#خاکریز خاطرات ۶۸
انس با قرآن...
شهید سید مهدی اسلامیخواه میگفت:
تار و پود و وجودِ حسن قدومش رو قرآن گرفته بود. یک روز چند قدمیاش ایستاده بودم ؛ دیدم داره قرآن می خونه. گلوله ای اومد و بدنِ حسن قطعه قطعه شد. سـرش هم از پیکرش جدا ، و روی زمین افتاد. امـا تا چند لحظه لب هایِ قشنگش به هم می خورد و قـرآن
می خوند...
📌خاطره ای از زندگی شهید حسن قدومش
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۶۹
فرمانده...
واسه تهیه ی مهمات عملیات باید حاج احمد متوسلیان رو میدیدم.
رفتیم اتاق فرماندهی، اما نبود. یکی از بچه ها گفت: فکر کنم بدونم کجاست... ما رو برد سمت دستشوییها.
دیدم حاج احمد اونجا داره در نهایت تواضع دستشوییها رو تمیز میکنه. رفتم سطل آب رو ازش بگیرم، اما نداد. گفتم: شما چرا حاجی؟ همینطور که کار میکرد، گفت: یادت باشه! فرمانده موقعِ جنگ، برادرِ بزرگترِ همه حساب میشه ، و در بقیهی مواقع کوچیکترین و حقیرترین برادر آنها...
📌خاطره ای از زندگی جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۷۰
درسِ اخلاق فرمانده توی میدون جنگ...
سید محمد علی جهانآرا با یکی از رزمنده ها رفته بود شناسایی. همین طور که داشت با دوربین منطقه رو بررسی میکرد ، ناگهان رزمنده گفت: عـراقی های پدر سوخته ...
آقا سید چشم از دوربین برداشت ، نگاهش کرد و گفت: فحش نده! رزمندهی اسلام نباید توهین کنه ، امام علی(ع) می فرماید : اصلاً به دشمنتون هم فحش ندهید...
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید سیدمحمدعلی جهانآرا
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۷۱
توصیهی اخلاقی امام خمینی...
امام خمینی توصیه کردند: برای تزکیۀ نفس روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه بگیرید.
حسین آقا خیلی تلاش کرد تا حرف امام خمینی توی گردان عملی بشه. اسامی کسانی که می خواستن روزه بگیرن رو نوشت. خودش هم توی اون شرایط سختِ آموزشی، واسشون سحری و افطاری آماده میکرد. کمکم دیگران هم تشویق به روزه گرفتن و کمک به حسین شدن. به برکت زحماتش توصیه اخلاقی امام، توی گردان عملی شد...
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید حسین ریوندی
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۷۲
عصبانیت...
هیچ وقت تندخویی ازش ندیدم. اما یه روز دیدم با عصبانیت اومد خونه. با تعجب دست از لباس شستن کشیدم و به اتاق رفتم. دیدم مشغولِ خوندنِ قرآن شده. پرسیدم: طوری شده مادر؟
بدون اینکه نگاهش رو از قرآن برداره ، گفت: چیزی نیست! اجازه بدین کمی قرآن بخونم، می ترسم الان حرفی بزنم و به گناه ختم بشه. من هم از کنجکاوی دست کشیدم. بعد از مدتی خودش اومد و گفت: امروز چند تا معلمِ زنکه بیحجاب بودن، اومدن مدرسه؛ به محض ورود با مردها دست دادن ، من هم از اینکه حریم خدا شکسته شد خیلی ناراحت شدم...
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید رجبعلی آهنی
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۷۳
در آستانهی شهادت...
میگفتن استاد دانشگاهه و فلسفه درس میداده. ترکش پاش رو قطع کرده و خونریزی شدیدی داشت. کسی هم نمیتونست کاری انجام بده.
با همون حالش بهم گفت: «این بیسکویتا که توی صبحگاه میدادن ...»
با خودم فکر کردم بیسکویت میخواد چیکار توی این وضعیت؟ ادامه داد: « من یه بار یکیش رو بردم واسه دخترم، اشکال نداره؟ » پرسیدم: مگه سهمیهی خودت نبوده؟ جواب داد: آره!!! گفتم إنشاءالله که اشکال نداره ...
انگار منتظر همین جواب من بود ...
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۷۶
خانمها اگر زینبی باشند...
سیده بنت الهدی خیلی فداکار بود و با تمامِ توانش واسه برافراشتنِ پرچمِ حق و اسلام تلاش میکرد.
همیشه به خانمها میگفت:
«اسلام غریب است و دلسوز کم دارد...»
با همهی وجود در راه این هدف جلو رفت، تا به شهادت رسید.
بعد از اینکه صدام ایشون رو به شهادت رسوند، یه عده بهش گفتن: چرا خواهرِ صدر رو به قتل رسوندی؟
صدام در جواب گفت: من قضیهی حسین(ع) در کربلا رو تکرار نمیکنم ، زینب(س) بعد از برادرش زنده موند، و یزید و آل امیه رو رسوا کرد
📌خاطرهای از زندگی شهیده سیّده بنتالهدی صدر
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۷۷
مبارزه با اسراییل...
عباس وقتی آمریکا بود، هیچوقت نوشابهی پپسی نمیخورد.
چند بار بهش گفتم: برام نوشابهی پپسی بخر، اما نمی خرید و به جاش نوشابه با مارک دیگه میگرفت.
یه بار اعتراضکردم و گفتم: این نوشابهها که تفاوت قیمت ندارن، چرا نوشابه پپسی نمیخری؟
عباسگفت: چون کارخانۀ پپسی مالِ اسرائیلی هاست...
📌خاطرهای از زندگی خلبان شهید عباس بابایی
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۷۸
عمل جراحی با رمز یا زهرا (س)
چشمش آسیب دیده بود. دکترها گفتن: محمد بیناییش رو از دست داده ، دیگه نمیشه کاریکرد و جراحی هم بیفایده است. اما محمد اصرار میکرد که شما عمل کنید و کاری به نتیجهاش نداشته باشید. محمد این رو هم به دکترها گفت که فقط با ذکر یا زهرا(س) عمل رو شروع کنن. بعد از عمل دکترها از نتیجهی جراحی حیرت زده شدن. عملِ جراحی موفقیتآمیز بود با رمز یا زهرا(س)
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید محمد اسلامینسب
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۸۱
در سرزمین شلمچه ...
پروفسور ادون روزو «رئیس موزه جنگ فرانسه» رو بردیم شلمچه. همین طور که توی شلمچه راه میرفت ، نفس عمیق میکشید و میگفت: اینجا کجاست؟ این زمین با آدم حرف میزنه... ما اگه یک وجب از خاک این زمین رو توی فرانسه داشتیم ، بهتون نشون میدادم که مردم چه زیارتگاهی درست می کردن. این پروفسور فرانسوی بعدها می گفت: آرزومه یک هفته بتونم پای پیاده توی شلمچه قدم بزنم ...
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۸۲
عشق به همسر
جعبه ی شیرینی رو گرفتم جلوش ، یکی برداشت و گفت: میتونم یکی دیگه هم بردارم؟ گفتم: البته سید جون! این چه حرفیه؟
... برداشت ، ولی هیچکدوم رو نخورد.
کار همیشگیش بود. هر جا که غذای خوشمزه ، شیرینی یا شکلات تعارفش میکردن، بر میداشت اما نمیخورد. میگفت: می برم با خانوم و بچههام میخورم؛ شما هم اینکار رو انجام بدین، اینکه آدم شیرینیهای زندگیش رو با زن و بچه اش تقسیم کنه ، خیلی توی زندگیش تاثیر میذاره ...
📌خاطره ای از زندگی هنرمند شهید سید مرتضی آوینی
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"
#خاکریز خاطرات ۸۳
از جنسِ خاک، به قیمتِ افلاک...
هیچوقت ندیدم توی خونه از کارش صحبت کنه. باورش سخته ، اما وقتی شهید شد تازه فهمیدم که یوسف قائم مقام فرماندهی کل سپاه بوده...
وقتی هم برای ثبتنامِ بچه ها به مدرسه رفته بود ، از شغلش پرسیده بودند . آقا یوسف هم گفته بود: پاسدار هستم ...
📌خاطره ای از زندگی سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز
هدیه محضر شهدا و امام شهدا صلوات.🌷
"مامان باید شهید پرور باشه"