🌪 طوفان آمده، بپاخیز...🗣
🔥کونا لِلظّالِمِ خَصماً وَ لِلمَظلومِ عَوناً🤝
2️⃣خیزش دوم مادران و بانوان ایرانی🧕🧕
همراه با آیندهسازان جهان بدون اسرائیل
😔اگه نمیتونیم بریم غزه و کمک کنیم، با این قیام✊ به مادران و کودکان فلسطینی کنیم.💞
🇵🇸راهپیمایی کالسکهای مادران با کودکان🇵🇸
🔴در یومالله ۱۳ آبان و روز ملی مبارزه با استکبار جهانی🇺🇸 🇲🇫
📣وعده ما راس ساعت۸:۴۵ صبح میدان فلسطین🇵🇸
💚هر کی حاضره این بار هم با ما بیاد سر قرار عاشقی
بسم الله
✌
#طوفان_الاقصی
#نهضت_مادری
#امهات_القدس
#مدار_مادران_انقلابی_مادرانه
#باشگاه_مادران_تاریخ
#مادران_شریف_ایران_زمین
#گروه_جهادی_حسنا
🇮🇷 نهضت مادری و امهات القدس اینجاست:
╭┅──==───┅╮
↪ https://ble.ir/ommahatalqods
↪ @nehzatemadari
╰┅──==───┅╯
🌟 این شناسه شما رو به محله هاتون وصل میکنه 👇🏻
@maman_e_hosein
«۳. از مادرم، پرستار و مهد کمک گرفتم.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
هفت سال بعد از ازدواج من برای اولین بار مادر شدم.😍
قبل از آن اصلاً قصد بچهدار شدن نداشتم، مشغول کار و تحصیل و پایاننامه و فعالیتهای اجتماعی بودم.
و حالا که به عقب نگاه میکنم چقدر بابت این تصمیم و تأخیر در فرزند دار شدن پشیمانم😓 اما زمان هیچوقت به عقب برنمیگردد.
بارداری و زایمان راحتی داشتم.
زمانی که محمدعلی دنیا آمد، من شاغل تماموقت یک سازمان دولتی بودم با ردهٔ شغلی خوب و حقوق عالی.
شش ماه اول مادر شدنم رویایی گذشت؛ یک نوزاد آرام و دوستداشتنی، روزهای مادرانهٔ پر از شگفتی! مادر شدن یک بخش کشف نشده از وجودم را بر ملا کرده بود که دیدنش برایم لذتبخش بود.😅
من مادر بیتجربهای بودم ولی نوزادی آرام و بیدردسر محمدعلی، و کمکهای جدی همسر، من را آرام آرام با ناشناختههای دنیای مادری آشنا کرد.
پدری که خیلی ترس و نگرانی از بغل کردن و حمام و بیرون بردن بچه نداشت و من هم برایش محدودیتی قائل نبودم.☺️
شش ماه خیلی زود گذشت.
مرخصی زایمانم که تمام شد، یک تکه از قلبم را گذاشتم پیش مادرم و روزهای شاغلانه را دوباره از سر گرفتم؛ کارم را دوست داشتم و از آن انرژی میگرفتم؛
از همان ابتدا خیلی محکم به مدیر گفتم که من دیگر مادر شدهام و حتی یک دقیقه هم نمیتوانم اضافهکار بمانم. با احتساب ساعت شیر؛ ۲ بعدازظهر میرسیدم به محمدعلی.🥺
یک استراحت کوتاه داشتم و روزم با پسرک از ساعت چهار عصر شروع میشد تا شب؛ سعی میکردم جبران ساعتهای نبودنم را بکنم؛ خستگی سر جایش بود و بازی و آغوش و تفریح هم سر جایش.
ولی درونمن غوغای بدی بود. خیلیها میگفتند مادر باید کنار کودکش باشد، بچه تا دو سال اگر مادرش نباشد ال میشود و فلان و بهمان و...
این حرفها اذیتکننده بود برای من که مادریام را ناقص نمیدیدم و کارم را دوست داشتم.🤭
به این حرفها بها نمیدادم ولی شنیدنش اذیتم میکرد. سعی میکردم دائم مادری خودم را پایش کنم و بسنجم که آیا مادرم آن شخص امنی که بچهٔ کوچک باید به او پناه ببرد هستند یا نه؟ همیشه جوابم مثبت بود و خیالم راحت میشد ولی دعوای🤦🏻♀️ مادران شاغل و مادران خانهدار همواره ادامه داشت و این من بودم که برای آرامش خودم باید پایم را از این دعوا بیرون میکشیدم.
تا یک سالگی، محمدعلی پیش مادرم بود و بعد از آن به خاطر بیماری مادرم و پر جنبوجوش بودن پسرجان پرستار گرفتیم. برای پیدا کردن پرستاری مطمئن و مهربان خیلی دعا و نذر کردم تا اینکه خدا پرستاری با تمام ویژگیهای مد نظرم جلوی پایم گذاشت.🧡🤲🏻
تا سه سالگی با پرستار بود و بعد هم به سبب نیازی که به همبازی داشت با دقت و بررسی فراوان مهد خوبی پیدا کردیم و خیالم راحت شد. پسرم روحیهٔ مستقلی داشت و هر روز از ۸ صبح تا ۴ عصر همراه با دختر عمهاش که با هم پنج ماه اختلاف سنی داشتند، به مهد نزدیک محل کارم میرفت و بعضی روزها هم عمهٔ عزیز دنبالش میرفتند و میبردندش خانهٔ خودشان.
اینطور شد که شکر خدا هیچ مشکلی با مهد کودک نداشتیم و همه راضی بودیم.😉
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
#ز_رضایی
#یادداشت
#تب_ناتمام
اکثر کتابهایی که در مورد خانوادههای درگیر در جنگ خواندهام، پیرامون شهید و شهادت و اخلاق و مرام شهید بوده است. البته بعضی از کتابها هم در مورد همسرانی بود که عاشقانه از همسران مجروح خود تا سالیان طولانی بعد از جنگ مراقبت کردند و آنها را تا رسیدن به کاروان جاماندگان بدرقه کردند.
اما این بار کتابی خواندم متفاوت، عجیب و پر از اندوخته. کتابی که مرا گاهی میخنداند و گاهی هم میگریاند؛ مادر شهیدی زنده، داستان زندگی خود و پسرش را تعریف میکرد، مادری که خود را برای شهادت پسرش آماده کرده بود ولی با پدیده جدیدی روبهرو شده بود، چیزی به اسم «قطع نخاع».
فکرش هم آدم را به هم میریزد چه برسد به آنکه هفده سال پر از عشق و صبر از شهیدت مراقبت کنی؛ این مادر در این کتاب اسطوره صبر و مقاومت است، صبر و مقاومتی مثال زدنی که ناخودآگاه این فکر را به سر میاندازد که شاید رحم نداشته اصلا! شاید منتظر مرگ پسرش بوده اصلا! شاید فقط روزها را سر میکرده! شاید ...
اما او با پرستاری عاشقانه و صبورانهاش جواب تمامی شایدهایم را داد و من را شرمنده خودش کرد.
داستان آنجایی جالبتر میشود که دختری میخواهد با این شهید زنده ازدواج کند، ازدواجی عجیب که هیچ کس موافق نبود ولی این هم از عجایب کتاب «تب ناتمام» است که مسیر زندگی شهید را تغییر داد.
🍁🍁🍁
🌺کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
سلام و رحمت 😊
کتابی که ما این ماه در پویش مادران شریف دور هم میخونیم کتاب #تب_ناتمام هست.
خاطرات خانم شهلا منزوی مادر جانباز شهید حسین دخانچی
یک کتاب بسیار روون و خوشخوان که خیلیها نتونستن طاقت بیارن و همون روزی که شروع کردن تا آخرش رفتن 🤓
🎁 این ماه هم ۱۰ تا جایزهی ۱۰۰ هزارتومانی به قید قرعه تقدیم عزیزانی میکنیم که کتاب رو کامل خونده باشن 🤩
✳️ اگر دوست دارین با ما همراه بشین تشریف بیارین کانال پویش کتاب مادران شریف:
👇
🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
داخل کانال در مورد روشهای تهیه کتاب، شرکت در قرعه کشی، گروه همخوانی کتاب و ... کامل توضیح دادیم.
ضمنا چند تا همخوانی کتاب دیگه هم برای سلیقههای مختلف داریم که همه در کانال پویش اطلاعرسانی میشن ☺️
در خدمتتون هستیم 🤗:
👇
🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
«۴. قرار شد دیگر سر کار نروم!»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
بیماری بچهها همیشه جزء روزهای سخت مادرانه است. برای همهٔ مادران سخت است تب و بیحالی جگر گوشهشان؛ بد قلقیهای بیماری و درد سر دکتر و دارو و...😢
ولی برای مادران شاغل این مسئله چند برابر سختتر است؛ کارفرمایانی که درکی از مسئولیت مادری ندارند؛ بیماری خودت را با گوشهٔ چشم نازک کردن مجبورند بپذیرند ولی مریضی فرزندت را نه!
چیزی از عمر مادرانگیهایم نگذشته بود که فهمیدم مادرهای شاغل مرخصیهایشان را برای بیماری بچه باید نگه دارند و با دقت از مرخصی استفاده کنند.
بچهدار شدن برای ما شگفتانهای بود که زندگی را از روزمرگی درآورد و زحمت چندانی برایمان نداشت؛ پسری که خیلی بابایی بود و پدری که برای پسر وقت میگذاشتند؛ اما زندگی همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد.😔
محمدعلی دو ساله بود که ما قصد کردیم فرزندی دیگری به خانواده اضافهکنیم. اما دریغ از اینکه قصد ما همیشه با قصد پروردگار همپوشانی ندارد، ما تدبیر کردیم و خدا تقدیر نفرمود...
تا اینکه در چهارسالگی محمدعلی بشارت وجود فرزندی دیگر را به من دادند.
بارداری سخت ولی شیرین؛ شیرین برای انتظاری که کشیدم و سخت بخاطر شرایط جسمی و وضعیت شغلی همسر و پسری بسیار پر جنبوجوش و شغل خودم که هر روز یک ورق تازه برایم رو میکرد...🤦🏻♀️
در ابتدای بارداری تصمیم گرفتم که با تولد فرزند دوم دیگر سرکار نروم و یک مادر خانهدار بمانم؛ از فکر کردن به آن پشتم یخ میکرد؛ من که از ۶ سالگی که روانهٔ مدرسه شده بودم هیچوقت یک سال پشت سر هم در خانه نمانده بودم؛ چطور میتوانستم؟! اصلاً من مهارت خانه ماندن را بلد نبودم؛😶 به خودم دلداری میدادم و میگفتم:«سختتر از کار در نقطهٔ حساس سازمان که نیست، تو یک زنی، زنها با خانه که مأنوس شوند خانهداری و خانهمانی را هم یاد میگیرند. تو فقط کافیست با خانهات انس بگیری...»
