قضیه *فلسطین* کلید رمز آلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلام است. (امام خامنهای)
مادر خوب من
تو هم مانند تمام مادران این سرزمین
بغض و اشک و آه خود را
از *درد فلسطین*
با ما همراه کن🇸🇩❣🇮🇷
*دیدار ما سه شنبه ٩ آبان، ساعت ١۵ تا ١٨ بوستان جوانمردان ایران زمین*
برای حضور در برنامه لطفا وارد گروه زیر شوید
ble.ir/join/2qDxaEDBGy
#در_مقاومت_هم_جبهه_ایم
#پویش_آبان_١۴٠٢
#مادرانه_شمالغرب
#غزه_تحت_القصف
#طوفان_الاقصی
#مدار_مادران_انقلابی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که توفیق همدلی مهدوی را به نیت حمایت از مظلومیت و مقاومت عاشورای این روز های غزه نصیبمان کرد.
از لحظه ای که پسر ۸ ساله از مادر سربند یا منتقمش را درخواست کرد تا وقتی که مادر چفیه کوچک سفید را مثلثی تا زد و بجای روسری به سر دختر ۱۱ ماهه اش انداخت تا زمانی که سوییچ را چرخاند و خودش را با وسایل همراهش🧶🎤🖇✂️🔌 به محل قرار رساند و روی کیک های دست پختش طرح عشق زد و سرود صلابت و پیروزی را از اسپیکرها پخش کرد و عکس ها و پوسترها را با ریسه ها به گردن درختان محوطه ی ورودی پارک انداخت و تا آخر آخرش، همه را ملائکه الله جمع کردند و بقچه پیچ کردند و بردند و جایش باران نور⛈ بر سر و صورت کودکان و مادران بی تاب باریدند.
همه بی تاب بودند.
آمده بودند تا شاید کمی آرام گیرند.
بیست و اندی روز است که لحظه لحظه خون دل خورده اند.🥺
مادری دیده اند که نمیداند کدام طفلش را اول کفن بپوشاند و از کدام زودتر دل 🖤 بکند.
تیر در صورت های مثل گل نوزادان چند ماهه👩🍼
نوزادانی معصوم با سر و صورت خونین و با تن و بدنی که از شدت وحشت می لرزند. وحشت تنهایی، وحشت صدای انفجار، وحشت غریبی اطرافیانشان، وحشت دنیای بی پدر و مادرشان. وحشت حیرانی و سرگردانی و خاک و خون و دود.
بی تابی همه را آورده بودند.
اما هیچ کدام از این بی تابی ها و زخم های عمیق را نتوانستند به گریه بنشینند.
کودک و نوزاد شیرخوار همراهشان بود
دل های نازک و حساس همراهشان بود.
کاش چشم باز نمیکردیم به این دنیا و این صحنه ها را از غزه ی مظلوم و مقتدر نمی دیدیم.
دلهایمان خون بود اما به تاسی از زنان و
کودکان پرصلابت فلسطین گرد هم آمدیم و رجز صبر و امید خواندیم.
خودمان هم میزبان بودیم هم مهمان.
گرد هم آمدیم. کودکانمان را به نیت یاری امام عصر(عج) همدل و یکی یکی پرچم زیبای فلسطین را بر صورت هایشان حک کردیم. پرچم های کاغذی را به میله های چوبی وصل کردیم و به دستشان دادیم.جمعشان کردیم و اشعار مقاومت را در قالب سرودی حماسی ذره ذره بر جان و دلشان نشاندیم و از حنجره های کودکانه شان مهمان دل هایمان کردیم.👭👭👬👬
یکی یکی از چشم هایمان می خواندند که آماده ایم برای راهی کردنشان. برای اینکه بروند و در کنار مهدی زهرا سلام الله بایستند و حضرت را یاری کنند. برای فدا کردنشان هم آماده ایم. نه تنها فرزندانمان! جان های ناقابل خودمان را هم فدای خاک قدوم مبارکشان میکنیم.
غزه تازه ابتدای مسیر تحقق ظهور منجی عالم، حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه است.
امروز همه آمده بودند. مادر بارداری که برای تسکین دلش از دیدن صحنه های جنایات اسرائیل دلش به تنگ آمده بود و بی تابی هایش را با قلم مو بر گونه های کودکانمان نقاشی میکرد .
مادر عزیز پردغدغه ای که بچه های تب دارش را سپرده بود و در پی تدارک برنامه های مراسم بود.
#در_مقاومت_هم_جبهه_ایم
#پویش_آبان_١۴٠٢
#مادرانه_شمالغرب
#غزه_تحت_القصف
#طوفان_الاقصی
#مدار_مادران_انقلابی"مادرانه"
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
آقا و خانم عکاس بی تاب سوژه های غیرقابل دسترس زندان بزرگ غزه بودند و با موشک های طرح پرچم فلسطین و دست ساز بچه ها و همخوانی و گروه سرودشان دل خود را آرام و زمزمه ی آیات فتح می کردند.
بچه ها در هیاهوی کودکانه خود بارها و بارها دردهای قلب کوچکشان را بر سر موشک ها مینشاندند و با تلاشی به نیابت از طفلان شهید غزه خود را به سیبل پرچم رژیم غاصب صهیونیست میرساندند و موجودیتش را با موشک های دست سازشان متلاشی می کردند.
سرشان را جای سر کودک نقاشی شده ی شجاع فلسطینی روی پوستر بزرگ کنار محوطه می گذاشتند تا عکسهای خود را در چشمهای شیطان های انسان نمای رژیم غاصب صهیونیست بکنند و با تصویرشان رجز مقاومت بخوانند.
بعضی هایشان هم با رنگ های گرم پرچم فلسطین در قالب خمیر بازی سرگرم بودند و عده ای هم نقشه ی غزه ی پر اقتدار را با شکوفه های قرمز و سفید و سبز و مشکی به نیت کودکان شهید غزه مزین می کردند.
مادر اندیشمندی اما در پی تلاش های شبانه روزی اش کتابچه هایب📓 شکیل را تدارک دیده بود! بامحتوایی جذاب برای معرفی و توضیحات کاملی در مورد آنچه باید از خباثت های رژیم غاصب و مقاومت مردم فلسطین می دانستیم. و چقدر پرصلابت به نیابت از مادران آگاه و صبور و پرامید غزه به دل هایمان جرعه جرعه معرفت نوشاند🎤
دوستان عزیز واحد کتاب📖 و رفع شبهات هم آماده ی پاسخگویی بودند و کتاب های ارزشمندی📚 را معرفی می کردند. همه دل ها را به هم سنجاق کرده بودند. خواهرانه، مقتدر، باصلابت و مطمئن برای حضور.
با زمزمه ی مداح که همسر یکی از مامان های خوش قلب مادرانه ایمان بودند، حدیث کسا را به نیت توسل و عشق به پنج تن آل عبا بهانه ی استغفار و طلب ظهور و نجات مستضعفین عالم کردیم.
مادرهای عزیزی هم با کیک هایی🍰🧁🥧 که دوست هنرمندمان طرح پرچم فلسطین را روی آن ها نقش زدند، کام همه را به نیت جشن پیروزی شیرین کردند.
برکات زیادی دز حاشیه ی این همدلی ها شامل حالمان شد.
دل به دل تازه واردانی دادیم که با عشق 💕و پر سوال 🤔 به جمع دوستان نگاه می انداختند و تشنه شنیدن بودند. از همدلی هایمان از مادرانه!
مادری هم در تب و تاب بود که عروس و دخترش را راهی مادرانه کند و چقدر شوق دیدن چنین اجتماعاتی در وجودش موج میزد.
البته توفیق اقامه ی نماز جماعت مغرب و عشا هم به امامت امام جماعت باصفا و پر از نور مسجد محل حاصل شد.
هر کس هر کاری از دستش بر می آمد انجام میداد یکی چای☕️🫖☕️ تعارف میکرد. یکی طلب عافیت و دعا برای جشن آزادی فلسطین و ظهور امام عصر عج میکرد.🙏 یکی در نظافت محوطه پارک و جمع آوری پوست شکلات ها و کاغذ موشک ها و بادکنک هایی که به نیت ترکیدن هویت پوشالی اسرائیل غاصب با دست های کودکانمان نیست شده بودند تلاش میکرد.
بعد از نماز جماعت و همکاری برای جمع آوری وسایل و پوسترهای نصب شده و میز و صندلی های چوبی که دوستان زحمت کشیده بودند و از مسجد قرض گرفته بودند یکی یکی مکان پارک را به قصد منازلمان با قلبی مطمئن از نجات مستضعفین جهان و نابودی رژیم غاصب و شیاطین خبیث و ظهور مهدی آل الله ترک کردیم.
#در_مقاومت_هم_جبهه_ایم
#پویش_آبان_١۴٠٢
#مادرانه_شمالغرب
#غزه_تحت_القصف
#طوفان_الاقصی
#مدار_مادران_انقلابی"مادرانه"
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
مقاومت، مقاومت، مقاومت
«مقاومت تنها علاج مسأله ی فلسطین است»
این را رهبر فرزانه مان بارها و بارها تکرار کرده بودند
به دنبال راهی برای عمل به این تاکید بودیم
برای عمل به فرمان ولی زمان
برای رقم زدن یک واکنش نسبت به یک فاجعه ی جهانی، یک کشتار جمعی به فجیع ترین صورت، که نه در طول یک سال و دوسال و حتی هشت سال، بلکه در طول هفتاد سال بر مسلمانانی مظلوم و در عین حال مقاوم گذشته است😭
نه فقط برای همدردی، بلکه برای حمایت و تایید «مقاومتشان»💪
میخواستیم در هرچه بیشتر شدن اجتماع قلوب مومنین 💞 برای تقویت امت واحده اسلامی سهمی داشته باشیم و در لابلای سختیهای مادرانگی هایمان، در بیماری همسر و فرزندمان یادآور این مقاومت شویم
و این شد که یک گردهمایی با شکوه در حمایت از مادران و کودکان مظلوم و مقتدر فلسطین رقم خورد
خون جگرها💔 تبدیل شد به تلاشهای شبانه روزی
نفسها به شماره افتاده بود و صورتها بی رقم بود از بیخوابیها و در عین حال شور و شعف می بارید از لبخندها
در چشمانمان امید میدرخشید ✨و تمام وجودمان را در طبق اخلاص گذاشته و قدمهایمان را نذر ظهور حضرتش کردیم
فضاسازی زیبایی در بوستان انجام شد، از پوسترها و بنرها گرفته تا پرچم های زیبای فلسطین که با عشق به اهتزار درآمده بود
و اما کودکانمان مخاطبان اصلی این برنامه بودند🙋🙋🏻♀️🙋🏼♀️🙋🏻♂️
کودکانی معصوم با فطرتهایی بیدار
کودکانی که میخواستیم روح «مقاومت» و حمایت از فلسطین و بغض از رژیم غاصب صهیونیست در قلبهایشان، چون نقش در سنگ باقی بماند و اینکه شد که با انواع فعالیتهای پر نشاط به این مهم پرداختیم
و اما از مادران غافل نبودیم🧕
میدانستیم کودکی که امروز با چالشهای مختلف روبرو شده قطعا پرسوال به خانه خواهد آمد❓⁉️❓
و به همین دلیل کتابچه ای📚 برای مادران تدارک دیدیم تا بتواند پاسخگوی نیاز مادران در اغنای کودکان باشد
همه سختیهای برگزاری مراسم گذشت و حلاوتش🍰 در جانهایمان ماند
جرعه نوشی این حلاوت کاممان را شیرین میکند و برای تکرار این خاطره سازی لحظه شماری میکنیم💓
اللهم عجل لولیک الفرج
#در_مقاومت_هم_جبهه_ایم
#پویش_آبان_١۴٠٢
#مادرانه_شمالغرب
#غزه_تحت_القصف
#طوفان_الاقصی
#مدار_مادران_انقلابی"مادرانه"
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
قرص های شب مامان را یکی یکی از ورقه هایشان در می آورم. کنار لیوان آب روی بشقاب میوه خوری گل سرخ میگذارم. قدم هایم را آهسته آهسته میکشم تا به تخت مامان برسم.
یک ساعتی است که زهرا خوابیده. رضا هنوز مشغول بازی با لگوهایش است.
داروهای مامان را می دهم و همانجا کنار تخت می نشینم. توان بلند شدن ندارم همانطور نشسته خودم را تا پتوی زهرا میکشم. پتو را برمیدارم و میکشم رویش. زهرای یک ساله ام دست هایش را مثل غنچه ی رز صورتی مشت کرده.
یاد دست های کوچولو و خونی شهیده نبیله نوفل و آن مادری که داشت از جنازه ی دختر ۸ ساله و پسر سه چهار ساله اش دل میکند، اشک روی پلک هایم را هل می دهد سمت گونه هایم.
فکر می کردم این یک هفته ای که مامان بستری شد و کارش به آی سی یو کشید، سخت گذشته اما حالا تکه های بدن اطفال آن مرد باصلابت در پلاستیکی که از دستانش آویزان است یکی یکی بندهای دلم را پاره می کنند و صفحه ی قلبم را ذره ذره خراش می دهند.
مامان هم بغض و بی حالی و سرفه و درد استخوان هایش را جمع کرده گذاشته گوشه ای و دانه دانه غصه ی دردهای زن ها و کودکان غزه را با دانه های تسبیح می شمارد.
به گوشی ام پناه میبرم گروه را چک میکنم.
فهیمه درحال ویرایش نهایی کتابچه هاست، عطیه پوستر و عکس و استند شهدا و مقاومت مردم فلسطین را سفارش داده، طیبه وضعیت پیشرفت کارها را با دقت رصد میکند و مثل همیشه در تکاپو و بدو بدو است تا چیزی از قلم نیافتد.
دلم می خواهد برای گردهمایی فردا من هم کاری از دستم بر می آمد.
کاش میتوانستم یکی یکی زن های شجاع و مقاوم غزه را به آغوش بکشم. دلم را به دلشان سنجاق کنم. دلتنگی اطفال شهیدشان را روی دلم هوار کنم و قوت قلب را بچسبانم تنگ دلشان که بدانند فرسنگ ها آنطرف تر دختران زهرای مرضیه، میوه ی دل پیامبرشان، چقدر تب دار پریشانی های این روزهایشان هستند.
رضا گوشی سیار تلفن خانه را میدهد دستم: «مامااااان!
باباییه!
باهات کار داره.»
-الو
-خانوم سلام
-با حاج آقا صحبت کردم. چهارتا میز و صندلی چوبی میتونیم برای مراسم فردا از مسجد بگیریم. کافیه ؟
همه ی توانمان در آن روزهای مریضی مامان و سرگردانی بابا، وضعیت بهم ریخته ی خودمان و سرماخوردگی بچه ها همینقدر بود. اما دلم راضی بود که بالاخره ما هم اندکی سهیم شدیم.
آخر مراسم بود و میکروفن در دستانم. بغضی ملتهب راه گلویم را بسته بود. از روی متنی که داده بودند دستم می خواندم. صدای دلم از لابلای کلمات آن متن خودش را میکشید تا سرگردانی پدران و مادران بیمارستان مخروبه ی المعمدانی:
-خداوند در شما چه دید که غم رباب، شهامت ام البنین و صبر زینب را نصیبتان کرد؟
دلم میخواست کنارشان بودم و تکه های اربا اربای زیارت ناحیه ی مقدسه را همانجا یکی یکی برایشان سوگواری می کردم و میرسیدم به این فراز:
«السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّه ِ بنِ الحُسَينِ الطِّفلِ الرَّضيعِ ، المَرمِيِّ الصَّريعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ في حِجرِ أبيهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِيَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِيَّ وذَويهِ».
و از ندبه ی صبح جمعه هایمان برایشان میخواندم و با آن حال مضطرشان صاحب و مولایمان را طلب می کردند:
«أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ»؟!
#در_مقاومت_هم_جبهه_ایم
#پویش_آبان_١۴٠٢
#مادرانه_شمالغرب
#غزه_تحت_القصف
#طوفان_الاقصی
#مدار_مادران_انقلابی"مادرانه"
🟢 *پرده آخر*
🔷عصر جمعه، موعد برنامه فرا رسید.بساط مان را جمع کردیم و راهی حرم شدیم.با توسل به مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها از باب الزهرای حرم وارد شدیم و کار فضاسازی و چیدمان را شروع کردیم. (خدا خیر دهد به خادمان حرم که چقدر دراین قسمت با ما همراهی کردند. اجرشان با مادرمان حضرت زهرا(س) پرچم های ایران و فلسطین در چهارگوشه ی حوض نشانی شدند از اتحاد و ایستادگی نیروهای مقاومت.
🔶گوشه ای از صحن به عکس شهدای مقاومت مزین شد که در مرکز آن عکس حاج قاسم عزیزمان می درخشید. شاخه های زیتون برافراشته از گلدان های خمپاره ای مان نمادی بودند از هویت گره خورده با مقاومتِ سرزمین فلسطین و شمع هایی که روشن شده بود داغ دل ما مادران ایرانی به دنبال این آدم کشی ها را گزارش میکرد.در این بین دیدن چهره ی آشنای دوستمان که وارد حرم می شدند دلمان را گرم تر میکرد.
🔷هر مادری گوشه ای از کار را دست گرفت و آماده ی شروع برنامه می شدیم. با پیچیدن صدای اذان در حرم، برنامه شروع شد. در یک سمت نماز جماعت و سخنرانی آیت الله مهدوی در مسجد حرم برای پدر و مادرها و در سمت دیگر بساط بازی برای بچه ها در سالن کوثر.
🔶جنب و جوش و بازی بچه ها ما را هم به وجد آورده بود. پسر بچه ای بولینگ های نقش گرفته از پرچم اسرائیل و آمریکا را نشانه می گرفت تا سرنگون شان کند و دیگری تیرهای دارت را به سمت پرچم های این دو رژیم پرتاب میکرد.
🔷عده ای نقاشی ها را رنگ می کردند و کار بچه ها چه زیبا و با دقت بود آنجا که پسرکی سنگ های کودک فلسطینی نقاشی اش را به رنگ پرچم فلسطین رنگ زده بود و دخترکی در گوشه ی قاب نقاشی اش از یک کودک فلسطینی، نوار مشکی کشیده بود.
🔶در طرف دیگر سالن، گل های کاغذی که بچه ها آماده کرده بودند می رفتند تا مثلث های پرچم اسرائیل را محو کنند و آن را به پرچمی زیبا از کشور فلسطین تبدیل کنند.
🔷و چه غرورآفرین بود فریاد "حریفت منم" بچه های موشک به دست که به سمت بادکنک های نماد اسرائیل نشان گرفتند و با ترکیدن بادکنک ها چشم هایشان به نشان پیروزی برق زد.
🔶بعد از بازی ها، برنامه ی عموروحانی شروع شد و بچه ها دل به دل اجرای با نشاط عمو روحانی دادند. عموروحانی شعار مرگ بر آمریکا سر می داد و بچه ها با هیجان تکرار میکردند. مسابقه و جایزه هم داشتند و در آخر سرود فرمانده را با تمام وجود همخوانی کردند و برنامه با سلام به امام زمان به پایان رسید و با اهدای یادبود، با بچه ها خداحافظی کردیم.
🔷در صحن حرم، پدر و مادرها و زائران حرم بودند که با اثر انگشتشان، پرچم فلسطین را بر تمام نقشه ی جغرافیایی فلسطین حک می کردند و همه ی این خاک را از آن فلسطینیان می دانستند. در کنار آن، دوست عزیزی زائران را به ختم صلوات و ذکر "امن یجیب" برای پیروزی و صبر مردم فلسطین دعوت می کرد و در آن شب ختم 14 هزار ذکر "امن یجیب" و 10 هزار صلوات به این نیت تقبل شد.
🔶میز فروش کتاب با موضوع مقاومت و شهداء هم نظر مخاطبان کتاب دوست را به خود جلب می کرد.
🔷بعد از پایان سخنرانی، گروه سرود یاوران ولایت برایمان از نابودی اسرائیل و پیروزی قدس #قبلهینخست خواندند و از اینکه « خانه های عنکبوت، از هجوم سنگ ها، گسسته می شود.»
🔶و پس از آن راوی برنامه برایمان از درد و دلهایش با شهدای فلسطینی که عکسشان زینت بخش برنامه بود گفت و سخنان سید حسن نصرالله که در همان روز ایراد شده بود را تبیین کرد.
🔷و به این ترتیب برنامه ، به پایان رسید و ما بودیم که شکرگذار این همه لطف خدا و اهل بیت علیهم السلام و ممنون از همه دوستانی بودیم که در این مسیر ما را یاری کردند.
#مادرانه_اصفهان
#حرم_حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
#در_مقاومت_هم_جبهه_ایم
#پویش_آبان_١۴٠٢
#غزه_تحت_القصف
#طوفان_الاقصی
#مدار_مادران_انقلابی "مادرانه"
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *