#متن_روضه
#روضه ورود کاروان به کربلاء المقدسة
#شب دوم محرم #بخش_پایانی
**
گفت هر چه قدره چربش کنید بنویسید، یه نگاه به هم کردن، یعنی میده؟ پسر بزرگه اومد، دستش لرزون، یه مبلغی رو نوشت، هی به هم میگفتن، یعنی امضا میکنه، گذاشتن جلوش، منتظر بودن ببینه، بالا پایین کنه، دیدن خودکارشو برداشت، روشو گرفت اون طرف، یه امضا زد، برگه رو کند، تا زد، برید نوش جونتون، من همه زندگیم مال آقای شما، بقول ما بِشکَن زنون، دیدی نگاه نکرد، خدا عزتش بده، اومدن، زد و همون سال، این پیرمرد از دنیا رفت، اومد تو خواب آقازادش دید باباهه رو به راهه، گفت بابا اون ورا خبری نی به ما هم بگو، گفت اتفاقا خیلی خبراست، قدم از قدم بر میداری، حساب داره، گفت پس چطور تو اینقدر رو به راهی؟ گفت داستان داره بابا، تو صف ایستاده بودم، داشتن حساب کتاب همه رو میزدن، رسید به من، پروندمو دادن گفتن برو اونجا ، تو حسابت به حسین میخوره، گفت رفتم گذاشتم جلو ارباب، سلام آقا، چه جواب سلامی داد، خوش اومدی، برگه هامو نگاه نکرد روشو گرفت اون طرف، امضا رو زد گفتم آقا، قابل نمیدونی؟ گفت برو، تو مگه برا ما دادی نگاه کردی، برو نوش جونت، هر چی تو بخای برات میدم، (جـــــان)، آقا، این برگه ی اربعین ماست، ما ازت پول نخواستیم، آقا نگاه نکن کی برگه جلوت گذاشته، آخ یه کربلا...
تا که فرمود رسیدیم، قدم را کوبید
یک علمدار بر آن خاک، علم را کوبید
به روی، سینه ی خود، تیغ دو دم را، کوبید
بین آن دشت، ستون های، حرم را کوبید
بیرق افراشته شد، باد تکانش میداد
کیست این مرد، که یک دشت نشانش میداد
کاروان رسید کربلا، یهو صدای گریه بچه شیر خواره ها در اومد، بچه کوچیک که گریه کنه ، این حرفا نیست ، دشتو زیر پاش میلرزونه، صدای جیغ بچه ها بالا رفت ، همه هم دیگه رو نگاه کردن، ابی عبدالله عصا کوبید زمین، بایستید، کاروان ایستاد، همه تو حول و هوا، یه نفر داشت دق میکرد، علمو که عباس آورد، رباب دید، این پرده رو کنار زد دید واویلا، از مدینه تا اینجا علم کسی زمین نکوبیده، علی اکبر، جان خانم، گفت اون علامت چیه؟، گفت بابام گفته اینجا میمونیم، واویلا، یکی ربابو بگیره، میخونم الان روضه
زانویش خم شده و، هست مهیا خانم
با ادب گفت، علمدار، بفرما خانم
بچه ها ، بعضی وقتا میگم کاش روضه خون نبودم، چو رسالته باید همه رو بگم، این هاشمی ها آرزو به دلشون بود یبار عمو ،کاری براش پیش بیاد، بیاد رکاب جلو زینب بزنه، لذا وقتی عباس بود اینا دست به دست هم میدادن، دیدی عاشورا چجور سینه میزنن دست همو میگیرن، دستارو بهم دادن یه حلقه درست شد عباس اومد، پارو کوبید زمین، زانو رو گذاشت جلو محمل خانم، بفرما...، من همین جا یه روضه دارم، بیچاره میشی، صبح یازدهم، دیدن زینب همه رو سوار کرد، اومد گفت رباب برو بالا، امام سجادم سوار کرد، اومد سوار شه دید کسی نیست، برگشت دید، لات های کوفه، دست گذاشتن زیر چونشون، بخوره زمین، بخندن، برگشت روبه گودال، رکاب های زینب، قاسم، محمد، علی اکبر، حسین، دید صدا نمیاد، برگشت رو به علقمه، خوش غیرت، رکاب زینب، منو با کیا تنها گذاشتی؟ دارن منو تماشا...
باادب گفت، علمدار، بفرما خانم
آمد از محمل خود، دختر زهرا، خانم
دست بگذاشت، روی شانه ی سقا، خانم
گرد او پنج برادر، همه میچرخیدند
پنج تن، دور سر، فاطمه میچرخیدند
چو بزرگیش قسم، در همه ی عالم نیست (کمک من میدی یا نه)
چو بزرگیش قسم ، در همه ی عالم نیست
پرده ی محملش از، پرده ی کعبه ، کم نیست
گرچه در سایه ی عباس، نشان از غم، نیست
شکر، شکر مَحرَم پرُ ، یک دیده نامحرم نیست (میکشمت الان با روضه، نه نه ، باهم میمیرم الان)
گرچه مانند عمو، دورو بر زینب بود
هر چه غم بود، فقط بر جگر زینب بود
بزار روضه بخونم، حاج آقا رضا ، روح الله، رفقا من هر شب یه عالمه مینویسم ، اما هیچ کدوم نمیشه بخونم، انگار یکی میزنه اینجا، اینو بگو، بخدا دلی میام روضه تون، میخام آقا دلی ببرتمون، یه وقت دیدن رباب داره پیاده میشه، همه ریختن، چیه رباب؟ آب میخوای؟، گفت نه آب دارم، نه الان مشکلی ندارم ، زینب کجاست؟ با بچه اش اومد، کنار کجاوه خانم، یه نگاه به خانم کرد گفت خانم ، قراره بمونیم؟، گفت آره رباب، حالا خودش دلش آشوبه به رو نمیاره، گفت خانم، این ورا آب هست؟
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_کاروان_به_کربلا
#روضه_حضرت_رباب
4_5901983744213912620
زمان:
حجم:
6.59M
#روضه حضرت زهرا سلام الله علیها و گودال قتلگاه
#شب اول محرم
#مسجد حضرت امیر علیه السلام
#بخش_پایانی
#حاج حيدر خمسه
#متن_روضه
#شب اول محرم الحرام
#قسمت پایانی
****
بانویِ آسیه و ساره و مریم زهرا
که کنیزان تو هستند همه دخترها
نه فقط ام ابیها به شما باید گفت
مادر خلقِ خدا مادرم پیغمبر
غلط کرد زده .... زنِ تنها گیر آوردی ای نامرد ... حالا زدی جلو پسر مادرُ نمی زنن ... بیست سالش نشد موهاش سفید شد ... دیگه قدش راست نشد ... همه عالم می دونند دختر باباییِ یعنی پسر مادریِ
عمداً مقابلِ پسرِ ارشدت زدن ...
من یه دونه دیگش را بگم ببینم روضه کجا میره ،یه خانم الان پا برهنه تو کربلا به سینه می کوبه ... چی میگه ؟ غریبِ مادر ...
همچو ارباب سرم را به کفِ پات نهم
اومد تو حجره دید هر کی صورت یه جا گذشته ، امام حسن صورت رو صورت ، حضرت زینب صورت رو سینه ، یه نگاه این ور اون ور کرد دوید اومد پایین پا ... این پارچه را زد کنار صورتش را گذاشت کفِ پایِ مادر ... هی صدا میزد یا اماه اماه .... دید صدا نمی آد ... هی نگاه می کرد ببینه چشماش باز میشه یا نه ... صدا نیومد بغضش ترکید ، مادر تا حالا نشده بود حسین صدات بزنه جوابشُ ندی روضۀ من اینجاست ، من میگم کاش این ماجرا همینجا تموم میشد ، اینجا مادر جواب نداد کربلا هلال میگه دیدم صداش میاد سپرشُ آب کرد اومد دم گودال داره بیرون میاد هلال کجا میری آب میبرم براش ... یه لبخندی زد ، دیر اومدی الان سیرابش کردم ... گفتم تو که کارتُ کردی چرا دست و پات میلرزه ... هلال داشتم میبرید صدایی شنیدم بنیَ ...بنیَ ... قتلوک ... ضبحوک ... حسین ...
کربلا دریایی از خون آمده
شمر از گودال بیرون آمده
میخوام یه جوری امشب کار همه را انجام بدی با این ذکرت ، گرفتارا ، حاجت دارا ، یه جوری آقاتُ صدا بزنی گیر همه با این ذکرت باز بشه بریم کربلا ...
حسین ...
دلم یه کربلا میخواد ...
حسین ...
یه گنبد طلا میخواد ...
حسین ...
دلم امام رضا میخواد ...
#شب_اول_محرم
#بخش_پایانی
#روضه_حضرت_زهرا