🇮🇷مادران میدان🇮🇷
چشمم به انبوهی از جزوه های نخوانده امتحان فردا بود و دلم پیش قراری که برای امروز گذاشته بودم.
صفحات جزوه را تند تند ورق می زدم و ضربان قلبم بین رفتن و نرفتن بالا و پایین میرفت. فرصت نداشتم باید تصمیم میگرفتم. چشمم به دخترم فاطمه افتاد. روی پاهای پدرش تکان تکان میخورد و چشم هایش به سمت خواب میرفت. یازهرایی در دل گفتم و بلند شدم.
شیر فاطمه را آماده کردم و سپردمش به خدا و بعد به پدرش.
به سرعت خودم را سرقرار رساندم. برای اولينبار تعدادی سوال آماده کرده بودیم برای پرسیدن از نامزدهای شورای شهر. فرصت زیادی نداشتیم روز به سیاهی میرفت و باید هرچه زودتر پاکت ها را به دست شان میرساندیم. به همراه دوستم وارد مغازه ای که قرار بود سوال ها را تکثیر کند شدیم. نه سوالی آماده بود و نه پاکتی و تقریبا هیچ!
ظاهرا صاحب مغازه به خاطر سر شلوغی سفارش مان را آماده نکرده بود. حالا هم مانده بودیم چه طور سوال ها را از توی گوشی وارد سیستم مغازه کنیم. نه کابلی بود. نه پیام رسانی روی سیستم نصب میشد. تایپ آن همه سوال توی آن مدت کم هم عملا بی نتیجه بود. مدام چشمم به ساعت بود و ساعت بیداری فاطمه را چک میکردم. یکهو ساده ترین راه به ذهنم رسید. انتقال از طریق ایمیل. دست به کار شدم و بالاخره بعد از کلی تلاش و معطلی پاکت ها را آماده کردیم و به همراه جمعی از بانوان و مادران سبزواری راه افتادیم سمت ستادها.
هرجا صدای آهنگی بلند بود میفهمیدیم داریم به یک ستاد نزدیک میشویم. داخل هرستادی دغدغه هایمان را گفتیم و پاکت سوال هایمان را دادیم و گفتیم منتظر جوابتان هستیم.
راستش خودمان هم خیلی امید به پاسخ دادنشان نداشتیم. ولی برایمان مهم بود که در این ستادبازار شوراها که بیشترشان عملا به جای اینکه مکانی باشند برای پاسخ گویی به سوالات و طرح بحث های تخصصی و مهم شهری، تبدیل شده اند به مکانی برای دورهمی های خانوادگی و تالار عروسی و برگزاری مسابقات تفریحی، لاقل ما حرف مان را بزنیم.
بیشتر از چیزی که فکر مي کردم کارمان طول کشید. برای همین فاطمه خانم هفت ماهه هم وسط راه به جمعمان اضافه شد. حالا با خیال راحت تر قدم برمیداشتم. قدم به برای ایجاد تغییر، به امید ایجاد تغییر. خنده های شیرین کودکانه اش، تلخی دیدن چهره زخم خورده شهر را کم تر میکرد؛ شهری که به فاصله کوتاهی از شروع تبلیغات حالا باید تا مدت ها همچون تابلویی مرده، انواع و اقسام عکس هاي رنگارنگ را به دوش بکشد.
ما دلمان خوش است به همین نخودی که در آش مطالبه گری می اندازیم. دلمان خوش است به همین تلاش بی مقدار برای ایجاد تغییر. امید داریم، امید به تغییر وضع موجود.
ما یا زهرایش را گفتیم و یاعلی اش باشما...
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#شورای_شهر
@madaranemeidan
مدتی بود بخاطر درگیر شدن با مسئلهای حس و حال هیچ کار مجازی و حقیقی رو نداشتم. جسم و جانم یاری نمیکرد بشینم دو خط کتاب بخونم و فکرکنم.
اونم کِیییی؟! دقیقا دم انتخابات! و این عذاب وجدان بودکه هر روز میومد سراغم 😔
تنها کاری که میکردم فوروارد محتواهایی بود که اینجا میدیدم برای یکی دوتا گروه دوستان واقوام و البته اگر بحثی شکل میگرفت پیش میبردم در حد توان.
ولی خب واقعا راضیم نمیکرد و خیلی فشار میومد بهم. دوست داشتم برم تو دل مردم ولی نه آمادگی فکری داشتم و نه جسمی. درخواست آقا برای تواصی مدام تو ذهنم رژه میرفت و من فقط نگاه😢
دیروز داشتم یکی از محتواهای گروهرو که ذخیره کرده بودم نگاه میکردم. در مورد شروع گفتکو، چگونگی گفتگو، همدلی و... خلاصهی خوبی بود. یهو نیروی عجیبی حس کردم یاعلی گفتم و بلند شدم و با توکل به خدا آماده شدم برم پارک محل.
بچهها رو هم گذاشتم پای پویا و به دخترم سپردم مراقبتهای جزیی از برادرش رو.(البته قبلا هم اینکارو کردم 😅)
وارد پارک که شدم خیلی خلوت بود، گفتم بیا فاطمه یه روز خواستی حرکتی بزنی هیچ کس نیست که!😬
رفتم جلوتر دیدم زیر سایبون چند تا درخت عدهای نشستن. یه خانوم از دور چشمم رو گرفت. محجبه نبود نزدیکترکه رفتم انرژی چشماش من و گرفت، سلام کردم و با فاصله نشستم کنارش.
همون موقع دوتاخانوم از جلومون رد شدن آروم گفت اینا هر روز میان پیادهروی.
منم ادامه دادم و گفتم آره خیلی خوبه. منم تا چند ماه پیش مرتب میومدم ولی دیگه شرایط جور نشد و فلان.
بعد بحث کرونا اومد وسط و گفت که برادر بزرگش و از دست داده و کلی گریه کرد و منم سعی کردم دلداریش بدم و آرومش کنم بعدم صحبت گرونیها شد و من تمام مدت فقط تأیید میکردم و البته از اینکه ما هم تو فشاریم و تا یک ماه دیگه باید جابجا بشیم و قیمتها خیلی بالاتر رفته و اینا گفتم. کاملا گفتگوی دو جانبهی خانمانهطوری شکل گرفته بود😂
بعد از اینکه کلی فحش دادیم به این وضعیت گرونی و کرونا و بی ثباتی قیمتها و...😅
گفتم به نظرت اوضاع بهترمیشه؟
گفت نه بابا این سیستم از اصل فاسده😐
گفتم از اصل که فاسد نیست قاعدتا. این انقلاب و مردم پشتش بودن که شکل گرفت، کلی اندیشهی ناب پشتشه. دفاع از مردم مظلوم، عدالت تو همهی ابعادش و..
گفت باور کن الان همون خمینیشون تنش تو گور داره میلرزه از دست اینا🙊
گفتم پس شما هم قبول داری که این مسئولین بودن که باعث این حجم ناامیدی و نارضایتی شدن، نه خود انقلاب و آرمانهاش.
گفت خب همینا دارن اداره میکنن دیگه
گفتم خب انتخابش دست ماست. بعدم آیهای دیدم تو قرآن که خدا میگه تا خود شماها تغییری رو نخواین من اوضاع رو تغییر نمیدم
گفت اولا ما که تغییر میخوایم اون بالاییها نمیخوان😕 ثانیا امسال که انتخاب شده است معلومه فلانی رئیس جمهور میشه.
گفتم اینا رو هر سال دارن میگن. سال ۹۲ همه میگفتن عمرا اگه بذارن روحانی بیاد بالا ولی دیدی که روحانی رأی آورد. مردم خواستن که اومد ۹۶ هم همینطور
گفت اره سال ۹۶که کل خانوادهمون رفتیم به روحانی دادیم فقط از ترس اینکه فلانی رأی نیاره😑
نمیخواستم وارد جزئیات بشم واسه همین دیگه ادامه ندادم چرا نمیخواستی و فلان
گفتم پس دیدی مردمن که انتخاب میکنن، همین شما خودت چهار سال پیش میگی روحانی رو آوردی بالا دیگه🤨
خندید گفت فکرمیکردیم کلید داره و کاری میکنه
گفتم ببین مشکلاتی که تو کشوره درسته بخشیش به خاطر تحریمه ولی بخشیش هم بخاطر بی توجهی به ظرفیت داخله. همین چند سال اخیر رشد تولید صفر درصد بوده، نقدینگی خیلی بالا رفته همینا باعث این حجم از گرونی افسارگسیخته میشه دیگه.
حداقل با توجه به توانایی و منابع داخل میشه قدری از فشار گرونی رو کم کرد.
گفت من اصلا تلویزیون نمیبینم، برنامهی کاندیدا رو هم ندیدم.
گفتم خواستی هنوزم میتونی یه بررسی بکنی. ببین کدوم رو بیشتر قبول داری برو بهش رأی بده، و لطفا رأی بده☺️
گفت حالا ببینم چی میشه
گفتم من خیلی امیدوارم به آینده. گرچه گمان نمیکنم ارزون بشه چیزی ولی حداقل میشه جلوی این گرونی روزانه و ماهانه گرفته بشه. حداقل ثابت بمونه
چیزینگفت...
کمی دیگه حرف زدیم و خداحافظی کردیم و جدا شدیم.
خیلی خوشحال بودم در انتها. ممکنه طرف مجاب نشده باشه رأی بده، ممکنه بره به همتی بده😅 یا هر چی
ولی من خوشحال بودم که باب گفتگویی رو باز کردم بالأخره و یخ خودمو شکستم😁
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
@madaranemeidan
زیر یکی از آلاچیق های پارک، سه تا خانم نشسته بودن با بساط چای و تخمه و پفیلا
فاطمه دوستم جلو رفت و گفت:«سلام خانما، ببخشید وقت دارید چند دقیقه مزاحمتون بشیم؟»
با نگاهی متعجب اما با روی باز بفرما گفتن و کنارشون نشستیم.
فاطمه اینجوری شروع کرد :«میخواستم بپرسم با توجه به اینکه انتخابات نزدیکه، شما تصمیم گرفتید به کی رای بدین؟ اصلا انشالله شرکت میکنید؟»
همزمان سه تا خانم گفتن:« نه!»
یکی از خانما که از بقیه تپل تر و خوش خنده تر بود خندید و گفت:« البته من شوهرم رای میده ولی من بهش گفتم چه فایده؟ همشون مثل همن »
با خنده گفتم :« یعنی همه مثل روحانین؟»
یه دفعه گفت :« نه! همین آقای فلانی که هست بالاخره کلی کار خوب ازش دیدیم»
گفتم: آفرین پس آدم خوبم پیدا میشه. ولی اگه خدایی نکرده یکی مثل روحانی دوباره بیاد سر کار، مثله این میمونه که بگن هشت سال دیگه روحانی بمونه ور دلتون.🙈😅
یهو خانمه گفت:« نه نه خدا نکنه! بلا به دور!»
بقیه هم خندیدن.
فاطمه براش یکم از اقدامات آقای فلانی گفت و از اینکه اگه میخواست برای پول بردن و پست و مقام بیاد، همین سِمت فعلی خودش خوب بود و هدفش واقعا خدمته و اینا
خانمه گفت:« آره شوهرم خیلی دنبال میکنه، همشم به من میگه تو هم رای بده ولی اگه رئیسی بیاد حجابو اجباری میکنه!»
ما:😐
فاطمه گفت: «نه حاج خانم! اصلا آقای فلانی وارد قوه قضائیه که شد حتی طرح چادر اجباری توی دادگاه رو هم حذف کرد!»
خانمه گفت: « جدی؟» و خیلی براش عجیب بود.
در نهایت کمی دیگه صحبت کردیم و دیگه احساس کردیم که خداروشکر راضی شده. بلند شدیم که بریم. خندیدم و گفتم:« حاج خانم! صبح جمعه زودتر بیدار شید بت شناسنامه برید بالای سر همسرتون سوپرایزش کنید بگید بریم رای بدیم😄»
خانمه هم خندید و گفت: « باشه😄»
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#تهران
@madaranemeidan
پارک بزرگ بود و یه حالت پلکانی داشت.
با دوستم فاطمه از پله های یه قسمت پایین رفتیم و یهو رو به رومون یه صحنه باحال دیدیم!
یه گروه دختر جوون دقیقا هم تیپ خودمون، مثل یه راهرو رو به روی هم ایستاده بودن، پوسترای آقای فلانی و حاج قاسم دستشون بود و یکشون با صدای رسا مردمو دعوت به شرکت در انتخابات میکرد. چند تا بچه هم اطرافشون شیرینی تعارف میکردن و صدای سرود هم پخش میشد:
ایراااان ای سرای امید
برررر خاکت سپیده دمید
جاویدااان سرشت تو
روووشن سرنوشت تو
خلاصه ما با تعجب و خنده داشتیم نگاه میکردیم که دیدیم یه خانمی حدودا ۳۰ ساله، مانتویی، با یه شال قهوهای که یه ذره هم عقب بود داشت با لبخند اینا رو نگاه میکرد.
سرعتمونو زیاد کردیم و خودمونو بهش رسوندیم و فاطمه بعد از سلام و اجازه گرفتن برای صحبت با همون جمله همیشگی صحبتو شروع کرد: «با توجه به اینکه انتخابات نزدیکه، شما تصمیمی در این باره گرفتید؟»
- من شرکت نمیکنم.
- میتونم بپرسم چرا؟
- خیلی نامزدا رو نمیشناسم. فقط از آقای رئیسی خوشم میاد. آدم مقتدریه.
فاطمه یه مقدار برای اون خانم صحبت کرد. از اهمیت شرکت کردن گفت. از سوابق آقای فلانی گفت. وسط صحبتاش خانمه یهو پرسید: « راسته که میگن آقای فلانی خیلی حجاب براش مهمه؟»
ما:🙄
گفتم: خب هیچکس که به زور نمیتونه کسی رو با حجاب کنه. اصلا آقای فلانی هم قصد همچین کاری رو نداره.
یدفعه خانمه صورتش ناراحت شد و گفت:« خدا کنه بکنه، جلوی بیحجابی رو بگیره. اصلا خوب نیست خانما اینطور لخت بیان توی پارک😔»
و دو باره ما:😳😐
حالا اونوری: نه خب قطعا جلوی فساد رو میگیره. شما نگاه کنید یکی مثل همتی میگه چرا به خانمای مکشفه پیامک میدید، خب اگه اون رئیس جمهور بشه که دیگه هیچی، بیچارهایم دستمون به هیچ جا بند نیست.
ولی آقا فلانی که اینجوری نیست.
-آره خدا کنه که اینجوری باشه.
دیگه آماده رفتن شدیم و تشکر کردیم و میخواستیم خداحافظی بکنیم که خانمه یه لبخندی زد و گفت:
حالا من شوهرم رآی نمیده ولی خودم قایمکی میخواست برم به آقای فلانی رای بدم.😁
و دوباره و دوباره ما:😐😐😐😐😂😂😂😂
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🎥 گزارش تصویری
💕مادران مقاومت عصر دیروز به همراه فرزندان شان، به میدان روشنگری آمدند...و با تقدیم هدایایی به مناسب دهه ی کرامت، مردم را به حضور گسترده در انتخابات دعوت کردند💕
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#مادرانه_تهران
#بوستان_جوان_مردان
@madaranemeidan
خیلی خیلی اولش استرس داشتم
آیه رب اشرح لی صدری رو خوندم و اتفاقی یه شماره رو گرفتم یه خانوم جواب داد
گفتم سلام میتونم وقت تونو بگیرم
گفت شما
گفتم یکی از هموطناتون
با توجه به نزدیکی انتخابات میخواستم ببینم شما تصمیم گرفتید رای بدید یا نه
گفت بله رای میدم
گفتم چه خوب پس انشالله شماهم دیگران رو تشویق کنید به رای دادن
و خداحافظی کردیم
یکم بعد تماس گرفت گفت شما از طرف کدوم ارگان بودین؟😅
گفتم هیچ جا خودم مستقل این دغدغه رو داشتم و زنگ زدم شانسی
گفت یعنی از طرف بسیج یا اطلاعات نبودین؟😃
گفتم نه اصلا
تشکر کرد و خداحافظی کرد...
#تجربه
#روشنگری_تلفنی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
خیلی خیلی اولش استرس داشتم آیه رب اشرح لی صدری رو خوندم و اتفاقی یه شماره رو گرفتم یه خانوم جواب دا
این دفعه هم خانومی برایت و همون اول گفت نه رای نمیدم
گفتم میتونم بپرسم چرا؟
گفت جوابشو خودتون میدونین
گفتم اخه دلایل مختلفه
گفت من اصلا قبول ندارم این انتخابات رو
معلومه کی رئیس جمهور میشه و خودشون انتخاب میکنن از بالا ما فقط رعیتیم..
گفتم حق دارین هممون ازین شرایط ناراضی هستیم
خوشحال شد ازین همدلی
گفتم ولی اخه اگه رای ندیم چی میشه
گفت هر چی بشه مهم نیست برام
گفتم سری قبل آقای روحانی با رای مردم رای آورد
گفت بله دیدیم چه به سرمون اومد همون موقع هم من رای ندادم
گفتم پس میتونیم با انتخاب بهتر شرایط رو بهتر کنیم
یه دفعه گفت باشه حالا بهش فکر میکنم...🤦♀
و خداحافظی کردیم....
#تجربه
#روشنگری_تلفنی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
چند روزی بود که تو فکر دست و پا کردن یه #نذر_سیاسی اثر گذار بودم😉
کلی ایده تو ذهنم می چرخید که البته نود درصدش بخاطر شلوغی های این روزهام قابلیت اجرا نداشت🙃
نشسته بودم کنار گل نرگس و داشتم بهش نگاه می کردم و ایده ها همین طور از ذهنم عبور می کرد که یه دفعه یه فکر ناب زد به سرم🤩🤩🤩🤩
یافتم!!! یافتم!!!!
پیاز یه گیاه مثمر و طراحی یه متن خوب باهاش برای این پویش خیلی خوبه😇😇😇
اما حالا این وقت سال پیاز نرگس از کجا پیدا کنم😟
شماره ها رو زیر و رو کردم و شماره خانومی که پارسال برای عید غدیر، ازشون سفارش داده بودم رو یافتم و تماس گرفتم ولی متاسفانه نداشتن😢
نشستم دوباره فک کنم، چیکار کنم که تلفنم زنگ خورد!
سلام خانم ما پیاز نرگس نداریم ولی پیاز زعفرون داریم اگر میخاین براتون بفرستیم!
یه کم فک کردم دیدم همینم غنیمتیست🙃
حدود سی تا سفارش دادم و خداروشکر ظهر روز بعدش رسید به دستم😃😃
حالا نوبت طراحی یه متن و آماده کردن نحوه ی کاشت این پیازها بود☺️
نشستم و شروع کردم به نوشتن.....
هم وطن عزیزم سلام❤️
این یه هدیه کوچیک از طرف من برای شماست.
این پیاز زعفرانه که اگر تو انتخاب خاک و گلدون و مکان نگه داریش، دقت بشه، حاصلش میشه گیاه خوش رنگ و مثمر ثمر زعفران😍😍
راستی جمعه هم قراره یه انتخاب مهم بکنیم، امیدوارم همه بیایم و در کنار هم، یه انتخاب خوب بذاریم تو دل صندوق، تا یه محصول خوب برداشت کنیم😍😍 برای ایرانی قوی و سربلند😇😇😇
پی نوشت: شرایط اقتدار و عزت کشورمون و ویژگی های یه انتخاب بود به پیوست ارسال شد😊
پیازها به همراه نامه و کیک یزدی های خوشمزه😋 راهی خونه ی همسایه ها شد، تا که قبول افتد و چه در نظر آید🌱
#همه_برایت_به_صف_میشویم_ایران🇮🇷
#پویش_نذر_سیاسی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
تو واحد کودک مدرسه خیرالنسای مادرانه ، قرار شد که برای بچه ها کاردستی درست کنیم با متن های کوتاه انتخاباتی که مثلا از زبون بچه ها باشه خطاب به پدر و مادرا.
مثلا :
مامان، بابا آینده من در دستان شماست.
مامان، بابا من نمیتونم رأی بدم، چهار سال آینده ام رو به شما میسپارم.
مامان، بابا حواستون یه آیندم باشه
و...
اینا رو آماده کنیم برای مادران روشنگر که همراهشون باشه و تو روشنگری هاشون هدیه بدن به بچه ها.
هرکسی یه مقدار متقبل شد. من نیز هم...
در حین مناظره سوم مشغول آماده کردن کاردستی شدم. گوشم به مناظره بود👂 و چشمم👀 به مقوا و قیچی و چسب و...
همتی یه چیزی میگفت، حرصم میگرفت 😬و کارمو انجام میدادم
بعضی کاندیدا یه چیزی میگفتن، کفرم در میومد😤 و کارمو انجام میدادم..
تقریبا تا آخر مناظره با همکاری غیر مفید دخترم😕 کاردستی ها آماده شد.🙂
#تجربه
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#فرزندان_مقاومت
#واحد_کودک_مدرسه_مادران_خیرالنساء_مادرانه_سبزوار
#تواصی
@madaranemeidan
بعد از مناظره دوم و حرف های ساختارشکنانه دوتا از نامزدها و حرف های عجیب و غریبی که به شورای نگهبان و دیگر کاندیدها نسبت دادند، خیلی ناراحت بودم. نمیدونستم با این عصبانیت😡 چیکار کنم. خیلی ناراحت بودم که چرا کاری نمیکنم. چرا دست روی دست گذاشتم؟😔 ما هیچ کار نکردیم که اینا، این حرف ها رو تحویل مردم میدن به امید فریبشون.
شب خوابم نمیبرد.فکر کردم که چیکار میشه کرد.
که یهو فکری به ذهنم رسید که برای پیروزی جبهه انقلاب حداقل نذری بدیم.😃
با همسرم هم در میون گذاشتم و خوشبختانه قبول کرد.😊
روز بعد با خواهر شوهرام تماس گرفتم که اگه میتونن بیان کمک و شله زرد بپزیم.خدا خیرشون بده. قبول کردن و کلی زحمت کشیدن.😘
مصر بودم که از ظرف یکبار مصرف استفاده نکنم.❌
و همراه نذری بروشور انتخاباتی مادرانه رو هم به همسایه ها بدم.
و یه قسمت از بروشور رو هم اختصاص دادیم به اینکه چرا از ظرف یکبار مصرف استفاده نکردیم.
بعد از گذشت چند ساعت و پخت برنج و شستن ظرف و شیطنت بچه ها خداروشکر نذری خیلی خوشمزه و زیادتر از اونی که فکر میکردیم، آماده شد.🤗
تو ظرف ها ریختیم و بعد از تزئینات جزئی بردیم در خونه همسایه ها و پخش کردیم.
وقتی هم از پخش نذری برگشتیم دیدم خواهرشوهرم همه خونه رو دسته گل کرده بود و تحویلم داد😍😘😘
تجربه خیلی خوبی بود.خداروشکر..
#تجربه
#پویش_نذر_سیاسی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
چند وقته میخواستم آش بپزم اصلا فرصت نمیشد تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم برای پویش نذر سیاسی حتما اینکارو بکنم😍😍
زودتر از همیشه از خواب بیدار شدم و بساط آش پختن رو فراهم کردم از همون اولم این نذری رو به نیت حضرت زهرا(س) پختم آخه همون اول کاری این شعر یادم افتاد 😭😭
چادرت را بتکان روزی ما بفرست
ای که روزی دوعالم همه از چادر توست
گفتم خدایا انشاالله به حق حضرت زهرا(س) روز جمعه یه مشارکت حداکثری رو از مردم ببینیم و انشاالله روزیمون یه رئیس جمهور انقلابی باشه چندتا بروشور با نامه هایی برای رای اولی ها که دوستان از قبل زحمت آماده شدنشو کشیده بودن همراه آش نذری بردیم در خونه همسایه هایی که قصد شرکت نداشتن و قشر خاکستری بودن
خیلی خوششون اومده بود😇😇 و یه باب گفتگویی هم باز میشد و در آخر هم با یه لبخند و انشاالله جمعه سر صندوق رای ببینمتون خداحافظی میکردیم
اونا هم میگفتن انشاالله .😊😊
به امید اینکه صبح جمعه با مشارکت حداکثری یه رئیس جمهور انقلابی رای بیاره 🤲🤲🤲
#تجربه
#پویش_نذر_سیاسی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
این برگه ها چاپ کردیم، ببریم هرکسی به صورت قرعه یکی رو برداره تا ببینه به نیابت از کدوم شهید قراره رای بده😍😍😍
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
پرده اول:( سه شنبه)
امروز وقتی دخترم صبحانه اش را خورد براش توضیح دادم که قرار هست یکسری از کاردستی ها را ما درست کنیم و گفتم که روی کمکش حساب کردم( ۸ سال و نیمش هست). برنامه پارک را براش توضیح دادم اما😳😳 با سوال هاش مواجه شدم. اگر کسانی که کاردستی ها را بگیرن همه خودشون بخوان رای بدن چی میشه؟ کارمون الکیه😬😬😬 گفتم نه دخترم ماهم که می ریم روشنگری تو یک جمع چند نفر میخوان رای بدن یکسری ها نمیخوان.
اگر اون بچه ها زود کاردستی را بندازن دور چی؟ ☹️☹️
اگر به مامان باباشون نشون ندادن چی؟😩😩
سوالات داشت ادامه پیدا میکرد و کار به جاهای باریک میکشید. اول جا خوردم اما بعد گفتم بچه میخواد یک راه را انتخاب کنه. میخواد آگاهانه باشه😊😊
گفتم دخترم امام خمینی(ره)گفتند ما مامور به وظیفه ایم نه نتیجه و براش توضیح دادم. و اینکه ما بیکار بشینیم چی میشه؟ اینطوری میتونیم جبهه حق را یاری کنیم؟ قبول کرد و شروع کردیم.
در حین کار آهنگ رای ما ر.... را هم گذاشتم و حسابی خوشحال بود که داره به جبهه انقلاب کمک میکنه. این اولین تجربه مستقیم جهادی دخترم بود💕💕
البته وقتی از سختی هایی که مادران روشنگرمان که باردار بودند و بقیه شرایط براش گفتم در گرفتن تصمیم کمکش کرد.
پرده دوم: از درست کردن کاردستی ها خیلی راضی بود و حس خوبی داشت. وسطش من رفتم سراغ گوشی، صدای اعتراضش اومد که مامان چرا نمیای به جبهه حق کمک کنی 😬😬
پرده سوم: برنامه پارک خیلی خوب بود. من دخترم را گذاشتم پیش بچه ها و همراه پسرم همراه مادران روشنگر شدم چون پسرم یک جا نمی ماند و شاید گم میشد. وقتی برگشتم دخترم خیلی خوشحال بود و گفت چند بار رای داده و بعد وقتی توی پارک کاردستی هایی که خودش درست کرده بود دست بچه ها میدید بیشتر خوشحال میشد که کارش نتیجه داشته💕💕
#تجربه
#پویش_نذر_سیاسی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
پارک بهشت مشهد🌸
آماده بودیم تا یک روز پرشوروحال انتخاباتی را شروع کنیم😃😃
درگیرودار مکان مناسب برای پهن بساط در پارک بودیم،
که
صدای صوت بلند شد ،همه نگاهها به آن طرف چرخید👀
دست زیاد شده مثل اینکه ، اومدن کار مارو کساد کنند😱
ای بابا همه هم فعال ماشاالله
فک کردیم فقط خودمان از ای کارا بلدیم😂
خودمان قبل از اینکه ضایع بشویم،پیشنهاد دادیم برویم کنارشون بساط بهم کنیم😏
آخه ما سیستم صوت نداشتیم 😢
بچه های دانشجو بودند،آن ها هم آمدند برای روشنگری 😊
با روی خوش استقبال کردند، از خداشونم بود یکی بیاد بچه ها رو سرگرم کنه
کور از خدا چی میخواد....😁😂
با آهنک های شاد البته دیگه خیلی شاد 🙈شور هیجان رو به اطراف انتقال میدادند.
خداروشکر مثل صد ساله ها حافظه تعطیل، که یادم بیاد آهنگ ها رو🙃
فقط میدونم هروقت میرسید به اینجا که
(میریم تا خود آسمون .....) صدای اوووو،اییییی،ها ها ها
وحرکات موزون میرفت تا خود آسمون😂🙈
یکی از حاج خانمای اطراف رو کرد به من که اینا برا کدوم کاندیدا تبلیغ میکنند
که این کارها رو انجام میدند،البته با کمی عصبانیت .ناراحتیش به خاطر اون حرکات موزون بود.😐
چند تایی مسابقه هم اجرا کردند.بعد هم شروع صحبت کارشناس انتخاباتی
جمعیت بچه ها زیاد 😍
تمام صد تا کاربرگ نقاشی در کسری از ثانیه تمام شد😃
برش های از قبل، برای درست کردن پرچم هم تمام شد😳
شروع درخواست ها از سمت بچه ها💪
_ کاغذ رنگی
_خانم قرمز
_بله الان
_سبز
_بله الان
_سفید
_بله الان
_چوب
_بله الان
_خانم به من بدید
_به من
من
من
من
به....
ده تا دست روی سر ،جلو ...😂
اینقدر زیاد،که ما سه نفری نمیرسیدیم براشون برش بزنیم.
همه هم، برا دختر خاله ها وپسر عموی های نیومدشون هم پرچم میخواستن😭
گروه بغلی رفته وما همچنان در حال درست کردن پرچم ها.....
جملات رو که وسط پرچم مینوشتیم ،بچه ها شوق بردن این پرچم ها برای روز جمعه
وگرفتن عکس یادگاری با صندوق رای را داشتند.چون گفته بودین شما سفیران انتخابات هستید.
و بازهم سوال که کی بریم؟کجا بریم؟به کی رای بدیم؟و...
مامورین پارک به زور بچه هارو بیرون کردند،😐زمان پارک بانوان به پایان رسیده بود.
خدا رو شکر این محله همه رای میدادند،امیدمان هزار برابر شد😍
البته روز بدون روشنگری فایدهای نداره😉
همون اول کاری در بدو ورود به پارک،دختران رای اولی رو دیدیم که تصادفی
سر بحث باز شد باهاشون
البته من حال بحث نداشتم🙃😐 ولی نصری جون اینقدر ادامه داد تا قانع بشن
وبرن رای بدن❤️
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#مشهد
@madaranemeidan
پارک بانوان ملت🌱
امروز خدارو شکر تعداد یاری کنندگان ما زیاد بود
ماشاالله مادرانه مشهد ،همیشه پا کار 😍
اکو وباند ومیکروفن هم با هزارتا دعا وثنا جور شد.
همون اول زمزمه مجوز از سمت نگهبانان پارک به گوش رسید
ماهم که مجوز نداشتیم .باز دست به دامن بچه های بالا شدیم 😜
چه کیفی داره دوست جونی باشه کنارت که با یک زنگ به همسرش ،مجوزت هم جور بشه.
بنده خدا نگهبان های پارک ،همبنجور خیره به ما👀که شما تا یه دقیقه پیش گفتین مجوز ندارین
چی شد یه دفعه
ما اینیم دیگه💪
در حال پخش کاربرگ های نقاشی بودیم، خانمی اومد جلو وسوالی در مورد نقاشی
دختر سه سالش پرسید و بعد اون با چند تا سوال تربیتی صحبت رو ادامه دادبا ما
با اینکه در ظاهر شاید خیلی باهم فرق میکردیم ،اما راحت ارتباط گرفت .
راهنمایی در مورد دخترش ،راه دوستی را باز کرد.تازه شمارمو هم گرفت. موقعی که داشت سیو میکرد شمارمو
نوشت خانم دکتر ...😳🤣😝
گفتم بابا من دکتر نیستم،گفت دکتر روانشناس هستید که
گفتم عزیزم فقط یه مشاوره بود.
گفت اصلا من دوست دارم دکتر صدات بزنم🙃
اومد کنارما نشست...
امروز علاوه برنقاشی کاربرگ ها و درست کردن پرچم ها، کارگاه قصه گویی هم برای مادران برگزار شد.
صحبت هام که تمام شد به سوال هاشون جواب دادم.اونی که به من میگفت دکترجون😁
همون جلو نشسته بود وبا دقت گوش میداد!
حالا نوبت زدن تیر آخر بود
تک تک پرسیدم که رای میدید جمعه یا نه؟
همه بلی گفتند
الا دوست اون خانمی که منو دکتر صدا میزد😊
از خود اون خانم پرسیدم رای میدید گفت آره خانم دکتر جون به فلانی هم رای میدم😅
دوسش نه گذاشت نه برداشت گفت خاک برسرت میخوای رای بدی
این به اون میگفت اگه رای بدی خودم میکشمت😳
اون یکی میگفت رای میدم به تو ربطی نداره🤣
اینم سهم ما از روشنگری امروز😁
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#مشهد
@madaranemeidan
اومده بودبم شهرستان ابن هفته. از تجربیات #مادران_میدان تو شهرها گفتم برا بسیجی ها.
این گروه رو تو شهرمون فعال کردم.. رفتن پارک و محلات اطراف شهر برا #تواصی!
شکر خدا💪
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#بابل
@madaranemeidan
🎥گزارش تصویری
روز گذشته...
مادران هم چنان در میانه ی میدان🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#تواصی
#مادرانه_اصفهان
#پارک_لاله
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
@madaranemeidan
تواصی با طعم بستنی
به یک رو ستای بزرگ رسیدیم چرخی دور روستا زدیم از نانوایی و. بقالی و... که واردگعده ها شویم و مثل همیشه صحبت کنیم.. غروب هم مسجد روستا را انتخاب کردیم بعد صحبت با مردم و چند جمله کوتاه و اقناعی به خانم ها یاد دادیم که جوانانشان را پای صندوق بیاورندو از همه قول گرفتیم امشب با چند فامیل تماس بگیرند و سر بحث انتخابات را باز کنند...👌
وقتی کارمان تمام شد با همسرم خوب فکر کردیم در ساعات مانده ی امشب و فردا چکار کنیم که دلنشین وحذاب و در عین حال در مشارکت مردم اثر گذار باشد.. ناگهان به ذهنم رسید چند آشنای دور ما در مناطق اطراف شهر زندگی می کنند که چند سالی است آنها را ندیده ایم .. میتوانیم به بهانه ی تازه کردن دیدار با(البته با ماسک و رعایت پروتکلها )به منزلشان برویم و همکلام شویم.. کمی که فکر کردیم دیدیم سرزده میرویم. و ممکن است چیزمناسب برای پذیرایی نداشته باشند.. به شیرینی فروشی رفتیم وبستنی خریدیم.. تا یک اتفاق خوشمزه را رقم بزنیم...😋
تماس گرفتیم و یک ربع بعد آنجا بودیم. خانواده ای شش نفره که پدر کشاوز است و با چهار دختر تحصیلکرده با مشکلات روزگار دست و پنجه نرم میکند.. بعد کمی نشستن سریع به میدان زدیم و از انتخابات پرسیدیم.. جز یک دختر خانواده که از قبل قصد رای دادن به نامزدی تازه انصراف داده را داشت و ناراحت بود ،بقیه گفتند رای نمی دهیم اطرافیان ما و رفقای ما هم رای نمی ذهند. از جهیزیه دخترشان ،که باید آبان ماه خانه بخت برود تا هزینه تحصیل دختر دیگر و دفتر نداشتن آن یکی دختر که حالا دیگر وکیل شده و...خلاصه دل پر گلایه ای داشتند ساعتی با هم صحبت کردیم پای درد و دل ها نشستیم.. بخش زیادی را حق دادیم ،از انتخاب درست گفتیم و تدابیری که میتواند ناملایمات را کمتر می کند .. شکر خدا کم کم نرم شدند و بعد ساعتی پرسیدند حالا بنظر شما به چه کسی رای بدهیم.؟ سوال دلچسبی بود. شیرینی بستنی برایمان دو چندان شد😋 ..
بعد خدا حافظی حساب کردیم حالا که فرصت تبلیغات قانونی تمام شده،تا فردا عصر حضور بین مردم و حرف زدن حتی اگرر برای افزایش مشارکت باشد ،ناخوشایند بنظر می رسد، آشنایان و اقوام را سریع ازذهن گذراندیم و جمع و تفریق کردیم تا ببینیم چند تواصی دیگر با طعم هندوانه یا بستنی را میتوانیم رقم بزنیم..👌
#تجربه
#روشنگری_در_سفر
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
تواصی ترش و شیرین😋
این رفیقم پرستاره، یه پرستار خوب ولی ناراضی از اوضاع و سیستم بهداشت و درمان و....چند باری بحث انتخابات رو وسط کشیدم ولی رو حرف خودش محکم وایستاده بود که من رای نمیدم😐😐😐
منم دیگه پیگیرش نشدم و دیدم این مدلی بحث کردن فایده نداره! باید از دغدغه های خودش وارد بشم🤔🤔🤔
دعوتش کردم نهار بیاد خونمون☺️
غذای مورد علاقه اش رو پخته بودم،سفره پهن شد و حالا قاطی پلو با مرغ😋
ترشی مورد نظر که در این #تواصی نقش مهمی داشت، رو با سلام و صلوات آوردم سر سفره!
بسم الله...
ظرف غذا رو کشیدم و گذاشتم جلوش، یه کاسه کوچیک ترشی هم کنارش گذاشتم و برای خودم یه کاسه ی بزرگ ترشی آوردم😜
شروع کردم قاشق قاشق خوردن ترشی😛😛😛
یه هو با تعجب و ناراحتی گفت چی کار میکنی مگه ترشی برات ضرر نداره چرا می خوری؟ خیلی جون داری این همه ترشی هم می خوری😡 باز میخای فشارت بیفته، بیفتی رو دست ما😬
در کمال خون سردی لبخندی زدم و گفتم بدن خودمه دوست دارم هرچی میخام ترشی بخورم چه اشکال داره به تو که ضرر نمیزنم!😏😏😏
با تعجب گفت از تو بعیده میدونی با این کارت به بدنت آسیب میزنی و مریض میشی و چند تا آدمو نگران و معطل خودت می کنی؟ میدونی چه قدر خرج رو دست نظام سلامت کشور میذاری؟
با خون سردی گفتم، خب بشه به من چه من دوست دارم این جوری باشم هرکاری دوس دارم بکنم...رفتارم به خودم مربوطه مگه نیست؟😉🤪
با تعجب و عصبانیت گفت معلومه که نیس تو که تنهایی و دور از آدما زندگی نمی کنی که فقط به فکر خودتی!😡
کاسه رو گذاشتم زمین و گفتم آفرین چه قدر درست گفتی!
مگه تو تنهایی و دور از آدما زندگی می کنی که میخای رای ندی؟🧐🧐🧐
مگه رای ندادن تو فقط اثرش رو خودته ک میخای رای ندی؟
تو با رای ندادنت داری رو سرنوشت منم اثر میذاری😑 تازه به خودتم داری ظلم میکنی، چون داری خودتو از یه حق مسلمت محروم می کنی😐
گفت,مسائل رو به هم ربطش نده اینا چه ربطی به هم داره😒
گفتم ربطش این جاست که ما متعلق به خودمون نیستیم که هرکاری دوس داریم بکنیم تصمیمات ما چون به صورت جمعی زندگی می کنیم رو همدیگه اثر داره!
مگه الان همین حرفا رو نزدی🧐 مگه نگفتی من دارم به نظام سلامت خسارت میزنم، نیومدن تو به کشور خسارت نمیزنه؟😒
گفت،اون یه دونه رای من میخاد چی بشه مگه؟! چه تاثیری میخاد بذاره ک خسارت هم بزنه!😬
گفتم پس من یه نفر هم حالا مریض بشم چه قد مگه خسارت میزنم به نظام سلامت کشور!😒
گفت،بیین مسائل رو باهم قاطی نکن، این موضوع فرهنگی هست. این کار غلط تو بعدا فرهنگ سازی میشه این رفتار غلطت میشه فرهنگ برا بقیه.بحثو سیاسی نکن لطفا!
گفتم اتفاقا انتخاباتم به سطح فرهنگ سیاسی آدما مربوطه...کسی که فرهنگ سیاسی داره، هم به حق خودش که براش قائل شدن احترام میذاره هم خودش رو مسئول میدونه و برای انتخابش دقت میکنه تا حق کسی ضایع نشه!
با ناراحتی گفت باشه تو بردی😐 ولی تا کی باید رای بدیم و هی روز به روز اوضاع بدتر بشه؟!
گفتم یه سوال! من به میزان تخصص و تعهد پرستاری بیمارستان شما معترضم راهش اینه هی برم کاسه کاسه ترشی بخورم؟😳
با خنده گفت خب این جوری که خودت میمیری باید بری شکایت!😉
گفتم آفرین پس راه حل مشکلات کشور هم کاسه کاسه ترشی خوردن و رای ندادن نیس، راهش اتفاقا اعتراض با همون رای دادنه ، با رای خوب اعتراضمونو برسونیم برای اصلاح وضع موجود!
خنده اش گرفته بود...باشه قبول تو بردی! فردا کی بیام دنبالت😁
ساعت هفت منتظرتم😃😃
راستی برای ناهاری هم که خرجت کردم و و این که خسته شدم ، چهار نفر دیگه رو هم با خودت میاری فردا😁😁
و من الله توفیق😉😘
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
دوست نازنینم
با نیت خالصی ک داشت
دیروز
روز پر برکتی رو برامون رقم زد😍
قرار شد همسایه ها رو جمع کنه بریم روشنگری 🤩
شربت و کیک😋 درست کرده بود
تو محلشون با کوزه شربت رو پخش کردم و میگفتم نذر سیاسیه ؛
انشالله انتخابات خوبی پیش رو داشته باشیم واگر مشارکت کم
بشه دشمن جسارت ب خودش میده چون فکر میکنه ما پشت مملکتمون نیستیم میشیم مثل سوریه !!!!😰
خانوما همینجوری ک شربت رو میگرفتن تعجب میکردن 😳
و بعد میگفتن:
باشه انشالله 😲
___
برای اولین بار با سه تا آقا تو کوچه صحبت کردیم
ک اصلا تصمیم ب رای نداشت
و
آخر ب برکت خون حاج قاسم با خوندن وصیت ایشون 😭😭😭
قانع شد بیان رای بده 👏
و به علاوه با چند گروه خانوم در محلشون و ...
#الحمدلله
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
نذری سیاسی 😋
همراه بروشور انتخاباتی 🔖
برای همسایه های عزیز 👥
جهت مشارکت حداکثری 🤝
وپیروزی جبهه انقلابی 🗳
انشالله که خدا برکت بده به صاحبش😌🤲😉
#پویش_نذر_سیاسی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
شرایط جسمیم خوب نبود برم روشنگری😔
طاقت نیلوردم و عروسکای روشنگری رو برداشتم و خانوادگی راهی شدیم😊😊
مقصد پارک فاطمی🦋
الحمدلله برخوردهاهم خوب و عالی مخصوصا بچه😍😍😍
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
سلام بچه ها..خداقوت میگم به همتون..من ک نتونستم خیلی مثل شما فعال باشم و بیام روشنگری ؛ولی روایت های شما عزیزان رو ک میدیدم غبطه میخوردم و شور شما برام انگیزه شد و تصمیم گرفتم یکی از بستگان نزدیکمون ک به هییییچ وجه راضی نمیشد ب رای دادن؛ نظرشو عوض کنم.با شوهرم عزممون جزم کردیم و یک شب در میون میرفتیم خونشون شروع میکردیم به حرف زدن و هرشب ناامیدتر از دفعه قبل برمیگشتیم.
خلاصه باهمون بنده خدا و خانوادش امروز تو حوزه علمیه نواب مشهد رای دادیم..جای همتون خاااالی
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
#روایت
روشنگری که میرفتیم ی حاج خانومه بود گفت نمتونم برم رای بدم نه پا دارم نه چشم
امروز رفتم دنبالش
بردمش با هم رای دادیم. برش گردوندم خونه
همسایه شون دوید اومد گفت چی میدین منم رای بدم؟!
گفتم هیچی حاج خانوم گفته بود بیا دنبالم بردمش
گفتم میری رای بدی که ی رئیس جمهوری بیاد ان شاء الله دیگه ازاین مشکلات نداشته باشیم
گفت آره الان میرم.
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
☝️وقتی بر همه مسلمانان فرض است،
❌یعنی، هیچ کس استثناء نیست
✅ چرا که همه مسلمانیم و امکاناتی داریم
🦋 و چه امکانی بهتر از مادر بودن برای قیام لله؟!
🤝 هر که دارد سر همراهی ما بسم الله....
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پویش مردمی #مادران_مقاومت
🌷 به هر طریق و با هر امکانی که جبههی مقاومت را یاری میکنید، عکس و گزارش و روایتش را برای ما بفرستید تا جهادتان جوانه بزند🌱 و تکثیر شود🌿 در مسیر آزادی لبنان🇱🇧 و فلسطین🇵🇸 و نابودی اسرائیل غاصب👹 و استکبار جهانی، انشاءالله
@Reyhanoora
https://harfeto.timefriend.net/17267500735048 لینک ناشناس
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#حزباللهزندهاست
#اسرائیلنابوداست
#مادران_میدان
#مادرانه_سبزوار
https://eitaa.com/madaranemeidan