آن سالها با اینکه در شرایط گشایش مالی نبودیم، تصمیم گرفتم نه ماهی که تا پایان بارداری مانده را از حقوقم استفاده نکنم، تا کمکم عادت کنم به نداشتن استقلال مالی؛ سخت بود و برای کسی که از دوران دانشجویی کار کرده و درآمد داشته است انتخاب آسانی نبود!🤷🏻♀️ ولی من مصمم بودم بر این تصمیم...😉
روزهای بارداری تمام شد و محمدحسن کوچک مامانی ما به دنیا آمد؛ نوزادی که همهٔ ما را غافلگیر کرد؛😢 وابسته و ناآرام با دلدردهای شبانه و رفلاکس روزانه و گریههای دائمی که فقط با آغوش مادر آرام میگرفت.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۵. نقطه عطف مادریام، آشنایی با گروه مادرانه بود.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
پسر دوم ما هنوز بیست روزه نشده بود که همسر عازم سفر حج شدند و من ماندم و دو کودک و دست تنها!
فکر میکردم روزهای سختی بر ما بگذرد ولی چنین نشد و خدا ما را در آغوش امن خود نگه داشت تا پایان سفر ایشان...🧡
روزهایی که سخت بود ولی سخت نگذشت، بعضی اتفاقها سخت هستند ولی خدا قدرتی به آدم میدهد که سخت نمیگذرد.
من حالا با دو کودک خانهدار شده بودم و این پدیده برای من دو وجه داشت؛ وجه آرامشبخش ماجرا که هیچ اجبار بیرونی من را از کودکانم جدا نمیکرد و آن روی سکه حس هدر رفتن توانمندیها و وقتهای خالی که در خلال بچهداری برایم میماند؛
هیچوقت نگذاشتم نقش مادریام آنقدر فربه شود که همهٔ وقت و توانم را به خود اختصاص دهد.
در این برهه دوستی عزیز به داد من رسید و با توصیهٔ ایشان شروع کردم به شرکت در دورهها و کلاسهای مهارتی و معرفتی...
با یک نوزاد کمی سخت به نظر میرسید، ولی برای من که خلأ کاری غیر از مادری وجودم را آزار میداد، شیرین شیرین بود.
محمدحسن دو ساله بود که با گروه مادرانه آشنا شدم.
اگر بخواهم بگویم چه اتفاقی نقطه عطف مادری من بود باید بگم آشنایی با مادرانه...😍
مادرانه کمکم خلأهای اجتماعی من را پوشش میداد؛ از فعالیتهای اجتماعی منعطف دوستدار مادر تا درسهایی برای بهتر مادری کردن؛ از دوستیهای ناب و عمیق و جاندار تا مسیری برای رشد عملی و پیادهسازی همهٔ معارفی که بلد بودم.☺️
سالها در مادرانه در سطوح سیاستگذاری تا اجرایی و عملیاتی و طرح و برنامه فعال بودم و فعالیت اجتماعی در الگوهای مختلف برایم معنا پیدا کرد.
سال ۱۳۹۷ به حج مشرف شدم و بعد از آن خدا دختری دوستداشتنی به خانوادهٔ ما عطا کرد.💛
کمی بعد از تولد ضحی ویروس کرونا، بسیاری از معادلات اجتماعی ما را بهم ریخت. هر چند برای ما که کارمان در مادرانه مجازی پیش میرفت، تغییر چندانی رخ نداد.
البته تعطیلی مدارس و خانهنشینیهای طولانی و دلتنگیها اذیتکننده🥲 بود ولی وجود نوزادی آرام و شیرین تحمل سختیها را آسانتر میکرد.
برادرها بسیار خواهرشان را دوست داشتند و این برای من که همیشه شاهد مشاجرات و منازعات دو برادر بودم لذتی دو چندان داشت.
انگار وجود ضحی پیوند جدیدی بینشان ایجاد کرده بود و آنها سر محبت کردن به خواهر رقابت داشتند.😉
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۷. برای هر بچه، متناسب با نیازش وقت میگذارم.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
وقتی مامان اولی بودم، با حساب و کتاب مشخص برای پسرم وقت میگذاشتم. همه چیز طبق برنامه بود، با گوشی یادآور تنظیم میکردم، روی یخچال یادداشت میچسباندم که چیزی از قلم نیفتد. روزی یک کتاب، بیست دقیقه بازی، بازی حرکتی، دستورزی و...😅
ولی از فرزند دوم به بعد دیگر حسابش از دستم در رفت. وقتهای زیادی با بچهها هستم، گاهی همه با هم، گاهی هم دونفری، مادر دختری یا مادر پسری خلوت میکنیم.😉 ولی دیگر آنطور مثل روزهای نومادرانگیام دقیق و طبق برنامه نیست.
هر بچهای نیاز به نوع و میزان متفاوتی وقتگذاری دارد؛ نوجوان یکطور و بچهٔ ۳ساله طور دیگر. ولی سعی میکنم برای شنیدن حرفهایشان؛ برای بغل کردن و قصه گفتن و خاطره شنیدن و... وقت بگذارم؛ یا اگر دنبال همبازی بودند، داوطلب شوم.
معمولاً برای عصرها هیچ برنامه و کار و کلاسی نمیگذارم که وقتی از مدرسه میرسند کنار هم باشیم.
من با تکالیفشان کاری ندارم؛ حتی این را به مدرسه هم گفتهام؛ فقط اگر سوالی داشتند، کمک میکنم.👌🏻
ولی حواسم هست که علاقهمندی و استعدادهایشان چیست. دربارهاش با هم حرف میزنیم و اگر کلاس، استاد یا وسایل کمکی نیاز داشته باشند تهیه میکنیم.
خیلی اهل کلاس و دوره بردن بچهها نیستم؛ به نظرم مدرسه و فوقبرنامههایش کافیست.😉
اما سالها گذشت تا ایمان آوردم که مسجد همان قلب تپندهٔ محله؛ چقدر ظرفیت خوبیست که بچهها در بسترش دین را بیاموزند؛🥰 ارتباط با مسجد را با کلاس رزمی شروع کردیم نه برای اینکه بچهها استعداد خاصی داشتند یا من میخواستم ورزشکار حرفهای شوند، بلکه برای آنکه قلابشان به مسجد گیر کند و وقتی گیر کرد دیگر لازم نیست من کار خاصی برای نماز خوان شدنشان بکنم.☺️
در خانهٔ ما رعایت احترام خیلی مهم است؛ هر چند بچهها گاهی از این قانون پیروی نمیکنند و عواقبش را هم میچشند؛ احترام به پدر ومادر، به بزرگتر، به کوچکتر و...
پسرها زیاد با هم دعوا میکنند🫣 ولی از آن روز که مشاوری به من گفت این دعواها اگر بیاحترامی و تحقیر و توهین نداشته باشد، مایهٔ رشد رابطه و قدرت حل مسئله و تعارضات است، دیگر کاری به کارشان ندارم. فقط میدانند که نباید کتککاری جدی با هم کنند.🙅🏻♀️
بچهها با پدرشان خیلی راحت و صمیمی هستند؛ پدر با اینکه سرشلوغ است ولی خردهوقتهایی برایشان میگذارد، برای نوجوان زمان بیشتر و برای کوچکترها زمان کمتر. ولی این کمیت چیزی از شادی و عمق رابطه و کیفیت آن کم نمیکند.😉
حضور همسرم در خانه چندان قابل پیش بینی نیست، ولی کمکهای فکریشان همیشه راهگشای من و بچهها بوده و هست.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۸. تشویق همسرم، نیروی محرک من است.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
وقتی چند روز پشت سر هم مشغول کار هستم و فکرم چنان مشغول است که توان و حوصلهام کم میشود، عذاب وجدان میگیرم.😓 فکر میکنم سالهای کودکی بچهها میگذرد و من از رابطه با دنیای کودکیشان سیر نشدم! ولی عذاب وجدان را تلنگر میدانم نه ترمز!
عذاب وجدان نباید خط بکشد روی کارهایی که میدانم درست است ولی گاهی از حد خود بیرون میزند؛🤭
معمولاً بعد از عذاب وجدانها دوباره برنامهریزی میکنم و به خودم یادآوری میکنم که خانواده و بچهها همیشه اولویت اول من هستند.☝🏻
تحسینها و توبیخهای اطرافیان دربارهٔ عملکرد و مادریام زیاد است ولی من یادگرفته ام به هیچکدام دل نبندم.😉
هر چند تنها کسی که تحسینش موتور میشود برای گاری لکلککنان من، همسرم است.
وقتی تحسینم میکند حس میکنم رضایتش از زندگی را بروز میدهد و غیر مستقیم میگوید که فعالیتها و کارهای من مزاحم آرامش زندگی نیست.☺️
راستش نظریهپردازان، نقش همسری را سخت و پیچیده میکنند. من نمیتوانم آنطور ایفای نقش کنم. ولی آنچه که طی این سالها برایش تلاش کردم، ایجاد رضایت از طریق برقراری ارتباط موثر است، به جای ارائهٔ خدمات!
اشتباهاتی هم داشتهام، ولی سرمایهٔ مودتی که خدا در رابطهٔ زن و شوهر قرار داده، همیشه راه را برای جبران اشتباهات باز میکند.💛
طی تجربهٔ این سالها متوجه شدم که مادر به طور جدی و بیبدیل عامل تزریق گرما و انرژی و نشاط به خانواده است، پس باید مرتب خودش را شارژ کند.
ما همیشه به تفریحات خانوادگی توجه ویژه داریم.
جذابترین تفریحمان طبیعتگردی و کوهنوردی است که نشاط عجیبی به خانواده میدهد.😍
وقتی هم که حس میکنیم سطح انرژیها کم شده مهمان دعوت میکنیم که واقعاً در رحمت خدا را به سمت خانوادهٔ ما باز میکند.😍
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۹. با همسرم دربارهٔ چالشهای تربیت گفتگو میکنیم.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
وجود بچهها در ظاهر مشغلهٔ پدر ومادر را زیاد میکند و میزان وقتگذاری و توجه همسران به هم را کم. ولی باور دارم که بچهها عمق و غنای بیشتری به رابطهٔ والدین میدهند،🧡 علاوه بر اینکه زن و شوهر در نقش مادری و پدری واقعاً پختهتر میشوند.
همسرم از اول ازدواج میگفتند خانوادهٔ کامل از نظرشان یک خانوادهٔ چهار فرزندی است و تا اینجای مسیر را با رضایت دو نفرمان پیش آمدیم.😉
من و همسرم دربارهٔ چالشهای بچهها و تربیت صحبت میکنیم، با مشاور مشورت میکنیم و حتی دورههای دانشافزایی والدین را میگذرانیم. شکرخدا بعد از ۱۴سال تجربهٔ پدری و مادری با هم همنظریم.👌🏻 در اختلاف نظرها من دو دست تسلیم را بالا میبرم و همه چیز را به همسر میسپارم و از این انتخاب خیلی راضی هستم، حتی اگر از نتیجهاش راضی نباشم.😉
گاهی میان پدر و بچهها شکرآب میشود!🤷🏻♀️ پدر خشم اژدها میشود و من مستأصل.
من دوست دارم همیشه طرف پدر را بگیرم و به بچهها با ایما و اشاره بفهمانم که حق با باباست تا بروند عذرخواهی کنند و...
و بعد هم پدر بگوید حالا تو واسطه شو تا ما آشتی کنیم و من در دلم بگویم من این وسط چه گناهی کرده ام!😅
بیشتر مواقع میتوانم اینطور رفتار کنم و بعدش هم برای موفقیت خودم دست بزنم.😉
ولی متأسفانه همیشه ماجرا اینطور ختم به خیر نمیشود.🥲 گاهی عطوفت مادری بیجا بروز میکند و به پدر در مقابل بچهها به خاطر تند رفتنش اعتراض میکنم و بعد هم آسیبهایش را میبینم...🤦🏻♀️
بعد از تولد پسر اولم فکر میکردم مهمترین نقش من در بین همهٔ نقشها، مادری است و آنقدر مسئولیتها و احساسها و چالشهای بزرگ کردن بچه زیاد بود که به خودم حق میدادم اینطور فکر کنم.🫢
ولی بعدها در طی فراز و نشیبهای زندگی فهمیدم که خدا زن را اول همسر میداند و بعد مادر. اگر نقش همسری خوب اجرا نشود، مادری هم لنگ میزند و تربیت هم به خوبی رقم نمیخورد.
فهمیدم که اگر به همسرم برای نحوهٔ تربیت بچهها فشار بیاورم، در واقع دارم بر خلاف جریان طبیعی تربیت حرکت میکنم.😱
آنجایی که نیازهای بچهها را به نیازهای همسرم ترجیح دادم، سخت پشیمان شدم. چون قوت و عمق رابطهٔ والدین برای تربیت بچهها خیلی ضروریتر از رسیدگی به خود بچههاست.
البته چون ما هر دو به نیازها و احساس امنیت بچهها خیلی اهمیت میدهیم، کمتر با این تضادها مواجه میشویم.
همین که بدانم در هر صورتی همسرم و نقش من، وظیفهٔ من در مقابلش اولویت دارد، به من مادر یک حس آرامش خاطر درونی میدهد و باعث میشود بچهها هم قوت قلب بگیرند و احساس امنیت کنند.
به نظرم این مسئله در دوران نوجوانی خیلی به چشم میآید که هیچچیز برای بچهها سختتر از ترس از اختلافات جدی پدر و مادرهایشان نیست😓 و رابطهٔ خوب پدر و مادر برای بچهها ایجاد امنیت میکند، امنیتی که در نوجوانی خیلی به آن نیاز دارند.☝🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
« ۱۰. وقت گذاشتن برای خودم را جدی گرفتم.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
در خانوادهٔ مادریام همه یکجور مستقلی کارهای خود را پیش میبرند که اساساً نیاز به کمک دیگری باقی نمیماند؛😅 این را مادرم خیلی خوب یاد همهٔ ما دادهاند که کارهایتان را خودتان انجام دهید و این سکه روی دیگرش این است که کسی فکر نمیکند بقیه ممکن است به کمکش نیاز داشته باشند...
من با این تفکر ازدواج کردم و سالها بعد تحت تأثیر روحیات همسر و دوستانم فهمیدم که خدمت به پدر مادر از آن موهبتهاییست که خدا در زندگی داده و تا فرصت هست باید دریابمش...
در خانوادهٔ مستقل ما کمک کردن سخت بود🤭 ولی محبت کردن فرصتش بسیار.😉
رابطهام با مادرم صمیمی و محبتی بود و با پدر رسمی و سرشار از احترام و حتی محبتها در قالبهای خشک و رسمی ادا میشد.
تصمیم گرفتم نقش دختریام را جور دیگری باز آفرینی کنم.
بنشینم با پدرم حرف بزنم و خودم لطافت و ظرافت بریزم در روابط.
صحبتها و خاطرات و تحلیلهایش را بشنوم و هم خودم کیف کنم و هم حس ارزشمندی به او بدهم تا بداند دختری دارد که تا ساعتها پای تعریفهایش از گذشته مینشیند و در آخر بوسهای نثار گل پیشانیاش میکند.😍
من نقش دختریام را در سی سالگی باز آفریدم و حالا راههایی باز کردهام برای سرشار شدن از محبت.
از ۲۲ ۲۳ سالگی که پای من به دورهها و کلاسهای خودشناسی و توسعه فردی و اینها باز شد، تازه راههای دوست داشتن خودم را پیدا کرده بودم و روزها و شبها فکر میکردم اگر خود آنیست که اینها میگفتند پس من تا به حال که بودهام...😓
سالها گذشت و تکهتکه آموزههای فرد گرایانهشان برایم رنگ باخت و فقط یکچیز ماند «وقت گذاشتن برای خود...»
یکی از اصلیترین کارهایم در جهت رشد فردی کتاب خواندن است؛ نمیگویم خیلی کتابخوان و کتابدان هستم ولی همیشه کتاب را دوست داشتم.🧡
کوهنوردی و پیادهروی و ورزش عادتهاییست که من وقتش را از زیر دستوپای بچهها😅 میکشم بیرون و خودم را بهرهمند میکنم.
در وقتهایی که نیاز به تنهایی دارم هم از هر راهی برای سرگرمی بچهها استفاده میکنم تا بتوانم آن تنهایی و خلوت را داشته باشم، هر چند خیلی کم.
با صبحهای زود خیلی رفیقم؛ یکساعتش برایم دو ساعت کار میکند.
وقتی از ۵ صبح بیدارم و تا ۱۰ کلی کار میکنم، به چنان رضایتی میرسم که تا شب زن بهتری میشوم برای خانه و مادری سرشار از انرژی برای بچهها.😍
صبحها به تنهایی میتواند بار همهٔ نیازهای من را بکشد. نیازهای معنوی، نیاز به تنهایی، نیاز به سکوت، نیاز به مطالعه و...
برای تقویت معنویت خودم و خانواده، همیشه دوست داشتم یک هیئت هفتگی خانوادگی کوچک در خانه بگیرم. ولی هر بار که تلاش کردم نتیجهٔ مستمری نداشت به وسط راه نرسیده جمعمان پراکنده میشد.
دیگر به سالی یکی دو روز روضهٔ خانگی راضیام و خدا را برایش شکر میکنم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۱. جای خالی یک خلوت دو نفره.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
تا یک سنی تفریحاتم مهمانیهای دوستانه و فیلم دیدن و گاهی سفر بود...
ولی نمیدانم دقیقاً چه شد که رنگ و بوی تفریخاتم تغییر کرد.
مهمانیها دیگر برایم تفریح نبود؛ یعنی برای دیدار دوستان و کارهای مهم در مهمانی شرکت میکردم ولی آنطور که یک تفریح باید حال من را خوب کند نشد...🤔
از فیلم دیدن حس بطالت میکردم. به مستند دیدن روی آوردم ولی آن هم تفریح نبود؛ حس میکردم اطلاعات دربارهٔ دنیای پیرامونم کم است و وقت محدود،😢
ورزش را برای سلامت جسم انتخاب کردم و ادامه دادم ولی چون لذت خاصی نمیبردم بازهم نتوانستم اسمش را تفریح بگذارم.🤷🏻♀️
در حال حاضر تنها تفریح روزمرهٔ من همان چای و شکلاتیست که غروبها رو به پنجره خودم را مهمان میکنم و عمیقاً از کمبود تفریح در زندگی رنج میبرم.😓 نه اینکه وقتش را نداشته باشم بلکه چون معنای تفریح در وجودم در حال دگرگونیست.
با بچهها زیاد بازی میکنم ولی باز هم نتوانستم آن را تفریح ببینم و این را نقص بزرگی میدانم.
از یک بازی پنج دقیقهای با بچهها خیلی انرژی میگیرم چون نیتم این است که آنها لذت ببردند.🥰
ولی برای رشد خودم وقت میگذارم که اگر نگذارم بد جور باید چوبش را بخورم...🤭
برای رشد و قوت جسمم ورزش میکنم و خوابم را منظمتر میکنم.
برنامهٔ خواب از آن برنامههاییست که اگر تنظیم شود، کلی حال خوش به همراه میآورد.
خدا خیر دهد اول مهر را که با بازگشایی مدرسه ساعت خواب بچهها منظم شد و ما هم منظمتر میخوابیم، شبها حوالی ده تا اذان صبح...😍
برای رشد اطلاعاتم کتاب می خوانم و مستند میبینم. دورهها و کلاسهای رشد فردی شرکت میکنم و با برنامهریزی و نظم خودم را بالا میکشم.
وقتی سنم از چهل سال گذشت، بسیار حس کردم که وقت طلاست و باید با حساب خرجش کنم.
یک دورهٔ سیر مطالعاتی کتابهای شهید مطهری را شروع کردم و کتابهای ابن بزرگمرد را بعد از بیست سال دوباره با عینک دیگری میخوانم.😊
چون روایتگری را خیلی دوست دارم، کتابهای روایی زنان موثر را در لیست گذاشتهام و یکییکی پیش میروم.
اما اینها هیچکدام نیاز یک انسان به برنامهٔ عبادت فردی را نمیگیرد... حتی اگر همه را با ذکر و یاد خدا و برای خدا انجام دهیم، باز ما نیاز به خلوتهایی با خدا داریم... خلوتهای دو نفره!😉
مسجد را به خاطر بچهها رفتم ولی خودم جلدش شدم... عجیب آرامش دارد ولی گاهی ما از آن غافلیم.
هیئت را بخاطر بچهها رفتم ولی خودم غرق در کارهای تشکیلاتیاش شدم و هر بار خسته و پر انرژی برمیگردم خانه.
ولی باز همهٔ اینها جای خلوت دو نفره انسان با خدا را نمیگیرد.
بزرگی میگفت اگر میخواهید در روز انرژی برای کارهای بزرگ مثل مادری داشته باشید شبها خود را با خدا شارژ کنید.🧡
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۲. چند تدبیر برنامهریزی کمکم کرد!»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
تا وقتی بچهها کوچک بودند، تمیز نگه داشتن خانه برایم سخت بود چون من از یک طرف جمع میکردم و آنها از آن طرف میریختند.🥲 ولی حالا که بزرگتر شدهاند از خودشان برای کارها کمک میگیرم😉 و این در خانهٔ ما یک قانون اجباریست و همه باید کار کنند؛
۳ ۴ سالهٔ خانه اسباببازیها را جمع کند.
۸ ۹ سالهٔمان ظرفشویی را خالی کند و رخت پهن کند.
۱۴ ۱۵ سالهٔمان جارو بکشد و اتاقش را جمع کند.
همه همکاری میکنند.
کوچکترها قدر توانشان😌
بزرگترها هم اندازه توانشان.😉
یک ابداعی داریم به نام قرعهکشی کارهای خانه.
اغلب پنجشنبهها و روزهایی که مهمان داریم روز این کار است.
کارها را مینویسم روی کاغذ، از جمع وجور هال تا شستن سرویسها و جابهجا کردن لباسها و...، و کاغذ را تا میکنم و میبندم و هر کس دو کار را به قید قرعه برمیدارد. من و همسر و محمدعلی و محمدحسن. ضحی هم نخودیوار وسط کارهای بقیه!😅
ولی باز هم همیشه خانه مرتب نیست و این دیگر در نظر من یک عیب نیست. طبیعیست ولی چه کسی ست که منکر این شود که خانهٔ تمیز برای همهٔ اهالی خانه حال خوب میآورد.☺️
وقتی شاغل بودم عملاً تا عصر کسی خانه نبود که بهم بریزد. عصرها من در میان بازی با محمدعلی شام میپختم (شامهای ساده و کم درد سر) و ظرف میشستم و کارهای روتین را پیش میبردم و آخر هفته جارو و گردگیری و.... داشتیم.
ولی از وقتی خانهدار شده بودم، ریختوپاش خانه در نظرم بیشتر شده بود و همهٔ وقتم را میبلعید🤦🏻♀️و این من را آزار میداد که بیشتر وقتم به تمیز نگه داشتن میگذرد.
چند تدبیر کمکم کرد!
اول اینکه وسایل غیر ضروری خانه را حذف کردم. از دکوریجات تا اسباببازیهای بیمصرف.
دوم اینکه سطح استانداردم را پایین آوردم.😅
دیگر برق انداختن خانه را جزء کارهای خودم نمیدیدم،
به تکنولوژی ماشینظرفشویی و جارو دستی روی آوردم و با این کارها کلی وقت برای مطالعه و کارهای فرهنگی ذخیره کردم.😉
سوم اینکه قانونهای برنامهریزی را به کار گرفتم.
یک قانونی هست به نام قانون دو دقیقه؛ یعنی اگر کاری فقط دو دقیقه از تو وقت میگیرد، همان لحظه انجامش بده. من با این قانون و کم کردن استاندارد پاکیزگیام، دستشویی را در دو دقیقه میشستم و تمام.
یا یک قانونی بود که میگفت بعضی کارها *حال* نمیخواهد *حرکت* میخواهد، الان وقت داری و سینک پر از ظرف کثیف است، این حال نمیخواهد که میگویی حال ندارم،😄 بلند شو و حرکت کن. اسکاچ را مایع بریز و شروع کن. وقتی به خودت میآیی که تمام شده... ظرف شستن حال نمیخواهد، دو دست و یک اسکاچ کفی میخواهد.🤭 همین.
همیشه موقع ظرف شستن صوت گوش میدهم یا صوتهای کلاسهایم یا اگر حال روحی خوبی ندارم، موسیقی سنتی…
و دوباره تأکید میکنم کمک گرفتن از بچهها برایم یک اصل مهم است.
ولی باز هم همیشه خانهٔ ما تمیز نیست و من خیلی روی خودم کار کردم که دیگر این را عیب نبینم و اقتضای خانهٔ بچهدار بدانم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۳. از گروه کوهنوردی مادرانه تا جنگ روایتها»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه، در یک سازمان دولتی مشغول به کار شدم و در اثنای وقتهای آزادم مطالبی در وبلاگم مینوشتم و از آن طریق با دوستانی که دستی بر قلم دارند، آشنا شدم ولی این آشنایی منجر به تولید کار اثرگذاری نشد.🤭
بعد از تولد پسر دومم و ترک کار رسمی، جذب تشکیلات مادرانه شدم و از مسئولیت فضای مجازی تا مسئول مادرانهٔ محله و رسانه و... با این تشکیلات همکاری داشتم. با اینکه سالها فعال تشکیلات دانشجویی بودم، ولی با ادبیات حضرت آقا در خصوص فعالیت اجتماعی زنان آشنایی چندانی نداشتم🤦🏻♀️ و فعالیت در مادرانه من را با این مسئله که فعالیت اجتماعی زنان یک ضرورت است، نه انتخاب، آشنا کرد و سالها به بررسی الگوهای مختلف فعالیت اجتماعی پرداختیم. از خانم دباغ تا اشخاص گمنامی که کمر همت بسته بودند به جهاد تبیین...👌🏻
در سالهای مسئولیتم در مادرانه با هدف و انگیزهٔ حال خوب مادران، یک گروه برای طبیعتگردی برای مادران تأسیس کردم و هر هفته با مادران طبیعتگردی میرفتیم و این کار منشأ برکات زیادی در زندگی من بود. هدف من تزریق حال خوب و تفریح به مادرانی بود که سخت مشغول فرزندآوری و تربیت فرزند هستند و به دو سه ساعت آخر هفته برای تجدید قوا نیاز دارند.😉
قرارهای ما ۵ ۶ صبح پای کوه شروع میشود و ۹ ۱۰ قبل از اینکه خانواده بیدار شوند تمام میشود😅 و مادران با حالی خوب و سرحال و با نشاط برمیگردند به آغوش خانواده.
معمولاً ۱۰-۲۰ نفر هستیم و طبیعت و کوههای اطراف تهران را برای پیادهروی انتخاب میکنیم.
این کار برای من مصداق بارز فعالیت اجتماعی برای برداشتن یک نیاز جامعه در حد توان بود.🥰
ولی وقتی حضرت آقا جنگ را جنگ رسانه و جنگ روایت و جهاد تبیین را جهادی مهم و ضروری میدانند و میگویند هر کس به اندازهٔ وسع خودش باید در این عرصه تلاش کند، من نتوانستم بیکار بنشینم و البته معتقدم کارهای فردی شاید آنقدر اثر نداشته باشد و اینجاست که اهمیت تشکیلات بروز میکند.
بعد از اینکه در مادرانه مسئولیتها به دوستان جدیدتر واگذار شد، با کمک دوستان در یک موسسهٔ فرهنگی گروهی تاسیس کردیم برای ترویج روایتنویسی و بلند کردن پرچمی در جنگ روایتها...
اما هنوز اول راهیم و به نظرم سالها باید بیوقفه تلاش کنیم تا بتوانیم روایت زن ایرانی با ایمان را نشان دهیم.☺️
معمولاً کارهایم را همراه بچهها و در خانه انجام میدهم و روزهایی که جلسه دارم ضحی را به مهد میسپارم و سعی میکنم قبل از برگشتن بچهها از مدرسه برسم خانه...
ضحی مهد را دوست دارد و من از این بابت خیالم راحت است. واقعاً خدا را شکر میکنم و معتقدم اینها نعمتهاییست که بابتش بازخواست میشوم.🤭
همیشه فکر میکنم خدا روزی به من میگوید تو که بچههایت بزرگ شده بودند و بچهٔ کوچکتر هم مهد دوست بود، چرا آنقدر که باید برای کارهای روی زمین مانده تلاش نکردی؟
برای من فعالیت اجتماعی معنای زندگیست.😍
فعالیتهایی که خرد و ریز هستند و شاید به چشم نیایند ولی باعث حرکت من میشوند.
ما باید برای ساختن این جامعه در مسیر تمدن اسلامی خیلی زحمت بکشیم و هم خودمان قوی بشویم و هم کاری پیش ببریم.😉
فکر میکنم زمینهسازی برای ظهور آقا امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) همین است، همینکه انسانهای زیادی برای اعتلای تمدن اسلامی تلاش کنند و گفتمان غالب جامعه را به سمت ظهور بچرخانند و البته زنان، نوک پیکان این تغییر گفتمانی هستند.🧡
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۴. تربیت یعنی خودت طوری باش که دوست داری فرزندت بشود.»
#م_مولایی
(مامان #محمدعلی ۱۴، #محمدحسن ۹، #ضحی ۴ساله)
اولین روزهایی که محمدعلی به دنیا آمده بود، حس میکردم من دیگر حتی حمام هم با خیال راحت نمیتوانم بروم😢، انگار یک تکه از بدنم که به وجود من نیاز دارد، از من جدا شده و من دیگر بدون او و به تنهایی هیچکاری نمیتوانم بکنم.
یک ماهی که از مادر شدنم گذشت، متوجه شدم این نگاه با اینکه طبیعیست ولی مضر است و باید بتوانم مدیریتش کنم.☺️
روزهای اولی که سر کار برگشتم هم این فکرها میآمد جلوی ذهنم و اذیتم میکرد. ولی مشورت با مشاورینی که عقاید و سمت و سوی زندگیشان شبیه من بود خیلی کمک کرد، ولی همچنان برای اینکه بچه را بعد از برگشتن از سر کار، جایی بگذارم و بروم مشکل داشتم، حس میکردم با بچه که نمیشود خرید رفت نمیشود دکتر رفت نمیشود مهمانی دوستانه رفت🤦🏻♀️... مخصوصاً وقتی پسرم راه افتاده بود و مثل فرفره از همه چیز بالا میرفت و با کنجکاوی همه جا را بهم میریخت.
اما یک پنجشنبه به یک مهمانی دعوت شدم که واقعاً برایم مهم بود بروم. مخصوصاً بعد از یک هفته کار سخت، آن مهمانی برایم مثل شربت گوارایی آرامبخش بود.
با محمدعلی رفتم مهمانی و خستهتر از قبل برگشتم🥴 ولی دیگر ترسم ریخته بود😌 و بعد از آن با تدابیری محمدعلی را همه جا با خودم میبردم. چون در طول هفته کنارم نبود دوست نداشتم بازهم تنهایش بذارم.
همه جا با بچه میرفتم هر چند سخت،
اما در طول این سالها کارها و جلسات و سفرها و تفریحاتی پیش آمده که اصلاً مناسب بچه نبوده یا امکانش فراهم نشده و من هم نرفتم و غصه خوردم ولی پذیرفتم که همین غصههای ریز هم از آثار مادری میتواند باشد.☺️
ولی مادری باعث رشدی میشود که به همهٔ اینها و هزاران برابر این محدودیتها میارزد.
خدا به واسطهٔ هر کدام از فرزندان، شرح صدری به مادر میدهد🥰 که اگر حواسش باشد و شیطان با وسوسهٔ گناه، خراب نکند به همه سختیهای مادری میارزد.😊
من در طی سالهای مادریام خیلی تغییر کردم.
الحمدلله آن روزها که کتاب تربیتی میخواندم و موبهمو در روابطم با محمدعلی انجام میدادم تمام شد.
مادرانه دید من را، موقعیت من را و نگاه من را به تربیت تغییر داد.
تربیت یعنی خودت همان بشوی که دوست داری بچه بشود به علاوه یکسری تدبیرها و هنرها؛ همین!
و این آنقدر کار وقتگیر و زمانبری نیست. هر چند آن بخشی که میگوید خودت باید خوب باشی سخت است...🤭 سختیای که شاید اگر بچه نداشتم به جان نمیخریدم و رشد نمیکردم.
با این نگاه، تربیت دو بچه و سه بچه خیلی سختتر از یک بچه نیست.
یک بخشی از سختی مادری سرگرم کردن بچههاست که این قضیه در خانوادهٔ چند فرزندی تقریباً حل میشود.
از طرفی یک سری مفاهیم مثل قناعت و صلح و پذیرش و گذشت و باخت و تلاش و... را در خانهٔ چند فرزندی راحتتر از خانهٔ یک فرزندی میتوان به بچه منتقل کرد.
امروز من برای هر کدام از فعالیتهایی که دارم، اهداف میانمدت و بلندمدت چیدهام ولی زندگی به من یاد داده دل نبندم به هدف و منتظر هر تغییر و قضایی از طرف خدا باشم.😅
قصد ادامهٔ تحصیلاتم را ندارم ولی دوست دارم در ۵ سال بعد چند کتاب نوشته باشم.
کتابی بنویسم درباره آدمهایی که جهانبینی میسازند، بقیه را در کورهراههای زندگی کمک میکنند؛ همانها که میآیند جلوی تو میایستند و میگویند دستت را بده و بیا بالا؛☺️ بعد نسبت همه چیز را برای تو تغییر میدهند.
من از این چراغ راهها زیاد داشتهام و یکی از تفریحاتم پیدا کردم اثر آدمهای خوب در زندگی است...
زهرایی که نسبت من را با مادری تغییر داد.
فاطمهای که لطیف نگاه کردن را ذرهذره به من آموخت.
فهیمهای که خط به خط نشانم داد معنای زندگی چیست و چگونه باید معناها را زنده نگه داشت.👌🏻
مژگانی که قلم جادوییاش بعضی چشمهای کور شدهٔ ذهنم را بینا کرد
و همهٔ پیامآورانی که خدا سر راهم گذاشت.
دوست دارم نویسنده شوم و همهشان را به دنیا معرفی کنم به امید خدا.🧡
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif