#دلنوشته_مادر
#قسمتاول
سلام خانم بزرگوار
هیچکس، و هیچ دستورالعملی از افراد مختلف نتونست مشکلمو برطرف کنه
نوزادم دوماهش هست
تقریبا تا یکماه اول فقط شیر خودمو میخورد
چون زردی داشت ازمایشگاه گفت چون شیر خودت گرمیه یه دو روزی بهش #شیرخشک بده تا زردی از تنش بیرون بره🙄🙄
که البته با داروهای طب اسلامی این زردی پایین اومد و البته دو روزی هم ،البته هر روز فقط نصف شیشه بهش شیرخشک دادم به توصیه متصدی ازمایشگاه.
روزهای بعد هم چون دست تنها بودم و بچه اولم بود و شب نخابی زیاد اذیتم میکرد و البته چون بخاطر زایمانم توی بیمارستان خیلی اذیت شدم و بخیه های زیادی خورده بودم حال جسمیم خوب نبود و خیلی خسته بودم،
به همین دلایل بخاطر اینکه شبا هم کمی راحتتر بخابم اومدم فقط شبها اونم فقط یه شیشه به بچم شیرخشک دادم😳😳😳
در حالی که کل روز رو به بچم شیر خودم میدادم.
روزهای بعد هی میدیدم نوزادم بیقراره.
#داداشم میگفت من #حدسمیزنم شیرت کمه و بچت سیر نیست.
منم از روی اینکه مرتب از سینم شیر چکه میکرد و طول روز سینه خودمو میخورد قبول نمیکردم.
تا اینکه یه شب با شیردوش شیرمو دوشیدم و دیدم بله شیرم به شدت کمه.
نمیدونم به چه دلیلی شیرم بشدت کم شد،البته نزدیک به یکهفته ای اشتهامو از دست دادم و درست و حسابی غذا نمیخوردم.بعد این دیگه شیرم کم و کم شد.
الان نزدیک یکماهی هست بچم فقط شیرخشک سیرش میکنه😭😭
از بس بی طاقتی میکرد و.گرسنه بود مجبور شدم شیرخشک بدم.حتی سینه خودمم دهنش میزارم اما نهایتا پنج دقیقه سینه خودمو میگیره و بعدش شروع میکنه به گریه چون هم شیرم خیلی کمه و سیر نمیشه😢
شیر،عسل،قطره و پودر شیرافزا ، خرما، روغن حیوانی میخورم، یه کمی شیرم بیشتر شده اما نه در حدی که بچه سیر بشه
😡خیلی اعصابم خرده همش میگم با شیرخشک تکلیف سیستم ایمنی و استخوان بندی بچم چی میشه.
👈خیلی علاقه دارم و داشتم بچمو با شیر خودم بزرگ کنم که اینطوری شدم👉
الان چکار کنم
⁉️⁉️⁉️⁉️⁉️⁉️⁉️
حدس میزنم دیگه کار از کار گذشته و دیگه بچم شیرخشکی شد و تموم وقتی میبینم در طول روز صدرصد خوراکش شیرخشک شده
😞😞😞😞😞
کارم شده غصه خوردن و گریه کردنه که چرا نباید بتونم بچمو با شیر خودم بزرگ کنم
😭😭😭
الانم شیرم کمه.غیر از کم بودن الان دیگه اصلا سینه خودمو نمیگیره.
.
بنظرتون هنوز راهی هست.
خواهش میکنم راهنماییم کنید
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
#دلنوشته_مادر
#قسمتدوم
#منبچهاوله
👈کسی نبود راهنماییم کنه
❌کاش شیر کم خودمو میدادم اما شیرخشک نه.
😭خیلی ناراحتم از اینکه بچمو دارم شیرخشک میدم
😢چون اولا شیرم خیلی کمه
😢دوما بچم دیگه سینمو نمیگیره.
🍃در حالی که یکماه اول شیر خودمو میخورد.
❌مشکلم الان اولا کم شیر بودنمه دوما اینکه اصلا دیگه سینمو نمیگیره
⁉️چند تا درمانگر مشکلمو گفتم اما هر کدوم فقط راهنمایی کلی کردن و نشد.
😭خواهش میکنم اضطرار. من مادر رو درک کنید
خدامیدونه الان در حال گریه این مطلب رو برای شما تایپ میکنم چون خیلی دلم میسوزه بچم از شیرم محرومه
😏محض رضای خدا کمکم کنید بچم به سینم برگرده
🍃خواهش میکنم
🍃عمری دعاگوتونم
⁉️الان من چیکار کنم
⁉️چطور میتونید مشکل منو حل کنید
😏🙄چه راهنمایی به من میکنید که بتونه مشکلمو حل کنه
😏🙄خواهش میکنم کمکم کنید که بچم سینمو بگیره
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
#دلنوشته_مادر
سلام و خسته نباشید
من تحت نظر نبودم اما خواستم گزارش زایمانم رو بدم شاید بدرد کسی خورد
از هفته ۳۵ بارداری تدابیر زایمان آسان رو انجام میدادم . آبزن و روغن مالی و پیاده روی و سایر ورزش ها و....البته هیچ اعتقادی به زایمان در منزل نداشتم و درک نمیکردم این تفکر رو😕
هفته ۳۷ رفتم معاینه بچه اصلا پایین نیومده بود. هفته ۳۸ باز رفتم معاینه پایین نیومده بود اما یک انگشت رحمم باز شده بود . پیاده روی و ورزش هارو شدید تر کردم ، گرمی ها و کپسول گل مغربی رو بیشتر و جدی تر کردم
۳۹ هفته و ۲ روز از صبح ترشح خونی داشتم ، رفتم بیمارستان معاینه کرد و گفت یک انگشتی و هیچ خبری از زایمان نیست .😢😢
تا شب بیشتر اسکات و تپه نوردی و چهاردست و پا رفتم . شب بدون درد و انقباض با حس فشار به پایین کیسه آبم پاره شد . رفتم بیمارستان بستری شدم و یکی دو ساعت بعد انقباضاتم شروع شد . اما خیلی منظم نبود و صبحش برام آمپول فشار زدن . درد هام تا ۵ دقیقه یک بار پیش رفته بود که اومدن گفتن دکتر گفته با درد خودت باید پیش بری😐😐
باز من اومدم سر خونه اول .. چند ساعت بعد دوباره برام اینداکشن کردن و باز تا ۵ دقیقه یک بار پیش رفتم و باز داستان قبلی😭😭😭
از درد و بلاتکلیفی در حال جون دادن بودم . از طرفی مزاحمت دانشجوها که نوبتی زن زائو رو دستکاری میکردن🤯
خلاصه با درد خودم تا انقباضات ۲ دقیقه یک بار پیش رفتم و جون دادم . ولی در کمال تعجب بچه پایین نمیومد و روند باز شدن رحم بسیار کند بود( نمیدونم چرا؟؟؟🤔) اونجا بود که لزوم وجود محیط گرم و صمیمی و دست های حمایت گر رو درک کردم . احتیاج شدیدی به ماساژ کمرم و دلم داشتم اما تنها تو یه اتاق حبس بودم و به دلیل وصل بودن دستگاه ان اس تی حق پایین اومدن از تختم رو نداشتم😭😭😭
اما کاش به همینجا ختم میشد....
بعد از ۲۲ ساعت درد کشیدن به دلیل افت ضربان قلب جنین منو بردن اتاق عمل و سزارین شدم . چیزی که همیشه ازش وحشت داشتم به سرم اومد .
توصیه م به همه ی مامان ها اینه که اگه بارداری پر خطر ندارن و همسرشون موافق و حمایتگره هیچ جا بهتر از محیط امن خونه نیست ....
یه قدردانی هم برا شما دارم که با یه دستگاه کوچیک و قابل حمل برای شنیدن ضربان قلب جنین خیال خیلی از مادر هارو راحت میکنید و مصمم تر میشن برای زایمان در منزل
🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃☹️☹️☹️☹️☹️☹️
وقتی از حمایت و تدابیر یک ماما یا قابله در کنارت غافل میشوی و آنرا ساده میانگاری
😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏
#هزار_راه_نرفته
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
#دلنوشته_مادر
سلام به همه ی مادران سرزمینم 😘
دلنوشته ایی دارم از تمام وجود وقلبم❤️❤️
بنده از پنج یا شش ماهگی وارد گروه مادرانه شدم😍
(پیامی ازشون داشتم که یکی از بهترین دوستانم که همیشه از دور هوامو داره برام فرستاده بود)
بعد از بررسی پیام ها و تجربه کسانی که حتی تلفنی زیر زیر نظر خانم شریفی نوردیده شون رو دنیا میاوردن؛
تصمیم گرفتم زیر نظر ایشون باشم به یکی از ادمین ها پیام دادم که روزی من افق نو ،خانمی بسیار مهربان و دلسوز بودن😘
پیگیر تدابیر وپرهیزات من بودن
سعی میکردم انجامشون بدن،ولی گاهی مشکلات موانعی بود که باعث میشد تدابیر کمرنگ بشن🙄
وقتی تدابیر کمرنگ میشدن مشکلات هم برمیگشتن😬
حاملگی های قبلی تا پنج شش ماه خیلی درد فشار جنین بود،الحمدالله این بار به کمک خداواهل بیت (ع) وتدابیر خیلی بهتر بودم،معده درد های خیلی زیاد قبلا داشتم
ضعف شدید داشتم ،بارداری سومم بااینکه اوایل بارداری خونم خوب بود از 6ماه به بعد خیلی زجر کشیدم ،دارو شیمیایی نمیخوردم،،جایگزین مناسبی هم نداشتم
خوراکم برفک یخچال بود،برای همین خلط گلو زیاد شدن🤕
برای دردوفشار جنین آمپول یا شیاف استفاده داشتم ...بعد تزریق آمپول درد پاهام زیاد میشد توان راه رفتن نداشتم،دوسه قدم هم سخت بود راه رفتن فقط درد میکشیدم
شیاف هم منو عصبی میکرد😓
من سر بارداری های قبلی با دردهای بسیار زیاد سپری میکردم و برای اینکه بچه به موقع دنیا بیاد آمپول های بسیار دردناک وشیاف استفاده میکردم 😵
زایمان اول یک روز درد داشتم بعد رفتم بیمارستان 2سانت باز شده بود ،آماده ی زایمان شدم با امپول فشار مردم و زنده شدم😭
تا دنیاش آوردن دکتره انگار بیمار واگیر دار داشته باشم دستم نمیگرفت که به اتاق دیگه برم،به سختی رفتم اتاق زایمان 😥
ولی دنیا آمدنش بد نبود ☺️
زایمان دوم دهانه ی رحم 8سانت باز شده بود که بیمارستان رسیدم خوب بود درد زیادی نکشیدم 😇
زایمان سوم دکترم گفت فلان روز بیا برات دنیاش میارم چون روز خوبی بود منم قبول کردم،هیچ دردی نداشتم،سخت بود،بچه برمیگشت عقب،دیگه آخر سر با دستگاه دنیاش آوردن🤯
اصلا وقت زایمانم نبود😲
با امپول فشار ودستکاریاشون موفق شدن دنیاش بیارن☹️
سقط فرزند چهارم،پنج ماهه بودم توخونه خودش دفع شد..کامل بود بدون تکه تکه شدن
راحت بود،با یه باد کوچولو دفع شد😔
چون هیچ کس موافق زایمان در منزل من نبودوبرنامه چیدهبودن منو به زورم شده بفرستن بیمارستان
میخواستم یکی پیشم باشه چون همسرم بیماری قلبی دارن فکرکردم نتونن دردکشیدن منوتحمل کنن☹️
این بارداری الحمدالله با تدابیر وکمک های بیدریغ افق نو تا 38هفته پیش رفتم
باشروع چند روزی انجام تدابیر زایمان،که تدابیر عمومی بودن وکمک وراهنمایی بدون هیچ چشم داشت زایمان ختم بخیر شد😍
خیلی دوست داشتم خود خانم شریفی بچه رو به دنیا بیارن،ولی خوب روزی من نبود💖
قابله وطبیب طب اسلامی در شیراز پیدا کردم به لطف خدا ،وباآنها هم در ارتباط بودم 😇
از زایمان بگم😊😁
شب مهمان داشتم,کلی کار انجام دادم،هنوز مهمانم تشریف داشتن احساس درد داشتم،ولی خوب فک میکردم طبیعیه 😄
ولی تو دلم یکم دلهره داشتم اگه وقتش باشه راهی جز بیمارستان نیست 🙃
توکل کردم به خدا ،میدونستم کمکم میکنه
ساعت 8،یا 9خواهرشوهرجان رفتن ،وهمچنان درد ها بیشتر ،یاکم وزیاد میشدن 🙂
با قابله در ارتباط بودم ،میگفتم نفخ دارم،این دردها بانفخ همراه هست 😅
ایشون بهم گفتن ،زنیان بخورم اگه خوب نشد
دردها واقعی هستن 😃
هنوز باور نداشتم وقتشه
تا اینکه دردها شدیدتر شدن،بادوش آب گرم شدیدتر😇
ساعت سه،سه و رب،با ماساژ هایی که همسرم باهردرد به کمرم میدادن،دردها قابل تحمل میشدن🙏
تا اینکه با دردهایی شدید با کمک چهارزن بهشتی😭که صداشون میکردم واز خلق ناامید شده بودم
وبا استغاثه به صاحب الزمان عج
ودیگه دردها زیاد بدون حضور قابله و باآماده شدن همسرم که میخواستن برن تاسرکوچه قابله بیارن ولی خوب دیگه نرفتن
و دخترم متولد شد🤩
قابله رسید وکمک هایدیگه انجام شد.
در هیچ زایمانی حسی که این بار تجربه کردم نداشتم.
خاله سکینه میگفتن تا حضرت زهرا س نیان و دست به کمر زائو نزنن،بچه دنیا نمیاد
وای خدای من 😭
من لیاقت اینو دارم که حضرت زهرا س بیان
لیاقت اینو دارم که صاحب الزمان عج برام دعا کنن که فرزندم صحیح وسالم به دنیا بیاد😭
احساس کردن حضرت زهرا س اومدن
من فقط اشک می ریختم😭
صدا میزدم خدا من غیر خودت هیچ کس رو ندارم😭
اگه دیگران بفهمن مانع میشن واسترس میدن
ولی وقتی تنها وبی کس درد میکشیدم ،از خلق ناامید😔
کسی جزء خدا وحضرت زهرا س وچهارزن بهشتی ودعای صاحب الزمان حس نکردم
مطمئن هستم همه ی کسانی که ذره آیی بهم کمک کردن مورد عنایت حضرت زهرا س هستن
نه اینکه من کسی باشم😭
لطف مادر زیاده😭
از تدابیر وکمک هاتون بسیار ممنونم
خیر دنیا آخرت نصیبتون
شام مبعث آقا رسول الله، مهدیه خانم ما متولد شدن
#گزارش_زایمان62
#دلنوشته_مادر
#تجربه_شیردهی_آغازین
الحمدلله کما هو اهله🌸
باسلام خدمت خانم شریفی عزیز و تمامیِ مادران کانال مادرانه 🌼
من مادر دوقلوهای مادرانه ؛علی آقا و محمدآقا هستم. گزارش زایمان 61 رو احتمالاً در کانال خوندید. خواستم تجربه ی شیردهی رو با شما به اشتراک بگذارم.
ده روز است که بحمدالله زایمان کردم. روز اولی که زایمان کردم خوشحالی، راحتی ،ذوق از اینکه بالاخره به آرزوم که زایمان در منزل هست رسیدم؛ احساسی بود که سراسر وجودمو گرفته بود. که ناگهان با تلاش برای شیر دادن متوجه شدم که هیچ شیری ندارم؛حتی یک قطره!
برای لحظه ای نگران شدم، و لطف خدا را که در لحظات سخت زایمان کمکم کرده و الآن هم قطعاً کمکم خواهد کرد رو فراموش کردم💔
من برای سلامت فرزندانم زایمان در منزل رو انتخاب کرده بودم، میترسیدم شیرم کم باشد .
به شیرخشک اصلا فکر نمیکردم!
خانم شریفی همچنان پس از زایمان با ما در ارتباط بود.
بهشون پیام دادم که هیچ شیری ندارم .شب اول بعد از خوردن ترنجبین و آب و شکرسرخ خوابیدن بحمدالله ولی شب دوم بچه ها مدام از خواب بیدار میشدن و گریه میکردن و با ترنجبین و آب و شکر سرخ یا عسل ساکتشون میکردیم. ایشون هم چندجمله گفتن که خیلی آرومم کردن ،گفتن که انرژی منفی نده با گفتن اینکه هیچ شیری نداری؛شیرت رفته صحرا بچرد، خدایی که دوقلو داده ،رزقشون رو هم میده !! از من خواستن فقط استراحت کنم و شیر بدم یا تغذیه ی خوب داشته باشم
با همسرم تماس گرفتن و ازشون خواستن که تدابیر رو همون ساعات اولیه انجام بدن .
همسرم تمام تلاشش رو کردن که تدابیری که خانم شریفی فرمودن رو انجام بدن. آب سیب و آب هویج؛ غذاها و کاچی با روغن زرد زیاد و...
به من هم ویس فرستادن که فرزندانت رو نذر علی اصغر و حضرت ام البنین (علیهم السلام) کن شیرت میاد.
منم با دل شکسته همینکارو کردم💔
شب سوم شیرم در حد چند قطره اومد که با قاشق چای خوری جمعش میکردم و به بچه ها میدادم. همین قطره ها کلی دلگرممون کرده بود😍انگار گنج بزرگی بود ،بچه ها رو از خواب بیدار میکردم و بهشون میدادم.
همسرم باز ادامه دادن به تهیه ی تغذیه ی طیب
و الحمدلله شیرم روز به روز بهتر میشد.
الآن که ده روز از زایمانم گذشته آنچنان روغن زرد خوردم که شیشه ی یک کیلویی ما تمام شده 😅
خوشمزه کردن شیر و چرب کردنش باعث خواب راحت بچه میشه
الآن در حالی گزارش مینویسم که ساعات آخر شب هست و از اینکه عزیزانم شیر خورده و به خواب راحت رفته اند سراسر شکر وجودم را گرفته است
و من همواره شکرگزار خداوند متعال هستم♥️♥️
#شیر_مادر
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام