eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
6.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
184 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @madahi_moharram ارتباط با مدیریت👈 @msoghandi
مشاهده در ایتا
دانلود
قاسم بن الحسن بن علی علیه السلام سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي فرمود: سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي كنم و او را به قتل مي رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ. آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان. آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد. مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم. شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر
ازصحت وسقم آن به حسب نقل وقولش ممکن باشداما قصه زبیده وشهربانووقاسم ثانی درخاک ری واطراف آن که در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه. بعضي از ارباب مقاتل گفته اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند: ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد. مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء الله تعالي. و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد، و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر: وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی شهادت حضرت علیه السلام انصاریان👆👆👆 @rozevanoheayammoharramsoghandi
ششم محرم قاسم علیه السلام استادهاشمی نژاد دوتا بدن کربلا برعکس هم شدند. یکی بدن عباس بود. وقتی علامه ی بحرالعلوم معماری را طلب کرد گفت برو تو سردآب قبر عمویم عباس ، میخواهم قبر را مرمت کنم . ببین چه لوازمی میخواهد . رفت تو سرد و بیرون آمد. به بحرالعلوم گفت آقا تو سردآب قبر یک بچه ی کوچک پیدا کردم. فرمودند همان قبر عمویم عباس است. گفت شنیدم عمو جانت خیلی قدش رشید بود .آدمی که قدش رشید است قبرش هم باید رشید باشد، چرا انقدر قبرش کوچک است؟ علامه ی بحرالعلوم بلند بلندگریه کرد . فرمود: فقطَّعوا بالسُّیوفِ ارباً اِربا بدن عمویم را قطعه قطعه کردند. اما بدن قاسم برعکس شده بود. وقتی میدان می رفت ، قدش کوتاه بود نوک شمشیر به زمین گرفته می شد . اما وقتی ابی عبدلله قاسم را از میدان آورد، سینه ی قاسم را به سینه ی خودش چسیانده بود اما پاهای قاسم روی زمین کشیده می شد . بدن زیر سم اسبها بلند شده بود. @rozevanoheayammoharramsoghandi
#شب ششم محرم بن الحسن علیه السلام میجنگم با رجز رو لبم - سرهای دشمنو میزنم من مردی از تبار علی - سرباز لشکر حسنم (من مدافع حریم زینبم من به «عاشق الحسین» ملقّبم تیغ من، تیغ علی مرتضاست در جهادم و همیشه غالبم)۲ (سکناتم فقط حسن - حرکاتم فقط حسن ذکر روی لبم حسین - ضرباتم فقط حسن)۲ من قاسمم، قاسم بن الحسن۳ * میدم در راه خون خدا - هم جون و هم سر و بدنم شاگرد رزم عباسم و - من قاسم پسر حسنم (من نواده ی علی مرتضام نوجوون فاتح کرب و بلام می زنم به قلب دشمن حسین ع ذکر «فاطمه مدد» روی لبام)۲ (ذکر «احلی» اذان من - رجز بر لبان من عموی من امام حسین - پدر من امام حسن)۲ من قاسمم، قاسم بن الحسن۳ * باکی از مردنم نبود - مادر داده به من کفنم گرچه که نوجوان، ولی من - از نسل و ثمر حسنم (هستی ام فدای شاه کربلا قاطعم در نبرد اشقیاء تا بفهمن معنی حقیقیه جمله ی «ألبَلاء للوِلاء»)۲ (به عدو حمله می کنم - در دفاع از ولایتم همه عالم بدونه که - پسر فاطمه منم)۲ من قاسمم، قاسم بن الحسن۳ @rozevanoheayammoharramsoghandi شاعر : وحید ولوی
#شب ششم محرم بن الحسن علیه السلام بیا عمو جان . دل بی تو تنگ است نقل سر من . باران سنگ است بیا بیا ای ماه قاسم . بیا بیا خورشید ماتم یا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2) (عمو عمو عمو عمو جان ) گفتم یتیمم . سویم دویدند با نیزه ی ناز . مرا خریدند عمو بیا برس به دادم . بیا که از نفس فتادم کسی نیاید . به سوی قاسم . خون میچکد از . گیسوی قاسم هستم تماشایی عمو جان . چرا نمی ایی عمو جانیا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2) (عمو عمو عمو عمو جان ) هم تارو پودم . گسسته اینجا هم استخوانم . شکسته اینجا بیا که من یاد تو هستم .بیا که داماد تو هستم بگو عمو جان .با ال هاشم به زیر مرکب . گمگشته قاسم منم که زیر دست و پایم . عزیز جان مجتبایم یا لیتنا کنا معک (حسین زهرا)(2) (عمو عمو عمو عمو جان) @rozevanoheayammoharramsoghandi
#شب ششم محرم بن الحسن علیه السلام میثم مطیعی آه ـ گفتی می خوای فدای من شی خواستم نری اما نذاشتی عزیز مجتبا، بمیرم زره به قامتت نداشتی اذن شهادت، از من گرفتی جون عمو رو موقع رفتن گرفتی افتادی از اسب، با گونه بر خاک با خون پاکت عاقبت جوشن گرفتی آه فدای غیرت تو قاسم آه ـ غبار میدون که بشینه از دیدن تو می شه غوغا پاهاتو رو زمین نکش تا نجوشه خون از دل صحرا نذار ببینم، جون دادنت رو نذار ببینم توی خون می زنی پرپر یه بارِ دیگه، بگو عموجان می خوام صداتو بشنوم گل برادر آه فدای غیرت تو قاسم @rozevanoheayammoharramsoghandi
#شب ششم محرم قاسم علیه السلام بند اول پسر برادر من قاسم قاسم قاسم نور دیده تر من قاسم قاسم قاسم خون از چشات میچکه/چه بلایی سرت آوردن خون از لبات میچکه/چه بلایی سرت آوردن چشاتو وا کن عزیزم به من نیگا کن عزیزم منو صدا کن عزیزم چرا پخشی تو این صحرا وااااای نزن پیشم تو دست و پا وااااای شکستن استخون تو وااااای امون از سم مرکب ها وااااای (یادگار برادرم،شدی شبیه مادرم) بند دوم الهی عمو بفدات قاسم قاسم قاسم عسله به روی لبات قاسم قاسم قاسم چون ماهه در خسوفی/چه بلایی سرت آوردن پاشیده از سیوفی/چه بلایی سرت آوردن کی روی سینت دویده موی سرت رو کشیده رنگ از رخ تو پریده قدت هم قد با اکبر وااااای ندارم داغتو باور وااااای پاشو باهم بریم خیمه وااااای که زینب میزنه بر سر وااااای (یادگار برادرم،شدی شبیه مادرم) بند سوم پاشو که بابات اومده قاسم قاسم قاسم کی تو رو با نیزه زده قاسم قاسم قاسم افتادی از صدر زین/چه بلایی سرت آوردن همسطح شدی با زمین/چه بلایی سرت آوردن سوسو نزن ای ستاره بگو عمو با اشاره چرا شدی پاره پاره چرا پخشی تو این صحرا وااااای نزن پیشم تو دست و پا وااااای شکستن استخونه تو وااااای امون از سم مرکب ها وااااای (یادگار برادرم؛شدی شبیه مادرم) شاعر : امیرحسین سلطانی @rozevanoheayammoharramsoghandi