🇮🇷مادران میدان🇮🇷
🐑🐑🐑🐑🐑🐑🐑🐑🐑🐑🐑🐑🐑
تقریبا اواسط اردیبهشت بود و همزمان با اوج جنایات و کشتار رژیم صهیونیستی در فلسطین، که یک تصمیم جمعی گرفتیم:
انجام یک قربانی تا قبل از ۲۸ خرداد و به ۲ نیت:
_ پیروزی قطعی و نهایی مردم فلسطین در برابر رژیم سفاک صهیونیستی
_شرکت پرشور مردم در انتخابات و به تبع آن انتخاب یک دولت مردمی و انقلابی جهت حل مشکلات کشور
متنی به همین مضمون نگاشته شد و همراه با یک شماره کارت جهت واریز کمک های دوستان خیر ، در گروه مادرانه مرکزی گذاشته شد.
به انتخابات نزدیک و نزدیک تر میشدیم ولی متأسفانه مبلغ جمع آوری شده بسیار اندک بود😔
همزمان با دهه کرامت و زمانیکه تقریبا داشتیم ناامید می شدیم ، یکی از دوستان تماس گرفتند و اعلام کردند مبلغ ۲ میلیون تومان برای کمک به پویش قربانی جمع آوری کرده اند.😍😍
یعنی درست دقیقه ۹۰🤩
شادمان و شاکر از این موضوع ، با توجه به روزهای کم باقیمانده، سریعا پیگیری های لازم برای خرید گوسفند انجام شد.
در روز دوشنبه ۲۴ خرداد ، گوسفند خریداری شد که الحق و الانصاف گوسفند تنومندی هم بود🐑
با پدر یکی از دوستان که قصاب بود، هماهنگ کردیم و ایشان گوسفند را قربانی، قطعه قطعه و بسته بندی کردند.
چیزی حدود ۵۰ بسته گوشت به اضافه کله پاچه و جیگر و دنبه
کارت هایی را آماده کردیم با مضمون شرح و نیت این قربانی، به همراه بروشور هایی با موضوع شرکت در انتخابات
به دلیل هوای گرم و امکان خراب شدن گوشتها، فقط تا آخر شب فرصت داشتیم برای پخش
به همت دوستانِ همیشه پایِ کار ، گوشتها به همراه کارتها و بروشورها تا آخر شب، بین خانواده های نیازمند توزیع شد. الحمدالله
اللهم تقبل منا هذا القلیل🤲
#قربانی
#آزادی_قدس_شریف
#انتخابات_پر_شور
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#همدلی_مادرانه
@madaranemeidan
🇮🇷 امروز هم انقلاب محتاج اوست 🇮🇷
ای زن مسلمان!
ای مادری که کودک خردسالت را در آغوش گرفتی و به #میدان خطر رفتی. ای همسر! ای خواهر! که حاضر به فداکاری شدی تا انقلاب پیروز شد و اگر نیروی ایمان و اراده ی تو #زن_مسلمان نبود، انقلاب پیروز نمیشد. امروز هم انقلاب محتاج توست.
۵۹/۴/۱۲
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
چشمم به انبوهی از جزوه های نخوانده امتحان فردا بود و دلم پیش قراری که برای امروز گذاشته بودم.
صفحات جزوه را تند تند ورق می زدم و ضربان قلبم بین رفتن و نرفتن بالا و پایین میرفت. فرصت نداشتم باید تصمیم میگرفتم. چشمم به دخترم فاطمه افتاد. روی پاهای پدرش تکان تکان میخورد و چشم هایش به سمت خواب میرفت. یازهرایی در دل گفتم و بلند شدم.
شیر فاطمه را آماده کردم و سپردمش به خدا و بعد به پدرش.
به سرعت خودم را سرقرار رساندم. برای اولينبار تعدادی سوال آماده کرده بودیم برای پرسیدن از نامزدهای شورای شهر. فرصت زیادی نداشتیم روز به سیاهی میرفت و باید هرچه زودتر پاکت ها را به دست شان میرساندیم. به همراه دوستم وارد مغازه ای که قرار بود سوال ها را تکثیر کند شدیم. نه سوالی آماده بود و نه پاکتی و تقریبا هیچ!
ظاهرا صاحب مغازه به خاطر سر شلوغی سفارش مان را آماده نکرده بود. حالا هم مانده بودیم چه طور سوال ها را از توی گوشی وارد سیستم مغازه کنیم. نه کابلی بود. نه پیام رسانی روی سیستم نصب میشد. تایپ آن همه سوال توی آن مدت کم هم عملا بی نتیجه بود. مدام چشمم به ساعت بود و ساعت بیداری فاطمه را چک میکردم. یکهو ساده ترین راه به ذهنم رسید. انتقال از طریق ایمیل. دست به کار شدم و بالاخره بعد از کلی تلاش و معطلی پاکت ها را آماده کردیم و به همراه جمعی از بانوان و مادران سبزواری راه افتادیم سمت ستادها.
هرجا صدای آهنگی بلند بود میفهمیدیم داریم به یک ستاد نزدیک میشویم. داخل هرستادی دغدغه هایمان را گفتیم و پاکت سوال هایمان را دادیم و گفتیم منتظر جوابتان هستیم.
راستش خودمان هم خیلی امید به پاسخ دادنشان نداشتیم. ولی برایمان مهم بود که در این ستادبازار شوراها که بیشترشان عملا به جای اینکه مکانی باشند برای پاسخ گویی به سوالات و طرح بحث های تخصصی و مهم شهری، تبدیل شده اند به مکانی برای دورهمی های خانوادگی و تالار عروسی و برگزاری مسابقات تفریحی، لاقل ما حرف مان را بزنیم.
بیشتر از چیزی که فکر مي کردم کارمان طول کشید. برای همین فاطمه خانم هفت ماهه هم وسط راه به جمعمان اضافه شد. حالا با خیال راحت تر قدم برمیداشتم. قدم به برای ایجاد تغییر، به امید ایجاد تغییر. خنده های شیرین کودکانه اش، تلخی دیدن چهره زخم خورده شهر را کم تر میکرد؛ شهری که به فاصله کوتاهی از شروع تبلیغات حالا باید تا مدت ها همچون تابلویی مرده، انواع و اقسام عکس هاي رنگارنگ را به دوش بکشد.
ما دلمان خوش است به همین نخودی که در آش مطالبه گری می اندازیم. دلمان خوش است به همین تلاش بی مقدار برای ایجاد تغییر. امید داریم، امید به تغییر وضع موجود.
ما یا زهرایش را گفتیم و یاعلی اش باشما...
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#شورای_شهر
@madaranemeidan
مدتی بود بخاطر درگیر شدن با مسئلهای حس و حال هیچ کار مجازی و حقیقی رو نداشتم. جسم و جانم یاری نمیکرد بشینم دو خط کتاب بخونم و فکرکنم.
اونم کِیییی؟! دقیقا دم انتخابات! و این عذاب وجدان بودکه هر روز میومد سراغم 😔
تنها کاری که میکردم فوروارد محتواهایی بود که اینجا میدیدم برای یکی دوتا گروه دوستان واقوام و البته اگر بحثی شکل میگرفت پیش میبردم در حد توان.
ولی خب واقعا راضیم نمیکرد و خیلی فشار میومد بهم. دوست داشتم برم تو دل مردم ولی نه آمادگی فکری داشتم و نه جسمی. درخواست آقا برای تواصی مدام تو ذهنم رژه میرفت و من فقط نگاه😢
دیروز داشتم یکی از محتواهای گروهرو که ذخیره کرده بودم نگاه میکردم. در مورد شروع گفتکو، چگونگی گفتگو، همدلی و... خلاصهی خوبی بود. یهو نیروی عجیبی حس کردم یاعلی گفتم و بلند شدم و با توکل به خدا آماده شدم برم پارک محل.
بچهها رو هم گذاشتم پای پویا و به دخترم سپردم مراقبتهای جزیی از برادرش رو.(البته قبلا هم اینکارو کردم 😅)
وارد پارک که شدم خیلی خلوت بود، گفتم بیا فاطمه یه روز خواستی حرکتی بزنی هیچ کس نیست که!😬
رفتم جلوتر دیدم زیر سایبون چند تا درخت عدهای نشستن. یه خانوم از دور چشمم رو گرفت. محجبه نبود نزدیکترکه رفتم انرژی چشماش من و گرفت، سلام کردم و با فاصله نشستم کنارش.
همون موقع دوتاخانوم از جلومون رد شدن آروم گفت اینا هر روز میان پیادهروی.
منم ادامه دادم و گفتم آره خیلی خوبه. منم تا چند ماه پیش مرتب میومدم ولی دیگه شرایط جور نشد و فلان.
بعد بحث کرونا اومد وسط و گفت که برادر بزرگش و از دست داده و کلی گریه کرد و منم سعی کردم دلداریش بدم و آرومش کنم بعدم صحبت گرونیها شد و من تمام مدت فقط تأیید میکردم و البته از اینکه ما هم تو فشاریم و تا یک ماه دیگه باید جابجا بشیم و قیمتها خیلی بالاتر رفته و اینا گفتم. کاملا گفتگوی دو جانبهی خانمانهطوری شکل گرفته بود😂
بعد از اینکه کلی فحش دادیم به این وضعیت گرونی و کرونا و بی ثباتی قیمتها و...😅
گفتم به نظرت اوضاع بهترمیشه؟
گفت نه بابا این سیستم از اصل فاسده😐
گفتم از اصل که فاسد نیست قاعدتا. این انقلاب و مردم پشتش بودن که شکل گرفت، کلی اندیشهی ناب پشتشه. دفاع از مردم مظلوم، عدالت تو همهی ابعادش و..
گفت باور کن الان همون خمینیشون تنش تو گور داره میلرزه از دست اینا🙊
گفتم پس شما هم قبول داری که این مسئولین بودن که باعث این حجم ناامیدی و نارضایتی شدن، نه خود انقلاب و آرمانهاش.
گفت خب همینا دارن اداره میکنن دیگه
گفتم خب انتخابش دست ماست. بعدم آیهای دیدم تو قرآن که خدا میگه تا خود شماها تغییری رو نخواین من اوضاع رو تغییر نمیدم
گفت اولا ما که تغییر میخوایم اون بالاییها نمیخوان😕 ثانیا امسال که انتخاب شده است معلومه فلانی رئیس جمهور میشه.
گفتم اینا رو هر سال دارن میگن. سال ۹۲ همه میگفتن عمرا اگه بذارن روحانی بیاد بالا ولی دیدی که روحانی رأی آورد. مردم خواستن که اومد ۹۶ هم همینطور
گفت اره سال ۹۶که کل خانوادهمون رفتیم به روحانی دادیم فقط از ترس اینکه فلانی رأی نیاره😑
نمیخواستم وارد جزئیات بشم واسه همین دیگه ادامه ندادم چرا نمیخواستی و فلان
گفتم پس دیدی مردمن که انتخاب میکنن، همین شما خودت چهار سال پیش میگی روحانی رو آوردی بالا دیگه🤨
خندید گفت فکرمیکردیم کلید داره و کاری میکنه
گفتم ببین مشکلاتی که تو کشوره درسته بخشیش به خاطر تحریمه ولی بخشیش هم بخاطر بی توجهی به ظرفیت داخله. همین چند سال اخیر رشد تولید صفر درصد بوده، نقدینگی خیلی بالا رفته همینا باعث این حجم از گرونی افسارگسیخته میشه دیگه.
حداقل با توجه به توانایی و منابع داخل میشه قدری از فشار گرونی رو کم کرد.
گفت من اصلا تلویزیون نمیبینم، برنامهی کاندیدا رو هم ندیدم.
گفتم خواستی هنوزم میتونی یه بررسی بکنی. ببین کدوم رو بیشتر قبول داری برو بهش رأی بده، و لطفا رأی بده☺️
گفت حالا ببینم چی میشه
گفتم من خیلی امیدوارم به آینده. گرچه گمان نمیکنم ارزون بشه چیزی ولی حداقل میشه جلوی این گرونی روزانه و ماهانه گرفته بشه. حداقل ثابت بمونه
چیزینگفت...
کمی دیگه حرف زدیم و خداحافظی کردیم و جدا شدیم.
خیلی خوشحال بودم در انتها. ممکنه طرف مجاب نشده باشه رأی بده، ممکنه بره به همتی بده😅 یا هر چی
ولی من خوشحال بودم که باب گفتگویی رو باز کردم بالأخره و یخ خودمو شکستم😁
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
@madaranemeidan
زیر یکی از آلاچیق های پارک، سه تا خانم نشسته بودن با بساط چای و تخمه و پفیلا
فاطمه دوستم جلو رفت و گفت:«سلام خانما، ببخشید وقت دارید چند دقیقه مزاحمتون بشیم؟»
با نگاهی متعجب اما با روی باز بفرما گفتن و کنارشون نشستیم.
فاطمه اینجوری شروع کرد :«میخواستم بپرسم با توجه به اینکه انتخابات نزدیکه، شما تصمیم گرفتید به کی رای بدین؟ اصلا انشالله شرکت میکنید؟»
همزمان سه تا خانم گفتن:« نه!»
یکی از خانما که از بقیه تپل تر و خوش خنده تر بود خندید و گفت:« البته من شوهرم رای میده ولی من بهش گفتم چه فایده؟ همشون مثل همن »
با خنده گفتم :« یعنی همه مثل روحانین؟»
یه دفعه گفت :« نه! همین آقای فلانی که هست بالاخره کلی کار خوب ازش دیدیم»
گفتم: آفرین پس آدم خوبم پیدا میشه. ولی اگه خدایی نکرده یکی مثل روحانی دوباره بیاد سر کار، مثله این میمونه که بگن هشت سال دیگه روحانی بمونه ور دلتون.🙈😅
یهو خانمه گفت:« نه نه خدا نکنه! بلا به دور!»
بقیه هم خندیدن.
فاطمه براش یکم از اقدامات آقای فلانی گفت و از اینکه اگه میخواست برای پول بردن و پست و مقام بیاد، همین سِمت فعلی خودش خوب بود و هدفش واقعا خدمته و اینا
خانمه گفت:« آره شوهرم خیلی دنبال میکنه، همشم به من میگه تو هم رای بده ولی اگه رئیسی بیاد حجابو اجباری میکنه!»
ما:😐
فاطمه گفت: «نه حاج خانم! اصلا آقای فلانی وارد قوه قضائیه که شد حتی طرح چادر اجباری توی دادگاه رو هم حذف کرد!»
خانمه گفت: « جدی؟» و خیلی براش عجیب بود.
در نهایت کمی دیگه صحبت کردیم و دیگه احساس کردیم که خداروشکر راضی شده. بلند شدیم که بریم. خندیدم و گفتم:« حاج خانم! صبح جمعه زودتر بیدار شید بت شناسنامه برید بالای سر همسرتون سوپرایزش کنید بگید بریم رای بدیم😄»
خانمه هم خندید و گفت: « باشه😄»
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#تهران
@madaranemeidan
پارک بزرگ بود و یه حالت پلکانی داشت.
با دوستم فاطمه از پله های یه قسمت پایین رفتیم و یهو رو به رومون یه صحنه باحال دیدیم!
یه گروه دختر جوون دقیقا هم تیپ خودمون، مثل یه راهرو رو به روی هم ایستاده بودن، پوسترای آقای فلانی و حاج قاسم دستشون بود و یکشون با صدای رسا مردمو دعوت به شرکت در انتخابات میکرد. چند تا بچه هم اطرافشون شیرینی تعارف میکردن و صدای سرود هم پخش میشد:
ایراااان ای سرای امید
برررر خاکت سپیده دمید
جاویدااان سرشت تو
روووشن سرنوشت تو
خلاصه ما با تعجب و خنده داشتیم نگاه میکردیم که دیدیم یه خانمی حدودا ۳۰ ساله، مانتویی، با یه شال قهوهای که یه ذره هم عقب بود داشت با لبخند اینا رو نگاه میکرد.
سرعتمونو زیاد کردیم و خودمونو بهش رسوندیم و فاطمه بعد از سلام و اجازه گرفتن برای صحبت با همون جمله همیشگی صحبتو شروع کرد: «با توجه به اینکه انتخابات نزدیکه، شما تصمیمی در این باره گرفتید؟»
- من شرکت نمیکنم.
- میتونم بپرسم چرا؟
- خیلی نامزدا رو نمیشناسم. فقط از آقای رئیسی خوشم میاد. آدم مقتدریه.
فاطمه یه مقدار برای اون خانم صحبت کرد. از اهمیت شرکت کردن گفت. از سوابق آقای فلانی گفت. وسط صحبتاش خانمه یهو پرسید: « راسته که میگن آقای فلانی خیلی حجاب براش مهمه؟»
ما:🙄
گفتم: خب هیچکس که به زور نمیتونه کسی رو با حجاب کنه. اصلا آقای فلانی هم قصد همچین کاری رو نداره.
یدفعه خانمه صورتش ناراحت شد و گفت:« خدا کنه بکنه، جلوی بیحجابی رو بگیره. اصلا خوب نیست خانما اینطور لخت بیان توی پارک😔»
و دو باره ما:😳😐
حالا اونوری: نه خب قطعا جلوی فساد رو میگیره. شما نگاه کنید یکی مثل همتی میگه چرا به خانمای مکشفه پیامک میدید، خب اگه اون رئیس جمهور بشه که دیگه هیچی، بیچارهایم دستمون به هیچ جا بند نیست.
ولی آقا فلانی که اینجوری نیست.
-آره خدا کنه که اینجوری باشه.
دیگه آماده رفتن شدیم و تشکر کردیم و میخواستیم خداحافظی بکنیم که خانمه یه لبخندی زد و گفت:
حالا من شوهرم رآی نمیده ولی خودم قایمکی میخواست برم به آقای فلانی رای بدم.😁
و دوباره و دوباره ما:😐😐😐😐😂😂😂😂
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🎥 گزارش تصویری
💕مادران مقاومت عصر دیروز به همراه فرزندان شان، به میدان روشنگری آمدند...و با تقدیم هدایایی به مناسب دهه ی کرامت، مردم را به حضور گسترده در انتخابات دعوت کردند💕
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#مادرانه_تهران
#بوستان_جوان_مردان
@madaranemeidan
خوشمزه هایی که دیروز به همراه یک کارت پستال، بین مردم توزیع شد😍
إن شاء الله با مشارکت گسترده، روز جمعه کام هممون شیرین بشه😍😍😍
@madaranemeidan
خیلی خیلی اولش استرس داشتم
آیه رب اشرح لی صدری رو خوندم و اتفاقی یه شماره رو گرفتم یه خانوم جواب داد
گفتم سلام میتونم وقت تونو بگیرم
گفت شما
گفتم یکی از هموطناتون
با توجه به نزدیکی انتخابات میخواستم ببینم شما تصمیم گرفتید رای بدید یا نه
گفت بله رای میدم
گفتم چه خوب پس انشالله شماهم دیگران رو تشویق کنید به رای دادن
و خداحافظی کردیم
یکم بعد تماس گرفت گفت شما از طرف کدوم ارگان بودین؟😅
گفتم هیچ جا خودم مستقل این دغدغه رو داشتم و زنگ زدم شانسی
گفت یعنی از طرف بسیج یا اطلاعات نبودین؟😃
گفتم نه اصلا
تشکر کرد و خداحافظی کرد...
#تجربه
#روشنگری_تلفنی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
خیلی خیلی اولش استرس داشتم آیه رب اشرح لی صدری رو خوندم و اتفاقی یه شماره رو گرفتم یه خانوم جواب دا
این دفعه هم خانومی برایت و همون اول گفت نه رای نمیدم
گفتم میتونم بپرسم چرا؟
گفت جوابشو خودتون میدونین
گفتم اخه دلایل مختلفه
گفت من اصلا قبول ندارم این انتخابات رو
معلومه کی رئیس جمهور میشه و خودشون انتخاب میکنن از بالا ما فقط رعیتیم..
گفتم حق دارین هممون ازین شرایط ناراضی هستیم
خوشحال شد ازین همدلی
گفتم ولی اخه اگه رای ندیم چی میشه
گفت هر چی بشه مهم نیست برام
گفتم سری قبل آقای روحانی با رای مردم رای آورد
گفت بله دیدیم چه به سرمون اومد همون موقع هم من رای ندادم
گفتم پس میتونیم با انتخاب بهتر شرایط رو بهتر کنیم
یه دفعه گفت باشه حالا بهش فکر میکنم...🤦♀
و خداحافظی کردیم....
#تجربه
#روشنگری_تلفنی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🇮🇷 زنان آینده ساز 🇮🇷
بحمدلله مظاهر عظیم مشارکت زن در تصمیم گیری های اجتماعی، در پیش برد انقلاب و در رقم زدن آینده، همه جا به چشم می خورد.
اجتماعات، نمازجمعه ها، میتینگ ها و راه پیمایی های ما در این کشور، با حضور، همت و روح انقلابی زنان، مزین است. این را حفظ کنید، این از برکات انقلاب، اسلام و عفاف است.
۶۲/۱۰/۱۶
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
خوشمزه هایی که دیروز به همراه یک کارت پستال، بین مردم توزیع شد😍 إن شاء الله با مشارکت گسترده، روز جم
این بسته ها خیلی به کارمون اومد و برای شروع صحبت عالی بود.
بسته رو تعارف میکردیم و تبریک دهه ی کرامت رو میگفتیم و جواب میدادند بعد هم شروع میکردیم
جمعه انتخابات هست، شرکت میکنید و ....
که جواب ها متفاوت بود.
گاهی ۱۰ دقیقه تا یک ربع کنار خانم ها می نشستیم و صحبت میکردیم. درد دل میکردند، گلایه می کردند و میشنیدیم و جواب هایی میدادیم و در آخر هر دو طرف صحبت آرزوی موفقیت و پیروزی برای کشور میکردیم و از هم جدا میشدیم.🌻
#مادران_میدان
#تواصی
@madaranemeidan
مامان ها هم تقسیم کار کردند یک عده گروه های دو نفره شدند و با خانم های توی پارک هم کلام شدند و برای مشارکت بیشتر در انتخابات صحبت کردند.
یک عده هم کنار بچه ها موندند و مشغول کاردستی و نگهداری از بچه های کوچولو بودند.
#تواصی
#مادران_میدان
#مادرانه_تهران
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
چند روزی بود که تو فکر دست و پا کردن یه #نذر_سیاسی اثر گذار بودم😉
کلی ایده تو ذهنم می چرخید که البته نود درصدش بخاطر شلوغی های این روزهام قابلیت اجرا نداشت🙃
نشسته بودم کنار گل نرگس و داشتم بهش نگاه می کردم و ایده ها همین طور از ذهنم عبور می کرد که یه دفعه یه فکر ناب زد به سرم🤩🤩🤩🤩
یافتم!!! یافتم!!!!
پیاز یه گیاه مثمر و طراحی یه متن خوب باهاش برای این پویش خیلی خوبه😇😇😇
اما حالا این وقت سال پیاز نرگس از کجا پیدا کنم😟
شماره ها رو زیر و رو کردم و شماره خانومی که پارسال برای عید غدیر، ازشون سفارش داده بودم رو یافتم و تماس گرفتم ولی متاسفانه نداشتن😢
نشستم دوباره فک کنم، چیکار کنم که تلفنم زنگ خورد!
سلام خانم ما پیاز نرگس نداریم ولی پیاز زعفرون داریم اگر میخاین براتون بفرستیم!
یه کم فک کردم دیدم همینم غنیمتیست🙃
حدود سی تا سفارش دادم و خداروشکر ظهر روز بعدش رسید به دستم😃😃
حالا نوبت طراحی یه متن و آماده کردن نحوه ی کاشت این پیازها بود☺️
نشستم و شروع کردم به نوشتن.....
هم وطن عزیزم سلام❤️
این یه هدیه کوچیک از طرف من برای شماست.
این پیاز زعفرانه که اگر تو انتخاب خاک و گلدون و مکان نگه داریش، دقت بشه، حاصلش میشه گیاه خوش رنگ و مثمر ثمر زعفران😍😍
راستی جمعه هم قراره یه انتخاب مهم بکنیم، امیدوارم همه بیایم و در کنار هم، یه انتخاب خوب بذاریم تو دل صندوق، تا یه محصول خوب برداشت کنیم😍😍 برای ایرانی قوی و سربلند😇😇😇
پی نوشت: شرایط اقتدار و عزت کشورمون و ویژگی های یه انتخاب بود به پیوست ارسال شد😊
پیازها به همراه نامه و کیک یزدی های خوشمزه😋 راهی خونه ی همسایه ها شد، تا که قبول افتد و چه در نظر آید🌱
#همه_برایت_به_صف_میشویم_ایران🇮🇷
#پویش_نذر_سیاسی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
تو واحد کودک مدرسه خیرالنسای مادرانه ، قرار شد که برای بچه ها کاردستی درست کنیم با متن های کوتاه انتخاباتی که مثلا از زبون بچه ها باشه خطاب به پدر و مادرا.
مثلا :
مامان، بابا آینده من در دستان شماست.
مامان، بابا من نمیتونم رأی بدم، چهار سال آینده ام رو به شما میسپارم.
مامان، بابا حواستون یه آیندم باشه
و...
اینا رو آماده کنیم برای مادران روشنگر که همراهشون باشه و تو روشنگری هاشون هدیه بدن به بچه ها.
هرکسی یه مقدار متقبل شد. من نیز هم...
در حین مناظره سوم مشغول آماده کردن کاردستی شدم. گوشم به مناظره بود👂 و چشمم👀 به مقوا و قیچی و چسب و...
همتی یه چیزی میگفت، حرصم میگرفت 😬و کارمو انجام میدادم
بعضی کاندیدا یه چیزی میگفتن، کفرم در میومد😤 و کارمو انجام میدادم..
تقریبا تا آخر مناظره با همکاری غیر مفید دخترم😕 کاردستی ها آماده شد.🙂
#تجربه
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#فرزندان_مقاومت
#واحد_کودک_مدرسه_مادران_خیرالنساء_مادرانه_سبزوار
#تواصی
@madaranemeidan
بعد از مناظره دوم و حرف های ساختارشکنانه دوتا از نامزدها و حرف های عجیب و غریبی که به شورای نگهبان و دیگر کاندیدها نسبت دادند، خیلی ناراحت بودم. نمیدونستم با این عصبانیت😡 چیکار کنم. خیلی ناراحت بودم که چرا کاری نمیکنم. چرا دست روی دست گذاشتم؟😔 ما هیچ کار نکردیم که اینا، این حرف ها رو تحویل مردم میدن به امید فریبشون.
شب خوابم نمیبرد.فکر کردم که چیکار میشه کرد.
که یهو فکری به ذهنم رسید که برای پیروزی جبهه انقلاب حداقل نذری بدیم.😃
با همسرم هم در میون گذاشتم و خوشبختانه قبول کرد.😊
روز بعد با خواهر شوهرام تماس گرفتم که اگه میتونن بیان کمک و شله زرد بپزیم.خدا خیرشون بده. قبول کردن و کلی زحمت کشیدن.😘
مصر بودم که از ظرف یکبار مصرف استفاده نکنم.❌
و همراه نذری بروشور انتخاباتی مادرانه رو هم به همسایه ها بدم.
و یه قسمت از بروشور رو هم اختصاص دادیم به اینکه چرا از ظرف یکبار مصرف استفاده نکردیم.
بعد از گذشت چند ساعت و پخت برنج و شستن ظرف و شیطنت بچه ها خداروشکر نذری خیلی خوشمزه و زیادتر از اونی که فکر میکردیم، آماده شد.🤗
تو ظرف ها ریختیم و بعد از تزئینات جزئی بردیم در خونه همسایه ها و پخش کردیم.
وقتی هم از پخش نذری برگشتیم دیدم خواهرشوهرم همه خونه رو دسته گل کرده بود و تحویلم داد😍😘😘
تجربه خیلی خوبی بود.خداروشکر..
#تجربه
#پویش_نذر_سیاسی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🦋خیر مقدم عرض می کنیم خدمت دوستان عزیزی که تازه به جمع ما پیوستند😊 در این کانال تجربه های مادرانی از سراسر کشور از روشنگری در میدان انتخابات، به صورت های مجازی، میدانی، تلفنی و....ثبت میشه.
هم چنین پاسخ گویی به انواع شبهات و شیوه های تبلیغ موثر با هشتگ های مربوطه در کانال موجود است🦋
منتظر دریافت، روایت ها، پیشنهادات و انتقادات شما عزیزان هستیم☺️
@maryam_barzoyi
چند وقته میخواستم آش بپزم اصلا فرصت نمیشد تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم برای پویش نذر سیاسی حتما اینکارو بکنم😍😍
زودتر از همیشه از خواب بیدار شدم و بساط آش پختن رو فراهم کردم از همون اولم این نذری رو به نیت حضرت زهرا(س) پختم آخه همون اول کاری این شعر یادم افتاد 😭😭
چادرت را بتکان روزی ما بفرست
ای که روزی دوعالم همه از چادر توست
گفتم خدایا انشاالله به حق حضرت زهرا(س) روز جمعه یه مشارکت حداکثری رو از مردم ببینیم و انشاالله روزیمون یه رئیس جمهور انقلابی باشه چندتا بروشور با نامه هایی برای رای اولی ها که دوستان از قبل زحمت آماده شدنشو کشیده بودن همراه آش نذری بردیم در خونه همسایه هایی که قصد شرکت نداشتن و قشر خاکستری بودن
خیلی خوششون اومده بود😇😇 و یه باب گفتگویی هم باز میشد و در آخر هم با یه لبخند و انشاالله جمعه سر صندوق رای ببینمتون خداحافظی میکردیم
اونا هم میگفتن انشاالله .😊😊
به امید اینکه صبح جمعه با مشارکت حداکثری یه رئیس جمهور انقلابی رای بیاره 🤲🤲🤲
#تجربه
#پویش_نذر_سیاسی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan