eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
196 ویدیو
38 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
«منِ بعد از جنگ» (مامان ۱۳، ۱۰، نورا ۲.۵ ساله) پس از دوازده روز جنگ... من دیگر آن زن پیش از جنگ نیستم. پیش از جنگ، شب‌ها به خواب می‌رفتم؛ خوابی آرام، بی‌تشویش، بی‌صدا. اکنون اما تنها پلک‌هایم را می‌بندم، بی‌آن‌که به خوابی عمیق فرو روم. انگار ذهنم، شب را نمی‌پذیرد مگر با هراس انفجار، با انتظار آژیر🥺. آن روزها، قبل از جنگ اگر صدای بوقی در خیابان بلند می‌شد، عصبی می‌شدم، لب بر اعتراض باز می‌کردم. امروز، دیگر آن بوق‌های پرتکرار و آن آلودگی صوتی که نشانی از جریان زندگی‌ست، من را اذیت نمی‌کند. بوق یعنی ماشینی در خیابان، آدمی در حرکت، شهری هنوز بیدار. خانه، پیش‌تر برایم تنها سقفی بود بر سر، با دیوارهایی روشن و پنجره‌ای که رو به حیاط باز می‌شد و گلدان‌هایی پر از گل زیبا. حالا خانه‌ام بدل شده به پناهگاهی خاموش؛ جایی که اگر خدایی نکرده باز آژیر به صدا درآید، باید بچه‌ها را در آغوش بگیرم، به ته راهرو ببرم، دورتر از پنجره‌ها، نزدیک‌تر به دیوارهای ضخیم. وقتی نورا لباسش را کثیف می‌کرد، خسته از جمع کردن و شستن، لب به گلایه می‌گشودم و زیر لب غر غر می‌کردم... اما اکنون، وقتی لباس‌هایش را پر از خاک می‌بینم، لبخندی در دلم می‌دود؛ یعنی فرصتی یافته برای بازی کردن، برای زندگی کردن، و خوشحال از اینکه هنوز زندگی جاری است🥹🥰. بچه‌ها که خوابشان نمی‌بُرد، دل‌آزرده می‌شدم. امشب‌ها اما، اگر از بی‌خوابی هم اذیتم کنند، نه تنها ناراحت نمی‌شوم بلکه خدا را برای اینکه کنار هم هستیم و فرصت زندگی دوباره داریم هزاران بار شکر می‌کنم🤲🏻. پیش از جنگ، موهایم را که چند دستهٔ سفید داخلش نمایان شده را در اینه می‌دیدم و بی‌تفاوت شانه می‌زدم، فکر می‌کردم خیلی فرصت دارم برای رنگ و زیبا کردنش... اما بعد از جنگ رفتم و موهایم را رنگی که دوست داشتم زدم. از کنار مغازهٔ لوازم آرایش فروشی بی‌تفاوت می‌گذشتم، اما بعد از جنگ رفتم و بهترین مارک لوازم آرایش را خریدم، تا رژ لبی سرخ بر لب بنشانم، برای دل خودم؛ و جنگ به من یاد داد از هر لحظه برای زندگی کردن استفاده کن و از نعمت‌های خدا لذت ببر و شاد باش☺️. سکوت، روزی دشمنم بود، و از آن می‌ترسیدم. موسیقی پخش می‌کردم تا خانه گرم شود، زنده شود. اما اکنون… سکوت را دوست دارم. سکوت یعنی خبری از آژیر نیست. خبری از انفجار نیست. سکوت، نشانه‌ای‌ست از اینکه ایران، تهران… هنوز پابرجاست. بعد از جنگ، آموختم که چگونه باید دلم را پیش همسرم بگذارم، آن‌جا که صدای گلوله‌ها نزدیک‌تر است، و خودم را با سه فرزند و ترسی بی‌وقفه، حفظ کنم. آموختم چگونه بغض را فرو برم، بی‌آنکه شکسته شوم، وقتی شهاب با چشمانی نگران می‌پرسد: «مامان… بابا کی برمی‌گرده؟» یا وقتی نورا، عروسکش را در آغوش می‌گیرد و آرام می‌گوید: «بیا مامانی… بریم قایم شیم از صدای بوم‌بوما.» حالا دیگر حتی پرواز هواپیما در آسمان هم برایم معنی دیگری دارد، به بالا نگاه می‌کنم و خدا را شکر می‌کنم از اینکه آن‌قدر امنیت داریم که هواپیما بدون ترسی مسافرانش را به مقصد می‌رساند. از این جنگ، آموختم زن بودن، یعنی ستونی بی‌صدا در میان ویرانه‌ها. مادری، یعنی هزار بار شکست خوردن در دل، و باز ایستادن، بی‌آن‌که کودکانت از تَرَک‌های درونت باخبر شوند. خلاصه اگر بخواهم بگویم… پیش از جنگ، من زنی معمولی بودم، زنی شبیه هزاران زن دیگر. امروز اما… من قهرمانی خسته‌ام🥲، با چشمانی همیشه بیدار، و قلبی پر از دعا…❤️ که هر شب، آرام و بی‌صدا، برای همیشه ماندن نور در خانه، برای آرامش، برای پایان ستم‌ها، نجوا می‌کند. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif