eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
165 ویدیو
28 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست داری از وقتی تصمیم گرفتی مامان بشی تا پایان شیردهیت 🤰🤱 یه تیم پزشکی از انواع تخصص ها و مشاورین حرفه ای و مجرب 👌🤩 کنارت باشن؟؟؟ ✅ کلی هم آموزش های مهم و راهکارهای آسون دارن 🤓 برای اینکه خودت یه پا مامان دکتر باشی 😊 👩‍⚕️ به همراه درمانگاه تخصصی آنلاین معطل نکن اگه قصد مامان شدن داری 🙋‍♀ یا بارداری🤰 یا نوزاد داری🤱 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/751632506C3bee079240 مامان دکتر شدن رو با رهنمون مادری تجربه کن👩‍⚕✨
📣خبر خبر..📣 مادران عزیز...😍🤱 مادران چند فرزندی.. 🤩👨‍👩‍👧‍👦 مادرانی که تو راهی دارین 😘🤰 یه خبر خوب دارم واسه تون..✨ کانال مهر فرشته ها همراه شماست😊 با کلی توجه ..❤️❤️ یک عالمه محبت...😘😍 بله اومدیم برای شما مادر عزیز ، با پزشک و ماما👩‍⚕ و معنویت 😇و فروشگاه همواره تخفیف 🛍 و یه دنیا کلاس آموزشی👩‍🏫🤓 و هنری جذاب و کاربردی👩‍🍳🎨 برای کسب درآمد از مشاغل خانگی 💵 و البته همراهی و همفکری با مادرانی که مثل خود شما فوق العاده هستند🤩😃 که اگه بیاین..😍قول میدم دیگه ما رو ترک نمی کنین..😉😄قول قول قول☺️👌 پس منتظرتونیم👇❣ https://eitaa.com/joinchat/1240072267C75c31126bb
کیا مشغول مطالعهٔ کتاب مرضیه هستن!؟😉 کیا کتاب رو تموم کردن!؟😎 و کیا هنوز شروع نکردن!؟🤨 یه خبر خوب داریم براتون!😇 با توجه به استقبال شما عزیزان از این کتاب و همین‌طور بخاطر افزایش جوایز این پویش 🤩 تصمیم گرفتیم ۱۰ روز دیگه به مدت پویش اضافه کنیم.👏🏻 پس، از امروز ۱۵ آذر تا ۱۰‌ دی، ۲۵ روز دیگه فرصت دارین تو این پویش پربرکت شرکت کنین.😉 مطمئن باشین که از خوندن این کتاب لذت می‌برین.😍 با نیت‌های خیر دوستان کتابخونِ همراه هم، تعداد جوایزمون تا الان به ۸ تا رسیده.🎉 پس بشتابید و تا فرصت باقی‌ست کتاب رو تهیه کنید و وارد دنیای شگفت‌انگیز زندگی مرضیه بشین.😉 🔗 از طریق پیوند پایین می‌تونین وارد کانال پویش تو پیام‌رسان ایتا بشین، اونجا روش‌های تهیهٔ کتاب رو هم توضیح دادیم:👇🏻 Eitaa.com/marzieh_pooyesh 📌 یادتون نره بعد از خوندن کتاب نظراتتون رو برامون ارسال کنین 📲 و خیلی هم خوب می‌شه اگر هر کدوم ما به اندازهٔ خودمون تو معرفی این کتاب و پویش به دوستان و اطرافیانمون سهمی داشته باشیم تا إن‌شاءالله افراد بیشتری با زندگی بانویی مثل مرضیه آشنا بشن و از تجربیاتشون استفاده کنن.☺️ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
نظر یکی از مخاطبین عزیزمون درباره کتاب مرضیه ♥️👆🏻 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
امام على (عليه‌السلام): علمِ بدون عمل وبال است؛ عملِ بدون علم گمراهى است. «العِلمُ بِلا عَمَلٍ وَبالٌ، العَمَلُ بِلا عِلمٍ ضَلالٌ» (ميزان الحكمة؛ جلد۸؛ صفحه۸۹) 🎓مامان دانشجو‌های سخت‌کوش روزتون مبارک🎓😊 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلااااام مادران شریف ایران زمین✌🏻 اوضاع و احوالتون خوبه؟ 🎓روز دانشجوئه و رفتیم تو حال و هوای اون روزهااااا😍 آی مامان‌های دانشجو! روزتون مبارک🎉😚 مادری و دانشجویی کنار هم چطوره؟ با این قسمت از برنامهٔ مامان‌ها همراه بشید تا ببینید حال و هوای این سه تا مامان دکتر و هنرمند و مهندس، تو دوران دانشجویی با فسقلیا و فندقیا چطور بوده.😃 به قول دوستان؛ آخه چی جوری؟ چیییی جوریییی؟؟؟؟ مامان مهندسمون هم که دیگه معرف حضورتون هستند: از نویسنده‌های خودمونن😉👇🏻 «قسمت اول» https://telewebion.com/episode/0x29a06c4 «قسمت دوم» https://telewebion.com/episode/0x29a0e19 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
حضرت فاطمه (عليها سلام): هر كه عبادت خالصانهٔ خود را به درگاه خدا بَرَد، خداوند عزّوجلّ بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد. مَن أصعَدَ إلى‏ اللَّهِ خالصَ‏عبادَتِهِ أهبَطَ اللَّهُ عزّوجلّ له أفضَلَ مَصلَحَتِه‏ (ميزان الحكمة؛ ج‏۴؛ ص۴۹) زاینده است چشمۀ زهرایی رسول باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد 🏴شهادت بنت رسول الله، حضرت صدیقهٔ طاهره (علیها سلام) تسلیت باد. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
از اسفندماه سال ۶۱ که در شهر اردبیل به دنیا اومدم، ۱۵ تقویم ورق خورده بود. اول دبیرستان بودم و به دور از هر دغدغه‌ای در دنیای معصومانه‌ و بی‌خیالی خودم سیر می‌کردم که ناگهان صدای پرهیاهوی قدم‌های دورهٔ جدیدی از زندگی‌م، من رو به خودم آورد و به یک‌باره پرتاب شدم به مرحلهٔ بعدی زندگی تا یک شبه بزرگ شدن رو تجربه کنم. خواستگاری، نامزدی و عقد... برای اینکه بتونم به تحصیلم ادامه بدم، صرفاً عقدنامه نوشتیم و چیزی در شناسنامه وارد نکردیم. تا سال سوم دبیرستان که عروسی کردیم و به خاطر بیمه مجبور به این کار شدیم. ناچار شدم ادامه تحصیلم رو در مدرسهٔ شبانه پی بگیرم. اوایل به خاطر بی‌تجربگی هر دو، اتفاقات و ماجراهایی برامون پیش می‌اومد که حتی تا سال‌ها بعدش ما رو درگیر می‌کرد. من که آشنا به فضای ازدواج و همسرداری نبودم، خیلی فانتزی فکر می‌کردم و از همسرم انتظارات بی‌جا و محبت‌های افسانه‌ای داشتم. دائم زیر نظرش داشتم و ناراحت می‌شدم که چرا اونطور که من می‌خوام باهام نیست... و در حصار توقعات خودم، زندگی رو سخت‌تر و سخت‌تر می‌کردم... درحالی که بی‌دریغ باید وظایف خودم رو انجام می‌دادم و اون حتماً در پاسخ همونی می‌شد که من انتظار داشتم. بعداً فهمیدم که مرد هم در واقع مثل یک پسر بچه، محتاج همسرش هست و مهر و محبت صادقانهٔ همسرشه که ازش یک همراه بی‌مثال می‌سازه.‌ ضربه‌های این آسیب بر پیکر جوان زندگی مشترکمون، گاهی چنان کاری بود که اون رو تا مرز از هم گسیختن پیش برد. اما خدای مهربان، اراده کرده بود که این زندگی به بار بشینه و محکم و تنومند بشه. بعد عروسی، از شهرستان راهی خانه بختم در تهران شدم و باقی دبیرستان رو اونجا ادامه دادم و وارد دانشگاه شدم و کارشناسی ادبیات عرب رو از دانشگاه علامه طباطبایی گرفتم. تمام این مدت با وسواس مواظب بودیم که بچه‌دار نشیم. چون باید درس می‌خوندم و کار می‌کردم و اینطوری انگار باکلاستر بود.😏😎 در این سال‌ها من مشغول درس و دانشگاه و کار پاره‌وقت و گاهی تفریح و مسافرت بودم. نه خودم و همسرم و نه اطرافیان به فکر بچه نبودیم و تنها چیزی که تشویق اطرافیانم رو برمی‌انگیخت موفقیت‌های درسی و اجتماعی و ظواهر زندگی بود. اما از حق نگذریم تنها کسی که در این میان دائم بهم گوشزد می‌کرد که دیگه دیره و تو باید بچه بیاری و سنت بالا بره سخت می‌شه، مادر همسرم بودن... اما ما چنان به هم نگاه می‌کردیم و لبخند می‌زدیم، که گویی اون نمی‌دونست و ما خیلی می‌دونستیم... اون چه می‌دونست که دیگه دورهٔ مادری و مراقبت و احساس وظیفه برای اون گذشته و الان دورهٔ درس و کار و اشتغال زنانه... به هرحال بعد از ۸ سال و پس از پایان دورهٔ کارشناسی، به فکر بچه افتادیم. اون هم نه برای اینکه احساس وظیفه کردیم! بلکه برای تکمیل پازل خوشی‌ها و البته موفقیت‌های زندگیمون و اون احساس نیاز طبیعی هر انسان که خداوند به صورت غریزی در نهادش قرار داده... در اغلب تصمیم‌های زندگی‌م همسرم هم با من موافق بود. اگه من با بچه موافق بودم اون هم بود، و اگه مخالف بودم اون هم حرفی نداشت... همیشه نظرش رو می‌گفت و من رو راهنمایی می‌کرد، اما هیچ وقت کاری یا فکری رو بهم تحمیل نکرد. بعد از گذشت هفت هشت ماه، باردار نشدم. کم‌کم احساس کردم باید به پزشک مراجعه کنم. بعد از آزمایش و سونوگرافی، معلوم شد که من ضعف تخمدان دارم و باید روند درمان رو طی می‌کردم. اولین بارداری‌مو در سن ۲۵ سالگی در حالی تجربه کردم که به بارداری بعدی اصلاً فکر نمی‌کردم و فقط با دید اجبار و اینکه بالاخره باید یه بچه داشته باشیم و این روند عادی زندگی رو که چندان هم بد به نظر نمی‌رسید باید طی کنیم، به موضوع نگاه می‌کردیم. در طول بارداری، یکی از نگرانی‌هام، موضوع ارتباط همسرم با فرزندمون بود. چون می‌دونستم که از بچه‌ها و مخصوصاً نوزادها خوشش نمیاد!! این نگرانی تا روز زایمان با من بود؛ تا لحظه‌ای که قیافهٔ شاد و خندان و رفتارهای سرشار از شعف همسرم رو در همون ساعات اول تولد دخترمون دیدم و همهٔ اون نگرانی‌هام تبدیل به اطمینان و راحتی خیالی شد که آرامش رو بهم هدیه داد و من رو برای این راه طولانی و مرموز مادری، آماده و پر از انرژی کرد... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مدتی بعد از تولد دخترم سارا، به فکر افتادم که ورزش رو شروع کنم. مراقبت از اوضاع جسمانی و تناسب اندام خیلی برام مهم بود و از طرفی دوست نداشتم ساعات اضافی روزم رو به استراحت و وقت‌کشی بگذرونم. دخترم که چهار ماهه شد به طور حرفه‌ای والیبال رو شروع کردم. هر روز باشگاه می‌رفتم. حتی بعضی روزها دو شیفت می‌رفتم. سارا رو هم با خودم می‌بردم و گوشهٔ سالن کنار خودم می‌ذاشتم یا از مسئول دفتر اونجا می‌خواستم تو اتاق مدیریت ازش نگه‌داری کنه و بهشون ساعتی هزینه می‌دادم. چند هفته یه بار هم مسابقه داشتیم که اون مواقع رو خواهرم ازش نگه‌داری می‌کرد. دخترم که کمی بزرگتر شد، من شروع به تدریس در یکی از دبیرستان‌های غیرانتفاعی در رشتهٔ تخصصی خودم، یعنی عربی کردم. ساعات تدریسم، سارا پیش مادرهمسرم و یا خواهرم می‌موند تا من برگردم. در دو سالگی دخترم همسرم کم‌کم موضوع ادامهٔ تحصیلم رو یادآوری کردن... دوست داشتم ارشدم رو مدیریت بخونم و نیاز داشتم برای یادگیری دروس، تو کلاس کنکور شرکت کنم. برای همین تدریس رو کنار گذاشتم و شروع به خوندن برای ارشد کردم. به طور فشرده ۴ روز در هفته کلاس شرکت می‌کردم و شب‌ها هم دروس مرتبط رو مطالعه می‌کردم و نهایتاً رشتهٔ مدیریت دولتی دانشگاه آزاد تهران قبول شدم. این مدت، و بعدتر وقتی ارشد خوندم، متاسفانه نمی‌تونستم برای دخترم وقت زیادی بذارم. هر چند تلاشمو می‌کردم شب‌ها براش وقت بذارم و آخر هفته‌ها گردش و پارک بریم. ولی حتی اون مواقع هم خالی از فشار استرس درس‌ها و امتحانات نبود.🤦🏻‍♀ حتی شد که در پایان یکی از ترم‌ها من ۲۰ روز در سوئیت دوستم در کنار دانشگاه موندم و برای امتحانات همون‌جا مطالعه کردم و به منزل نیومدم!😬 همسرم البته تو تصمیم‌هام باهام همراهی می‌کردن و رضایت داشتن ولی مجبور شده بودم بیست روز دخترم رو از خودم دور کنم. این مدت خواهرم و مادر همسرم ازش مراقبت می‌کردن. (من و خواهرم جاری هم هستیم و اون‌ها با مادرشوهرمون تو یه ساختمان زندگی می‌کنن.) در سال پایانی ارشد که درگیر پروژه و تحقیقات بودم پیشنهادهای کاری مختلفی داشتم. اما چون اعتقادی به کار تمام وقت خانوم‌ها نداشتم، قبول نمی‌کردم و فقط به کارهای پروژه‌ای و تحقیقاتی اکتفا می‌کردم. نمی‌خواستم مجبور باشم صبح تا شب کار کنم و شب خسته و بی‌جان برسم خونه. و دوست نداشتم سمت‌هایی رو اشغال کنم که مردانی با تخصص کافی برای اشغال اون‌ها وجود داشتند. با اینکه خیلی هم مذهبی نبودم، ولی کاملاً معتقد بودم تا وقتی آقایانی وجود دارن که برای تأمین معاش خانواده‌هاشون نیازمند اون شغل هستن، من اشغالش نکنم. مگه شغل‌هایی که وجود یه خانوم براش ضروری بود. مثل پزشکی یا معلمی و... در همین ایام بود که نا‌خواسته وارد موضوعات و گروه‌های سیاسی هم شدم و عملاً تمام وقت، بیرون از منزل مشغول بودم. ترم آخر ارشد رسید و من در کنار فعالیت‌های سیاسی، کم‌کم آمادهٔ دکترا هم می‌شدم 📚 که مشکوک به بارداری شدم.😳 پس از آزمایش و جواب مثبت اون، انگار همهٔ آرزوها و برنامه‌هام رو بر باد رفته می‌دیدم.😭 و مسبب این‌ها بچه‌ای بود که خداوند بدون دارو و پزشک و بدون خواست و برنامه‌ریزی از طرف ما، اراده به خلقش کرده بود و در وجود من باید رشد می‌کرد و من محکوم به مادری بودم برای بار دوم...😢 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif