#ش_فتاحی
(مامان ۳ فرزند)
۳۹ سالمه و تا به امروز کلی کتاب برای بچههای نادیدهم ترجمه کردم. (مترجم کتاب کودک و نوجوان هستم)
در کنار بچههایی که ندیدمشون، تو خونه مامان سه تا امانتِ خدا هستم که اختصاصی به من سپرده شدند...
آقا پسر اولم الان ۱۴ سالشه و خداروشکر یه دانش آموز تلاشگر و موفقه.
دختر دردونهم یه کلاس دومی مهربونه که تو خونه مامانِ دوم هم صداش میزنیم از بس مراقب برادرهاشه.
و پسر دومم هم یازده ماههست و به لطف حضورش، کلی خنده و شادی مهمون خانوادهمونه....
راستش هییییچ وقت فکر نمیکردم سومین بچه رو بیارم! یعنی در خودم نمیدیدم، یا اینکه دوست نداشتم، یا ....
ولی همسرم بعد از اینکه دخترم سه چهار ساله شد، به شدت اصرار داشتن که ما باز هم باید بچهدار بشیم و خداییش هم در امورات بچهداری، هم اولی و هم دومی کلی کمک میکردن.
اما من برای خودم برنامهریزی کرده بودم که وقتی دخترم به کلاس اول میره، منم برم دنبال ادامهٔ تحصیل و رسیدگی به اموری که تو ذهنم داشتم و به خاطر بچهداری ازشون عقب مونده بودم...
در همین مدت هم کارهام رو شبها انجام میدادم. یعنی وقتی بچهها میخوابیدن تازه کار من شروع میشد. در سکوت شب مینشستم و کتاب ترجمه میکردم. خلق یک اثر برای بچهها انقدر دلنشین بود که خستگیش رو تحملپذیر میکرد.
خلاصه که وقتی دخترم پیش دبستانی بود، غول کرونا اومد به دنیا و همهمون خونهنشین شدیم...
و تمام برنامههای من که هیچ، برنامههای عالم رو به هم ریخت...
با این حال، همسرم هنوز سر حرف خودشون بودن که باید سومی رو هر چه زودتر بیاریم و خیلی وقتها با هم مینشستیم و دو دوتا چهار تا میکردیم و حتی روی برگه مزایا و معایب بچهداری در عصر حاضر رو مینوشتیم و بالا و پایین میکردیم.😁
اما من بدجنسی میکردم😉 یا بهتره بگم تنبلی میکردم و از زیرش در میرفتم.😅
تنها نکتهای که تو حرفهای همسر جان برام تلنگر میشد و در تنهایی بهشون فکر میکردم، این بود که من به عنوان یک خانم معتقد چه وظیفهای در قبال تربیت فرزندانم دارم و آیا وقتی حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند:
«انی اباهی بکم الامم ولو بالسقط...»
من به امت خودم مباهات میکنم حتی به سقط شدگانشون.
اجازه دارم از این مسئولیت شونه خالی بکنم؟!؟!
یک روز که دیگه جناب همسر با زبان بسیار چرب و نرمشون، سخنرانی غرّایی برام کردن، بعد از خوندن دعای هر شبم رو به قبله، با امام زمان (علیهالسلام) حرف زدم. که اگر من قابلیت و توانایی تربیت درست بچه هام رو دارم و وظیفه دارم که باز هم امانتی از خدا بگیرم و نقش مادری رو برای بار سوم هم تجربه کنم، خودشون به دلم بندازن ....
فکر میکردم خوابی... نشونهای یا نمیدونم یه جوری بهم میفهموندن...
ولی آقا طور دیگهای برام چیدن برنامه رو...
بعد یه مدت فهمیدم باردارم. خیلی کفری شدم. قرارم با امام زمانم رو هم از شدت ناراحتی بارداری بیبرنامه فراموش کرده بودم...
اصلاً یادم نبود که چی گفتم. حال فیزیکیم خیلی بد بود. بارداریهای قبلی هم با وجود ویار شدید و عود میگرن و معده درد، سخت بود برام و این یکی سختتر...
چون مدام باید متلکهای اطرافیان رو هم میشنیدم که واااای، سومی؟!؟!
چه خوش خیال!!!!
چه بیکلاس!!!!!
چه خبرتونه؟!؟!؟!
واقعاً میخواستید؟!؟!؟!
نمیخوای سقطش کنی؟؟؟؟!!!
اما یک روز انگار صدای خودم رو برام تو ذهنم پخش کردند.
یهو لبخند به لبم اومد. امام زمان این امانت رو به دلم انداختن، نه تصمیم برای باردار شدنش رو.😉☺️
خلاصه که امروز، ممنونم از خدای مهربون و امام زمانم که باز هم تاج مادری رو بر سرم گذاشتن و امانت دیگهای رو به من سپردند تا انشاءالله با کمک خودشون به درستی تربیتشون کنم و انشاءالله همین امانتها انسانهایی باشند که آیندهٔ روشنتری رو رقم بزنن...
البته این نکته رو هم بگم که این راه سختی هم کم نداره.
یه وقتایی احساس میکنم باید روز یک مادر بیشتر از ۳۰ ساعت باشه تا بتونه به کارهاش برسه.😄
اما خدا کمک میکنه
اطرافیانِ مهربون هم....🌹
پ.ن: عکس، نقاشی دخترمه از خانوادهمون.
تو نقاشی گفته ما حتی اگر به فضا هم بریم، مامان و باباهامون بازم برامون زحمت میکشن.😁
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif