گوشه ی خرابه مون خوش اومدی*****به یتیمان چه عجب تو سر زدی
عمه میگفت که بابات رفته سفر***** حالا که تو اومدی منم ببر
گوشه ی خرابه مهمونی شده***** بابا جون لبات چرا خونی شده
قربون محاسن خونیت بابا * سنگ کی خورده به پیشونیت بابا
بابا جون، باباجون ، بابا جون
باباجون گوش بده تا برات بگم * قصه ی زندگیمو با درد و غم
عمه میگفتش به من که دخترم * میدونی چرا تورا دوست دارم
تو که نور دیدگان عمه ای * شبیه مادر من فاطمه ای
دخترم ، دخترم ، دخترم
دخترم دلم برات غرق غمه * سرگذشتت شبیه مادرمه
از روزی که این حدیثو فهمیدم * مشتاق دیدن مادرت شدم
وقتی از ناقه به صحرا افتادم * به امید دیدن زهرا بودم
پاشدم رو خار صحرا دویدم * یه خانوم قد خمیده رو دیدم
صورتش کبود و قلبش خسته بود * مثل اینکه پهلوشم شکسته بود
تازه من به حرف عمه رسیدم * با چشام دیدم اونی که شنیدم
اون خانوم من رو، دامنش نشوند * دست خسته اشُ روی سرم کشوند
بابای خوب منو مهربونم * نمیتونم بی تو زنده بمونم
تشنه ی محبتم تورو میخوام * بخدا یتیم شدن زوده برام
پاشو بابا موهامو شونه بزن * به روی دختر خود بوسه بزن
بابا جون تورو که اینطور می بینم * از یادم رفته خرابه نشینم
چرا بابا سرتو خونی و خاکستریه * مزد قرآن خوندنت طعنه و سنگ کوفیه
جگرم سوخته از این آمدنت * سرت اینجاست کجا شد بدنت
گفته بودم چو بیایی ز سفر * غم دل باتو بگویم یکسر
ای پدر بس که زنندم سیلی * رویم از سیلی کین شد نیلی
هرکجا نام پدر می بردم * سیلی از شمر و سنان می خوردم
بر لب بابا سپس لب بنهاد * گفت ای بابا و شهیده جان داد
لب بلبل به لب گل چو رسید * چرخ بر حالت زینب نالید
4_5843963546408322733.mp3
1.44M
گوشه خرابمون خوش اومدی
مثل بابات به یتیما سرزدی
🕊#سینه_زنی_حضرت_رقیه_سلام الله علیها
🌹آقای کریمی🌹
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها_ولادت
#مدح #روضه #توسل #سید_مهدی_میرداماد
دختری آمد از قبیله ی نور
نذر راهش سبد سبد احساس
صورتش مثل قاب نرگس بود
سیرتش روح صد گلستان یاس
هر فرشته که می رسید از راه
یا اگر جبرئیل می آمد
به پر روسریِّ گلدارش
تا ببندد دخیل می آمد
هر سحر بوسه می گرفتند از
مقدمش کاروانی از خورشید
یاسها چلچراغ ایوانش
با همان بالهای سبز و سفید
*عیده! قراره جشن بگیریم برای این خانم،همیشه جمعه بعد نیمه شعبان به یاد این بی بی جشن میگیریم ولی سراسر جشن میدونم که اشک وحاله عیبیم نداره ، بعضی اسم ها رو نمیتونیم به این راحتی از کنارش بدون گریه بگذریم کسی که تو سه سالگی بهش لقب میدن ... ان شاالله راه باز بشه بریم ببینیم از باب قبله وارد بشیم بالای حرم نوشته:
آن که او در این مزار شریف آرمیده است
اُُّم البُکَاء رقیه ی محنت کشیده است ...
به عمش گفتن ام المصائب ، به سه ساله گفتن مادر گریه ها ... اینم دختر همون مادره دیگه ... مادری که تو هجده سالگی میشه سرآمد گریه ، باید دخترش تو سه سالگی بشه مادرگریه ... لذا بعضی وقتا حس میکنم حالت میخواد عوض بشه جلوش رو میگیری ... شعره همه چی توش هست هم حال روضه میخوای هم اشک وتوسل میخوای ... سوگلی اربابه دیگه ...*
تا که لب را به خنده وا می کرد
دل هر ماهپاره را می برد
هر دلی را به لطف لبخندش
به خدا تا خودِ خدا می برد
ساره ، آسیِّه ، هاجر وُ مریم
*عظمتو ببین...*
زائر هر شب نگاه او
وَ شکوه تمام این دنیا
گرد وُ خاک غبار راه او
به صفات حمیده اش سوگند
آیِنه دار حُسن زهرا بود
خاک راهش شفای هر درد است
او مسیحا تر از مسیحا بود)2
*هر کدومتون رو الان بلند کنم تو زندگی یه کرامت ازاین خانوم دیدید ... محاله بهش رو بزنی دست خالی برگردید ...*
در میان قبیلهِ ی خورشید
در دل هر ستاره جایی داشت
وَ روی موج آبی دلها
مثل مهتاب رد پایی داشت
آسمان است و گوشواره ی او
خوشه های طلایی پروین
مستجاب الدعاست این بانو
عطر سبز قنوت او آمین
آسمان مدینه ی دل را
مهر و ماه و ستاره ، کوکب بود
(بین این خانواده این دختر
همه ی عشق عمه زینب بود)2
*همه دوسش داشتن،عزیز دل همه بود ، اما بعد باباش حسین ،عمه براش میمرد ؛ بی خود نبود وقتی کاروان برگشت مدینه هر کی اززینب سراغ روضه میگرفت بی بی همه روضه ها رو میخوند حقم داره همه ی روضه ها رو فقط یه نفر دیده اونم زینبه ... اما زین العابدین میفرمایند: همه حرفاش رو که میزد - روضه خونا میدونن ماها به اون گریز آخر روضه میگیم مهم ترین جای روضه معمولا بهترین نقطه روضه ، اوج هیجان و مصیبت آخرشه-یکی دو دقیقه سکوت میکرد همه فکر میکردند روضه تمومه یه مرتبه یه آه بلندی میکشید میگفت: "فاماالرقیه ..." جانم ...
اینو گفتم بدونی من بلد نیستم بدون اشک برای رقیه شعر بخونم*
آسمان مدینه ی دل را
مهر و ماه و ستاره ، کوکب بود
بین این خانواده این دختر
همه ی عشق عمه زینب بود
*حالا بعد زینب نوبت کیه که ازش دلبری کنه این دختر؟*
(نه فقط عشق حضرت زینب
آرزو و امید عباس است)2
زینت آسمان آبی
شانه های رشید عباس است
جلوه دارد میان چشمانش
همه ی مهربانی ارباب
گل بریزید آمده از راه
دختر آسمانی ارباب
آسمانها ستاره می ریزند
جبرئیل از جنان به پای او
دسته گل می فرستد از جنت
مادرش فاطمه برای او
مریم است این وَ یا خود زهراست
که حریمش پر از کرامات است
تا قیام قیامت این دختر
افتخار تمام سادات است
از ضریح بهشتی اش هر دم
عطر جانبخش لاله می آید
تا همیشه صدای جانسوز
گریه ی یک سه ساله می آید
*خیلی اهل کنایه و نکته میخواد حرف رو بگیری ...*
اعتکاف بنفشه و لاله
روی لبهای او چه دیدن داشت...
*چرا بنفشه ولاله؟من روزی شب سوم محرمم رو آخر ماه شعبان میگیرم تو رو نمیدونم ... یکی از ظریف ترین قسمت های صورت یه دختر لبای دختره ... دختر دارا شما برای رقیه باید سنگ تمام بذارید ان شاالله این خانوم قیامت تلافی کنه ... گل بنفشه رنگش کبوده ... گل لاله رنگش سرخه ... همچین که نگاش به لبای بابا افتاد خودش یادش رفت ... درداش یادش رفت ... کلی گله آماده کرده بود به باباش بگه میخواست از شام و کوفه و زجر وحرمله گله کنه اما تا نگاش به سر بابا افتاد خودشو یادش رفت ... اول گفت:کی لباتو پاره کرده؟کی موهاتو خضاب کرده؟....
ساله دختر كه كتك نداره
اون كه قباله فدك نداره
بچه دیگه سیلى زدن نداره
هلال ماه نیلى شدن نداره
جسم كوچیك لگد زدن نداره
گوش كوچیك پاره شدن نداره
موى پریشون كشیدن نداره
قد كوچولو خمیدن نداره
عترت طه تماشا نداره
خورشید عصمت كه حاشا نداره
زاده زهرا كه دیدن نداره
بچه یتیم كه خندیدن نداره
رقیه بودنكه نگاه نداره
یتیم شدن جرم و گناه نداره
بچه زدن تازیانه نمىخواد
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مرثیه
#سینه_زنی
#سبک : روی قبرم بنویسید
روی قبرم بنویسید که دور از وطنم
جای سِنّم بنویسید که پیر از مِحنم
بنوسید که غسّاله مرا غسل نداد
بنویسید شبیه پدرم بی کفنم
بنویسید مرا عمه حلالم بکند
بنویسید نشد بوسه به دستش بزنم
بُهت غسّاله از این بود که دید افتاده
چند تا لکهء مشکوک به روی بدنم
کاش می شد به کسی این همه زحمت ندهم
کاش می شد که خودم قبر خودم را بکنم
خواستم یک دو وصیت کنم اما هر بار
جای آن لختهء خون ریخت برون از دهنم
بسکه زهرا شدم آخر نتوانست کسی
در بیارد ز من سوخته ام، پیرهنم
رفتم و قصهء لالایی مادرها شد
ماجرای وسط خیمه ی غم سوختنم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
دست از سرم بردار من بابا ندارم
زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم
گیسو سپیدم؛ احترامم را نگه دار
سیلی نزن؛ من با کسی دعوا ندارم
باشد بزن چشم عمو را دور دیدی
من هیچ کس را بین این صحرا ندارم
زیبایی دختر به گیسوی بلند است
مثل گذشته گیسوی زیبا ندارم
این چند وقته از در و دیوار خوردم
دیگر برای ضربه هایت جا ندارم
تا گیسویم را ز دستانت درآرم
غیر از تحمل چاره ای اینجا ندارم
گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد
خسته شدم میلی به این دنیا ندارم
گیرم که پس دادند هر دو گوشوارم
گوشی برای گوشواره ها ندارم
شیرین زبان بودم صدایم را بریدند
آهنگ سابق را به هر آوا ندارم
در پیش پایم نان و خرما پرت کردند
کاری دگر با شام و شامی ها ندارم
با ضربه ی پا دنده هایم را شکستند
کی گفته من ارثیه از زهرا ندارم
نشناختم بابا تو را تغییر کردی
امشب دگر راهی به جز افشا ندارم
گویا تنور خولی آتش داشت آنشب
ترکیب رویت گشته خیلی نا مرتب
بنال ای دل نوا دارد رقیه
به هر دردی دوا دارد رقیه
مرض او را ز پا انداخت ،امّا
مریضان را شفا دارد رقیه
سه ساله کودک و این اوج عزّت؟
مدال مرحبا دارد رقیه
بیا یا فاطمه اندر خرابه
عزای بی ریا دارد رقیه
بدور از دیدهٔ بیگانه امشب
سخن با آشنا دارد رقیه
ز دست ساربان و زجر و خولی
به بابا شکوه ها دارد رقیه
ز خونین چهره میبوسید و می گفت
غم بی انتها دارد رقیه
بیا ای یار پیشانی شکسته
که با مهمان صفا دارد رقیه
چه با جا آمدی ای جان جانان
ببین جا در کجا دارد رقیه
از آن روزی که افتادی به مقتل
دل پر ماجرا دارد رقیه
دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست
وطن در کربلا دارد رقیه
بمیرم از چه لبهایت کبود است
بگو محشر به پا دارد رقیه
پدر بر چهره ام یک دم نظر کن
رُخ زهرا نما دارد رقیه
به جرم عاشقی جان بر لب آمد
شکایت زاشقیا دارد رقیه
خدا خواهد اگر ،می میرم امشب
که هر شب این دعا دارد رقیه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
ای چنان فاطمه یکتا، عمه
شاخهء زخمی طوبا ، عمه
چارمین حیدر دنیا ، عمه
ای پناه منِ تنها ، عمه
من کیام؟ جلوهء زهرای بتول
من کیام؟ روشنیِ چشم رسول
من کیام؟ واسطهء رَدّ و قبول
جای من نیست در اینجا عمه
من که بر دوش عمو جایم بود
غرق در بوسه سراپایم بود
"فاطمه فاطمه" لالایم بود
شدم آیینهء زهرا ، عمه
بر تنش پیرهنش بود که نیست
پیرهن نه، کفنش بود که نیست
گریهام بر بدنش بود که نیست
چه خلاصه شده بابا، عمه
#محمد_بختیاری
توی دنیا بی بابا زنده بودن جا نداره
الهی نباشه دختری كه بابا نداره
عمه جان بابای من كه این جوری نبوده،دخترم منم تو گودال می گفتم:أأنت اَخی؟ گوینده باید توكلش به خدا،توسلش به معصومین،تمسكش به قرآن باشه. یقین داشته باشه اگه روزی براش نوشتند،حضرت زهرا سلام الله علیها سهمش رو نگه داشته.صد نفر می خونند، یه دفعه می بینی تو اگه حواست جمع باشه،به تو كه میرسه،یه خط،یه نیم بیت، یه مصرع میگی، چراغ دل ها روشنتر میشه،شعله ور میشه
زخانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
دخترم بریم بابا،مادرم برات سفره انداخته،مادرم فاطمه چشم براه توست. این زبانحال گفتن منه:تو كه سیلی می خوردی مادرم آه میكشید. مادرم سیلی خورد جدم آه كشید. یا اباعبدالله جون بچه ات مارو رها نكن.آقا جان ببخش مارو دل عشقات رو خون كردیم امروز،آخه اینها دیونه ی شما هستند،نمیشه كم براشون بذاریم.قربونت برم آقاجان.
به قصد شستن خون از رخ تو میگریم
ولی چه سود مرا هر دو دیده خونبار است
بابا همیشه برا راهب دعا میكنم،بالاخره تو این سفر یه نفر پیدا شد. گرد و خاكی از صورتت پاك كرد.بعضی شهرها،بعضی جاها از روی نیزه سرت رو نشونه میگرفتند.
یا عقب رو سنگ باران سرت طفلان نبینند
یا جلو رو تا كه سیلی خوردن طفلان نبینی
الهی اگه بابات زنده است،خدا سایه اش رو از رو سرت كم نكنه،دعای بابا یه چیز دیگه است. بابا دعا كن من هم زودتر به علی اصغر برسم.بابا به من نگو بر زن جهاد نیست.اگه قرار نیست زن ها شهید بشن،چرا مادرت هیجده سالگی شهید شد.
وای مادرم،مادرم،مادرم
یه وقت آدم تو یه حال معمولی سیلی میزنه،یه وقت یه راهی رفته، میگه اگه من بهش برسم من میدونم و این.اومد تو مسجد گفتند:نبودی قباله رو گرفت. رفت. گفت:این چه كاری بود كردی؟ علی پول تو دستش باشه ما شكست میخوریم. سریع اومد راه زهرا رو بست. حالا كینه داره:اَحْقادًا بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً. فاطمه كجا بودی؟ حقم رو گرفتم.قباله رو بده.نمی دم. قاپ زد. آب دهان ریخت رو قباله. پاره پاره كرد. بی بی فرمود:خدا شكمت رو پاره كنه. بعضی خیال میكنند ما میگیم سیلی. یه دونه زد. با دو دست از دو طرف.... علامه ی امینی رحمة الله علیه میگه: حورای ِ انسیه.یعنی اینقدر خداوند به این حورای انسیه لطافت داده، برگ گل به صورتش میخورد جا می نداخت.
گوشه ی چشم تو چرا شد كبود؟
فاطمه جان مگر علی مرده بود؟
این مال مادر. اما دختر چی؟
زخانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
سوء تغذیه یكی از بلاهایی كه به سر بچه میاره اینه، میبینی گریه اش كه میگیره، یه دفعه نفس بند میآد. میگن ریسه میره. دكتر می بری میگه این كلسیم بدنش كم شده،خوب بهش غذا ندادید. باید بهش برسید.بچه سر رو دید ریسه رفت. دیدید بچه وقتی ریسه میره، هی تكونش میدن،هی فوت میكنند تو صورتش اكسیژن برسه، اول گفتند : ان شاء الله مثل همیشه دوباره نفس میكشه، دیدند نه ، نفس بر نگشت. ناخن ها سیاه شد. چشم ها رفت.
چنان ضرب دست عدو سخت بود
كه دندان شیری ِ دختر شكست
امشب به دامن من خورشید آرمیده
یا ماه آسمان ها در کلبه ام دمیده
دختر همیشه جایش آغوش گرم باباست
کسی روی دست دختر راس پدر ندیده
از دل چراغ گیرم از اشک گل فشانم
از زلف مشک ریزم بابا زره رسیده
از بس که چون بزرگان بارفراق بردم
درسن خردسالی سرو قدم خمیده
بابا چه شد که امشب، با سربه مازدی سر
جسمت کدام نقطه، در خاک و خون طپیده؟
هم کتف من سیاه است،هم روی من کبود است
هم فرق من شکسته،هم گوش من دریده
داغم به دل نشسته آهم زسر گذشته
چشمم به راه مانده اشکم به رخ چکیده
از بس پیاده رفتم پایم ز راه مانده
ازبس گرسنه خفتم رنگم زرخ پریده
تو رفع تشنگی کن از اشک دیده ی من
من بوسه می ستانم از حنجر بریده
انگشت های عمه بگرفته نقش گلزخم
از بس نشسته و خار از پای من کشیده
جسمم رود شبانه در خاک مخفیانه
یاد آورد ز زهرا دفن من شهیده
خفتم خموش و دادم بر بیت بیت میثم
صد محنت نگفته صد راز ناشنیده
ای یار سفر کرده گل از سفر آوردهی
بـر دخترکـت لاله از زخم سر آوردی
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
ویرانه سـرا روشن گردیـده ز روی تو
سوغاتی من گشته رگهای گلوی تو
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
مهمـان منـی بابا جانـان منی بابا
گیرم به سر دستت قرآن منی بابا
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
ای دلبــر جانانــه برگشتــه غــریبانه
کی دیده به ویرانه شمع و گل و پروانه
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
بنشینم و بگذارم لب بر لب عطشانت
یــادآورم از چــوب و از آیـه قرآنت
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
یک صورت خون آلود با این همه زیبایی
در ایـن شـب ظلمانـی گردیده تماشایی
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
ای مـاه چهـل منـزل ایـن منزل پایان است
هم بر لب تو لبیک هم بر لب من جان است
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
ای عمّه خداحافظ من هم به سفر رفتم
بنگـر چــه غریبانـه همـراه پـدر رفتم
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
ای خونجگرِ دوران، ای دربدرِ صحرا
پیغـام تـو را بردم بر فاطمهی زهرا
مولا ابی عبدالله، مولا ابی عبدالله
مسافران صفر - غلامرضا سازگار