#ز_گودرزی
(مامان سه پسر ۶ساله، ۳ساله و ۳ماهه)
هوا خیلی سرد بود.
مطمئن بودم برف میاد و ذوق زده از اینکه بچههام برف بازی میکنن.😊
شب چله گفته بودم اول زمستونه و بچهها خوشحال شده بودن که قراره برف بیاد و من ته دلم نا امید که برف کجا بود مادر.😭
سه سالهمون تا حالا برف بازی نکرده بود.
برف اومد و در عین ناباوری نشست رو زمین.😳 کودک درونم یه جوری فعال شد که نزدیک بود بچهها رو بذارم و خودم برم برف بازی.😂
پسر بزرگم که بیدارشد، بالا سرش نشسته بودم. چشماشو باز کرد و گفت مامان چی شده؟
گفتم یه خبر با چشمای گرد شده🤩 گفت چی؟😜
گفتم برف اومده چهجورمممم.😁
بعد از کلی بپربپر و خوشحالی، منتظر شدن که بابا بیاد و ببردشون برف بازی
همهش پنجره رو باز میکردن که برف داره تموم میشه و بابا نیومد...
و من پشیمون از خبر دادن.🙈
زنگ زدم به همسرم که برای بچهها دستکش بگیرن.
بزرگه برای دزد بازی دستکشهاشو سوراخ کرده...
کوچیکه هم دستکش نداره...
در واقع داشت ولی من طی عملیات دور ریختن وسایل غیرضروری (رفع انباشتگی) که از یه کانال نظم یاد گرفته بودم، رد کرده بودم رفته بود و با خودم گفته بودم کاموا دارم خودم براش میبافم.😎
اما نرسیده بودم ببافم.😔
اگه نگه میداشتم میتونستم اون روز رو باهاش راه بندازم حداقل.😑
آخه دختر نونت نبود آبت نبود، رفع انباشتگیت چی بود؟!😂😉
همسرجان گفتن من دارم میام خونه و چون شب شیفتم دیگه نمیتونم برم خرید.
میام بچهها رو ببرم یه دستی به برف بزنن و سریع برگردیم.
گفتم دستشون یخ میزنه که...🤔
و از اونجایی که ما خیلی خلاقیم، همسرم گفتن جوراب تمیز بکش دستشون.😂😂😂
کوچیکه رو جوراب کشیدم دستش.
و بزرگه زیر بار نرفت و دستکشهای سوراخشو پوشید و راهی شدن.
بچه به بغل پنجره رو باز کردم که توصیههای ایمنی رو بکنم.
مواظب باشید!
لیز نخورید!
و...
که با صحنهای مواجه شدم.😂
همکار شوهرم هم که یه دونه دختر دارن، با بچههای ما راهی شده بودن برای برف بازی.
و من فکر این بودم که آخ آخ کاش همدیگه رو نمیدیدن.😒
بچهها دستکش ندارن، زشته...
آخه نینیمون که به دنیا اومد، به همسرم گفته بودن نگران خرجشون نیستین؟
پوشاکشون چی؟
و همسرم گفته بود تا حالا نه لنگ خوراکشون بودیم نه پوشاک.
ما خودمون هم از صدقه سر این بچهها روزی میخوریم.😊
با خودم گفتم الان میگه دستکش ندارن بچههاش...😕
حدود یک ساعت بعد برگشتن.
پرسیدم چطور راضی شدن برگردن بچهها؟ گفتن دستشون یخ زد، خودشون گفتن بریم. دختر همکارمم دستکش نداشته!!
تازه گفته خوبه خانوم شما خونه بوده یه جوراب بکشه دست بچهها. همسر من که سرکار بود.
و بچهٔ اون بیشتر یخ زده بود طفلک...
من که به فکر و خیال خودم خندهام گرفته بود، خوشحال شدم که بچههام تنها نیستن و حداقل لباس ارثی دارن.😂
حتی همین دستکشهای سوراخ، میرسه به برادرها.😁
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif