eitaa logo
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
2.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
575 فایل
💕در روزهای سخت و شیرین مادری همراه تان هستیم ارتباط با ما @MotherboonAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 در آلمان به دلیل #فروپاشی_خانواده، تمایل به داشتن فرزند بسیار کم است. ازسال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۹ حدود ۲۰۰۰ مدرسه در آلمان به دلیل کمبود تعداد بچه‌ها تعطیل شده است!! 📈 بر اساس آمارهای بین‌المللی در نقشه خانواده جهانی ۲۰۱۷، بیش از ۳۵ درصد از کودکان متولدشده‌ی آلمان، حرام‌زاده‌اند! ⭕️ @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 09.mp3
2.74M
🎧قسمت نهم #شخصیت_محوری ✅ @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 09.pdf
229.1K
📝قسمت نهم #شخصیت_محوری ✅ @madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ قسمت 4⃣6⃣ نباید به این چیزها فکر می کرد. خیلی زود با منوچهر برمی گشتند خانه. از خواب
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ قسمت 5⃣6⃣ گفتم به نظر تو درست است آدم با کسی زندگی کند، اما روحش با کس دیگر باشد؟ گفت نه. گفتم پس برای من هم انکان نداره دوباره ازدواج کنم. صورتش را برگرداند رو قبله و یه بار از ته دل خدا را شکر کرد. او هم قول داد صبر کند. گفت از خدا خواسته ام مرگم را شهادتم قرار دهد اما دلم می خواست وقتی بروم که تو و بچه ها دچار مشکل نشوید. الان می بینم علی برای خودش مرده شده. خیالم از بابت تو و هدی راحت است. نفس هاش کوتاه شده بود. کمی راهش بردم. دست و صورتش را شستم و نشاندمش و موهاش را شانه زدم. توی آینه نگاه کرد و به ریش هایش که کمی پر شده بودند و تک و توک سیاه بودند دست کشید. چند روز بود آنکاردشان نکرده بودم. خوشش آند که پر شده اند. تکیه داد به تخت و چشمهایش را بست. غذا آوردند میز را کشیدم جلو. گفت نه اون غذا را بیاور. با دست اشاره می کرد به پنجره . من چیزی نمی دیدم . دست گذاشتم روی شانه اش گفتم غذا اینجا است کجا را نشان می دهی؟ چشمهایش را باز کرد گفت آن غذا را می گویم . چطور نمی بینی؟ چیزهایی می دید که نمی دیدم و حرفاهایش را نمی فهمیدم. به غذا لب نزد. دکتر شفاییان صدام زد. گفت نمی دانم چطور بگویم ولی آقای مدق تا شب بیشتر دوام نمی آورد. ریه سمت چپش از کار افتاده. قلبش دارد بزرگ می شود و ترکش دارد فرو می رود توی قلبش. دیگر نمی توانستم تظاهر کنم. از آن لحظه اشک چشمم خشک نشد. منوچهر هم دیگر آرام نشد. از تخت کنده می شد .... 🌷 @madaran_e_delvapas
بابای مهربونم نـ‌شاط اين بــ‌هارم بـے گل رويتــ چـ‌ه ڪار آيـد !؟ تـو گـر آيـے طربـــ آيـد بـ‌هشتـــ آيـد بـــ‌هار آيـد نازدانه ‌ 🌹 @madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6014844197578736580.mp3
1.61M
🎙 سه خصلت حضرت زهرا سلام الله علیها 🏴 #فاطمیه #استاد_رفیعی #شهادت_حضرت_زهرا ◾️ @madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
#رفتار_با_کودک ۲۵ خودباوري در فرآیند تبدیل می شود به وابستگی سالم. وابستگی اصلاً بد نیست و بچه باید
۲۶ رفتارهایی که برپایه ي مهر و محبت باشند و بر پایه ي استقلال و وابستگی سالم باشند رفتارهاي متعادل خواهند بود. در کل استقلال، عزت نفس، اعتماد به نفس، خودکفایی، مسئولیت و غیره همگی از همین سن زیر سه سال شروع می شود. و بارها گفته ام که سن مسئولیت پذیري از زمان چهاردست و پا رفتن است و عدد مشخص نمی کنیم چون بچه ها در مواقع مختلف راه می روند. به محض این که بچه چهاردست و پا می رود یک حق به او داده می شود و حق در برابر مسئولیت است. مادران فداکار هیچ به مسئولیتی به فرزندشان نمی دهند و یک دفعه در بیست و پنج سالگی فرزندشان می گویند دیگر مسئولیت با خودت! کودك باید مسئولیت پذیري را در طول زندگی تمرین کنند. بچه اي که دائم به مادر می گوید «این را بیاور یا اونو بده» یعنی نمی خواهد مسئولیت بپذیرد. حال اگر مادر هرچه او می خواهد بدهد باعث مسئولیت ناپذیر بارآمدن فرزندش می شود و اگر می خواهید که مسئولیت پذیر شود فرصت دهید که کارهایی که در عهده ي توانش است را خودش انجام دهد. چگونه متوجه شویم که در مسیر استقلال یافتن کودکمان هستیم یا در مسیر دلبستگی؟ چند نشانه نام می برم: میل به داشتن بچه ي ایده آل، دلمان می خواهد بچه ي ما بهترین باشد. این حالت از موانع استقلال است چون کودك را نگه می داریم تا آنچه که ما می خواهیم و فکر می کنیم که درست است را بسازیم. اگر هر کودك را به درخت تشبیه کنیم هر کودك درخت میوه اي خاص خودش است، زمانی که من به عنوان والد فرزندم را نگه می دارم تا انچه شود که من می خواهم مثل این می ماند که درخت زردآلو را تحت فشار قرار دهم تا تبدیل شود به درخت موز و پرتقال و آناناس و دائم بهش پیوند می زنم و اجازه نمی دهم که خودش همان چیزي که هست رشد کند. وقتی کودك ایده آل می خواهیم که جامع جمیع شرایط باشد، علامت وابستگی ناسالم است چون هرچیزي که من نشدم فرزندم باید بشود. من بالرین می خواستم بشم نشد حالا دخترم، مهندس می خواستم بشم نشد حالا پسرم و ... نشانه ي دوم، کمال طلبی است. کمال طلبی هم به نوعی شبیه حالت اول است یعنی در هر زمینه اي به بالاترین حد برسد. و چون بالاترین حد وجود ندارد بنابراین هیچ وقت راضی نیستیم. این حالت ها براي پر کردن حفره هاي عاطفی و معنوي خودمان است. همه ي ما در شش سال اول زندگی مان نیازهاي اولیه را نگرفته ایم و خیلی وقت ها می خواهیم این حفره ها را با همسرانمان پر کنیم جوابگو نیست، سعی می کنیم با بچه هایمان پر کنیم. معمولاً این حالت براي بچه هاي اول و به خصوص پسران اول پررنگ است. (ادامه دارد...) 👶 @madaran_e_delvapas
5_6265056871845987393.mp3
672.8K
✅ اهمیت کارتربیتی،دانش آموزی 🔹دغدغه داران عرصه #تربیت گوش دهید 📣 حاج حسین یکتا ✅ @madaran_e_delvapas
💠پیراهن سبز بهشتی💠 شب عروسی فاطمه بود. او در خانه یک پیراهن ساده داشت. پدر برایش یک پیراهن نو آورد. فاطمه به آن نگاه کرد. پارچه ی نرم و لطیفی داشت. آن را کنار گذاشت تا چند لحظه بعد بپوشد. حضرت محمد(ص) به اتاق مردها رفت. اتاق فاطمه نزدیک در حیاط بود. در زدند. -چه کسی در می زند؟ -یک نفر در را باز کند. یکی از زن ها در را باز کرد. زنی با صدای شکسته اش گفت:« من فقیرم و لباسی ندارم که به تن کنم.» فاطمه(س) وقتی صدای زن فقیر را شنید، گوشه ی در اتاق را باز کرد. زن فقیر گفت:« از خانه ی رسول خدا یک لباس کهنه می خواهم تا به تن کنم.» دل فاطمه(س) به درد آمد. نگاهش اول به پیراهن نو افتاد؛ بعد به پیراهن ساده ای که در تنش بود. فکر کرد کدام یک را بدهد. پیراهن نو برای عروسی اش بود. یاد آیه ای در قرآن افتاد که می گفت:« هرگز به نیکی نمی رسید، مگر این که چیزی را که دوست دارید( به فقیران) ببخشید.» فاطمه(س) فوری پیراهن نو را برداشت. پشت در رفت و با مهربانی، آن را به زن فقیر داد. زن فقیر خندید. صورتش را به طرف آسمان گرفت و دعا کرد. بعد با خوش حالی زیاد از آن جا رفت. وقتی خبر به حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) رسید، آن ها از کار فاطمه(س) خوش حال شدند. طولی نکشید که جبرییل-فرشته ی بزرگ خدا- به خانه ی حضرت محمد(ص) آمد. خانه بوی بهشت گرفت. او پیراهن سبز و زیبایی جلوی حضرت گذاشت و گفت:« ای رسول خدا! خداوند به تو سلام رساند و به من فرمان داد تا به فاطمه سلام برسانم و این لباس سبز بهشتی را برای او بیاورم.» وقتی نگاه فاطمه به پیراهن سبز بهشتی افتاد گریه کرد. عطر بهشتی پیراهن، خیلی زود، زن ها را به اتاق فاطمه (س) کشاند. 🏴 @madaran_e_delvapas
تنها برنامک رسمی حرم مطهر رضوی🌹 التماس دعا🙏 https://app.razavi.ir
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
اتفاق جالب هنگام صحبت های محتشم علی نقوی کارگردان پاکستانی در #اختتامیه #نهمین_جشنواره_مردمی_فیلم_عم
🔺روایت ، رئیس دانشگاه صداوسیما درباره یکی از آثار برگزیده 🔸یک خانواده جهان‌شهری از نسل خمینی! ➖یک دختر حزب‌اللّهی از لبنان و یک پسر انقلابی از پاکستان آمده بودند ایران با شوق و ذوق که در دانشکده سینما تئاتر تحصیل کنند برای ترویج اسلام و انقلاب! آن‌جا برخی بچّه‌ها دست‌شان انداخته بودند که: 'بی‌خیال بابا!' ... 'توش خودمون رو کشته بیرونش اینا رو'... 'آواز دهل شنیدن از دور... 🔹مریم که در دانشگاه آمریکایی بیروت ژورنالیسم تلویزیونی خوانده و مسلط به زبان انگلیسی بود بعدها برایم تعریف کرد که یک شوک فرهنگی اولیه برای او این بود که با زحمت از 'خارج' آمده بود به ایران اسلامی و انقلابی برای تحصیل و دیده بود که همکلاسی‌های ایرانی‌اش می‌خواهند بروند 'خارج'! محتشم هم که مهندسی هوا فضا در دانشگاه شریف قبول شده و به عشق کار فرهنگی و رسانه‌ای به سینما تغییر رشته داده بود، با همین بحران مواجه بود! بعد از مدتی که 'دپرس' شده بودند، یک نگاهی به همدیگر می‌کنند و می‌بینند در وضعیت مشابهی هستند در غربت! لذا تصمیم می‌گیرند ازدواج کنند! 🔹بعد ازدواج هم مشکل دوری خانواده‌ها و تفاوت فرهنگ‌ها و مشکلات مالی یک طرف، به دنیا آمدن بچه اول آن‌ها هم یک طرف! برای برخی استادان هم طبعا دانشجوی عرب و پاکستانی در صدر فهرست محبوب‌ها نبود! لذا با این‌که هر دو جوانان نخبه و باهوشی بودند، دچار مشکلاتی در تحصیل شده بودند 🔹من تازه از فرنگ برگشته و در دانشکده مشغول شده بودم که با این دو پرنده عاشق جهان‌شهری آشنا شدم! محتشم در کلاس جامعه‌شناسی دانشجوی من بود و مریم برای پایان نامه ارشد سراغ من آمد. گفتم موضوع چیست؟ گفت سینمای هند! گفتم یک لبنانی در ایران چرا باید درباره سینمای هند تحقیق کند؟ گفت اتفاقا دوست داشتم درباره سینمای ایران تحقیق کنم ولی گفتند تو خارجی هستی در مسائل داخلی ایران نباید دخالت کنی! 