eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozevanoheayammoharramsoghandi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک بیتی و دوبیتی شهادت حضرت رقیه س 😭😭 ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد مادرم نذر تو را هر وقت “هم زد” گریه کرد :: كاظم بهمني :: * * خشت های این خرابه سنگ غسلش می شود یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند :: علی اکبر لطیفیان :: * * به روی نیلی و موی سفید دقت کن بگو شبیه که هستم پدر، اگر گفتی؟ :: حامد خاكي :: * * بابا شما چیزی نپرس از گوشواره من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی :: سید محمد جواد شرافت :: * * زن غساله چه می دید که با خود می گفت: مـادرت کـاش به جای تـو  پـسـر می آورد ! :: كاظم بهمني :: * * ای داغ غمت لاله به باغ دل ما نام تو رقیّه جان، چراغ دل ما دلسوختگان غم خود را دریاب بگذار تو مرهمی به داغ دل ما :: سید رضا مؤید :: * * می آیم با شمیم زخم لاله به دستم خون اوراق سه ساله چهل بار از کتابی سرخ خواندم مصیبت نامه ی یاس سه ساله ::‌ محمد حسین انصاری نژاد :: * * یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم احساس کردم صورتم آتش گرفته است خود را میان یک در ودیوار دیدم :: كاظم بهمني :: * * بابا ببین چه کردند با شبهِ مادر تو از دست رفته حالا چشمان دختر تو :: وحيد مصلحي :: * * یک لحظه دید عمه مرا ، اشکباره شد داغ مدینه در دل زارش دوباره شد نامرد سیلی اش دو هدف داشت همزمان هم گوشواره رفت، هم گوش پاره شد! :: مهدي صفي ياري :: * * دستان کوچکش که ضريح اجابت است دل بسته بر کرامت او چشم سائلش کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozevanoheayammoharramsoghandi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شام غریبان 🏴🏴🍁🏴🏴🍁🏴🏴 السلام علیک یا اباعبدالله . ‏ و اَسرَعَ فرسُکَ شارداً إلی خیامِک . قاصدا مُهَمهماً باکیا. دیدند اسب ابی عبدالله گریه کنان زجه زنان دارد می ‏آید سمت خیمه ها ، فلما رأَینا النِّسا جوادکَ مَخزیاً و نظَرنَ سرجکَ ملویّا دیدند زین واژگون یال غرق خون ‏، ذوالجناح دارد زجه میزند. هی میگوید الظَّلیمَةَ الظَّلیمَة من إمَّة قَتَلت ابن بنت نبیها همه از خیمه ها ‏بیرون آمدند. چه کردند؟ ناشرات الشُعورِ علی الخُدور لاطمات الوُجوه سافرات و ذلی مسرَعِکَ مبادرا دنبال ‏ذوالجناح آمدند، نشانی را خوب بلد بود . زینب و سکینه و بچه ها رساند کنار گودال . تا رسیدند ناحیه ‏میگوید و الشمرُ جالسٌ علی صدره . حسین ....‏ با اشاره ی ابی عبدالله این زن و بچه برگشتند . چیزی نگذشت یک وقت زینب دید زمین دارد میلرزد . ‏فاطمه ی بنت الحسین میگوید من کنار خیمه ها بودم یک وقت دیدم یک نانجیبی دارد تکبیر میگوید . امام ‏چهارم فرمود بخدا سر بابایم را روی نیزه زدند. های حسین ‏ اما آنی که دل را میسوزاند این است . این نازدانه میگوید خودم با گوشهایم شنیدم عمر سعد فریاد میزد : مَن ‏یَنتدبُ باالحسین کیه بر بدن اسب بتازاند ؟ دیگر نگویم چه شد . ده نفر مشغول گودال شدند . بقیه حمله ‏کردند به خیمه ها . همه فرار کردند به دستور زینب کبری .‏ ‏ حمید ابن مسلم میگوید من با شمر و خولی آمدم دیدم یک خیمه ای آتش گرفته . یک خانوم بلند بالایی ‏کنار خیمه ایستاده . لباس خودش هم آتش گرفته ، گفتم بانو چرا فرار نمیکنی؟ فرمود اینجا یادگار امامم ‏است . گفتم و رفتم . حمید میگوید خولیِ ملعون وارد شد چنان با سیلی به صورت زینب زد . حسین.... ‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi
شام 🏴🏴✨🏴🏴✨ الیوم ماتَ جدّی رسول الله ، و الیوم مات أُمّی فاطمه. ‏ امروز مادر و پدر و برادر و جدم را از دست دادم. تو دیگه مقدمه نمیخواهی من هم از تو جیغ و داد ‏نمیخواهم. صداتان گرفته خسته اید ، اما این سر چشمه ی زلال اشکت هیچوقت نباید خاموش شود. ‏ هرکه فکر میکند خاموش شده ببیند این حرارت هرگز خاموش نمیشود . با یک سلام دوباره دلت بهانه ‏میکند . ‏ السلام علیک یا اباعبدالله. دیگر مقدمه هم نمیخواهی . ‏ غروب بود و زنی بیقرار تنها بود / زنی ز داغ برادر فکار تنها بود .‏ الان تو این امنیت تو این روشنی که خیابانها تا صبح روشن است ، جرات میکنی نه ناموست را بچه ی قدو ‏نیمقدت را ساعت یازده و دوازده شب بفرستی بیرون؟ هم خودت میترسی هم بچه میترسد. اما امشب تا ‏صبح این زن و بچه کجا فرار کردند؟ ‏ غروب بود و علمدار خفته و زینب میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود / غروب بود و طناب و اسیری و زینب ‏هزار و نهصدو پنجاه بار تنها بود .‏ دیگر چه خبر بود ؟ غروب بود و رباب و صدای لالایی / کنار تربت یک شیرخوار تنها بود ‏ دستور داد خیمه ها را با اهلش بسوزانند . جلوتر زین العابدین دستور داد علَیکُنَّ بالفرار همه دارند فرار ‏میکنند. اما کجا بروند؟ استقرار لشکر دشمن ، به شکل نعل اسب بود. یعنی نه به میمنه میشد فرار کرد نه ‏به میسره . همه به پشت خیمه گاه فرار کردند. پشت خیمه گاه هم پر از نیزار و خار مغیلان بود . اصلا امام ‏آنجا را حریم قرار داده بود که کسی حمله نکند . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل. ‏ فاطمه ی بنت الحسین خودش دارد روایت میکند ، دیدم فرد سواری دارد من را تعقیب میکند . یا الله . یک ‏دختر سه چهار ساله با سرعت قدمهای اسب دیگر ببین چقدر زود بهش میرسد . با پهلوی نیزه از پشت ‏چنان به کتف من زد من با صورت به زمین افتادم ، فقط فهمیدم که گوشواره را از گوشم کشیدند و بردند . ‏تا به هوش آمدم دیدم تو بغل عمه ام زینبم. گفتم و رفتم. اولین خواسته ای که داشت همین بود . تا ‏چشمانش را باز کرد گفت عمه چیزی داری رو سرم بکشم یا نه ؟ بی بی فرمود عَمَّتُک مِثلَک عمه ات هم ‏مثل توعه . ‏ حسین...‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi