دشمن - مرد میدانم پای این مکتب - بی شک می مانم)۲ اگرچه کودکم ولی شبیه بابام منم مدافع حرم، فدای امام میخوام بشم شهید راه سرخ قیام (عموی من)۳ باید برم برا عمو یه کاری کنم باید برم عموجونم رو یاری کنم نمیشه من فقط که آه و زاری کنم (باید برم)۳ مـَـــن، عبداللهم - قربانیِّ، ثاراللهم۴ شاعر : وحید ولوی @rozevanoheayammoharramsoghandi
#زمزمه پنجم محرم بن الحسن علیه السلام پناهی شلوغی گودال کرده پریشونم نگو نیام پیشت عمو نمی تونم الان که دارم این صحنه رو می بینم انگاری که پاشو گذاشته رو سینم دیدن اشک و گریه ی عمه برام عذاب و رنجه برات بمیرم چرا موهات و گرفته توی پنجه عمو حسین جان ۳ دلم پر از خون شد هزار دفه مردم تا برسم پیشت چندجا زمین خوردم کاش شبیه قاسم برات می دادم جون ای کاش نمی دیدم میغلتی بین خون گریَم گرفته اینجا دچار غمی عظیمم کردن تو هم بحالم گریه کن آخه دوبار یتیمم کردن عمو حسین جان ۳ نفس بکش تا که نفس بگیرم من گلوت چرا زخمه برات بمیرم من رحمی توی قلب این قوم ظالم نیست رو بدن پاکت یه جای سالم نیست صدات گرفته از بس تو گودال فریاد زدی وای مادر تا نیزه رو زد به عمق پهلوت تو داد زدی وای مادر عمو حسین جان ۳ کی قبل من اینجا بالاسرت بوده محاسن خاکیت چرا خون آلوده برای یک بوسه رو بدنت جا نیست خوب شدعموجونم رقیه اینجا نیست یوسف زهرا پیراهنت کو هرچی که داشتی بردن دیدم یه لشکر ریخته سر تو غریب گیرت آوردن عمو حسین جان ۳ @rozevanoheayammoharramsoghandi
ضرب پنجم محرم بن الحسن علیه السلام نگاهی بنداز تو میدون ببین شده غوغا عمه درست می بینم یا که نه عمو شده تنها عمه ببین ـ عمو رفت و با رفتنش یه دفه دوره کردنش نبینم تنهاییشو ببین ـ پرِ گرگه دور عمو با یه لشگر شد روبرو دیگه عمه راضی شو دق میکنم ازم نخواه / که واستمو نگاه کنم دق میکنم ازم نخواه / که رو به خیمه ها کنم دق میکنم ازم نخواه / عمو جونو رها کنم غریب کربلا حسین دوون دوون سمت مقتل میام که پیش مرگت باشم تو بارش سنگ و نیزه میون آغوشت باشم عمو ـ مگه مردم تنها بشی هدف این تیرا بشی میکنم آه و زاری عمو ـ نبینم افتادی زمین چشاتو وا کن تو ببین هنوزم یاور داری دستمو میکنم سپر / عمو جونم فدا سرت دستمو میکنم سپر / برای جسم پرپرت دستمو میکنم سپر / فدای دست مادرت غریب کربلا حسین دل زمینو خون کرده اونی که رفته از دستم تو این نفس های آخر خدارو شکر پیشت هستم عمو ـ خیالم دیگه راحته که سرم روی سینته پیش چشمات جون میدم عمو ـمی خرم با جون زخمارو آخه معنی بابارو زیر سایت فهمیدم تنها غمم عمو اینه / که با تنت چه ها میشه تنها غمم عمو اینه / که بی کفن رها میشه تنها غمم عمو اینه / سر از تنت جدا میشه غریب کربلا حسین شاعر : وحید نادری@rozevanoheayammoharramsoghandi
با امام عجل الله فرجه الشریف تا کی غریبانه در این کنعان بمانم؟! در انتظار دیدنت گریان بمانم تا کی منِ قحطی زده بین بیابان محروم از باریدن باران بمانم؟! خیلی زیان دیدم از این دوران هجران نگذار بیش از پیش در خسران بمانم وقتی دلت را با گناهانم شکستم حق من است آواره و حیران بمانم ای وای اگر بی درد هجرانت بمیرم ای وای اگر در جهل خود پنهان بمانم بالاتر از بی دردی اصلا محنتی نیست من دوست دارم بی سر و سامان بمانم مُشتم همین که باز شد آواره گشتم باید همیشه دست بر دامان بمانم ریزه خورت هستم، به من نفرین اگر که خیره به دست لطف این و آن بمانم بین حسینیه فقط جریان گرفتم تا آخرش بگذار در جریان بمانم خواب و خوراکم درد دوری از حرم شد تا کی به فکر مرقد جانان بمانم؟! پیراهنش غارت شد و باید همیشه گریه کن آن پیکر عریان بمانم @rozevanoheayammoharramsoghandi
با امام علیه السلام تو راهم دادی و دارم دو چشمانِ تر از اینجا کجا را دارم آقاجان؟! کجا را بهتر از اینجا؟! نوشتی سردرِ هیئت؛ نجاتم میدهد عشقت رسیدم توشه بردارم برای محشر از اینجا خدا را شکر در کارم گره افتاد و برگشتم به لطفت سردرآوردم دوباره آخر از اینجا پرِ پرواز لازم داشتم محضِ طوافِ تو گرفتم مثل فطرس عاقبت بال و پر از اینجا میانِ روضه تحویلم گرفتی بینِ خوبانت قسم خوردم نخواهم رفت جایِ دیگر از اینجا تو هستی «سیدالعطشان» و من سیراب از داغت دلم آتش گرفت و آب؛ شد شعله ور از اینجا به دستانت سپردم حاجتم را...که شنیدم رفت؛ به عرش ِ بیکران، خونِ علیِ اصغر(ع) از اینجا امان از عصرِ عاشورا، تنت افتاد در گودال تو را می دید روی تل چه مضطر خواهر از اینجا جسارت شد به اهلِ خیمه و حرف از اسارت بود طناب آورده و آغاز شد دردسر از اینجا! @rozevanoheayammoharramsoghandi
