eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
131 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
منم بانوی آقای مدینه پس از صدیقه ، زهرای مدینه که میگفتم به زنهای مدینه حدیث درد و غمهای مدینه من و رنج و مصیبت ها کشیدن شنیدن کی بود مانند دیدن چه خوش بود ای مدینه روزگارم شنیدم از پدر شد بخت یارم امیرالمومنین شد خواستگارم به قربانش همه ایل و تبارم نمی شد باورم این برگزیدن شنیدن کی بود مانند دیدن خدارا شاکرم الحمدلله علی شد شوهرم الحمدلله من و شاهِ حرم! الحمدلله کنیز حیدرم الحمدلله از او فرمان زِمن با سر دویدن شنیدن کی بود مانند دیدن چه خوش بودم که در بیت ولایم انیس و مونس شیر خدایم کنیز خانه خیرالنسایم حسینش میزند مادر صدایم چه ذوقی داشت این مادر شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن دگر ام البنین ام البنین شد نصیبم چار ماهِ نازنین شد یکی بهتر یکی بهتر از این شد اباالفضلم ولی زیباترین شد زروی ماه هر شب بوسه چیدن شنیدن کی بود مانند دیدن زمانی سایه بر سر داشتم من کنارم چار اختر داشتم من حسین و عون و جعفر داشتم من اباالفضل دلاور داشتم من پس از آن روز خوش دیگر ندیدن شنیدن کی بود مانند دیدن همه شور و نوایم را گرفتند سر پیری عصایم را گرفتند توان زانوهایم را گرفتند حسین و بچه هایم را گرفتند دگر من ماندم و حسرت کشیدن شنیدن کی بود مانند دیدن شنیدم علقمه غوغا به پا شد تن سقا پر از تیر جفا شد دو دستش بی هوا از تن جدا شد حسین فاطمه قدش دو تا شد به پیش چشم یک لشکر خمیدن شنیدن کی بود مانند دیدن شنیدم دشمن او را از کمین زد گلم را از یسار و از یمین زد به فرق او عمود آهنین زد علمدار مرا آخر زمین زد نبود این راه و رسم لاله چیدن شنیدن کی بود مانند دیدن شنیدم هلهله در لشکر افتاد همین که از سرِ زین با سر افتاد در آن لحظه به یاد مادر افتاد همان مادر که در پشتِ در افتاد ززینب گفتن و از من شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن شنیدم ناله ادرک اخا زد زمین افتاد و زهرا را صدا زد شرر بر قلب شاه کربلا زد که با دست بریده دست و پا زد که دیده این چنین در خون طپیدن شنیدن کی بود مانند دیدن شنیدم بعد عباسم چها شد علم افتاد و دشمن بی حیا شد میان خیمه پای شمر وا شد دو دختر زیرِ دست و پا فدا شد شنیدم معجر از سرها کشیدن شنیدن کی بود مانند دیدن زنم بر سینه با زنها بگویم علی العباس واویلا بگویم به جای حضرت زهرا بگویم حسینم وا حسینم وا بگویم من و این ناله ها از دل کشیدن شنیدن کی بود مانند دیدن شنیدم که حسینم بین گودال به زیر دست و پا میزد پر و بال تنش در پیش زینب گشت پامال شنیدم ماجرا را رفتم از حال اگر این است تاثیرِ شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن عبدالحسین میرزایی
ای صاحب علم کجایی؟ آب آور حرم کجایی؟ عصای پیری ام کجایی؟ خیلی دلم هواتُ کرده هوای اون چشاتُ کرده میگن که دستاتُ بریدن معجر زینبُ کشیدن اشکای زهرا رو ندیدن به گریه چشمام ناگزیره الهی مادرت بمیره کی قدوبالاتُ نظر زد نیزه به سینه ت بی خبر زد؟ به چشم تو تیر سه پر زد؟ بقیع با ناله هام شریکه قبرت میگن خیلی کوچیکه بعد تو محشری به پا شد کربلا تازه کربلا شد حرمله پاش به خیمه وا شد مثل علی یه کوه دردی میگن رو نیزه گریه کردی بعد تو دل چاره شُ گم کرد رقیه گوشواره شُ گم کرد مادری گهواره شُ گم کرد مثل خودت خونه خرابم شرمنده ی رویِ ربابم عطر خوش کوثرت اومد رمق به چشم ترت اومد فاطمه بالا سرت اومد حسرتشُ به دل می ریزم خوش به سعادت عزیزم وحید قاسمی
آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد اشک زلال چشم تو آب حیات شد خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد تا از تو خواستم بنویسم دوات شد این شهر را ادامه دهی... آب می برد بانو بقیع از ابر دو چشمت فرات شد ای نوحه خوان ممتدِ از صبح تا به ظهر قدری نفس بگیر که وقت صلات شد وقت قنوت، اشک تو افتاد روی خاك فردا خبر رسید که آنجا قنات شد او ماند و دختران یتیم قبیله اش ام البنینِ بی پسر ام البنات شد آری پسر قمر به شب مؤمنین که شد مادر ستاره ی سحر مؤمنات شد میلاد حسنی
آسمان سوخت و از پا افتاد زیر بار جگر داغ شما و دل سخت زمین برده چهار گل ماتم زده از باغ شما كرم و لطف خدا می ریزد از سر و روی در خانه تان شمع تان پای علی می سوزد و ملائك همه پروانه تان روزها می گذرد می آیی دیده را با غم دل خیس كنی مادرانه وسط خاك بقیع روضه ی علقمه تاسیس كنی خیمه ی اشك زلالت جاری ست می شود چند دهه یا سالی جگر گریه ی من درد گرفت پاشو از پای مزار خالی موج برداشته چشمان تو از آینه های ترك خورده ی غم هیجده داغ دلت را بانو كرده تصویر شكسته مبهم خوب شد چشم شما درك نكرد تیر را بر سر مشك عباس دست جا مانده و پلكی مجروح سرخی حسرت اشك عباس خوب شد چشم شما درك نكرد كه عمود آمد و وضعیت بد و امامی كه ز لب هاش چكید بوسه بر قامت یك قطعه جسد خوب شد چشم شما درك نكرد سر دریا لب نی زار نشست پسر فاطمه غارت شد و بعد سینه ی احمد مختار شكست خوب شد چشم شما درك نكرد خواهری روضه ی گودال گرفت جگر بی كفنش از سر نی تا در عرش خدا بال گرفت خوب شد چشم شما درك نكرد خیمه گاهی كه اسیری می رفت دست ها طعمه ی زنجیر و یكی طفل معصوم به پیری می رفت خوب شد چشم شما اما باز غُصه ی این همه مهتابت كرد پیش عباس و برادرهایش بیشتر داغ حسین آبت كرد روح الله عیوضی
صحبت اگر به ساحت ام البنین کشد بر شعر پرده غیرت روح الامین کشد ذیل مقام توست بلندای آسمان حاشا که دامن تو به روی زمین کشد خاموش نیست شب چو ببیند ز شمع سوز مروان به بانگ شیون تو آفرین کشد ! تدبیر جنگ نیز بود در ستارگان طفل تو اسب فاجعه را زیر زین کشد آهو ز احترام به صحرا نمی رود گر چادر تو پای به اقصای چین کشد ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه ! خاشاک منت از نظر ذره بین کشد بر عزّتت بس است علی خواستگار توست شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد از آستین تو اسد الله گرفته است حاشا که شمر گوشه ی آن آستین کشد معنی خموش باش ! که آگاه نیستی ز آن معجری که دست سنان لعین کشد آن زن که ریخته ست به معنی کلام ناب از شک بعید نیست که بار یقین کشد محمد سهرابی
ریزد از دُرجِ دَهان دُرّ ثمین تا بگویم مِدحَتِ امّ‌البنین گر چه در وصفش زبانم اَلکَن است مدح این بانو کجا کار من است لیک می‌گیرم مدد از کردگار تا بگویم من یکی از صد هزار در وجود او وفا دائم بُوَد مادر ماه بنی‌هاشم بُوَد گفت: با شور و نوا و زمزمه یا علی جان من کجا و فاطمه او بُوَد دریا و من همچون نَمَم فاش می‌گویم که کمتر از کَمَم بر تمام انبیا امّید اوست کمترم از ذرّه و خورشید اوست سورۀ کوثر کجا، امّ‌البنین جای او عرش است، من روی زمین لیک هستم زینبش را من کنیز با کنیزی هر کجا هستم عزیز دامن او پر زِ عطر یاس شد عاقبت او صاحب عباس شد گفت من ماه تمام آورده‌ام بر گل زهرا غلام آورده‌ام نور چشمم چشم مستش دیدنی است ذکر لالایی من بشنیدنی است طفل من باشد نگاهش با حسین او نخوابد تا نگویم یا حسین سید محسن حسینی
🏴السلام علیکِ یا امّ‌البدور‌السّواطع سفره ی ام البنین... تا نظر بر این دل گوشه نشین انداختم گوشه ی روضه گره روی جبین انداختم رو به بانوی امیرالمومنین انداختم شب جمعه سفره ی امّ البنین انداختم مادر باب الحوائج حاجتم را می دهد باز حاجات دل بی طاقتم را می دهد بانوی شیرآفرین ، یاللعجب امّ البنین همدم تنهایی شیر عرب امّ البنین بارها اعلام کردی از ادب امّ البنین جای نام فاطمه داری لقب ، امّ البنین چند قرنی می شود آه تو با جوش و خروش در میان روضه ی عبّاس می آید به گوش با دل خسته برایت گریه کردم بیشتر ابر اشکم در هوایت گریه گردم بیشتر پا به پای هر روایت گریه کردم بیشتر در میان روضه هایت گریه کردم بیشتر گریه کردم تا شنیدم گریه کردی روز و شب شهر را طی کرده ای با روضه گردی روز و شب روضه خواندی تا دلت باشد پریشان حسین گریه کردی در عزای چشم گریان حسین گفتی آن لحظه که بودی یاد طفلان حسین بچه هایم هیچ ، جان من به قربان حسین یک مدینه ،  یک بقیع و سوز آهی آتشین دم گرفتم با دم امّ البنین بی بنین آفتاب خانه ی حیدر به زیر آفتاب ناله می زد ایّها العالم شدم خانه خراب هر کجا می دید طفلی تشنه ی یک جرعه آب روضه می خواند از لبان تشنه ی طفل رباب هر کسی دارد اگر داغی به سینه بشنود ناله می زد از جگر اهل مدینه بشنود... ماه پیش ماه من کوچکتر از فانوس بود چشم دریایی عباس من اقیانوس بود بس که با اولاد زهرا روز و شب مانوس بود می شنیدم در دل بی تابش این افسوس بود کاش بودم در میان کوچه ها کاری کنم در دفاع از مادرم زهرا علمداری کنم پسرانم یک به یک تحت لوای فاطمه عشق را آموختند از مرتضای فاطمه هدف والایشان کسب رضای فاطمه پسران من فدای بچه های فاطمه تا نفس باقی ست هستم زیر دِین فاطمه هر چه که دارم به قربان حسین فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت ام البنین سلام علیها مثنوی من که از نسل دلیر عربم امّ العبّاسم و امّ الادبم مادر چهار یل رعنایم من کنیز حرم زهرایم آسمان خاک نشین حرمم عرش در تحت لوای کرمم معرفت مسئله آموز من است عاشقی سائل هر روز من است دل من محو تولّای ولیست سِمتم خادمی بیت علیست من سفارش شده ی زهرایم آبرو یافته از مولایم وه از ان روز که قابل گشتم با در بیت مقابل گشتم آمد آن لحظه چه خوش اقبالم دختر شاه به استقبالم قبله ی نور به کاشانه ی من حرم الله کجا خانه ی من دست بانوی حرم بوسیدم خاک پایش به بصر مالیدم گفتم این بیت حریم لاهوت من کنیزم به دیار ملکوت آمدم خادم این در باشم خادم دختر حیدر باشم لیک آن روز زغم رنجیدم وای دل، صحنه ی سختی دیدم هر دو ریحانه حق تب دارند بین خانه حسنین بیمارند گفت زینب به دو چشمانی تر نذر روزه بنما ای مادر عرق از صورتشان تا شد جمع سوختم در غمشان همچون شمع آنقدر خرج ولایت گشتم مورد لطف و عنایت گشتم تا خدا مزد ولایم را داد که به من گل پسری زیبا داد صاحب جنة الاحساس شدم مادر حضرت عباس شدم در وفا یار بلا فصل شدم مادر فضل و ابا الفضل شدم شوری افتاد ز عشقش به دلم دید از فاطمه بودن خجلم حق نمود این شرفم نقش جبین حضرت فاطمه شد ام بنین گفتم عباس گل ریحانی به امیرت تو بلا گردانی نه برادر و نه من مادرشان من کنیز و تو غلام درشان روزی اید که به همراه حسین از مدینه بروی نور دو عین چون حسینم تو خدایی گردی عاقبت کرب و بلایی گردی یک وصیت کنم این لحظه تو را جان تو جان عزیز زهرا رفتی و همره تو شادی رفت از مدینه دگر آزادی رفت وای زان روز که غمها برگشت کاروان گل زهرا برگشت جان هر دل شده بر لب آمد بی حسین حضرت زینب آمد گفت با من همه اسرار مگو ماجرا های تو وآن بغض گلو گفت لب تشنه سوی آب شدی از خجالت به خدا آب شدی گفت با قدّ کمان جان دادی من شنیدم نگران جان دادی تا که مشک و علمت را دیدم دست پاک تو ز دور بوسیدم باورم نیست سر زین وسجود فرق عباس من و ضرب عمود یاد تو روضه به پا می سازم تا ابد برپسرم می نازم نزد زهرا تو وجیه اللّهی فانی حضرت ثار اللّهی شاعر:قاسم نعمتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا