پرچم تهرانیها اینبار با تلاش خانم #فاطمه و مادر صبورش به یک ضربه بالا رفت.
🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️🇮🇷❤️
#پارت1
❤️به نام آنکه خلقت رادر وجودم آفرید
سلام به همه ی مادرانه ای های عزیز
من مامان فاطمه هستم 35ساله عاشق بچه 😍
درسن ۲۰سالگی ازدواج کردم از همون اول دوست داشتم هرچه زودترصاحب فرزندبشیم که با مخالفت همسرم مواجه شدم که هنوز زوده فعلا فکر بچه روازسرت بیرون کن😔
تااینکه بالاخره بعد از ۶سال رضایت دادند ومن اولین ثمره ی زندگیم روبه نام آقامحمد به دنیاآوردم روزهای شیرین کنارپسرم سپری میشدومن همچنان در فکر فرزنددیگرکه بازهم با مخالفت همسرم که یکی بسه و توجیه کردن دلایل خود....
که بالاخره بعد از ۶سال دوباره رضایت به اضافه شدن عضو جدید ولی اینبار کلاهمسرم دیدشون نسبت به بچه و اینکه بچه ی زیاد واقعا نعمت بزرگیه و افسوس اینکه بهترین زمانهاروراحت ازدست دادیم....
مشتاق ترازقبل فرزند دوم به نام علی آقا هم پابه این دنیا گذاشتند و به زندگی مانشاط و روح تازه دمیدند.
از همون اوایل ورود پسر دومم اینبار با اشتیاق هرچه بیشتر فکر فرزند سوم افتادیم😊
چون فرصتها سریع میگذرند و ما که به نعمت وجودفرزند زیاد واجر و ثواب آن پی برده بودیم نمیخواستیم یک لحظه غفلت کنیم
ولی این درصورتی بود که بار بیشتر مسئولیتها به دوش من افتاد و همسرم که واقف به این موضوع بود تمام سعی و تلاش وهمراهی رو بیشتر از هر زمان دیگر مبذول میداشت؛
همزمان با یک سالگی پسرم خداوند فرشته ای دیگر را در وجودم نهاد.
ازهمان ابتدای بارداری، با وجود فرزند شیرخوار خداوند معجزاتش رابه ما نشان داد و مصداق کامل این کلام رب متعالی :
به پیش آور دو دست خالی ات را
با زبان بسته ات کاری ندارم
برای درک آغوشم شروع کن
یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید :
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رهایت من نخواهم کرد😍
همه چیز را سپردم به خودش وهیچ نگرانی نداشتم؛ میدونستم؛ کار که برای رضایت اوباشد حتما در همه ی لحظات کمکم خواهدکرد....
پسرم عین یک مرد بزرگ همراهی کرد😉
وشکرخدا بدون هیچ مشکلی بارداریم طی شد.
اوایل بارداری به خانم شریفی پیام دادم و از ایشون خواستم که مزاجم رو تعدیل کنم؛ هرچند مدتی بود پیگیر شرایط جسمانی ام بودم ولی باید تحت نظر میشدم...
بخاطر غلبه صفراوبلغمی که داشتم
ازاون اوایل باخانم شریفی ارتباط گرفتم
بنظر خیلی جدی میومدند😠 ولی خدا میدونست که چه قلب مهربونی دارن و میخوان فرشته نجات من بشن😍
خلاصه تدابیر روگرفتم و درحدتوان عمل کردم بخاطر غلبه سردی، جنین پایین اومده بود که خانم شریفی عزیز خیلی راحت برطرفش کرد...
من حتی یکدونه قرص شیمیایی هم نخوردم وشکرخداباتدابیرخانم شریفی هیچ نیازی به ویزیت دکتر و غربالگری وصرف هزینه های واقعا اضافی ندیدم و شکر خدا هیچ مشکلی هم پیش نیومد
ازهمون اول فکر #زایمان_درخانه بودم
ونا امید نبودم..
اصلا دوست نداشتم بیمارستان برم ولی خب مطمئن هم نبودم که کسی بیاد بالا سرم یانه ولی بااین حال تاآخرای بارداری به همین منوال گذشت..
وخانم شریفی بودندکه آرامش واطمینان بهم دادند که همه چیز رو بسپارم به خدا
و من به حرفشون ایمان داشتم..
با یک خانم دکتر هم هماهنگ کرده بودم که اگر کسی نبود بیاد بچه رو بگیره؛ برم بیمارستان..
ولی ته دلم یه صدایی میگفت که همه چی درست میشه...
خانم شریفی عزیز مدام پیگیر تدابیر بودند و احوالات من رو رصد میکردند
هرچند شاید من تدابیر رو اونطور که ایشون انتظار داشتند انجام نمیدادم
بخاطروجوددوتابچه ودرگیرکاراشون واقعا وقت نمیکردم یکسریاشو مدام انجام بدم.
خلاصه من چهل هفته م تموم شد
ولی انگار دخترم خیال اومدن نداشت یکسری علایم ظهور کرده بود ولی کافی نبود؛
اینجا بود که خدا فرشته ی خودشو برام فرستاد باورم نمیشد که خانم شریفی بهم گفتند اگر میخوای میتونم هماهنگ کنم بیان منزل ازنزدیک شرایط رو ببینن
باورم نمیشد که خانم شریفی تا این اندازه اوضاع را پیگیری کنند...
نور امید در دلم تابید و انگار خدا بهم گفت نگران هیچی نباش بسپار به خودم
خلاصه ماما تشریف آوردند ومنم خیلی خوشحال 😄
ایشون شرایط رودیدند و یکسری ورزشها و تدابیر رو انجام دادند و مثل یک فرشته ی مهربون تا اذان صبح صبورانه پیش من بودند و تو انجام تدابیر کمکم کردند.
ولی هنوز از درد زایمان خبری نبود😏
دوسه روزی بهمین منوال گذشت ومن هم با تمام توانم ورزشها رو بیشتر کردم و تدابیر رو بدقت انجام میدادم
تا اینکه باز انقباضاتم زیاد شد دلدرد و کمر درد داشتم
همان دردهای شیرین 🍇🍐🍎🍏
به خانم شریفی پیام دادم گفتند که هماهنگ میکنند..
#گزارش_زایمان27
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام