#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
منی که آسمان خاک رهم بود
تمام هستیم زیر و زبر شد
تمام مردها رفتند اما
نصیب من فقط خون جگر شد
اگر چه نیمه جان بودم پدر جان
ولی خیلی بجانت راه رفتم
برایم باورش سخت است اما
کنار قاتلانت راه رفتم
میان نیزه داران حرامی
کجا آخر مجال خواب میشد
بروی ناقه ی رم کرده بودم
تکان میخورد و پایم آب میشد
نمک نشناس های شهر کوفه
به اشک چشم عمه خنده کردند
به ما خرما و نان خیرات دادند
مرا پیش سرت شرمنده کردند
میان حلقه دستم جا نمیشه
نمیدانم چرا بازش نکردند
گل اتش سرم افتاد بابا
ولی عمامه را بازش نکردند
همه بر بام خانه جمع بودند
امان از اتش و از دود در شام
در آن اوضاع سهل ساعدی دید
تمام چکمه ام خون بود در شام
میان مجلس یک عده عیاش
توان خویش را از دست دادیم
همه بر صندلی هاشان نشستند
ولی ما چند ساعت ایستادیم
نمیخواهم بدانی اصلا از کاخ
نمیخواهم بدانی اوج غم را
که من بر هیچکس حتی تو بابا
نگفتم روضه ناموسیم را
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_ع_مناجات
#زیارت_کربلا #زیارت_اربعین
بغض گلوم نای منو گرفته
قدرت املای منو گرفته
گناهای کبیره ی دیروزم
روزی فردای منو گرفته
دنیا و ناز و عشوه هاش به شدت
باز جلو چشمای منو گرفته
میخام بیام زیارتت نمیشه
انگار یکی پای منو گرفته
یا شایدم بد شدم و توچشمات
یکی دیگه جای منو گرفته
به خاطر دل شکسته ی من
توان بده به پای خسته ی من
وقتی دلم شوق سفر میگیره
دعای با چشمای تر میگیره
با امضای امام رضا یقیناً
این سفرم به زودی سر میگیره
حتی به مادرم سپردم آقا
دعای مادر به نظر میگیره
به دل میگم غصه نخور که آقام
همین روزا ازت خبر میگیره
بهش میگم کار سفر ان شاءالله
وَلو با اما و اگر میگیره
یه وقت جوابم نکنی حسین جان
خونه خرابم نکنی حسین جان
برات به کار اگه نیام میمیرم
اینجوری بار اگه نیام میمیرم
یه عاشقم میخام منو ببینی
به چشم یار اگه نیام میمیرم
فقیرم و زیارت کربلا
سالی یه بار اگه نیام میمیرم
همه بیان و من نیام چه سخته
بادل کنار اگه نیام میمیرم
وعده دارم باهات پای ضریحت
سر قرار اگه نیام میمیرم
حق رقیه یه نگاهی کنید
یه بار دیگه منو راهی کنید
شاعر: #محمدعلی_بقایی
ـ✨﷽✨ـ
فردی نزد امام حسین علیهالسلام آمد و گفت:
من گناه میکنم و از بهشت و جهنم خدا برایم نگو که من اینها را میدانم ولی نمیتوانم گناه نکنم و باز گناه میکنم! امام حسین علیهالسلام فرمودند: برو جایی گناه کن که خدا تو را نبیند، او سرش را پایین انداخت و گفت: این که نمیشود.(چون خداوند بر همه چیز ناظر است) امام حسین(ع) فرمودند: جایی گناه کن که ملک خدا نباشد. مرد فکری کرد و گفت: این هم نمیشود.(چون همه جا ملک خداوند است) امام فرمودند: حداقل روزی که گناه میکنی روزی خدا را نخور، گفت: نمیتوانم چیزی نخورم، امام فرمودند: پس وقتی فرشتهٔ مرگ" عزرائیل" آمد و تو را خواست ببرد تو نرو. مرد گفت: چه کسی میتواند از او فرار کند. امام فرمودند: پس وقتی خواستند تو را به جهنم ببرند فرار کن، مرد فکری کرد و گفت: نمیشود. امام حسین(ع) فرمودند: پس یا ترک گناه کن یا فرار کن از خدا، کدام آسانتر است؟ او گفت: به خدا قسم که ترک گناه آسانتر از فرار کردن از خداست.
📚بحارالانوار ج 78 ص 126
ـ┅┅❅🏴🖤🏴❅┅┅ـ
╰┅─────────────┅╯
عشق یک کلام حسین علیه السلام:
✨🍃#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
🥀#مناجات_محرمی
فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
روضه از زبان حضرت بقیة الله الاعظم
من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم
بی تابِ سربریده ی ماهِ محرمم
با گریه هر غروب من از حال می روم
با هر فرازِ ناحیه گودال می روم
صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم
این روضه را به مادرمان هدیه می کنم
برنیزه تکیه داد و ز جایش بلند شد
دردش گرفته بود صدایش بلند شد
فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید
نامردها به خیمه چرا حمله می کنید
کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!!
اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد
اینجا به بعد شیون زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمهی ما می کند نگاه
هرکس رسید نیزه ی خود را شکست و رفت
یک استخوان ز سینه ی آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند
در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست
وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که ز رویِ پیکرِ بی سر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد گریهی من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود
اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمهی مارا کتک زدند
راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد
آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند
آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند
قاسم نعمتى
عشق یک کلام حسین علیه السلام:
🍁▪️🍁#هفتاد و دو سر
هفتاد و دو سر بر سرِ نیزه ، امان از دل زینب
شد بارش غم لحظه به لحظه ، امان از دل زینب
هر لحظـه رسـد ماتـم تـازه ، امان از دل زینب
بر روی سنـان رفته سر پاک نگـاران
بر خاک بلا مانـده تن بی سر یـاران
هر رأس منیـری ، به کف فرد لعینـی
زینب شده محو رُخ این نیزه سواران
هر سو که نظر می کند این خواهر دلگیر
بیند که سری روی سنان رفته به تصویر
در دور و برش مانده هراسان و پریشان
طفلان حرم ، گریه کنان بسته به زنجیر
امان از دل زینب امان از دل زینب
هفتاد و دو سر بر سرِ نیزه ، امان از دل زینب
یک سر که فروزندة خورشید جمال است
هم دلنگران حرم و اهل و عیال است
هم بر سرِ نِی قاریِ قـرآن شده اینک
سرمستِ از این رایحة نابِ وصال است
رأس دگری ماه ابالفضل جوان است
از نیمه دو تا گشته ولی نورفشان است
بر چهـرة این ساقـیِ بی آب هنوزم
آثار عطش بر لب خشکیده عیان است
امان از دل زینب امان از دل زینب
هفتاد و دو سر بر سرِ نیزه ، امان از دل زینب
۶۷۷
هفتاد و دو سر بر سرِ نیزه ، امان از دل زینب
شد بارش غم لحظه به لحظه ، امان از دل زینب
هر لحظـه رسـد ماتـم تـازه ، امان از دل زینب
یک سر مُتِمـایز شده از سایـر سرها
معطـوف نگاه همه گشتـه به گذرها
گویی که به نِی رفته سرِ حضرت احمد
مجذوب خودش کرده علی ، جمله نظرها
بر نیـزة دیگر سر قاسـم شده خندان
گویی که رها گشتـه ز دیـوارة زندان
این حجله ندیده که شهادت به عسل دید
خون بسته به مو جای حنا بر لب و دندان
امان از دل زینب امان از دل زینب
هفتاد و دو سر بر سرِ نیزه ، امان از دل زینب
زینب که پدر زینت أب خوانده سراسر
هفتـاد و دو سر بر سرِ نی دیـده برابر
هم رأس دو فرزند و جوانـان قبیلـه
هم چهرة شـش ، ماه دلآرای بـرادر
سرهای بریده به سنان روی هوا بود
تن های رها گشته به میـدان بلا بود
ای سروری از داغِ دل حضرت زینب
گفتی که دلش پیش تمام شهدا بود
امان از دل زینب امان از دل زینب
هفتاد و دو سر بر سرِ نیزه ، امان از دل زینب
من کیستم سلالهء دامان کوثرم
من زینب سه سالهء زهرای اطهرم
باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم
بر سه امام، عمّه و فرزند و خواهرم
از جانب امام زمانم سفیر شام
تنها نه یک سفیر که پیغام آورم
از کودکی مجاهد راه خدا شدم
گویی برای کرب و بلا زاد مادرم
تا بنگرید فاتح پیروز شام کیست
یک لحظه رو کنید به قبر مطهّرم
هم سنگر سه سالهء زینب پس از حسین
کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم
گر رو به سوی حشر نیارند اهل بیت
من یک تنه شفیعهء فردای محشرم
جای کفن به پیکر رنجور، وقت دفن
پیراهن اسیری من بود در برم
سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار
آیینه دار قاسم و عبّاس و اکبرم
رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده
لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم
آن شب به یاد فاطمه تا صبح گریه کرد
زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم...
شعبانپور:
رهام:
#روضه #دفتری
#روضه حضرت زینب(س)
#ورود اسرا به شام
#روضه هنده
# مقدمه روضه
بهلول اومد خانهی خدا رو زیارت کرد رو کرد به خدا،خدا جون این خونه ی
تو که الآن اینهمه زائر داره
روزی پر ازبت بود و بتخانه این صفا و عظمت از زحمات محمد (ص)هست
رفت مدینه زیارت مرقد رسول الله(ص) سر گذاشت روی قبر،گفت یا رسول الله رفتم مکه سفارشت رو به خدا کردم اما یا رسول الله این ابهت و این حرم اینها به خاطرعلی است
خیلی شجاعت کرد خیلی شمشیرزداومد رفت نجف دید به به عجب صفائی عجب جاه و جلالی رفت بالا سر مزار صدا زد :
علی جان رفته بودم زیارت رسول الله
سفارشت رو کردم اما علی جان
این جاه و جلال و این همه زائر می دونی مدیون چه کسی هستی؟
اینها همه رو از حسین داری
اومد کربلا زیارت کرد یه نگاهی به گنبد و بارگاه عباس نگاهی به گنبد امام حسین
اومد بین الحرمین ایستاد گفت ای حسین جان ای عباس جان رفته بودم زیارت بابا تون علی سفارشتون رو کردم اما حسین جان عباس جان این همه زائر این همه استقبال می دونی از کیه؟
اینا همه از زینب کبری است
ای پرچم کربلا به دوشت زینب
قربان تو و خشم و خروشت زینب
تا موی سرت سپید شد در ره دوست
شد کعبه دل سیاه پوشت زینب
🎇🌠
معدن عفت امیرزاده ی اعظم
منبع جود و کرم سخاوت زینب
چشم شفاعت چسان به فاطمه دارد
آنکه ندارد به دل محبت زینب
جامه ی رنج و بلا و محنت و اندوه
دخت شعزب فرو مانده از شجاعت زینب
بی بی جان بار شهادت نمی رسید به منزل
گر نبودی حلم وصبرو طاقت زینب
خواند چنان خطبه در مقابل دشمن
گفت ملک احسنت از فصاحت زینب
🌄🌄
روضه ای که امروز می خوام بخونم
یه شرط داره،هر که حاجت داره بنشیند هر کی کار داره
بنشیند ؛ هر کی کار نداره نمی گم بره، بنشیند
برا اونها که که التماس دعا گفتن دامن خانم رو بگیرد
من امروز یه مشت گرفتار میخوام
امروز خانم زینب یه مشت دردمند
میخواد،امروز هر کی گره به کارش خورده ، چادر زینب رو بگیره؛
این روضه خیلی سخته خوندنش
یه روضه حضرت زینب می شنوی
گریه میکنی؛ ما درک نداریم،ما فهم نداریم
فقط کسی که درک داره امام زمانه
که می فرماید:اگه اشک چشمم تموم بشه، خون گریه میکنم.
😭😭
آخه خیلی به عمه جانش علاقه داره ، خیلی به عمه اش ظلم شده،
(میخوام چادر رو سرت بکشی)
میخوام بر ا زینب ناله بزنی
یا صاحب الزمان کجائی آقا
میخوام برا عمه ات روضه بخونم آقا
بیا آقا جان
✨✨
زینب جانم ببینم چکار میکنی !!
امروز زینب می خوادمریض شفا بده،
درد دوا کنه
امروز می خواهدزینب از چه کنم؛ چه کنم نجات بده
یا زهرا!
اول ماه صفر غافله کر بلا رو وارد در خرابه ی شام کردند
یه کرامت از اهل بیت براتون بگم:
قضیه مربوط به شخصی به نام عبد الله عامر است
کسی که یه دختر داره،دخترش نا بینا شده
مریضی داره تمام دکترا جوابش کردند
یه روزسلمان بر خورد کرد با پدر این دختر،پرسید،عبدالله دخترت چطوره
گفت سلمان،دیگه تمام دکترها جوابش کردند
گفت عبدالله من یه طبیب سراغ دارم
مریضت رو شفا میده ،اما شرطی داره
گفت شرطش چیه؟
گفت شرطش اینه که اگه دخترت
شفا گرفت مسلمان بشی،باشه سلمان مسلمان میشوم
کجاست این دکتر،فرمود مدینه،
کدوم مدینه ،مدینه ی پیغمبر
اومد مدینه ی پیغمبر
( خدا قسمت همه ی ما کنه).
کوچه بنی هاشم، خانهی امیرالمومنین
درب رو کوبید،وارد خانه شد
ماجرا روبه امیرالمومنین گفت
صدا زد سلمان خوب کاری کردی
حالا که مریض رو آوردی
برو طبیبش حسین رو هم بیار
(حالا تو هم بگو حسین جان منم مریض دارم،زینب جان شفای مریضم
رو از تومی خوام)
ابی عبدالله اومدن یه مقدار آب آوردن
آقا ابا عبدالله تبرک کرد،گفت سلمان
آب رو بده به عبدالله
یه مقدار رو به دختر بده یه مقدارش رو هم به سر او بریزید
این کار رو کردند
تا آب رو خورد،چشم باز شد
شهادتین رو جاری کرد
گفت بابا من نام حسین رو شنیدم،
بابا من چشم نداشتم ببینم،بابا حسین رو به من معرفی کن، بابا حسین رو معرفی کرد
نه سال این دختر خانه ی امیرالمومنین بود،کنیزی بچه های فاطمه رو میکرد....
حالا فهمیدی کی بوده ها،هنده بوده
موقع ازدواج این دختر شد
عبدالله اومد شهرمدینه، دخترم وقت ازدواج است میخوام برگردی شام
امر امر پدره
با همه خداحافظی کرد هنده،اما آخرین نفر زینبه،هنده و زینب(س)
دست به گردن هم انداختند.
می دونی زینب چی گفت،صدا زد هنده حالا که میخوای بری برو
اما یه روز تو شهر شام،به تو مهمان میرسه
با این مهما نهامدارا کن این مهمان ها
داغدیده هستند
اما هنده متوجه نشد،هنده این مهمانهایی که برات می رسند داغ برادر دیده اند...
هنده رو آورد عبدالله به شهر شام
🕌🌴
⏪داشت عبدالله عامر دختری
به چه دختر آفتاب انوری
در میان خوب رویان طاق بود
از ملاحت شهره آفاق بود
تا یزید بی حیا نامش شنید
صید حسنش خیمه درعالم کشید
یزید شنید هنده وارد شده،هنده زیبا بوده،اومد خواستگاری، عبدالله راضی نیست،هنده راضی نیست اما چه کنند
زن
یزید شد،ت
ا آن
شبی که زینب روآوردند تو خرابه، صدا زد یزید منم میخوام برم توی خرابه به دیدن اسرا،
صدا زد نه تو ملکه ای تو زنیزیدی،تو زن امیری
جای تو در خرابه نیست،
گفت نه خیلی مایلم
یزید شیطان می دونه،هنده میشناسه زینب رو تا الان رسوا شده
هنده بیاد تو خرابه بیشتر رسوا میشه،
اما اصرار پشت اصرار، گفت حالا که میخوای بری خرابه صبر کن تا بگم کنیز ها خرابه رو آب و جارو کنند کرسی بگذارند
خرابه رو آماده کردند
بی بی زینب سوال کرد آی کنیز ها
کی میخواد به دیدن ما بیاد
صدا زدند آی زن اسیر زن یزید هنده میخوادبیاد
تا زینب شنید صدا زد خواهرم ام کلثوم بیا
(دیگه من وارد روضه شدم)
خواهر میدانی کی میخواد به دیدن ما بیاد
کسی که با دست حسین شفا گرفته
هنده میخوادبیاد توی خرابه
اما خواهر به این زن و بچه ی داغدیده بگو اگه از شما سوال کردند
بزرگ شما کیه؟
منو با اسم صدا نزنند
منو با انگشت نشون بدند.
هنده وارد خرابه شد،
نشست رو کرسی رو کرد به اسرا
صدا زد بزرگ این اسرا کیه؟
همه با دست زینب رو نشون دادند
⏪کیستی ای زن در کجا داری وطن
آی زن شما اهل کجا هستی
بی بی فرمود:ما اهل مدینه ایم،
شیخ ذبیح الله محلاتی رحمه الله علیه میگه تا هنده شنید اهل مدینه اند به احترام پیغمبر و بچه ها ی
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله
از رو کرسی اومد پایین نشست
روی خاکها
حالا که اهل مدینه اید به من بگید
محل شما کجاست، صدا زد محل ما
کوچه ی بنی هاشم است
وای وای...
حالا که اهل کوچه بنی هاشم هستی
من چندتا آشنادارم
آی زن اسیر به من بگو ببینم آیا علی رومی شناسی صدا زد آری
آیا فاطمه رو میشناسی یا نه صدا زد آری
آی زن اسیر حسن رو میشناسی
آی زن اسیرحسین رو میشناسی
گفت آری....
یا ابا عبدالله...حالا هر چی میخوای بخواه
هر چی ناله داری بزن...
هرچی فریاد داری آماده کن ها
امروز زینب ناله میخواد
صدا زد آی زن اسیر به من بگو آیا حسین رو میشناسی یا نه گفت آره
آی زن اسیریه دوستی دارم بنام زینب
به من بگو ببینم آیا زینب رو میشناسی یا نه؟
صدای ناله زینب (س)بلند شد ،سر به دیوار خرابه اشک می ریزه،
هنده گفت آی زن اسیر من حرف بدی نزدم چرا گریه می کنی....
صدا زد هنده به خدا من زینبم
حسین....
آخ نه نه تو زینب نیستی،من سالها در کنار زینب بودم
نگاه به این لباس قیمتی نکن،نگاه به این تخت و جلال نکن
من یه روز کنیز بودم
کنیز زینب بودم،من زینب رو خوب می شناسم
من خانمم رو می شناسم، زینب من قدش خمیده نبوده
زینب من گیسوانش سفید نبوده
یه نشانی دارم زینب بی برادرش
حسین به سفر نمی رفت
⏪آخ اگر تو زینبی پس کو حسینت
(به به بلدی ها زمزمه کن)
آخ اگر تو زینبی کو نور عینت
هنده!!
تو حق داری که نشناسی زینب را
بگو زینب چرا قدت خمیده
چرا ای زینبم مویت سپیده
اگر خواهی بدانی غصه من
نظر کن بر دل پر غصه یمن
گهی از غربتم گریید برمن
گهی از قدرتم خندید بر من
💐
صدا زد به خدابرادرم رو کربلا کشتند هنده
می خواهی حسین رو ببینی
آخ نگاه کن بالای نیزه
آخ سر بریده حسین....حسین....
مرحوم محلاتی میگه تا هنده این جمله رو شنید،گریبان پاره کرد
سنگ به سر زد،سر برهنه،طرف کاخ یزید
غلام ها اومدند گفتند یزید چه نشستی
همسرت سر برهنه
تا اینو شنید از منبر پایین دوید
عباشو در آورد به سر هنده کشید
صدا زد چطور طاقت نداری ناموس
خودت رو سر برهنه ببینی اما ناموس ها ی پیغمبر رو آوردی به اسارت
سرهاشون را برهنه کردی
یا حسین....
دستهاتو بلند کن هر شخصیتی که هستی اینجا گدای در خانه بی بی زینبی
بگو خدا دست خالی در خونه ات نیومدم
خدا دستهامو بلند کردم
خدا مهمون خانم زینب بودم
خدا می خواهم از این خونه برم اما زینب رو شفیعه دارم، در خونه ات
خدا به آبروی زینب فرج امام زمان علیه السلام رو برسون
همه ی ما رو بیامرز
به آبروی حسین حاجات ما را روا بخیر بگردان
آمین یا رب العالمین
#التماس دعا