کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا👇
••✾•🌿🌺🌿•✾••
@rozevanoheayammoharramsoghandi
یک بیتی و دوبیتی شهادت حضرت رقیه س
😭😭
ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت “هم زد” گریه کرد
:: كاظم بهمني ::
*
*
خشت های این خرابه سنگ غسلش می شود
یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند
:: علی اکبر لطیفیان ::
*
*
به روی نیلی و موی سفید دقت کن
بگو شبیه که هستم پدر، اگر گفتی؟
:: حامد خاكي ::
*
*
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی
:: سید محمد جواد شرافت ::
*
*
زن غساله چه می دید که با خود می گفت:
مـادرت کـاش به جای تـو پـسـر می آورد !
:: كاظم بهمني ::
*
*
ای داغ غمت لاله به باغ دل ما
نام تو رقیّه جان، چراغ دل ما
دلسوختگان غم خود را دریاب
بگذار تو مرهمی به داغ دل ما
:: سید رضا مؤید ::
*
*
می آیم با شمیم زخم لاله
به دستم خون اوراق سه ساله
چهل بار از کتابی سرخ خواندم
مصیبت نامه ی یاس سه ساله
:: محمد حسین انصاری نژاد ::
*
*
یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است
سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم
احساس کردم صورتم آتش گرفته است
خود را میان یک در ودیوار دیدم
:: كاظم بهمني ::
*
*
بابا ببین چه کردند با شبهِ مادر تو
از دست رفته حالا چشمان دختر تو
:: وحيد مصلحي ::
*
*
یک لحظه دید عمه مرا ، اشکباره شد
داغ مدینه در دل زارش دوباره شد
نامرد سیلی اش دو هدف داشت همزمان
هم گوشواره رفت، هم گوش پاره شد!
:: مهدي صفي ياري ::
*
*
دستان کوچکش که ضريح اجابت است
دل بسته بر کرامت او چشم سائلش
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا👇
••✾•🌿🌺🌿•✾••
@rozevanoheayammoharramsoghandi
روضه خانگی - روضه ورود به کربلا - 674.mp3
10.99M
#به خاک کربلا برقی درخشید...
🌾روضه #امام_حسین علیه السلام
✨▪️✨روضه #ورود_به_کربلا
حاج مهدی #سماواتی
#دوم_محرم
#روضه شام غریبان
#استادمیرزامحمدی
🏴🏴🍁🏴🏴🍁🏴🏴
السلام علیک یا اباعبدالله .
و اَسرَعَ فرسُکَ شارداً إلی خیامِک . قاصدا مُهَمهماً باکیا. دیدند اسب ابی عبدالله گریه کنان زجه زنان دارد می آید سمت خیمه ها ، فلما رأَینا النِّسا جوادکَ مَخزیاً و نظَرنَ سرجکَ ملویّا دیدند زین واژگون یال غرق خون ، ذوالجناح دارد زجه میزند. هی میگوید الظَّلیمَةَ الظَّلیمَة من إمَّة قَتَلت ابن بنت نبیها همه از خیمه ها بیرون آمدند. چه کردند؟ ناشرات الشُعورِ علی الخُدور لاطمات الوُجوه سافرات و ذلی مسرَعِکَ مبادرا دنبال ذوالجناح آمدند، نشانی را خوب بلد بود . زینب و سکینه و بچه ها رساند کنار گودال . تا رسیدند ناحیه میگوید و الشمرُ جالسٌ علی صدره . حسین ....
با اشاره ی ابی عبدالله این زن و بچه برگشتند . چیزی نگذشت یک وقت زینب دید زمین دارد میلرزد . فاطمه ی بنت الحسین میگوید من کنار خیمه ها بودم یک وقت دیدم یک نانجیبی دارد تکبیر میگوید . امام چهارم فرمود بخدا سر بابایم را روی نیزه زدند. های حسین
اما آنی که دل را میسوزاند این است . این نازدانه میگوید خودم با گوشهایم شنیدم عمر سعد فریاد میزد : مَن یَنتدبُ باالحسین کیه بر بدن اسب بتازاند ؟ دیگر نگویم چه شد . ده نفر مشغول گودال شدند . بقیه حمله کردند به خیمه ها . همه فرار کردند به دستور زینب کبری .
حمید ابن مسلم میگوید من با شمر و خولی آمدم دیدم یک خیمه ای آتش گرفته . یک خانوم بلند بالایی کنار خیمه ایستاده . لباس خودش هم آتش گرفته ، گفتم بانو چرا فرار نمیکنی؟ فرمود اینجا یادگار امامم است . گفتم و رفتم . حمید میگوید خولیِ ملعون وارد شد چنان با سیلی به صورت زینب زد . حسین....
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه شام#غریبان
#استادمیرزامحمدی
🏴🏴✨🏴🏴✨
الیوم ماتَ جدّی رسول الله ، و الیوم مات أُمّی فاطمه.
امروز مادر و پدر و برادر و جدم را از دست دادم. تو دیگه مقدمه نمیخواهی من هم از تو جیغ و داد نمیخواهم. صداتان گرفته خسته اید ، اما این سر چشمه ی زلال اشکت هیچوقت نباید خاموش شود.
هرکه فکر میکند خاموش شده ببیند این حرارت هرگز خاموش نمیشود . با یک سلام دوباره دلت بهانه میکند .
السلام علیک یا اباعبدالله. دیگر مقدمه هم نمیخواهی .
غروب بود و زنی بیقرار تنها بود / زنی ز داغ برادر فکار تنها بود .
الان تو این امنیت تو این روشنی که خیابانها تا صبح روشن است ، جرات میکنی نه ناموست را بچه ی قدو نیمقدت را ساعت یازده و دوازده شب بفرستی بیرون؟ هم خودت میترسی هم بچه میترسد. اما امشب تا صبح این زن و بچه کجا فرار کردند؟
غروب بود و علمدار خفته و زینب میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود / غروب بود و طناب و اسیری و زینب هزار و نهصدو پنجاه بار تنها بود .
دیگر چه خبر بود ؟ غروب بود و رباب و صدای لالایی / کنار تربت یک شیرخوار تنها بود
دستور داد خیمه ها را با اهلش بسوزانند . جلوتر زین العابدین دستور داد علَیکُنَّ بالفرار همه دارند فرار میکنند. اما کجا بروند؟ استقرار لشکر دشمن ، به شکل نعل اسب بود. یعنی نه به میمنه میشد فرار کرد نه به میسره . همه به پشت خیمه گاه فرار کردند. پشت خیمه گاه هم پر از نیزار و خار مغیلان بود . اصلا امام آنجا را حریم قرار داده بود که کسی حمله نکند . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل.
فاطمه ی بنت الحسین خودش دارد روایت میکند ، دیدم فرد سواری دارد من را تعقیب میکند . یا الله . یک دختر سه چهار ساله با سرعت قدمهای اسب دیگر ببین چقدر زود بهش میرسد . با پهلوی نیزه از پشت چنان به کتف من زد من با صورت به زمین افتادم ، فقط فهمیدم که گوشواره را از گوشم کشیدند و بردند . تا به هوش آمدم دیدم تو بغل عمه ام زینبم. گفتم و رفتم. اولین خواسته ای که داشت همین بود . تا چشمانش را باز کرد گفت عمه چیزی داری رو سرم بکشم یا نه ؟ بی بی فرمود عَمَّتُک مِثلَک عمه ات هم مثل توعه .
حسین...
@rozevanoheayammoharramsoghandi