🔹پایان‌نامه‌اش را با من گرفت و اولین تحقیق دانشگاهی درباره جشنواره عمار در ایران را انجام داد. پروژه عملی او هم فیلم مستند جالبی با عنوان 'سینمای آلترناتیو' بود. در این فیلم از هوشنگ گلمکانی و رخشان بنی‌اعتماد و شهرام مکری حرف زده‌اند تا وحید جلیلی و دکتر مجید شاه‌حسینی و مجتبی امینی! احتمالا هیچکس جز یک لبنانی نمی‌توانست این آدمها را در یک فیلم جمع کند! البته یک لبنانی با کمک استاد راهنمایش! خانه مستند فیلم را از آنها خرید و این کار شد سنگ‌بنا برای تجربیات بعدی آنها در برنامه سازی و مستندسازی. محتشم هم پایان نامه کارشناسی‌اش را با من گذراند و فارغ‌التحصیل شد. فرزند دوم آن‌ها هم چندی بعد به دنیا آمد. در شهر قم خانه‌ای اجاره کرده بودند و مشغول کار شدند. 🔹مدتی بود که درگیر پروژه 'فرزند امام' درباره شهید عارف حسینی بودند. شخصیتی مهم اما فراموش شده در تاریخ جنبش‌های معاصر شیعه. چند ماه قبل راف کات اولیه را آورد دیدم و نکاتی گفتم برای اصلاح. ضمنا فهمیدم در فرآیند تولید این فیلم فرزند سوم آنها هم به دنیا آمده! ماشاءاللّه! 🎥 فیلم‌شان در جشنواره عمار جایزه گرفت. و چه خوب که برای دریافت فانوس زرین هر پنج نفر آن‌ها به روی صحنه رفتند. تصویری ماندگار از یک خانواده جهانشهری،از نسل خمینی! 👶 @madaran_e_delvapas
واقعا جالب بود از چند جهت 👆🤔 اون چند ثانیه هم عاالی بود 😅😅
f01 shakhsiate mehvari 10.mp3
6.96M
🎧قسمت دهم #شخصیت_محوری #محسن_عباسی_ولدی #قصه جنگ خندق ✅ @madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده‌
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ قسمت 5⃣6⃣ گفتم به نظر تو درست است آدم با کسی زندگی کند، اما روحش با کس دیگر باشد؟
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ قسمت 6⃣6⃣ سرش را می گذاشت روی شانه ام و باز می خوابید. از زور درد نه می توانست بخوابد نه بنشیند. همه آمده بودند. هدی دست انداخت دور گردن منوچهر و همدیگر را بوسیدند. نتوانست بماند. گفت نمی توانم این چیزها را ببینم ببریدم خانه. فریبا هدی رو برد. یک دفعه کف اتاق را نگاه کردم . دیدم کف اتاق پر خون است. آنژیوکت از دست منوچهر درآمده بود و خونش می ریخت. پرستار داشت دستش را می بست که صدای اذان پیچید توی بیمارستان. منوچهر حالت احترام گرفت. دستش را زد توی خونها که روی تشک ریخته بود و کشید به صورتش. پرسیدم منوچهر جان چه کار می کنی ؟ گفت روی خون شهید وضو میگیرم. دو رکعت نماز خوابیده خواند. دستش را انداخت دور گردنم. گفت من را ببر غسل شهادت کنم. مستاصل ماندم. گفت نمی خوام اذیت شوی. یک لیوان آب خواست. تا جمشید لیوان آب را بیاورد. پرستار یک دست لباس آورد و دوتایی لباسش را عوض کردیم لیوان آب را گرفت نیت غسل شهادت کرد و با دست راستش آب را ریخت روی سرش . جایی از بدنش نمانده بود که خشک باشد . تا نوک انگشتان پاش آب می چکید . سرم را گذاشتم روی دستش گفت دعا بخوان آن قدر آشفته بودم که تند تند فاتحه می خواندم. حمد و سه تا توحید و انا انزلنا می خواندم. خندید گفت انگار تو عاشق تری. من باید شرم حضور داشته باشم چرا قاطی کردی؟ همدیگر را بغل کردیم و گریه کردیم گفت تو رو به خدا تو رو به عزیز دل زهرا س دل بکن.... ادامه دارد .... 🌷 @madaran_e_delvapas
🌹 مادر است دیگر رفته تمثال پسرش در خیابان را تمیز کند... یه چیزایی رو تا مادر نشی درک نمی‌کنی! 🌷 @madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #هنر_عشق_ورزی ✅ « با همسرت رفیق باش» ‼️ اینکه جسماً آدم کنار همسرش باشه اما دل و روح و ذهنش 📱 جای دیگه باشه، این خیانت نیست؟! #زنای_ذهنی #همسرانه 💞 @madaran_e_delvapas