#شب پنجم محرم بن الحسن علیه السلام یازده سال است دستت هست در دستم عمو یازده سال است در آغوش تو هستم عمو هر کجا افتاده ام از پا صدایت کرده‌ام بارها جای عمو بابا صدایت کرده‌ام تو هوای بچه های مجتبی را داشتی هیچ فرقی بین من با دخترت نگذاشتی راحت و آسوده در آغوش تو خوابیده‌ام گاه دلتنگ پدر بودم تورا بوسیده‌ام مینشستی مینشستم زود روی دامنت داشت عطر فاطمه بوی خوش پیراهنت بعد بابای شهید خود شدم دلبند تو تو شدی بابای من، من هم شدم فرزند تو بین آغوشت عموجان جای عبدالله شد اینچنین شد کنیه‌ات "بابای عبدالله" شد تو بغل کردی مرا هروقت که خسته شدم اینچنین شد من به آغوش تو وابسته شدم پس چرا حالا میان قتلگاه افتاده‌ای؟ پس چرا بر سینه خود شمر را جا داده‌ای؟ پس چرا منرا از آغوشت جدا کردی عمو؟ به دلم افتاده دیگر برنمیگردی عمو عمه! دارد تیر می آید به سوی سینه‌اش وای دارد مینشیند شمر روی سینه‌اش عمه! جان مادرت دست مرا محکم نگیر دست‌های کوچکم را هیچ دست کم نگیر گفته بابایم که تا آخر بمانم با حسین گفته بابایم که "لا یومَ کیومکْ یاحسین" سینه ام را روبه روی تیرها می‌آورم دست خود را زیر این شمشیرها می‌آورم تیری آمد بین آغوشت سرم را قطع کرد "دوستت دا..." تیر حرف آخرم را قطع کرد عمه‌ام گفته گلویت را ببوسم ای عمو حرمله نگذاشت رویت را ببوسم ای عمو از میان اینهمه لشگر به سختی آمدم آخرش هم بین آغوش تو دست و پا زدم زیر سم اسب هاشان پیکرم پاشیده است مثل قاسم سینه‌ام به سینه‌ات چسبیده است شاعر : آرش براری @rozevanoheayammoharramsoghandi
# مرثیه حضرت: عبدالله بن حسن علیه السلام () توجه به کودکان یتیم و سرپرستی و مراقبت از آنها سنتی بود که امیر المومنین(ع) به اون عمل می کرد ، امام حسین(ع) هم به یتیمان توجه خاصی داشت خصوصا به یتیمان برادرش امام حسن(ع) ، لذا روز عاشورا به سختی به حضرت قاسم(ع) اجازه میدان داد و هنگام وداع سفارش عبدالله را به حضرت زینب(س) کرد که مراقب او باشد ، امروز می خواهیم برای یتیم 11ساله امام حسن(ع) ، «عبدالله» عزاداری کنیم هم رضایت امام حسن(ع) و هم رضایت امام حسین(ع) را جلب کنیم. السلام علي الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین(ع) خالق عشق و محبت یا حسین ای قتیل دشت غربت یا حسین. ای گل صحرا نورد فاطمه ای صفای آل عصمت یا حسین. ای که جانت سوخت از لب تشنگی ای فدای کام خشکت یا حسین. آنقدر سوز عطش بالا گرفت تا که شد بی نور چشمت یا حسین. تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت یا بمیرم یا شهادت یا حسین. دوست دارم پیشت آیم لحظه ای تا نمایم با تو صحبت یا حسین. حسین جان(2) پرورش مرثیه ،اوج مرثیه ، عبدالله هنگام شهادت امام حسن(ع) کمتر از یک سال داشت ، از وقتی که چشم باز کرده عمویش امام حسین(ع) را دیده و از او محبت دیده ، امام حسین(ع) هم خیلی به او علاقه داشت ، وقتی ابی عبدالله(ع) از روی اسب بر زمین افتاد و توان حرکت نداشت و دشمن او را محاصره کرده بود ، عبدالله تا این صحنه را دید دست خود را از دست عمه اش زینب آزاد کرد و دوان دوان به سوی امام می رفت و فریاد می زد: والله لا افارق عمّی.(منتهی الامال) خودش را به امام رساند. عبدالله یگانه عاشق به یک نگه شد کبوتر حرم بود نگین بارگه شد. با اشک دانه دانه برون ز خیمه گه شد زخیمه گه روانه به سوی قتله گه شد. خود را فکند و ناگه بر دامن عمویش حسین گل حسن را با گریه کرده بویش. وقتی یکی از دشمنان می خواست با شمشیر به امام حمله کند او دست خود را جلو آورد وفریاد زد: ای نامرد می خواهی عمویم را بکشی؟ شمشیر او دست عبدالله را قطع کرد و ناله عبدالله بلند شد: یا عماه(وا ابتاه ... وا اماه) کن قبولم پسرت هستم من عاشق و خونجگرت هستم من. سر خونین تو خون کرده دلم از رخ ماه تو مولا خجلم. ناله دادی ز جفای اعدا دست من گشته چو دست زهرا(س) امام به او فرمود: صبر کن به زودی به نزد پدرت خواهی رفت عاقبت حرمله ملعون با تیری سه شعبه عبدالله را در آغوش امام به شهادت رساند. پایان (فرود) تا به بازوی من آمد شمشیر همچو زهرا شدم از عالم سیر. هر کجا نشستی مولایت امام زمان(عج) را صدا بزن. یا صاحب الزمان(عج) منابع سالار کربلا ص 15449 منتهی الامال ج1 کشته اشک ص 1 @rozevanoheayammoharramsoghandi
مکتوب شب محرم روضه غلام امام حسین به نام جون و جناب عبدالله بن حسن علیهما السلام به نقل از منابع معتبر ابی عبد الله بر بالین هفت نفر از شهدا حاضر شدند: از نکات عجیب بودن نام دو غلام امام حسین در بین این هفت نفر است، و عجیب تر اینکه ابی عبد الله السلام در لحظه شهادت صورت بر صورت غلامش ( واضح )مى‏گذارد یعنى همان ابراز محبتى را که درباره فرزند شجاع و دلبندش على اکبر علیه السلام مى‏کند، درباره غلامش نیز روا داشته. 1- مسلم ابن عوسجه (لهوف) 2- حر (لهوف) 3- واضح ترکی غلام امام حسین(علیه السلام)(نفس المهموم) 4- جون غلام ابوذر (نفس المهموم) 5-علی ابن الحسین(علیه السلام)( (لهوف) 6- قاسم ابن الحسن(علیه السلام)(لهوف) 7- ابا الفضل العباس(علیه السلام)( (بحار) یکی ماه رخسار با فرجام تنفر نمودی زروی سیاه غلام سیه چهره تنگ دل برآشفت برآن بت سنگ دل که ای ماه روی عطارد جبین به چشم حقارت به رویم مبین خدا گر تو را چهره چون بدر داد مرا چهره چون لیله القدر داد اگر نقطه ای از سیاهی من به روی تو افتد به وجه حسن ازآن خال لطف تو بی حد می شود خریدار حسنت یکی صد شود اگر از سپیدیت بر عکس کار شود نقطه ای بر رویم آشکار خلایق همه پیس خوانند و شوم گریزند از من از این مرز وبوم سیاهی سپیدی همه زان اوست که هر رنگ او می پسندت برایم نکوست مرا زین سیاهی بود افتخار که باشد به همرنگ خال نگار از آن می پسندم به رنگ سیاه که در کربلا چون که زد خیمه شاه شه عشق چون بی یاور و یار شد غلامی مهی را خریدار شد مرا هست از درگهت این امید که در نزد زهرا شوم رو سفید سرو جانم ای شه فدای تو باد سر من همه خاک پای تو باد مگر خون من از تو رنگین تر است مگر جان من از تو شیرین تر است «جون» غلام سیاهى که امیرمؤمنان على علیه السلام او را خریدارى کرد و به ابوذر غفارى بخشیده بود. او در ربذه- تبعیدگاه ابوذر- همراه ابوذر بود و پس از شهادت ابوذر در سال 32 هجرى به مدینه بازگشت و در خدمت امیرمؤمنان على علیه السلام و سپس امام حسن مجتبى علیه السلام و پس از آن در خدمت امام حسین علیه السلام بود. او به همراه امام از مدینه به مکه‏ امام علیه السلام در روز عاشورا به وى فرمود: «أَنْتَ فِی إذْنٍ مِنّی، فَإِنَّما تَبِعْتَنا طَلَباً لِلْعافِیَةِ فَلا تَبْتُلْ بِطَریقِنا؛ تو از جانب ما آزادى! تو در جستجوى عافیت با ما همراه بودى، پس خویش را در راه ما گرفتار مکن». «جون» خود را به پاهاى حضرت انداخت و ملتمسانه عرض کرد: «یَابْنَ رَسُولِ اللَّه! أَنَا فِی الرَّخاءِ أَلْحَسُ قِصاعَکُمْ وَفِی الشِّدَّةِ أخْذُلُکُمْ؟؛ پسر پیامبر! در خوشى‏ها کاسه لیس خانه شما بودم حال در گرفتارى رهایتان کنم؟». آنگاه افزود: «وَاللَّهِ إِنَّ ریحِی لَمُنْتِنٌ وَإنَّ حَسَبی لَلَئیمٌ وَإنَّ لَوْنِی لَأَسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَیَّ بِالْجَنَّةِ لَیَطیبَ ریحِی وَیَشْرُفَ حَسَبِی وَیَبْیَضَّ لَوْنی لا وَاللَّهِ لا أُفارِقُکُمْ حَتّى‏ یَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُّ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمائِکُمْ‏؛ بخدا سوگند مى‏دانم بویم ناخوشایند، حَسَبم ناچیز و چهره‏ام سیاه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بویم خوش و حَسَبم شریف و سیمایم سفید گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا این خون من با خون شما بیامیزد». پس از این گفتار، امام به وى اجازه داد. او شادمان به سوى میدان شتافت سپس جنگید تا به فیض شهادت نایل آمد. امام بر بالین وى حاضر شد و این‏گونه در حقش دعا کرد: «أَللَّهُمَ‏ بَیِّضْ‏ وَجْهَهُ‏، وطَیِّبْ ریحَهُ، وَاحْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرارِ، وَعَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ خدایا چهره او را سفید گردان، و بوى او را خوش گردان، و او را با ابرار محشور کن و بین او و محمد و آل محمد (در بهشت) آشنایى برقرار ساز». از امام سجّاد علیه السلام نقل شده است: آنگاه که جمعى براى دفن شهیدان کربلا حاضر شدند، پیکر جون را در حالى یافتند که با گذشت چند روز بوى بسیار خوشى از آن به مشام مى‏رسید.(1) یه غلام هم داشت ابی عبد الله به نام واضح که حافظ قرآن بود به میدان رفت پس از آنکه به زمین افتاد امام علیه السلام بر بالینش حاضر شد و چون مشاهده کرد غلام نسبت به آن حضرت اظهار علاقه مى‏کند، امام گریان شد و در کنارش نشست و صورت بر جبینش نهاد. غلام که ازاین همه محبت به وجد آمده بود، شادمان شد و فریاد زد: «مَنْ مِثْلی وَابْنُ رَسُولِ اللَّهِ واضِعٌ خَدَّهُ عَلى‏ خَدِّی‏؛ کیست همانند من که
پسر پیامبر صورتش را بر صورتم قرار داده است» این را گفت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد. یکسان رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت در دین ما سیه نکند فرق با سپید «در اینجا امام علیه السلام در لحظه شهادت صورت بر صورت غلامش مى‏گذارد یعنى همان ابراز محبتى را که درباره فرزند شجاع ودلبندش على اکبر علیه السلام مى‏کند، درباره غلامش نیز روا داشت. یعنى اینها همه مجاهدان وشهیدان راه خدا هستند و همه آنها عزیز و گرامى‏اند، و همه در یک مسیر و براى یک هدف جهاد کردند و شربت شهادت نوشیدند.» (2) مباد ، لحظه ای از یادتان جدا باشم خدا کند همه ی عمر با شما باشم مرا رها مکن از آستانه ات آقا رضامشو که ز درگاهِ تو جدا باشم اگر که فیض دعای تو شاملم گردد زدام غفلت و بند گنه رها باشم به انتظار فرج دست بر دعا شده ام خدا نکرده مگر تحبس الدعا باشم اگر نصیب کنی طول عمر با عزت همیشه و همه جا خادم شما باشم به یاد غربت ارباب دل پریشانم خوشم که با تو گرفتار روضه ها باشم دلم قرار ندارد بیا و کاری کن که عاقبت سفری با تو کربلا باشم یا بن الحسن آقا جان همه افتخار من اینه غلام درخونه ی شما اهلبیت باشم. همه ی آرزوم اینه اگه نتونستم شما را ببینم لا اقل لحظه جون دادن بیای بالای سرم آقا .لیاقتی به من بدید که مثل اون غلام سیاه ابی عبد الله بیایْد سرم را به دامن بگیرید. یاصاحب الزمان به حق ابا الفضل نذار آرزو به دل بمیرم. نقل می کنند ابی عبد الله (علیه السلام) بالای سر هفت نفر از اصحابشون اومدن،یکی جون بود. یکی واضح،یکی مسلم ابن عو سجه، یکی حر، یکی علی اکبر و یکی قاسم ، آخرین شهیدی که ابی عبد الله بالینش آمد و سرش را به دامن گرفت قمر بنی هاشم بود. بنا به نقلی امام کنار بدن عباس نشست «اخَذَ الحُسَین رَاسَه وَ وَضَعَهُ فی حِجرِه» آن فرق شکافته را بر داشت روی دامن گذاشت وخون از دو چشم عباس پاک کرد .نَفَسی مانده بود برای قمر بنی هاشم که آن را هم خرج گریه کرد.امام حسین فرمود «ما یُبکیکَ یا اَبا الفَضل؟» چرا گریه می کنی؟عرض کرد: برادرم نور چشمم! چرا گریه نکنم ؟در حالی که تو آمدی الان سر مرا از روی خاک برداشتی «فَبَعْدَ ساعَةٍ مَن یَرفَعُ رَأسَکَ»؛ اما ساعتی دیگر که خودت شهید می شوی ، چه کسی سر تو را از روی خاک بر می دارد و چه کسی خاک را از صورت مبارک تو پاک می کند؟! (3)(4) همه اینها امام حسین رفت بالا ی سرشون اما یه شهید بود عوض اینکه امام بیاد بالا سرش هنگامى که مشاهده کرد عموى بزرگوارش در گودال قتلگاه در محاصره دشمن قرار گرفته به هر زحمتی بود خودشو از دست عمه رها کرد رسود به عمو، دفاع جانانه ای از عمو کرد. آخرین لحظات تو دامن عمو بود در این حال حرمله با تیری عبد الله را در دامن عمو به شهادت رساند. مادر ره عشق نقض پیمان نکنیم گرجان طلبد دریغ ازجان نکنیم دنیا اگر از یزید لبریز شود ماپشت به سالارشهیدان نکنیم منابع: (1) نفس المهموم ص 365 (2) نفس المهموم ص 370 (3) مروری بر مقتل سید الشهدا علیه السلام /متن گفتار استاد حسین انصاریان ص74 به نقل از معالی السبطین ج1 ص443 (4) اما عرضه بداریم: یا ابا الفضل غصه نخور شاید اون لحضه ای که روزمین افتاد مادرش رو صدا زد.(4)کسی چه می داند؟ شاید اون لحظه آخر مادرش اومد بالای سرش و صدا می زد غریب مادر حسین. اشعار متناسب : مادر خوب من بیا که صبح من چو شامه بیا بیا بیا بیا که کار من تمامه بیا ببین که پیشونیم ز سنک کین شکسته بیا که روی سینه ام قاتل من نشسته مادر خوب من بیا مادر : زتیر کینه ی عدو پاره شده دل من مثل در خانه تو سوخته حاصل من مادر خوب من بیا بیا بیا بیا ولی دست به پهلویت مگیر پیش دو چشم تر من دست به بازویت مگیر اگر که غرقه خون بود همه ز پا تا سرم من حالا کشته نشدم اگر چه پاره پیکرم من اون زمان کشته شدم که پشت در فسردی پیش منو پیش بابام تو تازیانه خوردی آی مادر اون زمونا قلب من از داغ غمت شاکی شد من اون زمان کشته شدم که چادرت خاکی شد مکتوب پنجم محرم 👆👆👆👆 @rozevanoheayammoharramsoghandi
حضرت بن الحسن علیه السلام ششم محرم الاسلام میرزامحمدی شبِ زیارتیِ مخصوص ابی عبدالله است. کل دهه محرم یک طرف امشب یک طرف. امشب همه ی انبیا اوصیاء ‏اولیا ملائکه می آیند کربلا. مادرش فاطمه هم می آید کربلا. چه خبر است امشب؟ روایات ما فرمودند : ان الله ‏یزورُ الحسین فی کل لیلةِ الجمعه، یعنی امشب خدا هم زائر حسین است. اول برویم کربلا از محضر ارباب این ‏کربلا اجازه بگیریم ، با مادرش قدری هم ناله بشویم . بعد روضه ی یتیم امام حسن را برای حضرت بخوانیم. ‏ چقدَر نام تو زیباست ابا عبدالله حَرَمت عرش مُعلاست اباعبدالله . زائر کرببلا حق شفاعت دارم قطره در کوی ‏تو دریاست اباعبدالله. ببین اگر اینجوری هست شکرش را بجا بیاور که نام اربابت را میبرند سلام به اربابت ‏میکنی ببین اگر اشکت جاری میشود شکرش را بجا بیاور . هرکسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت، او نظر ‏کرده ی زهراست اباعبدالله . ‏ آماده ای سلام بدهی یا نه؟ السلامُ علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب ‏الحسین . ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم آقا جان ما کجا و دم زدن از تو کجا؟ ما که باشیم که ‏سنگ تو به سینه بزنیم ؟ سینه زن زینب کبراست اباعبدالله. حالا که رفتی کربلا بسم الله. مادرت گفت بُنَیَّ ‏دل ما ریخت بهم. ببین میشنوی صدای مادرش را؟ مادرت گفت بُنَیَّ دل ما ریخت بهم. بردن نام تو غوغاست ‏اباعبدالله. اسمش را ببر ببین چه غوغایی تو دلت بپا میشود؟ حسین جان.... حیف حنجره هایت خرج ابی ‏عبالله نشود. حسین....جان.‏ آمد خدمت ابی عبدالله یتیم امام حسن اجازه بگیرد، بوی امام حسن می دهد . یادگاران برادر مسمومش است. ‏نوشتند عمو و برادرزاده هردو بغل کردند همدیگر را. آنقدر گریه کردند که از حال رفتند. بعضی ها نوشتند ‏هرچه تلاش کرد ابی عبالله اجازه ی میدان رفتن نداد. مادرش کربلا بود . بلافاصله آمد تو خیمه ، آن یادگار ‏پدر را برای ابی عبدالله آورد. عمو اگر اجازه نمی دهی بروم میدان ببین نامه ی بابایم حسن را، ابی عبدالله تا ‏دستخط برادر را دید گذاشت روی چشمهایش بوسه زد. یادش بخیر مادوتایی کنار پیغمبر می رفنتیم. یادش ‏بخیر دوتایی خواهرمان را می بردیم حرم پیغمبر. یادش بخیر محضر مادر باهم خط می نوشتیم. باهم برای مادر ‏گریه کردیم ، من صورت به کف پای مادر گذاشتم داداشم صورت رو سینه ی زخمیِ مادر گذاشت. دوتایی ‏دم در بدنمان می لرزید. نامردها هم بابایم را می بردند هم مادرمان را می زدند. خاطرات یادآوری شد. ‏ نامه را بوسید و گریه کرد. قاسم ابن الحسن هم تو همین فرصت خم شد دست و پای عمو را بوسید. عمامه ‏ی امام حسن را بست دور سر قاسم. یتیم برادر را راهی میدان کرد . تا آمد رجز بخواند این جوری رجز خواند. ‏ان تُنکِرونی ؟أنا ابن الحسن سبطُ النبی المصطفی المُعتمل هذا حسینٌ کَلاسیر المرتحم ، این عموی من ‏است که محاصره اش کردید ، یک جوری میمنه و میسره ی لشکر را بهم ریخت محاصره اش کردند دیدند ‏حریف یتیم اما حسن نمی شوند سنگ اندازها آمدند جلو آنقدر یتیم امام حسن را با سنگ زدند . قدرت دیدش ‏را گرفتند. یک نانجیبی چنان با شمشیر به فرقش زد با صورت از مرکب به زمین افتاد. عمو را صدا زد. ابی ‏عبدالله به سرعت آمد بالاسر قاسم. اینجا چه اتفاقی افتاد؟ نمی گویم رد می شوم. دید پاها دارد روی زمین ‏کشیده می شود . چه کرد؟ وَضَعَ صَدرَهُ علی صدره. سینه اش را گذاشت رو سینه قاسم. یا صاحب الزمان. یک ‏جا دیگر این سینه سنگین شد ، اینجا بدن قاسم را گذاشت رو سینه ی مبارک ، ها فهمیدی کجا بردمت یا ‏نه؟ ‏ ساعتی نگذشت دید سینه ی مبارک خودش سنگین شده. چشمان غرق خونش را باز کرد ، دید و الشمرُ ‏جالسٌ علی صَدرک. حسین.... ‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi
#،غزل مرثیه ششم محرم گریه بود اولین صدا، آری! روز اول که چشم وا کردیم صاحب اشک! ما هم اسم تو را با همان اشک ها صدا کردیم شیر می داد مادر و فکرش پیش شش ماهه ی تو بود انگار گريه كرديم وقت لالايي به «علی اصغر» اقتدا کردیم داشت کم کم سه سالمان می شد، چقدر یک سه ساله شیرین است با گل خنده در دل بابا خودمان را چه خوب جا کردیم سیزده ساله... اهل درد شدیم، با تو بار آمدیم و مرد شدیم زیر یک تانک یا دم شمشیر...عهد را مو به مو وفا کردیم یاد «اکبر» جوان شدن هم داشت، رفتنش قد کمان شدن هم داشت کاش می شد دوباره برگردد... چقدر با تو هی دعا کردیم تشنه بودیم رفت و آب آوَرد، جرعه ای از شراب ناب آورد دل سقا شکست و جاری شد باده ای که در آن شنا کردیم افتخار سیاه پوشی را از غلامِ سیاهتان داریم این دل، آن خاک تیره بود، که بعد، با نگاه شما طلا کردیم هر کجا بوی سیب می آید، عاشق تو: «حبیب» می آید پیرگشتیم و این جوانی را نذر میخانه ی شما کردیم تا که دیدیم ربنایت را زیر باران تیر می خواندی ما نماز درست و بی عشقِ همه ی عمر را قضا کردیم با تو این بار در نماز شدیم، بر سر نی چه سر فراز شدیم شعله از مثنوی زبانه کشید، راز نی را که بر ملا کردیم شب سوم دوباره برگشتیم، در پی پیکر پدر گشتیم بدن پاره پاره ای دیدیم، فکر یک تکه بوریا کردیم دل عاشق، هميشه تبدار است، دل عاشق هميشه بيمار است کمی از تربت تو بوییدیم درد این سینه را دوا کردیم شاعر: قاسم صرافان در زیارت ناحیه مقدسه درباره قاسم بن الحسن علیهما السلام چنین آمده است: السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَضْرُوبِ‏ عَلَى‏ هَامَتِهِ‏ الْمَسْلُوبِ لَامَتُهُ حِينَ نَادَى الْحُسَيْنَ عَمَّهُ فَجَلَا عَلَيْهِ عَمُّهُ كَالصَّقْرِ وَ هُوَ يَفْحَصُ‏ بِرِجْلَيْهِ التُّرَابَ وَ الْحُسَيْنُ يَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبَكَ أَوْ أَنْ يُجِيبَكَ وَ أَنْتَ قَتِيلٌ جَدِيلٌ فَلَا يَنْفَعَكَ هَذَا وَ اللَّهِ يَوْمٌ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ مَعَكُمَا يَوْمَ جَمَعَكُمَا وَ بَوَّأَنِي مُبَوَّأَكُمَا وَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَكَ عُمَرَ بْنَ سَعْدِ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ نُفَيْلٍ الْأَزْدِيَّ وَ أَصْلَاهُ جَحِيماً وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً أَلِيماً. ترجمه: سلام بر قاسم، فرزند حسن بن علی؛ ضربت خورده بر سرش؛ و زرهش کنده شده؛ هنگامی که عمویش حسین را صدا زد! پس عمویش خود را مانند بازی شکاری بر بالای سرش رساند و او پاهایش را به خاک می سایید؛ و حسین علیه السلام می فرمود: [از رحمت خدا دور باشند] قاتلان تو؛ کسانی که روز قیامت، دشمنشان جدّ تو و پدر تو هستند! سپس فرمود: به خدا سوگند بر عمویت گران است که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد ولی تو کشته شده بر خاک افتاده باشی و سودی برایت نداشته باشد. به خدا سوگند امروز روزی است که کشندگان او (عمویت) فراوان و یاورانش اندک اند! خداوند مرا در روز قیامت با شما دو نفر (قاسم و امام حسین علیه السلام) قرار دهد و در جایگاه شما جای دهد. خداوند قاتلت عمر بن سعد بن عروة بن نفیل ازدی را لعنت کند و او را به دوزخ برساند و عذابی دردناک برایش آماده سازد! قاسم بن الحسن (علیهما السلام) در زیارت ناحیه مقدسه منبع: إقبال الأعمال، سید بن طاووس، ج‏2، ص 574-575 @rozevanoheayammoharramsoghandi
قاسم علیه السلام #،شب ششم محرم اجازه گرفتن حضرت قاسم(ع)برای رفتن به میدان و چگونگی شهادت ایشان از مصائب سنگینی که به اهل بیت: رسید در روز عاشورا، شهادت حضرت قاسم(ع) بود. در کتاب منتخب طُرِیحی، بحارالأنوار علامه مجلسی جلد چهل و پنج صفحه ی سی و چهار، مقاتل الطالبین، ارشاد شیخ مفید صفحه ی صد و هفت و طَبَری و وقعة الطف ابومخنف، لوط ابن یحیی[1]، این گونه واقعه­ی شهادت را نقل کرده اند: وقتی همه ی اصحاب شهید شدند و نوبت به فرزندان حضرت مجتبی(ع) رسید، قاسم به محضر حضرت حسین(ع) آمد، گفت: عمو اجازه ی رفتن می خواهم. حضرت(ع) فرمود: برادرزاده! تو نشانه و یادگار برادر منی، تو باش و به میدان نرو، که وجود تو دل تسلیِ من است. راستی این چه مقام باعظمتی است که در سن سیزده سالگی باعث آرامش دل عمو است؟ وقتی دید عمو اجازه نمی دهد، به شدت اندوهگین و گریان روی زمین نشست. اصرار کرد، دید عمو اجازه نمی دهد. سر روی پای عمو گذاشت، یادش آمد پدرش بازوبندی به بازویش بست که در آن حرزی قرار دارد، که پدر وصیت کرده، هر گاه غصه دار و ناراحت شدی این بازوبند را باز کن و بخوان و معنی اش را بفهم و حتماً به آن عمل کن. قاسم به خودش گفت سال ها است که بر تو گذشته و چنین اندوه و غمی به تو هجوم نكرده، حالا باید بازوبند را باز کنی و ورقه ی در آن را بخوانی. وقتی باز کرد دید نوشته: فرزندم به تو سفارش می کنم هرگاه عمویت را در کربلا در محاصره ی دشمن دیدی، هرگز جنگ با دشمنان خدا و پیامبر خدا را رها مکن و از جانبازی در رکاب عمو امتناع نورز، اگر عمو اجازه ی رفتن نداد به او اصرار کن تا اجازه بگیری. قاسم بلند شد، نوشته را به حضرت حسین(ع) داد. امام(ع) وقتی خط برادر را دید، دست به گردن قاسم انداخت، او را در آغوش گرفت. عمو و برادر زاده آن قدر گریه کردند که به حالت بی حال شدن روی زمین افتادند. در هر صورت امام(ع) قاسم(ع) را به خیمه برد، عباس و عون و مادر قاسم را طلبید و در حضور آنان به زینب کبری(س) فرمود: صندوق مخصوص مرا بیاور، قبای حضرت مجتبی(ع) را به او پوشاند، عمامه ی حضرت حسن(ع) را بر سرش گذاشت. اهل بیت: با دیدن این منظره گریه ی شدید کردند. امام(ع) وقتی آماده شدن او را دید، فریاد زد: پسرم! آیا با پای خودت به سوی مرگ می روی؟ گفت: عمو! چگونه نروم در حالی که تو را میان این همه دشمن یکّه و تنها و غریب و بی یار می بینم؟ عمو جان! جانم فدای جانت. امام(ع) گریبان لباس قاسم را چاک زد، عمامه را به دو طرف صورت قاسم آویخت و به این صورت او را به میدان فرستاد که هم از چشم زخم دور باشد و هم از حرارت آفتاب. حمید ابن مسلم ازدی خبرنگار واقعه ی کربلا می گوید: دیدم نوجوانی به میدان آمد، پیراهن و لباسی کمی در برداشت و نَعلِینی عربی که بعد نَعلِین طرف چپ هم گسیخته بود، با دشمن جنگید، سی و پنج نفر را کشت، لشکر دیدند حریف او نمی شوند. بدنش را سنگ باران کردند. عمر ازدی گفت: به خدا قسم به او حمله می کنم و خونش را می ریزم. در گرما گرم جنگ با شمشیر فرق مبارک قاسم را شکافت. عمو را به یاری طلبید. امام(ع) مانند شاهبازی که به سرعت از بالا به پایین بیاید، به میدان تاخت. ولی وقتی رسید که دید عمر ازدی می خواهد سر از بدن قاسم(ع) جدا کند. حضرت(ع) شمشیرش را حواله ی او کرد. دست قاتل جدا شد، او قبیله اش را به یاری طلبید. قبیله به امام(ع) حمله کردند. جنگ سختی در گرفت. بدن قاسم زیر سمّ اسبان خشمگین ماند. وقتی آتش جنگ فرو نشست، امام(ع) بالای سر قاسم آمد دید پاشنه ی پا را برای جان کندن به زمین می سایید. صدا زد: برادر زاده ام! به خدا قسم برای عمویت بسیار سخت است که او را به یاری بطلبی و نتواند جوابت را بدهد و تو را یاری کند و نتواند برای رفع مشکل تو کاری انجام دهد. سپس سینه ی قاسم را به سینه گرفت، در حالی که به خاطر کوبیده شدن اعضایش زیر سمّ اسبان پایش به زمین کشیده می شد، او را به همان حال کنار کشته ی اکبر آورد و اهل بیت: را به خاطر این مصیبت سنگین امر به صبر و استقامت کرد. پی نوشت ها: [1] - بحارالأنوار، ج45، ص34-36، باب37؛ مقاتل الطالبین، ص88،؛ الإرشاد،-ج2، ص107-108؛ تاریخ طبری، ج3، ص330؛ وقعة الطف، ص @rozevanoheayammoharramsoghandi
قاسم بن الحسن بن علی علیه السلام سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي فرمود: سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي كنم و او را به قتل مي رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ. آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان. آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد. مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم. شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر
ازصحت وسقم آن به حسب نقل وقولش ممکن باشداما قصه زبیده وشهربانووقاسم ثانی درخاک ری واطراف آن که در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه. بعضي از ارباب مقاتل گفته اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند: ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد. مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء الله تعالي. و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد، و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر: وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی شهادت حضرت علیه السلام انصاریان👆👆👆 @rozevanoheayammoharramsoghandi
ششم محرم قاسم علیه السلام استادهاشمی نژاد دوتا بدن کربلا برعکس هم شدند. یکی بدن عباس بود. وقتی علامه ی بحرالعلوم معماری را طلب کرد گفت برو تو سردآب قبر عمویم عباس ، میخواهم قبر را مرمت کنم . ببین چه لوازمی میخواهد . رفت تو سرد و بیرون آمد. به بحرالعلوم گفت آقا تو سردآب قبر یک بچه ی کوچک پیدا کردم. فرمودند همان قبر عمویم عباس است. گفت شنیدم عمو جانت خیلی قدش رشید بود .آدمی که قدش رشید است قبرش هم باید رشید باشد، چرا انقدر قبرش کوچک است؟ علامه ی بحرالعلوم بلند بلندگریه کرد . فرمود: فقطَّعوا بالسُّیوفِ ارباً اِربا بدن عمویم را قطعه قطعه کردند. اما بدن قاسم برعکس شده بود. وقتی میدان می رفت ، قدش کوتاه بود نوک شمشیر به زمین گرفته می شد . اما وقتی ابی عبدلله قاسم را از میدان آورد، سینه ی قاسم را به سینه ی خودش چسیانده بود اما پاهای قاسم روی زمین کشیده می شد . بدن زیر سم اسبها بلند شده بود. @rozevanoheayammoharramsoghandi
#شب ششم محرم بن الحسن علیه السلام میجنگم با رجز رو لبم - سرهای دشمنو میزنم من مردی از تبار علی - سرباز لشکر حسنم (من مدافع حریم زینبم من به «عاشق الحسین» ملقّبم تیغ من، تیغ علی مرتضاست در جهادم و همیشه غالبم)۲ (سکناتم فقط حسن - حرکاتم فقط حسن ذکر روی لبم حسین - ضرباتم فقط حسن)۲ من قاسمم، قاسم بن الحسن۳ * میدم در راه خون خدا - هم جون و هم سر و بدنم شاگرد رزم عباسم و - من قاسم پسر حسنم (من نواده ی علی مرتضام نوجوون فاتح کرب و بلام می زنم به قلب دشمن حسین ع ذکر «فاطمه مدد» روی لبام)۲ (ذکر «احلی» اذان من - رجز بر لبان من عموی من امام حسین - پدر من امام حسن)۲ من قاسمم، قاسم بن الحسن۳ * باکی از مردنم نبود - مادر داده به من کفنم گرچه که نوجوان، ولی من - از نسل و ثمر حسنم (هستی ام فدای شاه کربلا قاطعم در نبرد اشقیاء تا بفهمن معنی حقیقیه جمله ی «ألبَلاء للوِلاء»)۲ (به عدو حمله می کنم - در دفاع از ولایتم همه عالم بدونه که - پسر فاطمه منم)۲ من قاسمم، قاسم بن الحسن۳ @rozevanoheayammoharramsoghandi شاعر : وحید ولوی
#شب ششم محرم بن الحسن علیه السلام بیا عمو جان . دل بی تو تنگ است نقل سر من . باران سنگ است بیا بیا ای ماه قاسم . بیا بیا خورشید ماتم یا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2) (عمو عمو عمو عمو جان ) گفتم یتیمم . سویم دویدند با نیزه ی ناز . مرا خریدند عمو بیا برس به دادم . بیا که از نفس فتادم کسی نیاید . به سوی قاسم . خون میچکد از . گیسوی قاسم هستم تماشایی عمو جان . چرا نمی ایی عمو جانیا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2) (عمو عمو عمو عمو جان ) هم تارو پودم . گسسته اینجا هم استخوانم . شکسته اینجا بیا که من یاد تو هستم .بیا که داماد تو هستم بگو عمو جان .با ال هاشم به زیر مرکب . گمگشته قاسم منم که زیر دست و پایم . عزیز جان مجتبایم یا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2) (عمو عمو عمو عمو جان) @rozevanoheayammoharramsoghandi